جلسه 65
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
گرچه بحث تقوا یکی از گسترده ترین مباحث در فرهنگ پاک اسلام است. بخش عمده ای از آیات کتاب خدا ، خطبه های نهج البلاغه و روایات رسول خدا تا امام عسکری بر محور تقواست و شما بخش عمده ای از روایات تقوا را هم در جلد دوم اصول شریف کافی و هم باب ایمان و کفر بحار مرحوم مجلسی ميتوانید ملاحظه کنید که عالی ترین روایات در این منابع است و روایاتی است که صد در صد از دسترس بازرگانان حدیث ساز دور بوده. چرا که هیچ حدیث سازی درباب ساخت حدیث دروغ دنبال مسائل مثبت ابدا نمی رفته. اغلب روایات ساختگی که خیلی هم زیاد است و ميشود به یقین گفت 90 درصد روایات ساختگی مربوط به اهل تسنن است یا در فضائل خلفا و بنی امیه و بنی عباس است یا در جهت منافع بنی امیه و بنی عباس ساخته شده. هیچ وقت نیامدند روایاتی را بسازند که در جهت ضرر اهل سقیفه یا بنی امیه یا بنی عباس باشد.
این را عرض کردم که شما هر وقت به روایات اخلاقی و به روایات باب تقوا حتی اگر در کتب اهل سنت مراجعه کردید بیشتر یقین بکنید که این روایات از پیامبر و ائمه طاهرین صادر شده خیلی هم نیاز به بررسی سند نیست. برای اینکه این قبیل متون خیلی با آیات قرآن کریم نزدیک و هماهنگ است. اما دامنه بحث تقوا را سعی کردم امروز اگر خدا بخواهد جمع بکنم و تمام بکنم. چون در این چند روزه یک الگویی و یک سرمشقی به دست ما داد که بتوانیم وارد سفره پهن و گسترده باب تقوا بشویم. انشاءالله فردا اگر خدا بخواهد ]الذين يومنون بالغيب [ را شروع میکنیم ، با توجه به اینکه غیب را حتما تقسیم بکنیم به دو مرتبه و دو مرحله. غیب مطلق و غیب نسبی. یعنی غیبی که نسبت به ما زمانش نامحدود است که ميشود غیب مطلق، غیبی که نسبت به ما زمانش محدود است و هنوز لحظه ظهورش نرسیده و ميرسد و یک زمانی از حالت غیب خارج ميشود و تبدیل به یک حقیقت آشکار ميشود که در قرآن مجید با جمله ]برزوا[ به معنی آشکار شدن آمده که آن زمان دیگر برای ما غیب نسبی غیب نخواهد بود. بلکه غیب امر حسی ميشود و ما با چشم سر آن چه را که قبلا نمی دیدیم. خواهیم دید. حالا بحث آن را انشاءالله فردا دنبال ميکنیم.
یکی دیگر از آثار بسیار مهم تقوا که خداوند روی این اثر در آیات مختلفی اصرار دارد رهایی از آتش جهنم در روز قیامت است. یعنی این میلیاردهانفری که وارد محشر ميشوند اگر بهره مند از تقوا باشند ولو تقوای معمولی. تقوای متوسط. حالا آنهایی که تقوای بالاتر دارند ، تقوای خاص، آنهای که تقوای خاص الخاص دارند که حسابشان معلوم است. ولی توده مردم مومن اگر چه دارای تقوای متوسط باشند یعنی قیامت بتوان آنها را اهل تقوا گفت که گفته هم ميشود به آنها اهل تقوا هستند یقینا اهل نجات هستند و عذاب دوزخ به آنها کاری نخواهد داشت.
آیه ای که ميشنوید سوره مبارکه مریم، آیه 71 و 72 است که من براساس این آیه، این مطلب در تفاسیر نیست، برداشتم خودم از این دو آیه شریفه این است که نقشه جغرافیایی قیامت به این صورت است. وقتی که تمام انسانها به امر پروردگار و به دعوت پروردگار و به خواست حضرت حق قبرها را ميشکافند و ميآیند بیرون و روی زمین قیامت قرار ميگیرند که از آیات و روایات استفاده ميشود قیامت روی همین زمین برپا ميشود. یعنی هر کسی قبرش شکافته شد و آمد بیرون یا اگر قبر نداشت خداوند او را زنده کرد و وارد محشر شد روی همین زمین وارد محشر ميشود. البته آن وقت زمین دیگر محدود به 5 قاره نیست. آن وقت شما در سوره مبارکه هود آیه 106 و 108که خیلی هم نکته جالبی دارد آیه شریفه. ]اما الّذين سعدوا ففی الجنة [ سعدوا با فعل مجهول آمده. ]فأما الّذين شقوا ففی النار[ که با فعل معلوم آمده. سوره هود، آیه بین 103 و 105 است. ]اما الذين سعدوا ففی الجنّة[ چرا فعل مجهول است؟ ]فأما ألذين شقوا[ چرا فعل معلوم است. به نظر ميرسد نکته اش این باشد که هیچ کسی سعادت خودش را نمی تواند تامین بکند. سعادت باید با کمک پروردگار تامین بشود. کمک پروردگار هم با بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانی است. همین که در آیه دوم سوره بقره ميخوانیم. ]ذلک الکتاب لا ريب فيه هدی للمتقين[
این که فعل را مجهول آورده اما هر کسی که اهل دوزخ ميشود به دست خودش اهل دوزخ ميشود و با انتخاب خودش و با اختیار خودش. خداوند متعال ابتدائا در شقاوت کسی دخالت ندارد. بعد آنجا ميفرماید که «اهل سعادت در بهشت هستند ]ما دامت السماوات والارض [ اهل جهنم در جهنم هستند ]ما دامت السماوات والارض[ در حالی که ما ميبینیم در آیات جزء سی ام قرآن، صریحا خدا ميفرماید آسمانها به هم ميریزد و خورشید سیاه ميشود و ماه و ستارگان از بین ميروند. ولی در سوره مبارکه ابراهیم ميفرماید که سماوات و ارض در قیامت غیر از این سماوات و ارضی است که شما به این شکل ميبینید. ]يوم تبدّل الارض غيرالارض والسماوات[ الف و لام هم که الف و لام عهد است. این زمین و این آسمانها غیر از این زمین و آسمانها ميشود. یعنی جغرافیایش فرق خواهد کرد. آنهایی که در بهشت هستند ]مادامت السموات والارض[ یعنی آسمان قیامت که غیر از این آسمان است. زمین این قیامت که غیر از این زمین است.
عرب هنرش در اختصار سخن است. اگر قرآن مجید بگذاریم جلویمان و تمام حذفی هایش را در بیاوریم شش برابر این ميشود. نیازی نداشته که بگوید «والسماوات غير السماوات». همان والارضی که گفته تمام سماوات را ميگیرد. یعنی معطوف علیه از معطوف حکمش را ميگیرد. عرب بنایش این است که با بلاغت صحبت بکند.
در هر صورت زمین قیامت همین زمین است ولی شکل الان را ندارد. ]تبدل الارض[ و تمام انسانها که زنده ميشوند روبه رویشان جهنم است. تمام طبقات جهنم جلوی چشم مردم است و اما بهشت به طور یقین روی این زمین نیست. اگر قرآن مجید را دقت بکنید در سوره نجم آنجایی که ميفرماید ]عند سدرة المنتهی[ حالا بهشت را ميگوید بهشت ظرفش سدره المنتهی است. آیا در قیامت سدره المنتهی یک سیاره ای است که تمام بهشت که «عرضها السماوات والارض» است در این سیاره است یا یک چیز دیگری است. اما واقعش این است که به تفاسیر هم مراجعه ميکنیم مصداق سدره المنتهی را نمی دانیم چیست. فقط دارد که پیامبر اکرم در شب معراج بهشت را ملاحظه کرد و دید ]عند سدرة المنتهی [ حالا این دیگر اراده پروردگار است که اهل تقوا را از روی این زمین که فردا محشر روی آن برپا ميشود چگونه ميبرد به بهشتی که در سدره المنتهی است باید برویم و خودمان ببینیم.
پس تمام مردم ایستادند و جهنم هم روبه رویشان است و همه هم ميبینند دوزخ را. حالا این خیلی مهم است. ]ان منکم الا واردها[ نکره در سیاق نفی است. حالا یا همه اهل محشر را ميگوید یا نه طبق آیات قبل همین آیات، گروه خاصی را ميگوید. بیشتر به نظرشان رسیده که همه را ميگوید که مسیر بهشت از دوزخ ميگذرد. آیه در مریم، 71 و 72 است. اینجا باید از اندیشه عوام و توده مردم در بیاییم که مردم از روی پل رد ميشوند ولی ما ميبینیم که بیشتر در قرآن و در روایات از مسیر جهنم تعبیر به صراط شده و آیه هم صریحا ميگوید ]واردها[ یعنی از رویش رد نمی شوند. از درون جهنم، از شکم جهنم، از داخل جهنم باید عبور بکنند. ]ان منکم الا واردها[، استثنایی هم وجود ندارد چون بعدش میگوید ]کان علی ربک حتما مقضيا[ هم کلمه حتم دارد و هم مقضی دارد. مقضی از باب قضا به معنی حکم و فرمان است. حتما هم به معنی قطعیت است. این فرمان حتمی و قطعی پروردگار است که همه شما باید وارد دوزخ بشوید.
همه قدم رفتن به درون دوزخ را دارند. حالا که وارد دوزخ شدند. برای فهم خصوصیات آتش دوزخ باید به کتب بحار الانوار جلد 6 و 7 و علم الیقین جلد 2 و المحجه البیضاء جلد 8 مراجعه کنیم. بیانش هم برای مردم لازم است. اما طوری هم بیان بکنید که مستمع فکر نکند حتما جهنمی است. شما همیشه عذابها را و دوزخ و محاکمات را در سخنرانی هایتان مطرح بکنید. بفرمایید آنهایی که تا آخرشان اهل ربا هستند اهل زنا هستند اهل قمار هستند اهل شراب و اهل ظلم هستند. بی نماز هستند حالا اگر در مستمعین ما اگر از این افراد بود بالاخره حساب کار خودش را ميکند اما رو در رو بیان کردن نه، نیازی نیست که هم مردم به مشکل روحی و روانی بر بخورند. با عاطفه باید بیان کرد. چنین عذابی را خدا دارد ميگوید این آیه اش است و این روایت است و دیدن این سه کتاب هم خیلی مهم است. رو در رو بیان نکردن اثر بیشتری در مستمع دارد.
یک پیرمردی نقل ميکرد ميگفت: حاکم اصفهان پسر ناصر الدین شاه ظل السلطان که یکی از پلیدترین و ظالم ترین چهره های قاجاریه بوده، فرعون بوده، 20 سال هم در اصفهان حکومت ميکرده و دهه عاشورا هم بنا به رسم قدیم که همه خانها و حاکمان روضه میخواندند ایشان هم دهه عاشورا روضه میخواند. چون به هر گناهی هم آلوده بود. حالا روضهخوانهایی که دعوت میکردند یک روضهخوانهای آرامی بودند، خیلی حرف گناه نمیزند. آن سال یک روضه خوان خوش بیانی را دعوت کردند افراد دست اندر کار جلسه، نمیدانستند او در امر به معروف و نهی از منکر خیلی آدم صریحی است. روز اول که منبر میرود قمار را مطرح میکند و ، ظل السلطان هم یک قمارباز حرفهای بود. خیلی هم زیبا مطرح میکند و همه حاضرين میفهمند که، ظل السلطان و دوستانش قمارباز هستند. از منبر که ميآید پایین عوامل روضه به او ميگویند آقا فردا یک حدیث اخلاقی بخوان. روضه بخوان و برو. گناهان را مطرح نکن. گفت چشم. فردا ميآید منبر شراب را مطرح ميکند. خیلی شدید. ميآید پایین به او میگویند اگر فردا آمدی و دوباره گناه مطرح کردی ما روز آخر قرار ميدهیم و پولت را هم نمیدهیم. دیگر ده روز نمی خواهی بیایی. ميگوید عیبی ندارد. فردا ميآید منبر بعد از خطبه میگوید بر هر چه قمارباز است لعنت غیر از جناب ظل السلطان، بر هر چه گناهکار است لعنت غیر از جناب ظل السلطان. ظل السلطان از پای سلطان ميگوید آقا همه را با هم لعنت بکنید جدا نکنید. یعنی این شجاعت امر به معروف و نهی از منکر را داشت.
رو در رو اگر بیان نشود، اثرش در مستمع بیشتر است. این نکته را هم نمی دانم در قرآن کریم دقت کردید یا نه که بسیار نکته مهمی است، در تفاسیر من ندیدم جایی به این نکته اشاره شده باشد. شما سوره مبارکه برائت را ببینید. بدون بسم الله شروع شده که این دلالت دارد بر نفرت و برائت پروردگار از مشرکین. حملات سختی هم در آیات اول به مشرکین ميکند که اگر آدم آگاه به آیات نباشد، فکر ميکند در این حملات برای ابد در رحمت به روی تمام مشرکین تاریخ بسته است. ولی بعد از آن حملات شدید یک مرتبه پروردگار عزیز عالم در اوج همین حملات لحن حمله را عوض ميکند و بر ميگردد به یک لحن عاطفی بسیار شدید که اگر اینان توبه بکنند مورد قبول من هستند و من آنها را ميپذیرم. یعنی طوری برخورد نمی کند که مشرک را ناامید بکند و برای همیشه طردش بکند و بیشتر در شرک تحریکش بکند.
]ان منکم الا واردها[، ]کان علی ربّک حتما مقضيا[ حالا همه وارد جهنم شدند. ما هم که طول و عرض جهنم را نمیدانیم، آتشش هم که در دعای کمیل ميگوید «هذا ما لاتقوم له السموات و الارض» این آسمان و زمین فعلی تاب مقاومت در مقابل آتش جهنم را ندارند. همه حالا وارد جهنم شدند. ]ثمّ ننجی الذين اتقوا[ ثم برای تراخی است یعنی کل که وارد شدند و ورود تمام شد. یک نکته در اینجاست تقوا با این همه عظمت ولی ببینید نجات را به خودش نسبت ميدهد. چرا نجات را به خودش نسبت ميدهد چون زمینه ساز تقوا با این آیات قرآن با بیان حلال و حرام خودش بوده. بالاخره تقوای ما به عنایت خود او، به توفیق خود او و به لطف خود او بر ميگردد. و عجیب هم نیست که در این آتشی که «ما لا تقوم له السموات و الارض» است اهل تقوا حس نمی کنند حرارت آن آتش را. نمونه اش هم در دنیا حضرت ابراهیم در آتش نمرود. معلوم ميشود تقوا سپر در مقابل آتش جهنم است. ]و نذر الظالمين فيها جثيّا [ جثی را اینطور معنی میکنند پشت پاشنه پا تا پشت زانو این ساق پا از پشت زانو تا اول شکم ران انسان است. که به زانو در ميآیند ساق به پشت ران ميچسبد و تا ابد به همین حالت ظالمین در جهنم ميمانند. این ظالمین چه کسانی هستند؟ همین متجاوزین از حدود خدا که اصلا تقوا نداشتند ولی اگر انسان مرتبه ای از تقوا را هم داشته باشد قطعا قیامت اهل نجات است.
من یک جمله ای را از حکمت های نهج البلاغه در همین زمینه برای شما بخوانم که پرونده آیه بسته بشود. «اتّق الله بعض التُّقی و إنْ قَلَّ» سعی بکنید که به کل بی تقوا نباشید. تقوا را رعایت کنید گرچه تقوای اندک باشد. بالاخره خودتان را وارد این گروه بکنید. «واجعل بينک و بين الله سترا و ان رقّ» یک پرده حرمتی بین خودت و خدا قرار بده. همه پردهها را ندر. بالاخره جا برای نجات خودت بگذار. این حل اهل تقواست. آنهایی که در دنیا خدا را عبادت کردند و در حد خودشان خدمت به خلق داشتند البته که پای حرکت دارند از دوزخ به سوی بهشت، آنهایی که نه قدم عبادت برداشتند و نه رهایشان میکنند. نذر یعنی رها ميکند. ]قل الله ثم ذرهم [ رهایشان کن، نه به معنی ترساندن است. نذر الظالمین یعنی ولشان ميکنم و کاری به کارشان ندارم. جهنم که جای ترس نیست. خود جهنم عین ترس است. شما که باید بلد باشید لغات عرب گاهی 30 – 40 تا معنی دارد. سعدی در اینجا یک شعر زیبایی هم دارد. البته در یک قصیده اش است. ميگوید
گرقدمت هست چو مردان برو ور عملت نیست چو سعدی بنال
بله آدم وقتی در قیامت قدم عبادتش باشد، قدم خدمت به خلقش باشد راحت ميتواند به طرف بهشت قدم بردارد. ولی وقتی قدم عبادت و قدم خدمت ميآید به زانو ميافتد و دیگر راه حرکت به طرف بهشت ندارد.
تقوا همین کمش، مایه اصلاح عمل و جلب مغفرت است. این هم از آثار تقواست. در سوره مبارکه احزاب آیه 70 و 71 از زیباترین آیات قرآن است. ]يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله[ از مجموع گناهان بپرهیزید و بعد خاص بعد از عام را بیان ميکند. ]قولوا قولا سديدا[ زبانتان را هم در گردونه سخن درست و صحیح قرار بدهید که اینجا آدم ميفهمد جایگاه زبان را که خدای متعال از عموم تقوا بیرون کشیده و جداگانه ذکر میکند، خیلی جایگاه عظیمی است که من یک بار نشستم در قرآن مجید شمردم. آنچه در رابطه با زبان است 283 آیه است. یعنی بیش از نصف کل آیات فقه است. آیات فقه را ميگویند 500 آیه است. برای این نوک زبان ، صریح و غیرصریح، 283 آیه در قرآن فقط نازل شده که مرحوم فیض در المحجه البیضاء در باب زبان که یک 20 گناه برای زبان شمرده خیلی هم خوب توضیح داده. شما اگر اهل تقوا بشوید، خدا اینطوری وارد کمک به شما ميشود. ]يصلح لکم اعمالکم[ همه حرکات شما را رو به صلاح خواهد برد. ]و يغفر لکم ذنوبکم[ گناهان قبل از تقوای شما را خواهد آمرزید. آیه بعد با واو عاطفه وصل به این آیه است. یعنی اگر خواستید بخوانید هر دو را باید با هم بخوانید. تقطیعش نکنید. ]و من يطع الله و رسوله[ کسی که از خدا و پیامبر اطاعت بکند یعنی در مسئله زبان و در اعمال دیگرش]فقد فاز فوزا عظيما[ این اطاعت از خدا و پیامبر که در حقیقت عبارت اخرای تقواست. شما را به فوز عظیم خواهد رسانید.
یک اثر دیگر تقوا که عجب اثری است. جاثیه آیه 19 ]ان الظالمين بعضهم اولياء بعض[ ستمگران دستشان در دست هم است. چون همه فاسقند و همه فاسدند و خودشان سرپرست خودشان هستند. تمام ستمگران یعنی بی تقواها زیرچتر همدیگر هستند. دائما به فساد دعوت میشوند و فساد برایشان آماده است. اما خداولی المتقین است، کسی که اهل تقوا میشود قهرا میرود زیرچتر ولایت خدا، خدا با آدم باتقوا چکار ميکند؟ ]يخرجهم من الظلمات الی النور[ وقتی با قدرت تقوا، به سبب تقوا دست آدم در دست ولایت خدا برود خدا معلوم است آدم را کجا ميبرد. ]ان الله يدافع عن الذين آمنوا[ مومنین واقعی با تقوا هستند. خدا مدافع آنهاست ]و انّ الله لا يحبّ کل خوان کفور [ ابدا مردم بی تقوای ناسپاس خائن را خدا دوست ندارد.
آخرین آیه ای که ميخوانم. طلاق، آیه 2 است که تقوا تبر شکستن بن بست هاست. ]و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا[ ما برای اینکه از اهل بیت هم غافل نشویم چند تا روایت در باب تقوا از اهل بیت عنایت کنید. این روایت قدسی است. سید بن طاوس در کتاب سعد السعود صفحه 444 نقل کرده است. پروردگار ميفرماید ]انما الحسب عندی هو التقوی[ شرافت برای بنده من پیش من فقط به تقواست. و از رسول گرامي اسلام نقل شده: «رأس الحكمة مَخافة الله» رأس حکمت ترس از عظمت خداست. «خير الغنی غني النفس» بهترین ثروت، قناعت نفس است ]و خير الزاد التقوی[ این هم حرف خداست. بهترین توشه تقواست. از پیامبر عظیم الشأن اسلام نقل شده «من اتقي الله عاش قويّا» اهل تقوا خیلی باقدرت زندگی ميکنند. ذلیل و ضعیف و ناتوان نیستند «و سار فی بلاد عدوهِ آمنا» اگر بلند شود برود ده سال انگلیس یا ده سال فرانسه یا پنج سال هلند در کمربند فساد با امنیت از گرفتار شدن به فساد زندگی ميکند. امالی طوسی، این روایت بسیار عالی را نقل ميکند. راوی ، عباس عموی پیامبر است به محضر مبارک حضرت ميرسد سوال ميکند «فَما الکمال» خیلی سوال زیبایی است. یا رسول الله کمال چیست؟ دو تا جواب حضرت دادند. «قال تقوی الله عزّوجلّ و حسن الخلق» این است که آلوده به هیچ گناهی نباشی، و این است که آراسته به حسنات اخلاقی باشی.