جلسه 68
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
بحث راجع به تحصیل ایمان تمام شد و از طریق آیات متعددی از قرآن روز گذشته تقریباً اثبات شد که ایمان یک امر تحصیلی است حقیقت این نیست که خداوند متعال در رحم مادر یابعد از ولادت به انسان عنایت کند. این ایمان از طرقی که شنیدید وقتی تحصیل ميشود که انسان به نقطه باور برسد این نسبت به غیب. چه غیب مطلق چه غیب نسبی به تعبیر اهل خدا خود این ایمان تحصیل شده از طرق لازم در قلب انسان به صورت یک چشم که این چشم از رصدخانه قلب، حقایق را میبیند که با دیدن حقایق که همه آنها عاشق میشود و بر اساس همان زیبای من معشوق انسان به حرکت وا داشته میشود، به عمل واداشته میشود.
بحث دیگری که در ایمان مطرح است این است که نتایجش هم فرق میکند آیا ایمان یک امر بسیط است یا یک امر مرکب است یعنی فقط یک اعتقاد محض است و که همین باور محض و اعتقاد محض در کمال انسان و در سعادت انسان، در نجات انسان از عذاب قیامت کافی است یا یک امر مرکب است.
از آیات قرآن و روایات مخصوصاً آیات و روایات مهمی که صدوق در کتاب عیون الاخبار نقل ميکند ایمانی که حقیقت مرکب است شما آیات قرآن را که ملاحظه میکنید که هر جا مسئله ایمان مطرح است؛ مسائل عالی ارزشی اخلاقی هم مطرح است مثل عمل صالح و اخلاق حسنه در کنار ایمان در هر سی جز قرآن کریم ملاحظه میکنیم آیات «إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات» در قرآن فراوان است «المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض» دو پشت سرش امر به معروف نهی از منکر اقامة صلاه ایتاء زکوه اطاعت از خدا و پیغمبر در همین آیه در سوره توبه مطرح است «يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر و يُقيمون الصلوة و يوتون الزکاة و يطيعون الله و رسوله» همه جا در قرآن ایمان با اخلاق و عمل صالح مطرح است که اهل تحقیق میگویند که تمام عبادات ظاهری یک انسان واجبات و اخلاق حسنه جلوه همان ایمان است، چون تا آن ایمان و آن ارتباط به خدا نباشد عمل صالحی از انسان سر نمیزند آدم متخلق به اخلاق واقعی نمیشود.
چون اخلاق حسنة واقعي هم داریم که مربوط به یک سری جریانات بیرونی است و ارزشي پيش خدا ندارد حالا یک نمونه از آن را مثال میزنیم که این اخلاق است نه اخلاق وصل به نفس انسان و به حقیقت انسان یک امربیرونی است قبلاً پارچه تقریباً نوع عالی آن در اختیار کارخانههای انگلستان بود به خصوص یک پارچهای بود که در دنیا برای کت شلوار خیلی مشتری داشت و به هر چی بود به نام ماهوت که برای پالتو میخریدند، در همه دنیا بهترین آن مربوط به کارخانههای انگلستان بود همه جا هم این برنامه را کارخانهداران اعمال میکردند مثلاً برای یک تاجر ایرانی در صد عدل فاستونی ميفرستادند بعد صورت حسابی که میفرستادند در صورت حساب مینوشتند که این صد عدلی که فرستادیم مثلاً در 10000 یارد است چون آنها هنوز متر را قبول نکردند طول را با یارد میسنجند بعد به تاجر ایرانی مینوشته است این در صد عدل شماره بندی است از یک تا 100 درعدل پنجاه و نهم در بسته دهم در سر 15 متری یک دلزدگی مختصر وجود دارد که ما قیمت معیوب و سالم را حساب کردیم، تفاوت قیمت را کم کردیم شما هم خواستید به مشتری بفروشید در صد 15 متری را ببرید و دور بیندازید و اگر داخل یارد قرار گرفت به مشتری بگویید که این قسمت زدگی دارد علامت هم گذاشته ایم مثلاً یک نخ قرمز آنجا گره زده ایم آن وقت این تاجر ایرانی برای 10 تاجر دیگر که نقل ميکرد میگفتند: این انگلیسیها عجب مردم سالم درستکار و متعهدی هستند، شش خریدار دیگر به آن کارخانه اضافه میشد این را میگویند اخلاقی که بعد اقتصادی دارد نه بعد انسانی تاجر همین کارخانه اگر در خیابان میرفت اگر ماشین به کسی میزد و او را به بیمارستان میرساند زنده میماند که رد میشد ميگفت: به من ربطی ندارد این مرد به من ارتباطی ندارد چه زنده بماند و چه بمیرد.
یا اگر دولتش صد کشور را استعمار میکرد آزادیخواهان را میکشت او به دولت مالیات میداد و به دولت رای میداد و دولت را قبول داشت یعنی تا جر در همه انسانیت آدم نبود، یک انسان با سواد بود که اگر در جایی هم تعهدی را عمل میکرد یا اخلاقی را به کار میگرفت برای خاطر دلار بود، یعنی یک حقیقت انسانی در وجود او نبود اما در کفار، در فاسقین، در فاجران، در مجرمین حرفهای ارزشهای اخلاقی را بهمعنای واقعی یقیناً نمیتوانیم پیدا کنیم آیا اگر یک ارزش واقعی اتفاقاً در ده ملیون نفر یک نفر گل بکند همان میشود باعث نجات.
اما در روایات داریم خیلیها اخلاق واقعی یک مرتبه یا یک رشتهاش را داشتند، قهرمان باعث نجاتشان شده مثل حربنیزید ریاحی که نسبت به مقام معنوی فوق خودش ادب داشت و همین ادبش باعث نجاتش شد در 10 روز عاشورا.
امیرالمؤمنین میفرمایند: گناه با بودن ایمان قابل بخشش است چون مؤمن به طرف توبه کشش دارد نه این که این جمله حضرت بخواهد بگوید که ای اهل ایمان اگر میخواهید گناه کنید انجام دهید که خداوند میبخشد؛ نه این را نمیگوید ميگوید «المعصية مع الايمان يُغفر» به چه دلیل، به دلیل اینکه مؤمن خدا را باور کرده قیامت را باور کرده و در جلسات ماه رمضان ماه محرم در جلسات شرکت میکند و پای منبر مینشیند نسبت به آن گناه بیدار میشود و توبه میکند و بخشیده میشود و عمل خوب در غیر مومن (لا یقبل) این یکی از آثار ایمان است که گنهکار را به سمت توبه سوق میدهد ولی کافر عمل خوبش او را به سمت قبول حق سوق نمیدهد، چرا چون خدا را که باور ندارد چون منکر است چون با عمل خوبش با خدا معامله نکرده که بر عهده خدا باشد پاداش او را بدهد خیلی جاها پاداش و عوض دادن برعهده خدا نیست.
یک مورد از آنها را میگویم این روایت هم در تفسیر برهان است در جلد اول چهار جلدی، یک روایت هم در غایة المرام راجع به امام زمان هست که بسیار قابل توجه است مربوط به یکی از منازل شبهای رمضان به مناسبت سربازان فراری از امام مجتبی(ع) و خریده شدن آنان از جانب معاویه، بسیار روایت مهمی است از همین روایت میشود فهمید که چرا در همه دنیا در روزهای جمعه اینهمه دعای ندبه هزاران نفر میخوانند ولی باز جمعه روز میشود که آقا نمیآید و خبری نمیشود، علت این که ایشان ظهور نمیکنند؛ خود مردم هستند شیخ خواجه نصیرالدین طوسی جملة جالبی در این مورد میگوید:
«وجوده لطف» یعنی با تکیه بر ایشان بعداز غیبت کبری و صغری این حوزههای علمی تشکیل شد و مردم سهم امام دادند که تا اینجا تشیع اینقدر گسترده شده و شیعه در این روزگار خیزش مهمی برداشته پس معلوم است که «وجوده لطف» در دعای ندبه هم لطف ایشان را توضیح دادهاند که واقعاً وجود ایشان لطف است اما «غيبته منا» این خیلی مطلب جالبی است که غیبت او مربوط به ماست که یکی از محققین یک وقتی برای من گفت البته مدرکش را از او نپرسیدم در لندن این را برای من گفت این هم برای شما جالب است که بحث درباره ایشان در لندن یک روز بعدازظهر درگرفت ایشان گفت.
اگر روزی خداوند متعال به امام دوازدهم اطمینان بدهد و امنیت بدهد که اگر تو ظاهر شوی و مردم تو را بینند مانند 11 پدر و اجدادت تو را نمیکشند با دادن امنیت جانی ایشان ظهور پیدا میکند معلوم میشود ایشان هنوز امنیت جانی ندارد 11 نفر از ایشان را خداوند امنیت جانی داد از امام علی(ع) تا امام عسکری(ع) را از دم کشتند.
و یک سخنرانی از یکی از امام جمعههای مصر دیدم نوارش را آورده بودند و من آن را شنیدم البته سخنرانی جالبی بود مصریان شافعی مذهب هستند. ایشان در سخنرانی خطبة اول خود شدیداً از ایرانیها دفاع کرده بود و بعد خطاب به آنها میگفتند: شما چرا ایرانیها را اینقدر کوچک میشمارید در مورد آنها بد میگویید، چرا عجم را تحقیر میکنید پیغمبر اکرم ما که عرب بود از طرف علیبنابیطالب و حضرت زهرا 11 فرزند داشت که اینان در علم و ایمان و عمل و اخلاق مردان کاملی بودند مثل امیرالمؤمنین و همه آنها را شما کشتید، یعنی یک ایرانی در کشتن ایشان نقشی نداشته و همه آنها را ما عربها کشتیم ما باید خودمان را سرزنش کنیم نه ملت ایران را.
امام علی علیهالسلام میفرماید: عمل خوب بدون ایمان (لا یقبل) چرا که کافر با خدا معامله نکرده و به عهده خدا نیست که به او پاداش دهد، بله اگر نه کار درستی کرده بود و ميگفت (نظرتُ لله) خداوند عمل کسی را ضایع نمیکند، حداقل در دنیا مزد او را میداد چون کافر در آخرت پاداشی ندارد حالا این روایت را بشنوید:
قبول یک عمل برای کسی است که هم حسن فاعلی دارد یعنی اهل ایمان است و هم حسن فعلی. کسی که حسن فاعلی ندارد ولی حسن فعلی دارد عملا قبول نیست. یعنی کسی که حسن فعلی دارد ولی حسن فاعلی ندارد مورد قبول خدا نیست. اما تثلیث چون شرک است سوره توبه میفرماید ]ما کان للمشرکين ان يعمروا مساجد الله [ بیجهت مسجدالحرام را آباد نکنید من قبول نمیکنم. شما باید هر دو را تلفیقاً و با هم مورد توجه قرار دهید این آیه شریفه در سوره نحل است ]من عمل صالحا من ذکر أو انثی و هو مومن[ یعنی حسن فاعلي داشته باشد و هم حسن فعلی، یکی از آنها نمیشود به همین خاطر است که نگاه ائمه ما و قرآن این است که حقیقت یک امر مرکب است، بسیط نیست، ایمان به تنهایی و بدون عمل مورد قبول نیست عمل تنها بدون ایمان هم مورد قبول نیست برای قبول هم عمل لازم است و هم ایمان. از زمان حضرت آدم تا به حال خداوند هر دو اینها را با مردم شرط کرده یعنی اعلام کرده که اگر میخواهید من شما را قبول کنم هم باید اعتقاد درست داشته باشید؛ و عمل صالح باید داشته باشید، اما تک بودن هر کدام از اینها موجب نجات شما نیست. روایات زیادی هم در کافی داریم که ائمه تأکید میکنند که مبادا به ولایت و محبت و رهبری ما تکیه کنید ولی عمل نکنید.
این مورد قبول نیست و مبادا ولایت ما را قبول نداشته باشید و روز و شب عبادت کنید این طور هم نمیشود؛ یعنی یک حقیقت مرکب، هر کسی به اندازه ظرفیت خودش باید داشته باشد روایت تفسیر برهان را عنایت کنید.
امام صادق علیهالسلام به فرزند خود به نام اسماعیل فرموده است او خدمت امام صادق آمد و میگوید که من سرمایهای دارم و مردی قریشی از مدینه برای کسب و کار و خریدوفروش قصد دارد به یمن برود شما به من اجازه میدهید که این سرمایه را در اختیار او قرار بدهم تا به یمن برود و جنس بیاورد تا بفروشیم و هر دو استفادهای ببریم. حضرت میفرماید که فرزندم این شخصی که میخواهید به او دستور بدهی من میشناسم به شرابخواری معروف است. جلسه تمام میشود ولی او به مشورت امام صادق(ع)گوش نمیکند بعد تمام سرمایهاش را به شرابخوار میدهد که او سرمایه را تلف میکند یعنی حتی یک دینارش را هم به اسماعیل بر نمیگرداند اسماعیل با خبر میشود که سرمایهاش نابود شده است. امام صادق(ع) آن سال مشرف شد به حج؛ اسماعیل هم از مدینه به حج آمد که در متن روایت آمده (جَعَلَ) اینکه طواف بکند جعل یعنی شروع. اگر در کتب ادبی به یاد داشته باشید طفق، اوشک،جعل، که در این گونه جملات روایت به مفهوم قرار دادن و آفریدن نیست؛ اینجا به معنی شروع و آغاز میباشد اینجا با توجه به جمله انسان میفهمد که افعال جمله اینجا شروع است.
شروع به طواف کرد در حال دعا قرار گرفت گفت: «اللهم اجرنی» به خاطر این آسیبی که به من رسید به من پاداش بده، چرا که من دچار سختی شدم و این کار را با تکیه بر آیات سوره بقره كردم، گفت ]و لنبلونّکم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس والثّمرات و بشر الصّابرين[ که مصداق این آیه است و گفت: خدایا به من پاداش بده تا حداقل در پرونده عمل من ثبت شود و عوض آن را به من بده. پر کن خلائی را که برای من پیش آمده، امام صادق علیهالسلام پشت سر او بود و اسماعیل نمیدانست پدرش هم وارد طواف شده. در روایت آمده که: حضرت دستش را تکان داد یعنی ما هم این کار را میکنیم او چه میگوید؟ بعد با صدای بلند از پشت سر اسماعیل فرمود: این دعا را رها کن که نه اجری بر عهده خدا است که به تو بدهد و نه لازم است عوض مال از دست رفته را به تو بدهد تعدادی از اموالت را به یک شرابخوار و فاسق سپردی که به هیچ چیز معتقد نیست اسماعیل صورتش را برگرداند و به پدر گفت: من خودم ندیدم که آن فرد مشروب بخورد «اَلنّاس يَقُولون» مردم میگفتند حضرت این آیه را خواندند آیه 61 از سوره توبه راجع به پیغمبر اکرم است که ]يومن بالله و يومن للمؤمنين [ اخلاق پیغمبر است که این گفتار خدا را قبول دارد و گفتار مردم مؤمن واقعی را هم قبول دارد. استنباط میشود که شیعیان خوب گفته بودند که این فرد شرابخوار است، امام فرمودند: تو به این آیه عمل نکردی، انسانهای مؤمن شهادت دادند و باور نکردی در مدینه گفتند که او مشروب خوار است باید گوش میکردی، بعد حضرت همین را در روایت دیگری از قول پیغمبر فرمودند اگر مشروب خوار به خواستگاری دختر آمد به او دختر ندهید و اگر مریض شد به عیادت او نروید و اگر مُرد در تشییع جنازه اوشرکت نکنید و او را امین امانت خود قرار ندهید و حضرت این آیه را خواندند ]ولا تؤتوا السّفهاء اموالكم[ و بعد به اسماعیل گفتند «فأیُّ سفيه أسفَهُ من شارب الخمر» کدام سبک مغز بیشعور و نفهم وکم درکی مانند مشروب خور است. میخواستی اموالت را به او نسپاری و حالا هم توقعی نداشته باش که خدا پاداش یا عوضی به تو بدهد، این مال نابود شد و از بین رفت این جور نیست که هرکس عمل خوبی انجام دهد مثل همین کارخانه داران انگلیسی بر عهده خدا باشد که اجر به آنها بدهد و یا اگر ور شکست شد خداوند متعال به جای آن به او چیزی بدهد.
این نگاه قران که ایمان یک حقیقت مرکب است اما نگاه حضرترضا(ع) در روایت عیون که کتاب بسیار مهمی است صدوق را هم که ميدانید در عصر غیبت صغری بوده آخوند بسیار پر کاری و فهمیدهاي بوده و ایشان مقام شیخ الاسلامی داشته، در خانه اش به روی مراجعه کنندگان باز بوده نماز جماعت داشته، منبر هم ميرفته. دو سفر هم از قم تا ماوراء النهر رفته برای شنیدن حدیث این سفر را طی کرده و بعد هم آمده سیصد جلد کتاب روایی نوشته. که یکی از آنها عیون است.
امام هشتم ميفرمایند: «الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان» آن الله را به جایش قلب قرار بدهیم «الايمان هو التصديق بالقلب» همین ]يومنون بالغيب[ است «و الاقرار باللسان» و قول ایمان در قرآن مجید یعنی شهادتین، نماز، قرآن، دعا اینها همه قول اقراری است که اقرار به پروردگار عالم است.
این جا اقرار از باب افعال است یعنی با زبانت دخیل شوی که این ایمان بماند در بین مردم. «الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان» و همه هم با واو عاطفه آمده همان باور قلب است و همان اقرار است و همان عمل که خداوند به هر کس توفیق بدهد این ایمان مرکب را داشته باشد، از آثار دنیوی و آخرتی قطعا بهرمند خواهد شد.