جلسه 69
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
دو نکته را در ]يؤمنون[ باید در نظر داشت که در رابطه با این دو نکته بحث شد. یکی مضارع بودن فعل ]يؤمنون[ است که قطعا در اینجا دلالت بر حال ندارد. بلکه دلالت بر دوام و پیوستگی دارد و از این افعال مضارعی که دلالتشان پیوستگی و دائمی است در قرآن زیاد است. مثل ]ان الله و ملائکته يصلّون علی النّبی [ که درود خداوند هر چه هست رحمتش، عنایتش، لطف و احسانش، نسبت به پیغمبر اکرم دوام دارد و پیوستگی دارد.
نکته دوم اینکه ایمان همانطور که بیان شد حقیقت بسیطه نیست بلکه حقیقت مرکبه است. روایت مهمی هم از امام هشتم(ع) نقل شد. «الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان» که نگاه حضرت رضاu به ایمان حقیقت مرکبه است. ایمان واقعی قلب است و عمل به اعضاء و جوارح و اقرار به زبان است. برای اینکه روشنتر بشود مسئله، شما به آیات اول سوره مبارکه مومنون مراجعه بکنید. آنجایی که میفرماید: ]قد افلح المومنون[ اما اینان این ایمانی که دارند، ایمانشان اقتضای این مسائل را هم دارد که بیان ميکند. در روح المعاني این روایت نقل شده که وقتی آیات اول سوره مومنون نازل شد پیامبر فرمودند «انزلت علیّ عشر آيات» قبل ازاینکه برای مردم قرائت كنند.
«من اقامهنّ دخل الجنة» این «من اقامهن» نشان ميدهد که فقط اعتقاد محض و تصدیق محض نیست. همراه با یک سلسله مسائل عبادی و اخلاقی است که تمام آنها شعاع همان ایمان است. یعنی آن ایمان است که اقتضاء ميکند این سلسله مسائل عبادی و اخلاقی از انسان ظهور بکند. آیات اواخر سوره مبارکه فرقان را هم در همین زمینه ملاحظه بکنید از این آیه ]و عبادالرّحمن الّذين يمشون علی الارض هونا[ عباد رحمان همان مردم مومن هستند، که آثار ایمانی آنها را هم، آیات بعد بیان ميکند.
اواخر سوره آل عمران باز از این آیه به بعد ]الّذين يذکرون الله قياما و قعودا وعلی جنوبهم [ که نزدیک به 10 آیه پیوسته به همدیگر هست و اواسط سوره مبارکه معارج از ]الاّ المصلين[. ]انَّ الانسان خلق هلوعا اذا مسّه الشرّ جزوعا و اذا مسّه الخير منوعا[ اینها مطرود هستند و در پیشگاه خدا ارزشی ندارند ]الا المصلين[ که بعد صفاتی برای مصلین بیان ميکند از ایمان به قیامت و عمل و اخلاق و تقوا.
اما کلمه غیب در آیه شریفه معنای وصفی دارد. ]يومنون بالغيب[ یعنی آنهایی که ایمان دارند به آنچه که حقیقت است ولی غاب عنهم. از دسترس دید و چشم آنها خارج است. یک مطلبی که واقعا لازم است همه ما بدانیم این است که: علت مبارزه اروپا قبل از قرن هیجدهم با دین چه بوده و در رأس این مبارزین هم دانشمندان و علمای اروپا بودند ما اگر این علت را بفهمیم دیگر خیالمان از رد و ایرادها و اشکالات دانشمندان اروپا در آن زمان که خیلی اوج داشته راحت ميشود. البته شعله این ایرادها و اشکالات بعد ازاینکه آن فضای عامل مبارزه با دین از بین رفت فروکش کرد و الان همان جایگاه که جایگاه علما و دانشمندان است که مرکز مبارزه با دین بود دارد بر ميگردد به مرکز قبول دین. یعنی این قدر جهت تغییر کرده است.
یک روزگاری کلیسا و اربابان کلیسا حاکم بر همه شئون ملت های اروپایی بودند و قدرت پاپ فوق العاده زیاد بود در حدی که اینها ميتوانستند نسل به نسل پاپ ها، شاه عوض بکنند دستور قتل بدهند محکمه تفتیش عقاید برپا بکنند. یک روزگاری بر اروپا گذشت که دانشمندانی که به تدریج داشتند وارد علوم تجربی ميشدند و مطالبی که بیان ميکردند مخالف نظر کلیسا بود با دانشمندان درگیر ميشدند. مثلا گالیله ایتالیایی وقتی ثابت کرد زمین دارای گردش است بعد از اینکه آن دوربین نجومی کوچک را اختراع کرد و توانست با دوربین ستارگان را ببیند که در حال حرکت هستند و دو تا حرکت هم دارند. هم وضعی و هم انتقالی کم کم اعلان کرد که زمین دارای حرکت است و خورشید نیست که دور زمین ميگردد و زمین هست که دور خورشید میگردد، ولی کلیسا پافشاری داشت که زمین ساکن است و مرکز عالم است. گالیله را دستگیر کردند و محکوم به اعدام شد، به خاطر این نظریه تجربی، البته دوستانی داشت که با پاپ و با کلیسا در ارتباط بودند آنها توانستند حکم اعدامش را به حبس مبدل بکنند عکسش هم هست الان در موزه ایتالیا یک تابلوی زیبایی دارد وقتی که به حکم کلیسا دو دستش را گرفتند و دارند ميبرند زندان از در کلیسا که ميآید بیرون کاملا بدن به همین شکل نقاشی شده و پایش را آرام ميکوبد به زمین که من اقرار کردم تو ساکنی و تو متحرکی و گردش داری.
5 میلیون نوشتند از علما و دانشمندان علوم تجربی به حکم کلیسا یا با گیوتین سرشان را زدند یعنی آنها را ذبح کردند یا زنده زنده در آتش سوزاندند. وقتی که دانشمندان اقوامشان و زن و بچههایشان و مردم دیدند دین این جور دارد با مردم و با علم رفتار میکند، از کلیسا برگشتند و یواش یواش مبارزه با دین شکل گرفت تا به اینجا رسید فسادی که در این چهارصدساله اخیر در اروپا مشاهده ميکنید و موج خطرناکش به مشرق و به کشورهای آسیایی هم رسید تمام گناهش گردن همان کشیشان و پاپها و کاردینال هاست. اینها آمدند اصل دین را انکار کردند و این جمله را ساختند و به خورد مردم دنیا دادند. البته اینکه در این زمینه اسلام ضربه کاری نخورده چون ملت های اسلامی حالا شیعه و سنی، سنیها کمتر و ما بیشتر، ميدیدند علمای اسلام با رشته های علمی مخالفتی ندارند با کشف مسائل جدید مخالفتی ندارند، بلکه خوشحال هم هستند که خیلی از کشفیات برای ما مشکلات آیات و روایات را حل ميکند. و این برای علمای بزرگ اسلامی چه کشفیاتی که در خود مشرق ميشده و چه در مغرب، غنیمتی بوده. این است که ما در این زمینه خیلی ضربه نخوردیم. یعنی به رشته به قول خود اروپاییها متافیزیک یا امور غیبی ما لطمه نخورده. حالا بین امت اسلام در مصر و در ایران و بعضی از کشورهای دیگر اسلامی یک افرادی پیدا شدند که تحت تاثیر این موج اروپایی قرار گرفتند و آن جمله هم این بود که ما هرچه را نبینیم باور نمی کنیم. آن چه که علم و ابزار و تجربه برای ما ثابت بکند ما قبول داریم. ولی آنچه که در گردونه دوربین و ابزار و تجربه قرار نمی گیرد ما قبول نداریم. خود همین باعث انکار حق و قیامت و یواش یواش از دل این مبارزات که البته ملتها را دانشمندان از کلیسا آزاد کردند، دولتها را آزاد کردند در امر اقتصادی دولتها به اقتصاد کاپیتالیسمی رو کردند، سرمایه داری که از دل این اقتصاد هم بعد از بی دین شدن جوامع اروپا، مکتب کمونیستی بیرون آمد، اقتصاد سوسیالیسمی که ریشه بحث کمونیستی هم از آلمان شروع شد نه از شوروی. ما تا این قضیه را متوجه نشویم به این ]يومنون بالغيب[ خیلی عمقی نمی توانیم برسیم. حالا گفتند: هر چه به ابزار نشان داده بشود حالا یا با تلسکوپ یا با میکروسکوب یا با چاقوی جراحی، ما شکم را باز میکنیم و یقین داریم بدن کلیه و طحال و کیسه صفرا دارد اما هر چه این طرف و آن طرفش را چاقو ميزنیم روحی وجود ندارد.
یعنی کار مبارزه کلیسا با علم و دانش به این انکار شدید و قوی کشیده شد، موج مبارزه با علم که باعث پدید آمدن مکتب حس گرایی شد. این خطر بسیار عظیم که اروپا و به دنبالش آمریکا، هم کشیده شد. در مشرق هم یک مشت آدم کم مطالعه به عنوان روشنفکر اینها هم دنبال حس گرایی اروپا رفتند و کتابهایی هم نوشتند هم در مصر و هم در ترکیه و هم در ایران و هم در عراق که مجموع این بی دینیها همه مربوط به همان مبارزات کلیسا با دانشمندان بوده. الان که موج کاملاً از بین رفته بسیاری از دانشمندان یک عده ای شان که از دنیا رفتند به خدا برگشتند و دین را با قواعد اصیل آنها میگویند: نه آن چه که در مجموعه تورات و انجیل است خیلی هایشان هم به طرف مطالعه کتب اسلامی کشیده شدند مسلمان شدند متدین شدند کتاب های خوبی هم نوشتند مثل انتیندینه در فرانسه که دو جلد کتاب دارد درباره پیامبر عظیم الشان اسلام و اهداف پیامبر که این کتاب چاپ اولش یک میلیون تیراژ بود و سریع هم به فروش رفت. کار همینها هم باعث شد که موج دین گرایی در اروپا خیلی شدت بگیرد. حالا قلیلی باز به طرف مسیحیت گرایش پیدا کردند، کثیری هم به طرف اسلام گرایش پیدا کردند. آنهایی هم که به اسلام گرایش پیدا کردند قوی گرایش پیدا کردند. من با بعضی هایشان ملاقات داشتم. هم در انگلستان و هم در آلمان.
در آلمان با یک آلمانی ملاقات داشتم به نام یوسف امین که خودش اصالتا آلمانی بود و خانمش هم یک خانم بزرگوار آلمانی بود که دو تایی واقعا زن و مرد مومنی بودند. یک روز هم مرا دعوت کرد رفتم یک کتابی را به زبان آلمانی به من نشان داد. گفت: این ترجمه عهدنامه مالک اشتر به زبان آلمانی است و کار خودم هم هست. و به وسیله همین یوسف امین یک تعدادی شیعه شدند.
گرایش به جانب خدا و به جانب غیب. یعنی بیرون آمدن از مکتب حس گرایی الان در اروپا و آمريكا قوی است. گفتند: ما خیلی بی انصافی و ناجوانمردانه است که بخواهیم حس گرایی مطلق را قبول بکنیم و بیاییم اعلان بکنیم که هرچه را نبینیم نیست. مگر شما ترازوی شناخت همه حقایق عالم هستید؟ ما خیلی چیزها را نمی توانیم ببینیم. ما روابطی که بین عناصر وجود دارد، را نمیتوانیم ببینیم. اکسیژن و هیدروژن وقتی رابطه برقرار ميکند آب درست ميشود. یا ما علممان را نمی توانیم ببینیم. علم از مقوله کیف است قابل دیدن نیست. احساسات، درک کلیات اینها را نمی توانیم ببینیم. خیلی چیزها را هم میگوید: خودتان نمی توانید ببینید. ولی حکم کلی در آن داریم. یعنی شما همه آب های عالم را در زمین و عالم بالا که بعضی از سیارات آب دارد ندیدید. حالا این ندیدهها غیب نسبی است. غیب مطلق نیست. ولی براثر استنتاج از قواعد یک حکم کلی ميکنید که همه جا آب ترکیبی از اکسیژن و هیدروژن است شما همه جا را و همه آبها را هم ندیدید ولی به این حقیقت ایمان دارید، دیوار حس گرایی را شکستند و غیب را انصافا به زیباترین صورت با زبان علمی خودشان ثابت کردند. این کتاب به نام اثبات وجود خداست که 40 مقاله در رشته های گوناگون علمی دارد واقعا معرکه کرده و امروز دیگر ما نگرانی از این نداریم که حس گرایی بر دنیا غلبه بکند با همه زوری که دولت های اروپا و آمریکا دارند ميزنند. امروز ما امید داریم که غیب گرایی پرش را به تمام جهان بگستراند و توجه به این معنا هم در مسئله غیب لازم است که چشم ما یک عنصر مادی است و این عنصر مادی در تاریکی نمی بیند. یعنی اگر ما شب درها را ببندیم و ماه هم نباشد و هوا ابری باشد و پردهها را هم بکشیم چشم ما در آن اتاق هیچ چیز را نمی بیند. کمک لازم دارد برای دیدن و بعد هم چون عنصر مادی است تناسب با دیدن عناصر مادی دارد. تناسب با دیدن عناصر غیرمادی ندارد. یعنی عناصر غیرمادی را نمی تواند رصد بکند و ببیند.
قرآن مجید یک آیه دارد که واقعا یک معجزه است نمی گوید توان دیدن غیرمادی را ندارد. ميگوید اصلا غیرمادی در چارچوب این عنصر مادی در نمی آید. خیلی آیه جالب است ميفرماید ]لاتدرکه الابصار[ اما خود او ]و هو يدرک الابصار[ خیلی زیباست. کلمه درک یعنی درچارچوب درنیامدن. چشم عنصری را شما توقع نداشته باشید که غیرعنصر را بتواند ببیند. اصلا این چشم آفریده شده فقط برای دیدن حدودها. برای دیدن محدوده ها. برای دیدن عناصر. باید بتواند جا بدهد در خودش مناظر را یا نه. خیلی چیزها را نمی تواند در خودش جا بدهد. وجود مقدسی که نهایت ندارد و اول بلااول و آخر بلاآخر است. وجود مقدسی که خودش طبق خطبه اول نهج البلاغه که بالاترین خطبه علمی نهج البلاغه است. سازنده عین است، سازنده کیف است، سازنده عنصر است، تنظیم کننده زمان است...
«شر العمی عمی القلب» که خدا را درک نمی کند. این عمی، عمای معنوی است مادی نیست. خود موسی بن عمران هم در کوه طور کلیم الله بود و سومین پیامبر اولی العزم بود ولی واقعا به پروردگار گفت: خودت را به من نشان بده. ]رب أرنی انظر اليک[ انظر یعنی با چشم؟ یعنی موسی نمی دانست که خدا جسم نيست. این را مرحوم علامه طباطبایی خیلی زیبا آیه رویت را حل کرده است. خیلی زیبا هم ]لن ترانی[ را حل کرده است. حالا ما نمی دانیم به آنجا ميرسیم یا نرسیم. اگر رسیدیم سخنان محققین را در این برخورد موسی که بسیار برخورد زیبا و معنوی بوده با پروردگار بیان ميکنم. اگر خدا بخواهد.
]لا تدرکه الابصار[ چرا که وجود مقدس او جسم نیست. نهایت نیست. حد و حدود نیست. بله، چشم اصلا توان درک وجود مقدس او را ندارد. پس چگونه او را باید درک کرد. خیلی آسان است. آثار. شما در آیات قرآن مجید حدود 700 آیه با کم و زیادش در قرآن مجید است که این 700 آیه بیان کننده آثار پروردگار در پهن دشت هستی و عرصه گاه خلقت است که با همینها پروردگار عالم خودش را مينمایاند. ]افلا ينظرون الی الابل کيف خلقت [ اگر او خلق نکرده چه کسی خلق کرده؟ سوال ميکند آدرس او را بده. بالاخره شتر که خودش خودش را نیافریده. این مسلم است. و شترداران جهان هم شتر را نیافریدند. این مسلم است. ازلی هم که نیست شتر. بالاخره کره شتری بوده به دنیا آمده ابتدا داشته. ابدی هم که نیست. مردنی است. میماند به وجود آورنده اش. اگر او نیست کیست؟ همین بشر را ببینید چطوری دست و پای عقلش را در پوست گردو میگذارد تا پردههای ظلمانی را از درونش کنار بزند و غیب را باور بکند. از یک طرف میگوید: چشم شما محدود و عنصری و مادی است و قابلیت درک غیرمحسوس را ندارد. از طرفی هم آثار خودش را به رخ عقل ميکشد که اگر این «خلقت» کار او نیست، کار کیست. تا به حال کسی آدرس غیرخدا را نداده. من زیاد کتاب های بی دین های غرب و شوروی سابق را مطالعه کردم. خود کمونیست های دانشمند نهایتا برای اینکه خودشان را واقعا از اضطراب در بیاورند و قانع بکنند آمدند گفتند: زیربنای جهان ماده ای است اسم هم نمی آورند. در آینده هم خواهد بود. مرگی این ماده ندارد. رنگ ندارد. بو ندارد. شکل ندارد. و قابل رویت هم نیست. معلوم ميشود دعوای ما با کمونیستها دعوای لفظی است. ما اسمش را گذاشتیم الله آنها اسمش را گذاشتند ماده. اصلا جنگ، جنگ لفظی است. یعنی آنچه که ما درباره پروردگار ميگوییم آنها درباره ماده ميگویند. ]افلا ينظرون الی الابل[ من نمونه دارم ميگویم. 700 آیه به این شکل در قرآن مجید است. ]و الی السّماء کيف رفعت[ ]و الی الجبال کيف نصبت[ ]و الی الارض کيف سطحت [ دو کلمه است. اگر کار آن غیب مطلق نیست. کار کیست؟ گیر ميدهد به عقل و عقل را قانع ميکند که صاحبش را به جانب ]يومنون بالغيب[ بکشاند.