لطفا منتظر باشید

جلسه 80

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
در آیه شریفه «اولئک علی هدی من ربهم واولئک هم المفلحون»  به نظر مي‌رسد سه جای بحث دارد. یکی ربهم است و یکی هدی که مصدر است و یکی هم مفلحون که جمع مذکر سالم است. این نکته مهمی است که «علی هدی من ربهم» که در «الحمدلله رب العالمين» در همینجا چند روز متوالی درباره رب بحث شد. وجود مقدس حق فقط مالک تنهای مخلوق نیست بلکه مالکی است که نظر به رشد و تربیت مخلوقش هم دارد. به همین خاطر برای رشد انسان و تربیت انسان و ادب انسان انبیاء را مبعوث به رسالت کرد. کتاب های آسمانی را نازل کرد.
اینهایی که مومن به غیب هستند و اقامه کننده نمازند و ]مما رزقناهم ينفقون[ ]و الذين يومنون بما انزل اليک و ما انزل من قبلک[ هستند ]و بالاخره هم يوقنون[ هستند. هدایت پروردگار عالم را با همه وجود قبول کردند در زندگی‌شان عملي كردند. با غیب به غیوبی که هدایت شدند، هدایت را قبول کردند و مومن به غیوب شدند یا مومن به غیب شدند. یعنی دل را در اختیار هدایت خدا قرار دادند. بدن را در اختیار هدایت خدا قرار دادند. مال را در اختیار هدایت خدا قرار دادند. باز با ]يومنون بما انزل اليک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم يوقنون[ قلب را در اختیار هدایت خدا قرار دادند. این است که درباره آنها مي‌فرماید ]علی هدی من ربهم‌ [ اینها یک مکتب صددرصد سالم و فرهنگ پاکی از جانب پروردگارشان و مالک و مربی شان پذیرفتند.
حالا حرف در این است که اینجا علی را به چه معنایی بگیریم که اگر بتوانیم به معنای استعلا بگیریم که در ادبیات در حروف جاره خواندیم معنیش باید این باشد اینان با این ویژگی های قلبی شان، بدنی شان، مالی شان از جانب خدا و به هدایت خدا و به دلالت خدا و به رحمت خدا، بر بلندای هدایت قرار دارند. یعنی در اوج هدایت قرار دارند. اینها از هدایت کم نکردند، کم نگذاشتند، تنبلی نکردند و هدایت را هم تکه پاره نکردند. چون خیلی‌ها هدایت خدا را تکه پاره مي‌کنند، تفرق در دین، در آیات قرآن مطرح است، «نؤمن ببعض و نکفر ببعض»  در قرآن مطرح است.
یک وقتی یک کسی آمد پیش من البته بعد از تمام شدن سوال و جوابش دیدم از همان هایی است که تفرق در دین است. گفت که من 50-60 سال است که توجهی به دین نداشتم و حالا مي‌خواهم بیایم سراغ دین. چکار کنم؟. من فرائض حق را برایش گفتم که نمازهای خوانده نشده باید قضا بشود. روزه های خورده شده باید کفاره داده بشود، حج نرفته هم باید رفت اینطور که خودش به زبان آورد 20 سال پیش بالای 200 میلیون تومان سرمایه اش بود. مغازه و خانه و پول و جنس مغازه. بعد نوبت رسید به اینکه حرامی هم در مالت هست؟ گفت: حرام مالی چیست؟ برایش توضیح دادم. گفت من 30 سال قبل از اینکه بیایم مغازه دار بشوم کارمند دولت بودم و بالاخره در کارمندیم یک پول هایی را برداشتم که حال جزء همین خانه و مغازه و سرمایه است. گفتم: شما نسبت به امر مال طبق آیات قرآن دو تا تکلیف داری. آنچه که از دولت بردی و غیرحقوقت بوده باید شماره خزانه را بگیری و برگردانی به دولت. این یک کار. یکی هم 50 سال است مي‌گویی اهل خمس و این حرفها نبودی خمس مالت را باید بدهی. پولی که نقد داری و سرمایه مغازه ات، خود مغازه احتیاطا یک مقدار کمی هم بابت خانه و اثاث خانه. خیلی راحت گفت: من نمازهای قضاشده را حاضرم بخوانم و پول 60 مسکین را مي‌دهم اما به پول من دست نزن. گفتم: اگر بناست به پولت دست نخورد، پاشو برو. دیگر ما کاری نمی توانیم برایت بکنیم.
]اولئک علی هدی من ربهم[ هدی مصدر است یعنی تمام هدایت را، کمال هدایت را قبول کردند، سراسر هدایت خدا را پذیرفتند. «علی» را هم به معنای استعلا بگیریم یعنی بر بلندای هدایت قرار دارند ]من ربهم[ این اجبار نیست ]من ربهم[. این نیست که خدا پس گردنشان را گرفته و وارد گردونه هدایت کرده. ]من ربهم[ یعنی من جانب الله. که من جانب الله این هدایت همین نبوت انبیاء و قرآن و امامت امامان است. بر هدایتی از جانب خدا هستند که این هدایت فرهنگ پیامبر و قرآن و ائمه طاهرین است. این خیلی زیباست. اینها با قبول این هدایت کامل که هم مالشان به این هدایت وصل است. ]مما رزقناهم ينفقون[ هستند و هم بدنشان به این هدایت وصل است و هم قلبشان به این هدایت وصل است. اینها اهل تقوای واقعی هستند. اینها «علی هدی من ربهم» هستند. اینها ]هم المفلحون[ هستند.
حالا برویم سراغ فلاح. ببینیم اهل لغت اولا فلاح را چگونه معنا کردند و اینجا مفلحون با توضیح اهل لغت چگونه با همدیگر جورند. فلاح ظاهرا معنایش ترکیبی است. فلاح که در اصطلاح قرآن همین معنا را دارد. نجات از شرور و ادراک خیر و صلاح است. آن کسی که فالح است یعنی از گناهان، از ظلمت‌ها و از عوامل دوزخ رفتن، از شرور معنوی خودش را رها كرده و خیر و صلاح را که در اینجا دین است، ایمان است، عمل صالح است، انفاق است. اینها را به دست آورده. ]اولئک هم المفلحون[ درک خیر و صلاح همین مسائلی است که در آیات قبل از هم المفلحون قرار دارد. چه خیری از نماز بالاتر است که ]يقيمون الصلاه[ «حی علی خير العمل» کدام خیر بهتر از جود، کرم، سخاوت و حل مشکل مردم. کدام خیر از ایمان به خدا و روز قیامت بالاتر؟ کدام خیر از ایمان به قرآن و کتب اصلی گذشته بالاتر؟ کدام شر بدتر از شرک و کفر و نفاق که در آیات بعد بیان مي‌شود. فلاح یعنی نجات از این شرور و ادراک خیر و صلاح که در حقیقت این واقعیات آیات گذشته از این آیه از ]يومنون بالغيب[ مصادیق خیر و صلاح است.
فلاح به چه کسی مي‌گویند؟ کسی که «شق الارض للزراعه» زمین را شیار زده، شخم زده برای زراعت که در حقیقت نهایت شق الارض «تخلص الارض عن البوار و شرور الحرث»  بوار از ماده بور و بایر است. زمینی که هیچ محصولی ندارد و بدون شیار زدن و شکافتن و بدون گاو آهن انداختن در این زمین، آمادگی برای زراعت پیدا نمی کند. فلاح یعنی کسی که آمده شخم زده و خارها را درآورده، سنگ‌ها و قلوه سنگ‌ها را درآورده و کلوخ‌ها را کوبیده و زحمت کشیده تا زمین آماده برای زراعت شده، مفلحون یعنی آنهایی که آمادگی کامل به خود دادند، پذیرش داشتند، عمل بدنی داشتند، عمل مالی داشتند، عمل قلبی هم داشتند، دنیایشان شده مزرعه آخرت. این است معنای مفلحون.
چندتا آیه هم درباره فلاح عنایت بکنید که اصلا فلاح چطوری به دست مي‌آید؟ سوره مبارکه اعلی، آیه 14. ]قد افلح من تزکی[ تزکیه از اهداف بعثت است. ]هو الذی بعث فی الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزکيهم[‌  یعنی اصلاح گری. اینها آمدند صفحه باطنشان را از تمام رذائل پاک کردند. تزکیه کردند و به حسنات اخلاقی آراستند. اینها شایسته رسیدن به فلاح هستند. هم حرف قد آمده و هم افلح را ماضی ذکر کرده. یعنی محقق الوقوع است که نه بعدا رستگار مي‌شوند. اصلا تمام اینهایی را که کسب کردند مایه رستگاری است.
اعراف آیه 8 ]فمن ثقلت موازينه[‌  موازین یعنی اعمال. آنهایی که قابل وزن است. آنهایی که اعمالشان با ارزش است. ایمانشان، اقامه صلاتشان، اینها همه ارزشهاست. ]مما رزقناهم ينفقون[ اینها وقتی در قيامت این همه ارزشها را بیاورند با خودشان، ]فاولئک هم المفلحون[ باز یک علت دیگر فلاح که با ]مما رزقناهم ينفقون[ هم مي‌خواند سوره مبارکه حشر، آیه 9. ]و من يوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون[‌  کسی که خودش را از بخل نگاه بدارد و ثروت اندوز نشود. اهل تکاثر نشود البته با دیگر اعمال. فقط این نیست که خودم را از بخل نگاه بدارم در قیامت اهل فلاح هستم. در یک آیه همه موارد را پروردگار بیان نکرده است. از علل فلاح این است که من جلوی خودم را از بخل بگیرم.
باز سوره مجادله آیه 22 که کار سختی هم هست انصافا. خیلی توان باطنی مي‌خواهد که انسان این آیه شریفه را عمل بکند. «لاتجد قوما يومنون بالله واليوم الاخر» از آثار ایمان این است که «يوادّون من حادّ الله» که دوستی نکند با دشمنان خدا. قاطی نشود با دشمنان خدا. دشمنان فتنه گری که مي‌خواهند اهل ایمان با آنها قاطی بشوند تا جاسوسی بکنند با به دست آوردن اسرار به وسیله آنها. نمی بینی مردم مومن به خدا و قیامت را که اهل محبت و دوستی با این افراد باشند. «من حادّ الله ورسوله» نمی دانم لغت حدّ را عنایت کردید در لغات یا نه. من اولین بار در جلد هفتم تفسیر المنار که یک مصری نوشته به نام رشید رضا، تفسیر خوبی است اما قابل نقد است. اینها درس های شیخ محمد عبده مفتی اعظم مصر بوده که رشید رضا جمع کرده و بعد این تفسیر را نوشته و عمرش هم کفاف نداد. تا 11 جلدش را نوشت. آنجا وقتی دیدم لغت مودت را مورد بحث قرار مي‌دهد که خیلی هم زیبا بحث مي‌کند مي‌گوید: فرق بین مودت و محبت این است که در محبت لزوم اطاعت نخوابیده. من عاشق امیرالمومنین هستم ممکن است به فرهنگش عمل بکنم و ممکن است عمل نکنم. اما اگر پای مودت در کار بیاید نه، لازمه این مودت متابعت هم هست. این است که پروردگار در باب اجر رسالت مي‌فرماید ]لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة فی القربی[‌  محبت به اهل بیت همراه با اطاعت از اهل بیت است.
«يوادون» یعنی با دشمنان من و پیامبر دوستی بکنند که لازمه اش حرف شنوی از آنها باشد. ]و لو کانوا آبائهم أو ابنائهم أو اخوانهم[ البته با پدر کافر مي‌شود به عنوان پدر رفت و آمد کرد اما حرام است که از این پدر اطاعت بشود یا اگر خدای نکرده، پدری است، برادری است، فرزندی است که با دشمن سر و کار دارد اسرار به ایشان گفته بشود و راهنمایی بشوند که براثر آن راهنمایی ضربه به کشور یا به ملت بزنند. بعد ادامه مي‌دهد آیه تا مي‌رسد به اینجا ]اولئک حزب الله[ آنهایی که با دشمن قطع رابطه اند اهل اطاعت نیستند حزب خدا هستند ]الا ان حزب الله هم المفلحون[‌  یک سلسله حقایق خدا بیان کرده خدا که همه اینها سبب فلاح و مایه فلاح و مقدمه فلاح است. مثل ذکر، تقوا، جهاد، فعل خیر و توبه.
آیاتش را من مي‌خوانم دیگر ترجمه لازم ندارد.
انفال، 45 است. ]و اذکروا الله کثيرا لعلکم تفلحون[‌  لام علت و سببیت است. لعل هم در جمله مثبت قبلا عرض کردم قطعیت را مي‌رساند. شما اگر دائم به یاد خدا باشید و با یاد خدا زندگی تان هماهنگ بکنید یقینا تفلحون خواهید شد.
مائده، آیه 100. ]فاتقوا الله يا اولی الالباب[ یعنی یا صاحبان خرد، بی خردان که قبول نمی کنند تقوا را. سفیهان که قبول نمی کنند. من به شما عاقلان و خردمندان مي‌گویم که مي‌فهميد و درک مي‌کنید که حالا که مي‌فهمید اگر تقوا را رعایت نکنید ]واعلموا ان الله شديد العقاب[
مائده آیه 100. ]فاتقوا الله يا اولی الالباب لعلکم تفلحون[ باز مائده آیه 35. «و جاهدوا فی سبيله لعلکم تفلحون»  این جهاد عام است یعنی برای خدا چه آدم برود میدان جنگ یا جهاد با نفس یا جهاد با مال. مطلق است در هر صورت. جهاد بکنید جهاد همه جانبه. لعلکم تفلحون.
سوره مبارکه حج، آیه 77 ]و اعبدوا ربّکم وافعلوا الخير لعلکم تفلحون[ و اما آخرین آیه راجع به توبه. ]توبوا الی الله جميعا ايّها المومنون لعلکم تفلحون[ نور، 31.
ببینید اگر در زندگی ذکر باشد، تقوا باشد، جهاد باشد، فعل خیر باشد، توبه باشد راه برای رسیدن به فلاح است. اما ضد اینها راه بندان مي‌کند. بخواهیم یا نخواهیم. یعنی غفلت از خدا. بی تقوایی، سستی از جهاد، فرار از کار خیر اینها شروری است که بالاجبار راه را مي‌بندد و کاری نمی توانیم بکنیم و نمی گذارد که انسان به فلاح برسد.
5 آیه را هم در زمینه موانع عنایت بکنید. ]انه لايفلح الظالمون[. انعام، 21. متجاوزان از حدود خدا، ظلم تجاوز از مقررات و از حدود است. وقتی که خداوند متعال اموال دیگران را احترام کرده و به من گفته حرام نخور. عبور کردن از این مرز حرام نخور، مي‌شود تجاوز و ظلم.
یونس آیه 17. ]انّه لايفلح المجرمون[ که خود قرآن مجید جرم را معنی کرده است اگر دقت در آیاتی که جرم را معنی کرده، موارد جرم بیان شده است.
سوره یونس، آیه 77. ]و لا يفلح الساحرون[ سحر در زمان ما به معنای سحر در زمان موسی وجود ندارد. اما یک نوع سحر در زمان ما وجود دارد که غوغا کرده در عالم که بیشتر مردم عالم و علی الخصوص سردمداران کشورها، به این سحر آلوده هستند و آن هم سحر زبان است. به قدری شیرین حرف مي‌زنند که آدم را قانع مي‌کنند که گمراهی را قبول بکند.
می گویند یکی از علمای بزرگ اهل سنت گفته بود من در مقابل خواجه نصیرالدین طوسی و قدرت زبان و قدرت استدلالش فوق العاده لنگ هستم. چون این قدر این آدم در بیان و در سحر گفتار قوی است که مي‌تواند حق را پیش آدم باطلش بکند و باطل را حق بکند. البته خواجه که این کاره نبود او دارد مي‌گوید. زبان بعضی‌ها واقعا از جادوگران زمان موسی قوی تر است. و با پشت هم اندازی و با سحر بیان واقعا ملت‌ها را مات مي‌کنند. مبهوت مي‌کنند. شما ببینید کشیش‌ها و روسای جمهور آمریکا و نخست وزیران انگلیس تا قبل از اینکه جنایاتشان فاش بشود، با همین زبانشان چقدر قوی جوامع خودشان را حاضر کردند که حتی نیرو بدهند بیایند به عراق و افغانستان حمله بکنند یا با زبانشان چقدر ما را در بین ملت های خودشان افت دادند. یا اسلام را افت دادند. این سحر زبان است. ]ولايفلح الساحرون[
سوره مبارکه مومنون آیه 117. «انه لايفلح الکافرون». سوره نحل، آیه 116. ]ان الذين يفترون علی الله الکذب لايفلحون[ آنهایی که به خدا دروغ مي‌بندند، همین تحریف گران تورات و انجیل از مصادیق این آیه شریفه هستند. اینها لایفلحون.
این تقریبا دورنمایی از توضیح ]اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون‌ [. اما آیات بعد دو تا آیه باهمدیگر باید بحث بشود چون به همدیگر وصلند. و پروردگار عالم در دو آیه حقایقی را درباره یک گروه مطرح مي‌کند. ]ان الذين کفروا سواء عليهم ءاَنْذرتهم أم لم تنذرهم لايؤمنون[ آیه بعد هم باید با این آیه توضیح داده بشود. ]ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم وعلی ابصارهم غشاوه ولهم عذاب عظيم[‌  پناه به خدا. خدا عذاب را بگوید عظیم. معلوم نیست چه خبر است. یعنی عذاب به نظر خدا عظیم است، خدا مي‌داند دیگر این عذاب چیست. حالا کلماتی که در این دو آیه ذکر شده است. کفر، انذار غیر از تخویف است. یخوفهم نه، ینذرهم، ختم، قلوب، سمع که مصدر است، ابصار که جمع بصر است. معمولا در قرآن سمع مفرد آمده است. علت هم دارد حالا علتش را بعد عرض مي‌کنم.
کفر را ببینیم در لغت به چه معناست. در لغت به معنای پنهان کردن و پوشانیدن چیزی از نگاه است که هر کسی بیاید رد بشود برایش روشن و معلوم نباشد و چیزی در مقابل دیدش نباشد، لذا عرب کشاورزان را مي‌گوید کافر، قرآن مجید هم کشاورزان را به این معنا مي‌گوید کافر.
در آیه 20 سوره مبارکه حدید. ]اعلموا انّما الحياة الدّنيا لعب ولهو وزينة و تفاخر بينکم وتکاثر فی الاموال والاولاد[ شش مرحله زندگی را مي‌گوید. دوره لعب، لهو، دوره زینت و به زیبایی رسیدن و رسیدگی کردن، تفاخر، تکاثر در مال و اموال. «کمثل غيث» مانند باران است باریده بر زمین و بر صحرا و بر کشت، بعد از این باران این همه دانه نباتی آمده بیرون و درختان لباس سبز پوشیدند و شکوفه های رنگارنگ پیدا کردند. ]اعجب الکفار نباته[‌  این کفار در اینجا نه به معنی منکران خداست. یا منکران قیامت. یعنی کشاورزان چون دانه را پنهان مي‌کنند به آنها مي‌گویند کافر. زمین را آماده مي‌کنند مي‌گویند فلاح. یعنی موانع کشت را برطرف مي‌کنند. اين از جهت لغت
اما در اصطلاح قرآن و روایات به معنی انکار خدا، صفات خدا، آخرت، شئون آخرت، نبوت، انکار کتاب های آسمانی، انکار احکام ضروری اسلام، انکار نعمت های خدا که نه اینها را طبیعت به وجود آورده، البته همه این انکارها در صورت علم است که طرف را کافر مي‌کند. اما اگر جهلا باشد آدم مي‌نشیند و با او حرف مي‌زند. مي‌گوید عجب نمی دانستم که منکر بودم. اما الان انکاری ندارم. در اصطلاح قرآن و روایات انکار به این معناست.
اما انذار. من فقط معنی لغویش را مي‌گویم تا فردا به خواست خدا چند آیه درباره انذار بخوانم. انذار به معنی هشدار دادن است. هشدار دادن به آن چه که موجب هلاکت و عذاب است. البته انذار مال وقتی است که هنوز هلاکتی نیامده، عذابی نیامده، نه عذاب استیصال در دنیا، عذاب استیصال به عذابی مي‌گویند که تمام درهای چاره به روی انسان با آن عذاب بسته مي‌شود. مثل قوم عاد. قوم ثمود. اینها دچار عذاب استیصال شدند و کاری هم نتوانستند بکنند و از بین رفتند. انذار مال هشدار دادن قبل از آمدن عذاب و آمدن هلاکت است. هشدار دادن به اسباب هلاکت و به اسباب عذاب در دنیا و آخرت.
 

برچسب ها :