لطفا منتظر باشید

جلسه 84

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
وجود مبارک امام صادق(ع) در پاسخ سؤال ابو عمرو زبيري که به حضرت عرض کرد کفر را از نظر قرآن توضيح بدهيد فرمود:
کفر بنا بر تقسيم قرآن پنج کفر است که يک کفر، کفر به ربوبيت و پروردگار عالم است. که مي‌گويد عالم کارگردان و صاحب ندارد؛ طبيعت و نظام کار را مي‌کند. بهشتي وجود ندارد جهنمي وجود ندارد؛ اما کفر دوم کفري است که عالمانه انجام مي‌گيرد نه نسبت به پروردگار نه نسبت به بهشت و دوزخ مانند علماي يهود و نصاري که از طريق تورات و انجيل معرفت به پيغمبر اکرم(ص) داشتند که اين معرفت را کاملاً از آيات تورات و انجيل به دست آورده بودند در سورۀ اعراف هم خداوند خبر مي‌دهد که خبر نبوت پيغمبر در تورات و انجيل داده شده بود.
«الذين يتبعون الرسول النبي الامّي الذي يجدونه مکتوباً عندهم في التورات و الانجيل»  صريحاً خبر پيغمبر اسلام را در تورات و انجيل دادند اينها عارف به پيغمبر بودند و دائماً به خودشان دلخوشي مي‌دادند واگر او بيايد ما به او ايمان مي‌آوريم بالاخره با قدرتي که پيدا مي‌کنيم حساب اين کافراني که ما را در مضيقه قرار داده‌اند خواهيم رسيد ولي پروردگار عالم مي‌فرمايد:
«فلمّآ جائهم ما عرفوا»  (وقتي پيغمبر آمد پيغمبري که مي‌شناختند و تمام ويژگي‌هايي که در آيات تورات و انجيل دربارۀ او ديده بودند و مي‌دانستند و حالا در پيغمبر مشاهده کردند) «کفروا به فلعنة الله علي الکافرين».
با علم منکر پيغمبر شدند اين با آن انکار قبلي فرق مي‌کند که شايد کفر اول با اين کفر يکي باشد، كفر اوّل اصل خدا را مورد هجوم قرار مي‌داد ولي در اينجا يهود و نصاري خدا را قبول داشتند: بهشت و جهنم را هم قبول داشتند ولي پيغمبر را منکر شدند و مورد لعنت هم قرار گرفتند.
در کلام وجود مبارک امام صادق(ع) است: «والوجه الثالث من الکفر کفرٌ النعم» که انسان با نعمتهاي پروردگار درست برخورد نکند. بيايد نعمت‌هاي پروردگار را بجاي اينکه در راه مثبت و خير و تقوي در حل مشکلات مردم هزينه بکند تکاثر کند، يا خرج گناه و معصيت کند. خرج ضربه زدن به مردم و به دين بکند. کاري که الان امريکا برضد دين و ضد اسلام کاري مي‌كند که کليسا برضد حق مي‌کند و با هزينه ميلياردي کاري که مردم مکه داشتند که پروردگار اشاره مي‌کند اهل مکه پول براي خاموش کردن چراغ اسلام هزينه مي‌كردند اين يکي از مصاديق کفر است.
«ذلک قوله تعالي يحکي قول سليمان»  اين مسئلۀ کفر به نعمت چيزي است که خداوند متعال از قول سليمان نقل مي‌کند وقتي که آن مرد داراي بخشي از علم کتاب «قال الذي عنده علم من الکتاب»  حالا اين کتاب هم براي ما خيلي روشن نيست که اين کتاب چه بوده که علمش يک مقدار پيش آن مرد بوده است؛ به سليمان گفت: تخت بلقيس را از يمن قبل از اين كه پلک بر هم بزني من تخت را حاضر مي‌کنم و تخت در شهر سبا بود.
تا فلسطين نزديک به دو هزار کيلومتر مسير بوده و در کمتر از پلک به هم زدن تخت را حاضر کرد و سليمان وقتي که تخت را ديد هيچ مغرور نشد و به خودش هم نسبت نداد و به آن مرد هم نسبت نداد؛ سينه سپر نکرد که اين از حکومت من و از رجال دربار من و از قدرت من است.
وقتي که تخت را ديد با همۀ وجود گفت «هذا من فضل ربّي» اين احسان پروردگار به من است؛ فضل به معناي احسان و نيکي است. اين نيکي خدا در حق من است و اين برنامه که تحقق پيدا کرده «ليبلوني» براي اين که من را در گردونۀ آزمايش قرار بدهد خودش که مي‌داند من چه کاره هستم اما براي خود من روشن بشود. أَاَشکر من بخاطر اين نعمت خدا را شکر مي‌کنم يعني اين قدرتي که به من داده هزينۀ کار مثبت مي‌کنم؛ شکر در اينجا به اين معنا است؛ شکر لفظي نيست که الحمد الله مي‌گويم يا بگويم کار خودم بود.
به پروردگار چه ربطي دارد؛ حرفي که قارون زد وقتي به او گفتند (وابتغ فيما آتاک الله الدّار الاخرة)‌  بيا با اين ثروتي که خدا به تو داده آخرتت را آباد کن و «لا تنس نصيبک من الدنيا» به سهمت هم از دنيا بي‌توجهي نکن؛ خانه مي‌خواهي؛ خوردن و پوشيدني مي‌خواهي؛ اينها را داشته باش آخرت را هم آباد کن «و أحسن کما أحسن الله اليک» سه تا نصيحت به او کردند همين‌طوري که خدا به شما نيکي کرد؛ تو هم به ديگران نيکي کن؛ اخلاق خدا را داشته باش؛ يکي هم زندگي خودت را با اين پول اداره کن. نمي گوييم خودت را محروم بکن، يکي هم (وابتغ فيما آتاک الله الدار الاخرة)قارون همه را شنيد ولي درجواب موسي بن عمران و مردم گفت: «أوتيته علي علم عندي» گفت من اينها را با سواد خودم و با رشتۀ اقتصادي که بلد بودم بدست آورده‌ام؛ چه ربطي به خدا دارد و تکبر کرد «اوتيته علي علم عندي» گفت: اين مال دانش خودم است و من يک آدم اقتصاد داني هستم و به خدا هم ربطي ندارد «فخسفنا به و بداره»  ما هم به زمين گفتيم او را با اين خانه و کاخ پائين ببر.
اما سليمان؛ يعني فرق يک آدم با معرفت، آدمي که غرور و تکبر ندارد؛ آدمي که بيدار است با آدمي که معرفت ندارد همين است. هر دو هم در امر مادي بوده او گفت: ثروت با دانش خودم فراهم شده ولي اينجا سليمان نگفت تخت با قدرت و حکومت خودم بلكه فرمود:
«هذا من فضل ربي» و الا اگر آن كسي كه علم من الکتاب از جانب خدا پيش او نبود او يک ريگ را هم از بيرون دربار نمي‌توانست جابجا كند چه برسد به اين تخت.
خدا مي‌خواهد من را آزمايش بکند که آيا اين قدرت را من شکر مي‌کنم؟ يعني هزينۀ حل مشکلات مردم مي‌کنم يا نه؟ از خدا غافل مي‌شوم و قدرتم صرف شهوتم مي‌شود. بعد معلوم نيست اين جملۀ بعد؛ مقول قول خود حضرت حق است يا حکايت از قول سليمان است. ولي خبر مي‌دهد از مردم شاکر که در جريان شکر شاکران اين معنا تحقق پيدا کرده «و من شکر فانما يشکر لنفسه»  يعني نعمتهاي خدا را مانند علم، قدرت، پول، حکومت در راه خدا هزينه کند يشکر لنفسه به سود خودش هزينه کرده است. روايتي را من از مرحوم حکيم بزرگوار و روايت شناس بسيار عميق مرحوم حاج شيخ هادي تألهي در همدان شنيده‌ام.
ايشان به من فرمودند:
اميرالمؤمنين علي(ع) از زحمت بازوي و کسب و کار خودش و از خرما‌هاي مدينه و محصولات کوفه هر وقت درهمي كسب مي‌كرد اين درهم را کف دستش مي‌گذاشت و با آن حرف مي‌زد. اين نکته خيلي جالب است كه به يک درهم مي‌فرمود: تا پيش من هستي من مالک تو نيستم از پيش من که رفتي من مالک تو مي‌شوم. يعني تو را نگه‌ات دارم بعد که از دنيا رفتم پيش ديگران مي‌روي با نگه داشتن، من مالکت نمي‌شوم؛ اما وقتي که تو را هزينه کردم براي خودم و زن و بچه‌ام يا براي خدا هزينه کردم و در حل مشکلات مردم، بعد هزينه شدنت من مالکت مي‌شود، بعد اگر کسي تمام نعمت‌هاي خدا را براي خودش و براي زن و بچه‌اش و براي مردم درست خرج کند او مالک هم مي‌شود؛ يعني شکر ملکيت بجا مي‌آورد؛ اما بدست آوردن مال، ملکيت ذاتي نمي‌آورد نهايتاً آدم يک امانت دار خوبي بشود و نگذارد اين ثروت  نابود بشود تا بعد از مرگش به اميد خدا به ورثه‌اش برسد و نهايت نگه داشتن مال؛ همين است.
«و من کفر» اگر کسي اين نعمتها را درست هزينه نکرد. اين کفر به معني کفر به رسالت نيست ولي کفر است «و من کفر فإنّ ربي غني کريم» چرا اينجا غني كريم است؟ شايد نکته‌اش اين باشد كه:
اولاً: اگر تمام دنيا نعمتهاي خدا را در راه خدا هزينه نکنند، ضرري به خدا نمي‌رسد خدا بي نياز است. کريم يعني اگر هزينه نکني خدايي نيستم که به تو ندهم يا اگر از تو بگيرم باز هم اضافه به تو مي‌دهم اين پول به سود و نفعت نيست. در آيات ديگر مي‌فرمايد: «لئن شکرتم لازيدنّکم و لئن کفرتم»  اگر شکر بکني من اضافه مي‌کنم «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»  يا «و الله يضاعف لمن يشاء»  و در خصوص نعمتهاي معنوي بقره آيۀ 152 و «و لئن کفرتم انّ عذابي لشديد» اين آيۀ کفر و شکر معنوي را مي‌گويد. «فاذکروني اذکرکم واشکروا لي و لا تکفرون»  از من ياد کنيد (ياد خدا يعني دينداري واقعي)، ياد خدا از ما يعني پاداش عظيم «واشکروا لي» من را شکر بکنيد بخاطر توحيدي که داريد؛ بخاطر ايماني که به نبوت داريد «و لا تکفرون» سرپيچي نکنيد.
حيف است که در اين مدت عمر کوتاه؛ شما نسبت به آيات من کفر عملي داشته باشيد، ممکن است کفر اعتقادي داشته باشيد، بگويد من نماز را قبول دارم و مي‌دانم خدا فرموده بخوان نمي‌خوانم؛ اين کفر است.
«والوجه الرابع من الکفر ترک ما امر الله عزّوجلّ به» خمس به او تعلق گرفته، نمي‌دهد. ماشاء الله امسال گندم، جو، چغندر، سيب، خرما، کاميون، کاميون بار مي‌برد، ولي زکات نمي‌دهد. حج برايش مقدور است ولي نمي‌رود. کمک به اقوام فقير براي او مقرر است ولي نمي‌کند.
حالا يک آيه مفصل در رابطه با بني‌اسرائيل در اوايل سورۀ بقره است كه مي‌فرمايد:
(واذ اخذنا ميثاقکم لا تسفکون دمائکم)‌  من از شما به وسيلۀ موسي تعهد گرفته‌ام كه خونريزي نکنيد؛ آدم نکشيد ( و لا تخرجون انفسکم من ديارکم)  دوستانتان را از شهرها بيرون نکنيد و بگوييد برو جاي ديگر اينجا نمي‌توانيد بمانيد «ثم اقررتم» شما قول داده ايد که به اين احکام عمل کنيد «و هم انتم تشهدون» خودتان شاهد و گواهيد، مي‌دانيد «ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم»  شما حرف من را که گوش نداده‌ايد افراد را به ناحق کشتيد «و تخرجون فريقاً منکم من ديارهم» يک عده‌اي را که از شهر بيرون کرده ايد «تظاهرون عليهم بالاثم و العدوان» شما به گناه و دشمني، حاکميت را براي ديگران بر خودتان قرار داده ايد «و ان يأتوکم أساري تفادوهم» اگر از شما بخاطر جنايت و عدوان افرادي اسير مي‌شدند و برمي‌گشتند براي آزادي آنها يک پولي مي‌داديد كه آزاد مي‌شدند «و هو محرم عليکم اخراجهم» که اخراج اينها به شما حرام بوده و شما اينها را اخراج كرديد و گرفتار دشمن هم شدند «افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض».
اين چه بازي است که درآورده‌ايد اين دين و ايمان است که هر جاي کتاب به نفع شما است عمل مي‌کنيد و هر جاي تورات نفع مادي و اجتماعي برايتان ندارد، عمل نمي‌کنيد «فما جزاء من يفعل ذلک منکم» از خودتان مي‌پرسم كه کيفر بازيگري چيست؟
کيفر اين جنايتي که به دين کرده ايد چيست؟ بعد حضرت صادق(ع) مي‌فرمايد: (فکفّرهم)؛ اين خيلي نکته جالبي است که با اينکه قرآن مي‌گويد به بخشي از کتاب ايمان داشته ام حتماً عمل هم مي‌کردند، اما فکفّرهم خداوند متعال اينها را تکفير کرد «بترک ما امر الله عزّوجل و نسبهم الي الايمان» گفت: ايمان داريد ولي اين ايمان ناقص را به نفع خودتان جهت داده‌ايد (و لم يقبله منهم) از آنها قبول نكرد اگر از آنها قبول مي‌كرد مي‌گفتند كه مؤمن هستيم.
«و لم ينفعهم عنده» اين ايمان پيش خدا ابداً برايشان سودي ندارد. با توجه به اين آيه بايد گفت کار خيلي‌ها گمراهي است. فقط تاجرهاي ايران نه همه کشاورزان و کاسب‌هاي معمولي و کاسب‌هاي متوسط آنهايي که مصداق تاجر هستند. اگر بخواهند طبق آيۀ انفال خمسشان را بدهند مشكلات حل مي‌شود.
ديشب يک تاجري براي من گفت: فلاني را مي‌شناسيد؛ گفتم: من نمي‌شناسم ولي يک بار يک کسي مشکل در صنفشان داشت به من گفت: او در صنف ما از نظر مالي خيلي آدم مهمي است شما يک نامه برايش بنويس مشکل ما را حل کند؛ حالا من نمي‌دانم مشکلش حل شد يا نه ولي ديشب اين آقا به من گفت: اين تبليغي که در تلويزيون دارند راجع به فلان مسئله مي‌کنند پانصد ميليارد تومان تنها او سرمايه گذاري کرده است.
اگر خمس پول داده بشود اگر امثال او خمس بدهند حوزۀ قم با اين زحمتي که براي دين مي‌کشد و با اين شاگرداني که تربيت مي‌کند به هر کدام ماهي دو و سه ميليون تومان مي‌توانستند حقوق بدهند. اين بنده خداها «و نؤمن ببعض نکفر ببعض» هستند مي‌گويد (و نسبهم الي الايمان) (و لم يقبله منهم) اما اين ايمان پاره‌اي را قبول ندارد و (لم ينفعهم عنده) علاوه بر اين (کفرهم بترک ما امرالله عزوجلً)در آيات ديگر بکفرهم دارد. دربارۀ همين بني اسرائيل «فما جزاء من يفعل ذلک منکم»  سؤال مي‌کند بعد خود پروردگار جواب مي‌دهد «الا خزي في الحياه الدنيا و يوم القيامه يردّون الي اشد العذاب» اين خواري هنوز يهود را در اسارت خودش دارد «و يوم القيامه يردّون الي اشدّ العذاب و ما الله بغافل عما تعملون» آنان خيال مي‌کنند که من آنچه را انجام مي‌دهم، بي توجهم.
ذرّه ذرّه اعمالشان ثبت مي‌شود و کيفرش داده مي‌شود. اما کفر بعدي که وجه پنجم است. كفر مثبت است كه در قرآن فراوان است و ( يکفر بالطاغوت) اين کفر مثبت است که من همه چيز طاغوت را منکر بشوم فرهنگ و افکارش راديو و تلويزيونش، ماهواره و سياستش و ( من يکفر بالطاغوت)  يعني ما خيلي اعلام کفر مي‌کنيم لا اله هيچ معبودي وجود ندارد الاّ الله يعني هر چي معبودي غير خدا علم کرده‌اند ما به آن کافريم و اصلاً قبول نداريم اين کفر مثبت است.
آدم بايد يك زمينه کفر مثبت در او باشد و الاّ ايمان حقيقي تحقق پيدا نمي‌کند. يعني تا اين دو مرحله کفر به طاغوت و ايمان به اله تحقق پيدا نکند من مانند ميوۀ رسيده نخواهم شد.
و الوجه الخامس من الکفر؛ کفر البراءة يعني بي‌زاري «و ذلک قوله عزوجلّ: يحکي قول ابراهيم» به نمروديان و عموي ايشان «کفرنا بکم» من و تمام مؤمنان کافر به شما هستيم بي زار از شماييم و «بدا بيننا و بينکم العداوة و البغضاء ابداً»  براي هميشه بين ما و شما دشمني خشم و کينه برپا است؛ حتي تؤمن بالله وحده مگر اينکه اين ايمان به خدا شما را از آلوده به ايمان به بت تصفيه کند که حضرت معني مي‌کند يعني (تبرأنا منکم) برائت را امام مصداق ديگر هم برايش دارند «و قال يذکر ابليس و تبرئته من اوليائه من الانس يوم القيامه» كه شيطان در قيامت به تمام پيروان مي‌گويد.
شيطان در اينجا معني عام دارد که يک مصداق آن شيطان رضاخان است كه گفت: زنها بي حجاب بشوند؛ خيلي‌ها با کمال ميل قبول کردند.
آيۀ جالب ديگري است «و قال انّما اتخذتم من دون الله اوثاناً مودة بينکم في الحياة الدنيا»  شما بخاطر شهوتراني‌هايتان دست به دست هم داده ايد و بتهايي به جاي خدا معبود انتخاب کرده‌ايد؛ کنار همديگر لذت هم مي‌برديد «ثم يوم القيامه يکفر بعضکم ببعض و يلعن بعضکم بعضا» اما قيامت همۀ شما از همديگر اعلام برائت مي‌کنيد و همه شما يكديگر را لعن مي‌کنيد.
 

برچسب ها :