جلسه 85
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
مسئلۀ کفري که در آيه «ان الذين کفروا» مطرح است تا حدي توضيح داده شد. اما «لم تنذرهم» که خدا درباره کافران ميفرمايد فرقي براي اينها نميکند انذار کنيد يا نکنيد «هم لايؤمنون» اولاً اينها زمينه ايمان آوردن ندارند که ميفرمايند «لايؤمنون» يعني آن فطرت الهيه و آن عقلي که حقايق را درک ميکند به اينها داده نشده است که «لايؤمنون» جبر ميشود يعني ذاتاً زمينه ايمان آوردن نداشتند اگر ايمان نميآورند مربوط به خلقت آنهاست، ساختمان آنها به صورتي است که راه به ايمان ندارند.
اين را قرآن قبول ندارد چرا که در خود قرآن مجيد ميخوانيم (فطرت الله الذي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلک الدّين القيّم و لکن اکثر النّاس لايعلمون) از اين دين قيم خبر ندارند؛ از ذاتشان خبر ندارند و بافت آنان و به تعبير قرآن فطرتشان براساس ميل به ارزشها آفريده شده است. مايه ايمان آوردن به آنها داده شده است «قلنا اهبطوا منها جميعاً فامّا يأتينكم مني هدي» هدي براي جميعاً است و اينهايي که ميگويند اگر کسي ايمان نميآورد پس زمينه به او داده نشده است؛ اين حرف دروغي است. در مسئله هدايت تشريعي، مثبت و منفي آن، چه اينکه من هدايت را قبول بکنم چه قبول نکنم جبري در کار نيست و نبوده و نخواهد بود.
از خود اين آيه هم استفاده ميشود؛ گروهي که بناي ايمان ندارند اگر مايۀ ايمان آوردن به آنها داده نشده است انذار ديگر معنا ندارد. بعثت پيغمبر براي آنها معني ندارد. کار شدني را خدا پيگيري ميكند. اما کار نشدني در قرآن مجيد نيامده است. ما در اصول فقه خواندهايم كه يکي از ويژگيهاي حکيم اين است که «تکليف مالا يطاق» ندارد. تکليف مالا يطاق نميکند، بلکه تکاليف الهيه به اندازۀ وسع است «لايکلف الله نفساً الا وسعها» که در لغت بين قدرت و وسع فرق گذاشتهاند.
وسع زير قدرت است. اگر خدا بر ما واجب کرده بود شبانه روز چهل رکعت نماز واجب بخوانيم ميتوانستيم، اگر خدا واجب کرده بود، دو ماه روزۀ واجب بگيريم ميتوانستيم، اگر واجب کرده بود نصف منفعت آخر سال را خمس بدهيم نه يک پنجم آن را ميتوانستيم. اما ميبينيم تمام تکاليف الهيه مادون قدرت ماست و مادون امکانات وجودي ماست اين است که دربارۀ دين اميرالمؤمنين(ع)ميفرمايد: «فانّ الله تبارك و تعالي شرع الاسلام و سهّل شرائعه...» شريعت، دين آساني است و در گشايش براي شما تنظيم شده است. قرآن مجيد هم چند جا در سوره مائده و سوره حج و سورة بقره ميفرمايد: «يريد الله بکم اليسر و لايريد بکم العسر» من سختي براي شما نميخواهم، عبادتي را براي شما تحميل نميکنم که مشکلتان باشد و شما را در مضيقه بيندازد.
در اينجا بحث جبر و اختيار كه بنياميه سرمدار آن بودند و ميخواستند فرهنگ سازي کنند که حکومت خود را به مردم بقبولانند. از دين مردم سوء استفاده بکنند که مردم قبول بکنند، خدا بني اميه را براي ما خواسته است. حالا که خدا خواسته ما نبايد در مقابل خدا بايستيم، ما نبايد با بني اميه جنگ کنيم.
ائمه اطهار (عليهمالسلام) ما در مقابل اين فرهنگ به شدت ايستادگي کردند که اينها جبر نيست از خود آيه «ان الذين کفروا سواء عليهم أ اَنْذرتهم» نفي جبر را استفاده ميکنيم؛ چون اگر جبري در «لايؤمنون» باشد؛ انذار ديگر معنا ندارد.
کسي که هيچ تغييري در او صورت نميگيرد و به قول جبريون، منع تغيير هم براي خداست، انذار ديگر معنا ندارد؛ پس معلوم ميشود لايؤمنون اختياري است. چرا آنان ايمان نميآورند؟ چون وابسته به مال هستند. ميبينند اين نوع مالاندوزي را فرهنگ دين ميگويد حرام است. چون وابسته به شهوت آزادند، ميگويد حرام است، چون هر گناهي را که دلشان ميخواهد مرتکب بشوند ميگويد حرام است، چون هر نوع رياستي مشروع نيست و با آنان مخالف است.
وقتي قرآن مجيد به مردم ميفرمايد: (ان الله يأمر بالعدل)، يأمر بالعدل يعني تجاوز نکنيد، حق کسي را پايمال نکنيد، عادل باشيد يعني در چيزي نه افراط داشته باشيد، نه تفريط داشته باشيد و هر چيزي را در جاي معين خودش قرار بدهيد (و الاحسان)، خوبي کنيد چيزي که منفعت واقعي دارد در حق مردم برپا داريد. (و ايتاء ذي القربي) به اقوام فقيرتان رسيدگي کنيد.
عقل چه کسي عدل را پس ميزند و ميگويد عدالت خوب نيست، ظلم خوب است. احسان خوب نيست و منع خوب است هيچ عقلي اين را نميگويد. يا اگر قرآن مجيد ميفرمايد در مقابل دشمن بايستيد چه کسي ميگويد اين کار بد است يعني اين افرادي که در روزگار ما بي دين کامل هستند به آنها بگوييد شب ما همه بيداريم چراغها را هم خاموش کرده ايم ميخواهيم بخوابيم حالا يک کسي کليد انداخت وارد شد و قصد دارد طلاها را ببرد، گردن بندها را ببرد، پول نقد خانه را ببرد، ما بايد به او بگوئيم زحمت کشيديد تشريف آورديد طلاها در اين کمد است، فرش هم که اينجاست، چک پولها هم که در آن صندوق است محبت کنيد برداريد اين خوب است يا بايد بلند شويد و جلوي او را بگيريد، بايد جلويش ايستاد اين دو دو تا چهار تاست.
اين گونه نيست که اينها حق را نميفهمند بلكه خوب ميفهمند. پاپ در ايتاليا حق را ميداند ولي ايمان نميآورد و در عين اختيار داشتن ايمان نميآورد. پيغمبر آمده ميفرمايد همه اين اموال حرام است، اين نذرها باطل است، خود اين بتها پوچ هستند بيائيد سراغ خدا «سواء عليهم أ انذرتهم أم لم تنذرهم لايؤمنون» اينها نه اينکه نفهمند، نه اينکه مجبور به لايؤمنون باشند بلكه آزاد در ايمان هستند، اگر ايمان نميآورند نه به اجبار خداست، به اختيار خودشان است. اگر اجبار بود که انذرتهم معنا نداشت.
اما بحث انذار، ما در قرآن انذار داريم، تخويف و ترهيب هم داريم. معناي انذار بنا به نظر محققين که بايد حرف درستي هم باشد هشدار دادن به خطر و عذاب و بلا پيش از وقوع آن است. بلاء و خطري که نتيجه گناه و انحراف و معصيت است.
يعني خطر قطعي و بلا و مصيبت و عذاب هم در دنيا و هم در آخرت قطعي است. در دنيا بلا نابود ميکند. اخطار به چنين بلايي در انذار است. چرا گناه ميکنيد؟ آن بلا را بکشيد تا بيدار شويد و توبه کنيد. از همين الان آدم خوبي بشويد.
با محبت خدا و محبت انبياء است که بعضيها بيدار ميشوند، اما بعد بلا «الهي لا تؤدّبني بعقوبتک» خدايا من را با تازيانۀ
کيفر ادبم نکن قبل از اينکه بلا بيايد و من را بيدار بکند. چون بعضيها با بلا بيدار ميشوند يا بلا به ايشان ميرسد يا آثار بلا را ميبينند و بيدار ميشوند مثل قوم يونس. (فإن اعرضوا فقل أنذرتکم انذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود) .
خداوند ميفرمايد: اي مردم به حرف من گوش بدهيد اگر رو برگردانيد من به شما اخطار ميکنم، خدا همان خداست که براي قوم عاد و ثمود صاعقه فرستاد، يا همه را نابود کرد مهار عذاب هم دست اوست و شماها در حيطۀ حکومت او هستيد «و لايمکن الفرار من حکومتک» اصلاً جاي بيرون رفتني براي شما نيست. ملکي در آفرينش غير از ملک خدا نيست که برويد آنجا ايمن باشيد، و عذاب هم در اختيار اوست، گناهان شما هم مثل گناهان قوم عاد و ثمود است بدترين آنها روي برگرداندۀ از حق است. اگر حق برايت روشن شد، آن را قبول کن. مرحوم آيت الله بروجردي قبل از اينکه بيايند و مرجع بشوند يک فتوي داشتند و فتوايشان اين بود که مطلقاً تقليد از ميت اگر چه اعلم باشد جايز نيست، تقليد بايد از فقيه زنده باشد حالا آمده بودند قم و مانده گار هم شدند. يک سالي که ايشان آمدند قم، تک مرجع شيعه مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني(رحمة الله عليه) صاحب وسيله از دنيا رفت.
در روايت داريم که به زودي كوفه از وجود مؤمنان خالي ميشود، و علم مانند مار كه در سوراخش پنهان ميشود، ناپديد ميشود و سر از قم درميآورد و اين در زمان مرحوم آقاي بروجردي تحقق پيدا کرد علما در همۀ شهرها ديدند، ايشان از علماي قم و نجف اعلم است، به همه گفتند که بعد از سيد از ايشان تقليد کنيد.
اينها ميخواهند از آقاي بروجردي تقليد بکنند و باقي بمانند بر مسائل مرحوم سيد، ايشان که اصلاً جايز نميدانست و لو ميت اعلم باشد خوب اين فتوايش اين است مبنايش اين است اما همه در مضيقه افتادند و ايشان اعلم، اعلام شده، ميخواهند از اعلم تقليد بکنند و بنا بر حکم اعلم بر ميت باقي بمانند، يک مشکل سختي براي يک عدهاي مذهبي شده، رفتند کاشان خدمت مرحوم آقا ميرسيد علي يثربي(رحمة الله عليه) که از چهرههاي برجستۀ علمي و فقهي شيعه بود، ايشان بلند شد و آمد قم خدمت آقاي بروجردي.
عرض کرد آقا از اين نظرتان برگرديد که به مردم آسان گرفته شود فرمود: دلائلي برايم است که نميتوانم برگردم و من فتوايم اين است که تقليد از ميت جايز نيست.
ايشان گفتند آقا اجازه بدهيد ما با همديگر بحث علمي بکنيم ايشان فرمودند: عيبي ندارد حالا يک روز يا سه روز من دقيقاً يادم نيست ايشان به آقاي بروجردي با آن عظمتي که داشتند بحث کردند ولي دلايل مرحوم يثربي قويتر بود، آقاي بروجردي گفت: حرف شما قابل قبول است من از مبنايم بر ميگردم و تقليد از ميت جايز است.
وقتي حق برايت روشن شد، حق را قبول کن چرا با انبياء درگير شدهاي خوب اين حق است، اين دو دو تا چهارتاست ولي اينها را چون خدا عالم است «لايعملون» اختياري است، چون عرض کردم از آيه «أانذرتهم» استفاده ميشود که لا يؤمنون اجباري نبوده بلكه اگر اينها از طرف خدا ممنوع به ايمان آوردن بودن انذرتهم صحيح نبود. نمي شود يک کاري نشدني باشد ولي خداوند به پيغمبر بفرمايد اين کار نشدني را شدني کن.
انذار يعني اخطار به عذابهاي دنيايي و عذابهاي آخرتي که بخاطر انحرافات اين عذابها قطعي است.
آيۀ دوم صريح در معناي انذار است در سورۀ ليل آيۀ 14 اين هم باز انذار پيغمبر است «فأنذرتکم نارا تلظّي» آتش شعلهور، تلظي يعني آتشي که شعله دارد. حالا خدا ميداند که آتش جهنم چه شعلهاي دارد. نوشتهاند شعله هايي که در خورشيد است. بزرگترين شعله در حدود 16 هزار کيلومتر است. حالا جهنم جغرافيايش را که ما نميدانيم، سطح و عمقش را ما نميدانيم قرآن ميگويد: شعله هم عصباني است، چون زنده است از دست منحرفين و مجرمين غيظ دارد و هم فشار دهنده است، چند هزار تن، به اين بدنها فشار ميآورد ولي بدنها در جهنم با اين فشار متلاشي نميشود ولي دردش را حس ميکند، من چنين آتشي را به شما هشدار ميدهم و اخطار ميکنم.
مريم آيۀ 39 اين هم از آيات مهم قرآن است ولي چه فايده که خيليها حق را قبول نميکنند قول خداي راستگو و قول پيغمبر راستگو را که خودش هم در اين آيه ميفرمايد: «و انذرهم يوم الحسرة» از روز اندوه آنها را انذار كن و بترسان. غصه، چون اندوه و غصه آنجا دائمي است، بخصوص که اهل عذاب، بهشت را ميبينند.
در سورۀ مؤمنون است كه آنها بهشت را ميببينند، بهشتيان را ميبينند، حالا توي جهنم هستند ولي آنجا ميبينند اين بهشت آسان بدست ميآمد «يريد الله بکم اليسر و لا يريد بکم العسر» من بهشتي که ميخواهم به شما بدهم با سختي نميخواهم به شما بدهم، احکام من آسان است، دين من دين فَرَجْ است، دين گشايش و محبت و نظم است، همه چيز او به نفع شما است. چون اندوه براي قلب است و آتش جهنم براي پوست.
چنين روزي را هشدار بدهد، چه وقتش را «اذ قضي الامر» وقتي کار از کار گذشت، وقتي تمام راهها بسته شد، قيامت که جاي توبه و عمل نيست «و يدعون الي السجود فلا يستطيعون» آنجا ديگر جاي عبادت نيست، جاي عذرخواهي هم نيست در قرآن هم بيان شده كه اينها را از آن روز هشدار بده روزي که کار از کار گذشته و الان اينها در دنيا و «هم في غفلة» در بي توجهي به تو و به قرآن و به توحيد و به عاقبت هستند «غفلت» نکره است در آيه، يعني گسترده معني ميشود.
«و هم في غفلة» آنقدر دل مشغولي براي خودشان و شکمشان و زندگيشان درست کردهاند که توجهاي به خدا و به خودشان، به قيامت، به عاقبت، به زحمات تو ندارند و بخاطر اين غفلت است که و «هم لايؤمنون» لا يؤمنون اختياري، نه لا يؤمنون اجباري كه يک مورد هم در عالم نداريم من يک جملهاي هم اينجا به شما بگويم، خداوند متعال طبق آيات قرآن و انبياء خدا و ائمه طاهرين، عاشق مردم هستند حتي عاشق مردم گنهکار و منحرف هستند، اين نوع آيات اصرار خدا و انبياء و ائمه را نشان ميدهند که هيچ کدامشان نميخواهند يک مرد و زن در دنيا يا به عذاب بيدار دچار بشوند يا به عذاب استيصال که نتوانند کاري بکنند مثل قوم عاد و ثمود.
وقتي صاعقه زد کسي کاري نتوانست بکند، همه با برق آن صاعقه در دو ثانيه نابود شدند و نميخواهند احدي به عذاب آخرت گرفتار بشود «ان تكفروا فانّ الله غني عنكم و لايرضي لعباده الكفر» پروردگار ميگويد: من براي احدي از بندگانم کفر را که عامل عذاب در دنيا و آخرت است نميپسندم، نميخواهم، اين اصرارها براي اين است که مردم يک دنياي سالم و يک آخرت سالمي داشته باشند در اين زمينه سه آيه را هم عنايت کنيد.
«انّا ارسلنا نوحاً الي قومه ان انذر قومک من قبل ان يأتيهم عذاب اليم» اين آيه نشان دهندۀ عشق خدا به مردم است ميفرمايد: پيش از اينکه اين بيچارهها به عذاب دچار بشوند، برو بيدارشان کن.
ابراهيم آيۀ 44 خطاب به پيغمبر است «انذر الناس يوم يأتيهم العذاب» به مردم بگو اينگونه نباشيد يک روزي ميآيد که در اين روز عذاب است.
شعراء آيه 214 «فانذر عشيرتک الاقربين» به همۀ قوم وخويش خودت اين اخطار را بده که من نميخواهم شما درگير با عذاب بشويد يعني انذر عشيرتک الاقربين يعني خدا قريشيهاي مصرّ بر گناه و انحراف را دوست داشت. اگر دوست نداشته که به پيغمبر نميفرمود جمعشان كن، انذارشان کن، ولي حيف که اکثر مردم عالم به اين محبت خدا و محبت انبياء و ائمه توجهي نکردند.