لطفا منتظر باشید

جلسه 87

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
در لغت، کلمۀ نفاق و نفع را به همين معناي منفي بررسي مي‌کنند اصل معنايش را مي‌گويند مربوط به موش صحرايي است، که در دل صحرا لانه‌اي را مي‌سازد در دو بخش مي‌سازد، يک لانۀ مقدم يک لانۀ مؤخر تا مشکلي برايش پيش نيايد و در همان لانۀ جلو کارهايش را انجام مي‌دهد به محض اينکه مشکلي پيش مي‌آيد وارد لانۀ دوم مي‌شود که گير نيافتد. از اين حرکت استعمال شده دربارۀ منافقين که دو چهره هستند خودشان را در دو لانه قرار مي‌دهند. قرآن هم درهمين آياتي که مربوط به منافقين است از آيۀ هشتم تا بيستم. در يکي از آيات روش موش را در وصف آنها استعمال کرده كه دو لانه و دوگانه هستند.
اينجوري زندگي مي‌کنند که در دنيايشان به عنوان دشمن شناخته نشوند، که با آنها جنگي نشود يک مسلمان نماي گول زني هستند که جز با درک 14 ويژگي‌هاي آنها که در همين آيات بيان شده شناخته نشوند و با اهل کفر هم کافرانه زندگي مي‌کنند، با اهل شرک هم مشرکانه زندگي مي‌کنند، اين دو نوع لانه داشتن‌شان، لانۀ اسلامي و لانۀ کفر براي خاطر اين است که هم به دنيايشان لطمه نخورد و هم به دنيايشان اضافه کنند. چون اينها بندۀ دنيايشان هستند به گونه‌اي که حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام در مسير کربلا دربارۀ مردم روزگار خودشان که به ظاهر مسلمان بودند اعلام کرده‌اند «الناس عبيد الدنيا»  معبود اينها، فقط ماديت است، شکم و شهوت ايشان است.
طرحشان اين است که در لانۀ اسلامي و لانه كفر چگونه باشيم که هم به دنيايمان لطمه نخورد و هم به دنيايمان اضافه بشود.
همچنين آيات که حدود 12 آيه است و به همديگر پيوسته است چون در يک محور نفاق منافق و ويژگي‌هاي منافق و حال منافق در دنيا و در آخرت را بيان مي‌كند. در آيات ديگر قرآن حمله‌اي که به منافق شده به مشرکين و به کفار نشده است. چون کافران خيلي آشكار مي‌گويند ما با شما مخالفيم، مخالفين شما را هم قبول نداريم، منکر هم هستيم مشرکين هم آشكار مي‌گويند ما بت‌ها را شريک خدا مي‌دانيم و اين آئين ماست، حاضر نيستيم که دست برداريم کامل خودشان را معرفي مي‌کنند که ما اين هستيم.
اما منافقان دو چهره هستند در تودۀ مردم شناخته نمي‌شوند؛ چون عين مردم مسلمان و متدين هستند، مسجد و جبهه مي‌روند؛ اما هميشه خائنانه است، اگر نماز مي‌خوانند بدون اعتقاد است. اين لانه اوست و کار را مثل موش صحرايي مي‌کند. پيغمبر اکرم(ص) مي‌فرمايد: ظاهراً در پيش شما عمل مي‌کنند، ولي خانه که مي‌روند اينطور نيستند چه بس که در منازلشان اصلاً واجبات الهي را ادا نمي‌کنند يا در کنار زن و بچه‌يشان پوشش در عبادت دارند ولي در خانه با بي ميلي و نفرت مي‌خوانند که شايد بخواهند خودشان را از زن و بچه بپوشانند که آنها نفهمند؛ اين منافق است.
اما خدا چقدر بزرگوار است که مي‌فرمايد: «ان المنافقين في الدرک الاسفل من النار»  که جمله هم اسميه است و دلالت بر سکوت دارد يعني اينها قطعا در جهنم هستند؛ حالا پوشش دنيا نمي‌گذارند؛ پست‌ترين جاي جهنم و عذاب را حس کنند، اما الان در جهنم هستند. در آيۀ بعد مي‌فرمايد: اينها اگر توبه کنند و به خدا پناه بياورند و خود را اصلاح کنند و از اين دو لانه بودن بيرون بيايند و راه خدا را فقط انتخاب کنند. چون هر دو راهي که مي‌روند باطل است راهي که صورت اسلامي دارد باطل است که اول سورۀ منافقون مي‌فرمايد: اينها به خدا و به رسالت شهادت مي‌دهند اما «والله يشهد ان ّالمنافقين لکاذبون»  اين اشهد ان لا اله الاّ الله آنان دروغ است. ولي لا اله الاّ الله که صدق است و الله يعلم انك لرسوله پيغمبر که پيغمبري ان حقيقت و ثابت است اما اين که اينها مي‌گويند ما تو را رسول خدا مي‌دانيم اين دروغ است چون آنچه که به زبان مي‌گويند «يقولون بأفواههم ما ليس في قلوبهم»  اين لانه موش است.
اما آنان اگر اين دو جاده را رها بکنند و سالک الي الله بشوند «اعتصموا بالله»  پناه به خدا بياورند؛ يعني در دين خدا براي خودشان پناهگاه واقعي ايجاد بکنند اينها «فأولئک مع المؤمنين» اينها جزء مؤمنان من هستند اگر از درک اسفل دربيايد و مؤمن بشوند «و سوف يؤت الله المؤمنين اجراً عظيماً».
ويژگي‌هاي آنان چيست؟ از آيات هشتم تا بيستم به ترتيب خود آيات شريفه است البته دربارة دروغ گويي در چند آيۀ بعد مي‌گويد «يکذبون» ولي در آيه بعد که شروع بحث منافقين است؛ دروغ بودن آنان از آيه پيدا است که «و من الناس من يقول آمنّا بالله و باليوم الآخر و ما هم بمؤمنين»  يعني آنان دروغ مي‌گويند، ايمان نياورده‌اند «من الناس» آن شکم پرستان، شهوت پرستان مادي‌گرا که در يک نقطۀ عجيبي هم به پيغمبر برخورد کردند، و بنا بود مردم مدينه رأي بدهند عبدالله بن ابي حاکم شهر بشود و مي‌خواست يک حکومتي شبيه حکومت همسايگان براي خودش تدارک ببيند.
پول و رفيق زياد در زمان هجرت پيامبر داشت ولي مردم مدينه متوجه رسول خدا شدند و برنامه ايشان برچيده شد.
آنان ابوعامر را که يکي از کشيشان مسيحي و باسواد و زرنگي بود بكار گرفتند و يک گروه جاسوسي خطرناکي عليه پيغمبر و اهل ايمان و حتي بعد پيغمبر(ص) تشکيل دادند که اين نکته شايد به نظر خيلي‌ها نيايد كه در غدير خم مي‌گويند حداقل 12 هزار، حداکثر 100 هزار نفر با پيغمبر شرکت داشتند و همه مي‌گويند: اميرالمؤمنين مورد حسادت بود، درست است.
از اميرالمؤمنين بخاطر اينكه اقوامشان را کشته بود دل خوشي نداشتند، آنان نمي‌خواستند زير بار حکومت اميرالمؤمنين(ع) بروند، ولي شما آيه را دقت بکنيد «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله يعصمک من الناس»  با اين که تمام محورها بايد کنار اميرالمؤمنين، بچرخد ولي پروردگار از باطن اين مردم خبيث خبر مي‌دهد که نفاق از مدينه با ابوعامر و کليساهاي شام در ارتباط بود.
ابوعامر پليد، خبيث فرزندي داشت که در دين و ايمان بسيار چهرة پرقيمتي بود نام او حنظلة غسيل الملائكة است اين کشيش پليد با منافقين و همکاري يهود و مسيحيت افراد مدينه پيش پيغمبر مي‌آمدند. بعضي از چهره‌ها اگر مسلمان مي‌شدند تقويت جامعه بود نه تقويت دين، چون اهل تسنن دروغ به بعضي‌ها بسته‌اند که چون خليفه دوم مسلمان شد، دين اسلام تقويت شد.
يعني دين اسلام را ابوذر تقويت نکرد. دين اسلام با حمزه تقويت نشد، دين اسلام با خديجه تقويت نشد، اين عمربن خطاب بود كه وقتي از شرک و بت پرستي دست برداشت گفت: اشهد ان لا اله الاّ الله دين تقويت شد.
از اين رو مسئلۀ سقيفه ريشه در زمان پيغمبر دارد كه با همکاري منافقين و يهود و نصاري اين مثلث خطرناک با همديگر قرار گذاشته به پيغمبر اكرم(ص) سران بعضي از قبايل مي‌گفتند ما مؤمن مي‌شويم بشرط اين که به ما يک ضمانت بدهي كه بعد مرگ تو حاكم ما باشيم. پيغمبر اسلام(ص) مي‌فرمود: حکومت دست من نيست؛ يک امر الهي است و پروردگار هر که را که معرفي مي‌کند من بايد معرفي بکنم. آنان قرار گذاشتند که بعد از مرگ پيغمبر(ص) نگذارند حكومت، بيت المال و اسلحه در حوزة اهل بيت عليهم السلام قرار بگيرد.
در هر صورت آنان سه طايفه بودند اهل سقيفه، منافقين، يهود كه بازوي اين منافقين و مسيحيت طراح حركت منافقين است اينها مي‌گويند: «و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الاخر» .
دروغ مي‌گويند، باطل خودشان را حق نشان مي‌دهند، مي‌گويند: ما هر وقت که با شما نماز مي‌خوانيم، لذّت مي‌بريم.
وقتي روزۀ ماه مبارک رمضان تمام مي‌شود غصه مي‌خوريم، وقتي حج تمام مي‌شود ناراحت هستيم، اينها باطل خودشان را حق نشان مي‌دهند، دروغ مي‌گويند و دروغ خودشان را با هنرمندي در بين مردم جا مي‌زنند که مردم باور کنند، و اسرار را در اختيار‌شان مي‌گذارند آنها هم «و اذا خلوا الي شياطينهم»  اسرار را پيش آنها مي‌برند.
دروغ اين است كه آدم هر كار خود را که باطل است، حق نشان بدهد ولي دروغ را بايد از اين منظر بررسي کرد.
از مرحوم آيت الله حاج شيخ عبد الکريم حائري من به يک واسطه از يکي از شاگردانش نقل مي‌كنم كه گفت: مرحوم آيت الله نائيني بعد از مرگ مرحوم ميرزاي شيرازي خدمت آقا سيد احمد فشارکي گفتند: ما را مجتهد مي‌دانيد؟ گفت: بله. گفت: ما شما را اعلم علماي شيعه مي‌دانيم شما بايد کرسي مرجعيت را قبول کنيد. گفت: لياقت قبول اين کرسي در من نيست، چون خبر مرگ ميرزا را که شنيدم رفتم حرم اميرالمؤمنين(ع) و به خادم گفتم به من اجازه بدهيد که تا صبح باشم، خادم قبول كرد من تا صبح کنار ضريح بيدار ماندم و براي اين مصيبت، مرگ مرجع تقليد، گريه مي‌کردم در عين حال نزديک سحر يک شادي انگار توي دلم موج مي‌زد.
به خودم گفتم: سيد، ميرزا مرده تو بايد غمناک باشي چرا شادي در دلت موج مي‌زند. موشکافي کردم ديدم که مرجعيت به من مي‌رسد من نمي‌توانم قبول بکنم قيامت جواب خدا را نمي‌توانم بدهم.
 

برچسب ها :