جلسه 89
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
به مناسبت عيد غدير روايتي را از اهل تسنن که در کتابهاي مختلفي نقل کردهاند قرائت ميکنم که وجود مبارک رسول خدا فرمودند «ذکُر علیٍ عبادهٌ» يقيناً ذکر تسبيح نيست که حالا من صد بار يا علي بگويم اين ذکر در کلام فصيح و بليغي مانند پيغمبر اکرم(ص) بايد يک معناي بلند و عظيمي داشته باشد و آن معنا اين است که نسبت به وجود مبارک اميرالمؤمنين(ع) اهل معرفت باشيم كه اين معنا را هم از قرآن دريافت ميكنيم.
«فاسألوا اهل الذکر» به معناي اين نيست که آنهايي که تسبيح دستشان است دائماً سبحان الله يا الله اکبر ميگويند از آنها سؤال بکنيد اهل ذکر به قرينۀ «ان کنتم لا تعلمون» يعني آنهايي که «يعلمون» هستند پس «اهل ذکر» در آيۀ شريفه اهل معرفت اهل علم ميشود.
عنايت داريد که در آيۀ شريفه ذکر بصورت مصدر آمده ذکر علي يعني توجه کامل و فراگير به تمام زواياي اميرالمؤمنين براي الگو برداري و سرمشق گرفتن که هر کسي در هر کجاي دنيا در هر جايگاهي که قرار دارد، اميرالمؤمنين برايش درس است، براي کشاورزان اميرالمؤمنين کشاورز نمونه بود، براي رؤساي جمهور اميرالمؤمنين رئيس جمهور نمونه در کل تاريخ بود، براي اهل منبر اميرالمؤمنين خطيب نمونه بود، براي تدريس اميرالمؤمنين مدرس نمونه بود براي عبادت اميرالمؤمنين عابد نمونه بود، براي اخلاق اميرالمؤمنين، اخلاقي نمونه بود براي همسرداران اميرالمؤمنين شوهر نمونه بود، براي فرزندان پدر نمونه بود.
يعني شما تمام جهات اميرالمؤمنين را در هر جايگاهي اسوه و سرمشق ميبينيد، اين است معناي روايت که به راحتي نبايد از روايات عبور کرد نسبت به روايات نبايد ساده نگري داشت، بايد ديد يک شخصيت باعظمتي مانند پيغمبر عظيم الشأن اسلام چه فرمودند، چه مقصودي داشتند، اين معناي روايت است.
«ذکر علي عبادهٌ» عبادت يعني وقتي من از ايشان الگو برداري بکنم، صراط مستقيم حق را طي ميکنم، اما آيات مربوط به نفاق كه جمعي بايد بحث شود. پروردگار در اين آيات چهارده صفت و ويژگي و نتيجۀ کار براي منافقين ذکر کرده است اين انسانها دو لانه دارند که يک لانه شان کفر است که براي دنياي خودشان و براي ارضاي خواستههاي مادي خودشان و پر کردن جيب خودشان به وسيلۀ شياطين که اين شياطين يقيناً در آيۀ بقره «و اذا خلوا الي شياطينهم» شياطين انسي هستند. آنها با شياطين نامرئي جلسه نداشتند.
«و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا إنا معکم» يعني آنان سردمداران شرک و کفر در مدينه و سردمداران يهود و سردمداران مسيحيت هستند. قرآن براي يک زمان نازل نشده است. آيات قرآن گسترده است تا روز قيامت آنهايي که در ظاهر مسلمان نما هستند و در باطن مکذب و کافرند و عملۀ شياطين اندرون هستند و قهر خدا عزوجلّ آنها را ميگيرد اينها در طول تاريخ تا بر پا نشدن حکومت عدالت جهاني تحرک دارند با شياطين در ارتباط هستند. در هر روزگاري به تناسب روزگار پايگاه دارند که از اوايل قاجاريه تا كنون پايگاه براي ايران مسلمان نما بودند. مراکز پنهاني فراماسونري بوده، تابلو هم نداشتند. بعد از انقلاب محلهايشان پيدا شد و نشاني به در و ديوار نداشتند. جلسات شان در آنجا تشکيل ميشد که در سورۀ توبه ميفرمايد: «ضراراً» براي آسيب زدن و «کفراً» براي حاکم کردن فرهنگ پنهان کاري است؟ چرا از امام علي(ع) و امام حسين(ع) و پيغمبر(ص) حرف ميزنيد ديگر بس بکنيد و اين حرفها را پنهان بکنيد امّا به اين صراحت که نميآيند بگويند.
آنقدر لعابهاي شيرين به مقالات و مطالبشان ميزنند که براي بيشتر جامعه قابل خوردن باشد «و تفريقاً» بين مسلمين و به جان مردم افتادن و ايجاد تفرقه کردن است.، آنهم علني نميگويند كه جامعه صد گروه بشويد، بلكه اينها را به صورت پنهاني مقابل همديگر قرار ميدهند «و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله» کمينگاه آنها دو نوع است يک کمينگاه شان گاهي به صورت مراکز ديني است. مثل مسجد ضرار گاهي چنان که در سورۀ نساء است پروردگار از جلسه شان تعبير به (يبيتون) ميکند. جلسات شبانه و پشت درهاي بسته براي همين جناياتشان برپا ميگردد. کارهايي که در آيات سورۀ بقره و سورۀ احزاب و منافقون آيات سورۀ توبه بيان شده است و اگر براي تودۀ مردم قابل شناخت نباشند، اين ويژگي هايشان را از قرآن بايد بدست آورد كه قابل شناخت هستند.
وقتي انسان با زرنگي درک کند که کار به صورت بسيار ظريف به ضرر دين و به ضرر امت و ضرر اقتصاد امت است، به ضرر بيت المال امت است، به ضرر آبروي امت است، به ضرر حوزههاي امت است، به ضرر عالمان واجد شرايط است، به ضرر اثرگذاران در جامعه است. اين اوصاف و ويژگي ها بخاطر اين است که خواص اينها را بشناسند و در مقابل شان بايستند غير از قرآن، روايات هم در پرده برداري از چهرۀ پنهان ها معرکه کرده است.
رسول خدا(ص) ميفرمايد: خداوند به برخي از انبياء وحي کرد. که معلوم ميشود در زمان پيامبران گذشته هم اين گروه خطرناک در حوزۀ اهل ايمان ناشناخته بودند ولي در فعاليت بودند تا اينکه حرکت چرخ اسلام و چرخ زندگي اقتصادي اهل ايمان را از کار بيندازند.
شايد هم بعضي از آيات و روايات براي خاطر اين باشد که منافق را به خودش بشناساند، شايد که نفهمند که در نفاق بسر ميبرد. اگر بفهمد منافق است احتمال اين است که توبه بکند و از اين فساد بيرون بيايد. حديث قدسي در جلد اول کشف الاسرار نقل شده است. کشف الاسرار اگر چه تفسير اهل سنت است، ولي از معصومين هم زياد مطلب نقل کرده است. پيامبر خدا(ص) فرمود: «قل للذين يتفقهون لغير دين» به کساني که دنبال دين شناسي هستند نه براي خاطر دين مانند يهودي و مسيحي که در اروپا در اين 200 سال بسيار شدند و الان هم گروهي به عنوان مستشرقين هستند كه در فرهنگهاي شرق خيلي کار کردند و به خصوص در اسلام مستشرقين اثر گذاريهاي دين و فوائد دين و دينداري را شناسايي کردهاند فقط براي اين که بتوانند از طريق شناخت به دين ضربه بزنند. البته ما حکومت عثماني را تا قبل از آتاترک قبول نداريم، ولي آن حکومتي که عنوان اسلام داشت ولي حاکمانش آبروي اسلام را هدف قرار گرفتند. اين ترکيه با حکومت به ظاهر اسلامي کشوري متشکل از ترکيه، عربستان، عراق، سوريه، فلسطين، بالکان و قسمتي از اروپا بود.
چه طوري اين کشورها متلاشي شد؟ با همين فراماسونري ها که آتاترک هم از اعضاي آنها بود همه ادعا اسلام داشتند ولي در لباس اسلام کافر بودند و به اينها مثل بزنيم تا مستشرقين مستشرقين بهتر است. من علمشان را ميخواستم مثال بزنم که «قل للذين يتفقهون لغير دين» حالا ما در قم دنبال دين شناسي هستيم در اينجا يتفقهون دين شناسي است که در سورۀ توبه ميفرمايد که چرا يک عده اي نميروند «ليتفقهوا في الدين» براي چه؟ «و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون» ما داريم دين شناس ميشويم. بخاطر دين بخاطر حفظ دين بخاطر ابلاغ دين ولي آنان لغير دين، «يتفقهون» ميشوند «و يتعلمون لغير العمل» درس ميخوانند و دانشمند ميشوند ولي نميخواهند به اين علم عمل بکنند مأمورند نميخواهند به اين علم در عمل توجه بکنند «و يطلبون الدنيا بعمل الآخرة» اينها دنبال دنيا هستند ولي با ابزار آخرتي مثل نماز و روزه و حج در زير پوشش چهرۀ مذهبي پنهان شدهاند.
«يطلبون الدنيا بعمل الآخره و يلبسون مسوک الضأن» پوست گوسفند را پوشيدهاند اما «قلوبهم کقلوب الذئاب» گرگ هستند ولي در لباس ميش که اين ضرب المثل شايد از اين روايت گرفته شده باشد و اما سخنرانيهايشان که در قرآن مجيد کلمۀ اعجاب بکار گرفته شده «و من الناس من يعجبک قوله في الحياة الدنيا» في الحياة الدنيا را لحاظ کنيد چنان براي دنيايتان برنامهريزي ميکنند که شما باتمام وجود از طرح و برنامههاي آنها خوشتان ميآيد.
«و من الناس من يعجبک» به پيغمبر ميگويد نه اين پيغمبر اکرم(ص) خوشش بيايد ولي ميخواهد بگويد اينقدر در زبان بازي قوي هستند که شنونده خوشش ميآيد به صد نفر ميگويد چقدر عالي است ما طرح اقتصادي، طرح سياسي، طرح اجتماعي، طرح تربيتي، طرح فرهنگي آنان را پياده بکنيم.
اما پشت سر ميگويد «و هو الدّ الخصام» او سرسختترين دشمن است. ولي زير زبونبازي پنهان شده «السنتهم احلي من العسل» اين حرفهايشان خيلي گوش دادني است در سايت ها و پايگاه هاي ماهواره اي و پايگاه هايي که پنهان براي خودشان دارند طرح ميريزند و طرح را ارائه ميدهند به مردم و به تمام امت اسلام هم در عربها و هم در آفريقا خريدار دارند.
«احلي من العسل و اعمالهم امرّ من الصبر» اما دلهايشان از گياه بسيار تلخ كه از صبر تلختر است، اين باطن شان است. اما ظاهر خيلي زيباست. اما اين حرفها زمينهساز كندن ريشه دين مردم است اما خوش به حال آنهايي که واقعاً دين را شناختهاند و به قول پيغمبر «المؤمن کيس» يا «المؤمن ينظر بنور الله» خوب ميتوانند خط و نشان آنها را بخوانند و زير اين زبان بازي شيرين تر از عسل نقشه ها و ترفندهاي آنان را بفهمند.
يک قضيهاي از همين «المؤمن الکيّس المؤمن ينظر بنورالله» برايتان نقل بکنم يک زماني کليساي بزرگ رم بنا گذاشت که يک مشت کشيش براي همه کشورها به زبان آن کشورها تربيت بکند در هر کجا هم کليسايي را سرپا بکند کشيشها بروند يا مردم را به مسيحيت دعوت كنند و يا از اسلام دلسرد بکنند خيلي تأکيد نداشتند كه مردم مسيحي بشوند تأکيدشان اين بود که از دين اسلام فاصله بگيرند.
اگر مسيحي هم شدند بهتر است. يک کشيش را براي يکي از مناطق مرزي کشور ما تربيت كرده و يک کليساي کوچکي ساختند و نزديك به 300 خانهوار در آنجا زندگي ميکردند يک روز کشيشي که براي آن منطقه تربيت شده بود آمد وارد قريه بشود. اوايل طلوع آفتاب ديد يک بچه دوازده سالهاي چند تا گوسفند را برداشته صحرا ميبرد که اي کاش اين هنر را ما بکار ميبرديم، اگر بهائي با کسي روبرو بشود؛ اينقدر شيرين زبان است. اهل خانقاه آنقدر تواضع و شيرين زباني دارند کشيشهاي مسيحي آنقدر با محبت حرف ميزنند که نزديک است آدم مسيحي بشود.
اما بعضي از ماها فوقالعاده زبانمان خشک و تلخ و طرد کننده است کشيش با يك محبت خاص به اين بچه سلام کرد، بعد از اين بچه تعريف کرد و گفت: عجب قيافهاي، عجب نورانيتي، عجب ادبي، يک دستي روي سر و صورتش کشيد، عزيزم فدايت بشوم خيلي از ديدن تو خوش حالم.
بعد گفت که محبت ميکنيد يک سؤال من را جواب بدهيد بچه چوپان گفت: بله، بفرماييد، گفت: آدرس کليسا را ميخواستم. آن بچه گفت تشريف ميبريد روستا يک ميدان گاه است، دست راست ميرويد، اولين کوچه در روبرو کليسا است.
بعد سر بچه را بوسيد و گفت الهي قربانت بروم چه شيرين زباني هستي. بعد گفت يکشنبه کليسا ميآيي؟ چوپان گفت: براي چه؟ گفت: براي اينکه راه بهشت را به تو نشان بدهم.
بچه چوپان به كشيك گفت: خيلي نفهمي، ولي کشيک اصلاً ناراحت نشد. بعضي از ما در کارهايمان خيلي مصمم نيستيم.
يک لبخندي زد گفت من نفهمم. گفت: آره تو نفهمي گفت: دليلي داري؟ گفت: تو در اين روستا آدرس کليسا را بلد نبودي، من نشانت دادم تو آدرس بهشت را ميخواهي نشان بدهي.
کشيش گفت: که آخوند در ده شما است؟ گفت: بله گفت با او ارتباط داري؟ گفت جانمان را فدايش ميکنيم.
چون او دين را به ما تعليم داده است. کشيش هم برگشت چون ديد آنجا با بودن عالم رباني واجد شرايط کارش نميگيرد. اين بچه چقدر باهوش بوده است. بعد خداوند ميفرمايد: دلشان از گياه صبر تلختر است. لباس گوسفند ولي باطن گرگ دارند.
پروردگار ميفرمايد: به اينها بگوييد «اياي يخادعون» واقعاً با من خدعه ميکنيد يعني به گونهاي خودتان را به من مينمايانيد، مردم خيال ميکنند شما گوسفند هستيد ولي نميفهمند که گرگ هستيد، من گرگ بودن شما را ميدانم «و بي يستهزون» يا اين که من را مسخره ميکنيد يا خودتان را «لأتيحن لهم فتنهً تذر الحکيم حيران» اينها را در گردونۀ امتحاني بگذارم که مردم حکيم از وضع اينها متحير بشوند تمام راه هاي چاره را برويشان ميبندم اينها خيال ميکنند با اين ترفند ها واقعاً ميتوانند چراغ دين من را خاموش بکنند.
بيماري بدني چنان انسان را مختل ميکند كه اشتها را مختل ميکند، حوصله را مختل ميکند، حال رواني را مختل ميکند حال عبادت را مختل ميکند حال قدرت را مختل ميکند و آرامش بدن را بهم ميريزد چه برسد به بيماري نفاق که از عجايب پروردگار است كه در همين آيه بقره تعبير به مرض ميفرمايد: «في قلوبهم مرض» يعني اشاره به يک مرض خاص نميکند. نکره بودن مرض در آيه دليل بر عظمت اين بيماري نفاق است. و دليل بر فراگيري بيماري نفاق است و مصدر مرض مصدر است بي الف و لام است اينجا جمله هم اسميه است حالا ببينيد با اين بيماري نفاق چه در انديشه انسان بوجود ميآيد.
آن اختلال فکري و اختلال رواني هم که دارند اينها به جايي اين که به قرآن و پيغمبر و ائمه مهر بورزند به مؤمنين کينه ورز ميشوند و علاوه بر اين با ترفند هاي مختلفي خودشان را پنهان ميکنند تا شناخته نشوند.
يکي از اوصافي که اين دوازده و سيزده آيه بيان ميکند دروغ است و اين نوع دروغ ضرر بر امت و کشور و براي دين دارد از اعظم گناهان کبيره است که پروردگار بزرگ عالم به اين دروغ گويان وعده عذاب أليم داده يا در آن آيه «انّ المنافقين في الدرک الاسفل من النار» چون اينها زير پوشش دروغ هستند و مسلمان بودنشان دروغ است و کفرشان هم که با دروغ پنهان ميکنند، به مؤمنين ميگويند که ما با شما هستيم، اين دروغ خيلي خطرناک است.
دومين مطلبي که از اين آيات استفاده ميشود اين است که منافقين بشدت دچار خيال باطل هستند، اصلاً در گمان و ظن غوطه ور هستند و به گمان خودشان «يخادعون الله و الذين آمنوا» ما اين گونه هستيم كه وانمود ميکنيم که ما را نميتوانند بفهمند، يعني خدا هم نميتواند ما را بفهمد. اينها در خيال سير ميکنند يک نفر از رسول خدا سؤال کرد که خدعه به خدا چگونه است؟
حضرت فرمودند: «أن تعمل بما امرك الله به تريد به غيره» اوامر خدا را انجام بدهي ولي نيتت خدا نباشد. نيتت اين باشد که و شياطين و استعمارگران به ضرر زنندگان خدمت بکنيد. «يخادعون الله» ميشود با خدا و مؤمنين خدعه کرد ميشود «و ما يشعرون» شعور يعني فهم با دقت و عمق يابي اينها بيماريشان آنقدر سخت است که حقيقت را دقيق نميفهمند. با خدا و با اهل ايمان نميشود خدعه کرد، حالا به فرض زمينۀ جنگي را به وسيلۀ دشمن با اهل ايمان فراهم کرديد يا يک بمبي آورديد و اهل ايمان را کشتيد و ضرر زديد. شهادت دروازه اي به سوي قرب و حيات و رحمت پروردگار است. شما خيال باف هستيد.
سوم، اينها اهل دقت نيستند اينها ظاهر پرست هستند، فقط امور را به ظاهر ارزيابي ميکنند.
چهارم، وصفشان (في قلوبهم مرض) است. نتيجه کارشان (عذاب اليم بما کان يکذبون) است چون اينها در اين دروغهاي عجيب و غريبي که ضررهاي ظاهري دارد دائمي هستند «بما کانوا يکذبون».
پنجم، فساد در زمين است (و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض) و در عين فساد خود را مصلح ميدانند ميگويند ما با اين طرحها ميخواهيم شما را نجات بدهيم ما با جدا شدن شما از دين شما را ميخواهيم نجات بدهيم «قالوا انّما نحن المصلحون».
ششم، به اهل ايمان نسبت سبک مغزي ميدهند ميگويند شما سبک مغزيد (الا انّهم هم السّفهاء) خودشان سبک مغزند تحقير ميکنند و بين خودشان ما را کوچک ميکنند ميگويند اينها براي هزار سال پيش هستند، آنان مغزشان عقب افتاده است و چيزي نميفهمند. اين نسبت را به مؤمنان ميدهند که خداوند ميفرمايند: اينها «لايعلمون» هستند.
هفتم، خود را ميان اهل ايمان جا ميزنند و «اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انّا معکم انّما نحن مستهزون» واقعاً ما اهل ايمان را به مسخره گرفتهايم، حوزه و مجالس مذهبي و منبرهاي امام حسين و غدير و همه را به مسخره گرفتهايم، اكنون چهرۀ نفاق خيلي شديد در عربستان خود را ظاهر کرده و پنهان کاري هم ندارند (الله يستهزئ بهم) مسخره کردن خدا به چه معناست. يعني خدا آنها را به عذاب استيصال در دنيا و عذاب آخرت و مهلت دچار كرده تا «يعمهون» بشوند، کلاف سردرگم بشوند تا بفهمند چه ميکنند.
هشتم، گمراهي در برابر هدايت و از دست دادن هدايت به قيمت گمراهي تجارتي سودمند نيست. که (فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدين) .
نهم، آنان دو روز زندگيشان با اين پولشان و پايگاههايشان مانند يک چراغي است که در بيابان روشن کردهاند و در معرض طوفان است «مثلهم کمثل الذّي استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله» وقتي قدرت مسلمانها، طوفان اسلامي، طوفان ايمان، گسترش شيعه به چراغشان بخورد خاموش ميکند «و ترکهم في ظلمات لا يبصرون» با حقيقت هم «صم» کرند هم «بکم» حرف نميزنند و «عمي» هم کور هستند و حق بين نيستند.
دهم، سرگذشت منافقان مانند کساني است که در قدرت اسلام و خيزش تشيع در بيابان دچار رگبار شديد هستند وحشت زده شدهاند و ترسيدهاند انگشتشان را در گوششان کردهاند «حذر الموت» که فکر ميکنند حالا با به کري زدن بلا سراغشان نميآيد ولي اين گونه نيست بالاخره اهل اسلام و اهل ايمان با رگبار مبارزه و جهادشان اينها را نابود ميکنند مثل موش خود را نشان ميدهند و عقب مينشينند «کلّما اضاء لهم مشوا فيه» زمينهها آماده باشد خودشان را بين مسلمانان ميرسانند.
«و اذا اظلم عليهم قاموا » اما وقتي که با سيه دلان هستند در تاريکي هستند اگر چه چشم و گوش شان را ما نگه داشتيم و ميتوانستيم ببريم «و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم» اما خداي ارحم الراحمين است، که باز ابزار شناخت را براي آنان نگه داشتيم، بلکه آدم شوند.