جلسه 90
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
مطلب بسيار مهمي که در مجموع آيات مربوط به منافقين بايد مورد توجه قرار بگيرد جمله (في قلوبهم مرض) است که جمله، جملۀ اسميه است. جار و مجرور به خاطر توسعهاش مقدم شده و با مقدم شدن جمله را زيباتر کرده است، که مرضٌ في قلوبهم ميشود کلمۀ مرض نکره است و بدون الف و لام دلالت بر اين ميکند که اين بيماري، بيماري بزرگ و سنگين است، يک بيماري است که آثار زشت و پليد آن را خداوند در مجموع آيات تا آيۀ «يا ايها الناس اعبدوا ربکم الذي خلقکم» بيان کرده است. اگر اين بيماري در قلب نبود و نکره آورده نميشد اين آثار از منافقين ظهور نميکرد و منافق هم نبودند.
در مثلهاي فارسي آمده است: از کوزه همان تراود که در اوست.
پروردگار هم در قرآن مجيد ميفرمايد: «قل کلٌّ يعمل علي شاکلته» که اين «شاکلته» را به همان حالات درون انسان تعبير ميکنند. وضع منافقين و اعمال منافقين که ريشه در باطن آنان دارد؛ ريشه در بيماري و مرض سنگين دارد که نکره آورده شده است.
خداوند متعال در سورۀ مبارکۀ بقره ميفرمايد: «ام يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الکتاب و الحکمة و آتيناهم ملکاً عظيما» در اين جا (ام) به معناي (لکن) و (آري) است حسادت ميورزند و اين حسادت هم در قلبشان ثابت شده است. چون با فعل مضارع بيان ميکند و اينها تا زماني که زنده بودند بر حسادتشان پابرجا بودند. حسود آنچه را که ميخواهد اين است که نعمتهاي که محسود از او سلب بشود، حالا يا سلب بشود چيزي گير خودش هم نيامد يا سلب بشود و چيزي به دست خودش هم بيايد. اين ملک عظيم را از آل ابراهيم که قطعاً در آيه پيغمبر و ائمه طاهرين عليهمالسلام هم هست چون آيه خطاب به علماي يهود و نصاراي زمان پيغمبر است. و خبر هست از آنها ميدهد، دربارۀ آنهاست و ما به آل ابراهيم کتاب دادهايم که قرآن است (الکتاب) به قرآن برميگردد، کتاب دادهايم، يعني کل حقايق در آيات را به آنها دادهايم قوانين استوار براي زندگي را به آنها دادهايم «و آتيناهم ملکا عظيما» اينها ميخواهند چراغ قرآن و حکمت آل ابراهيم خاموش بشود، ملک عظيم از دست آنها برود، حسادتشان يعني بيماري قلبي وادارشان ميکند که همه جانبه در مقابل پيغمبر و اهل بيت موضع گيري بکنند.
سليمان ملک عظيم نخواست سليمان کميّت ملک را خواست که به او دادند. اينجا ملک عظيم کيفيت را نشان ميدهد که قطعاً حکومت معنوي پيغمبر و ائمه طاهرين عليهمالسلام بر دلها بر قلبها بر عقلها بر ارواح آنهايي که لياقتش را نشان دادند، با حکومت سليمان قابل مقايسه نيست او يک حکومت ظاهري را ميخواست ولي اين جا اينها نخواستند فرقش هم اين است که پروردگار عالم ميفرمايد: «آتيناهم» خودم به آنها عطاء کردم.
عطا كردن خدا و ملک معنوي کجا و سلطنت ظاهر بر منطقه جغرافيايي فلسطين کجا. اين ملک عظيم در آينده سر از فرمانروايي وجود مبارک امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) در ميآورد که جهت معنوي آنان با ملک سليمان اين است که عدالت همه جانبه در جهان است، قابل مقايسه نيست، سليمان موفق به چنين کاري نشد اما آل ابراهيم که اهل بيت عليهمالسلام هستند. موفق به چنين کاري ميشوند، فرقشان با سليمان اين است که سليمان ميخواست ولي ايشان نخواسته به اينها عنايت شد.
به قول عرفا ما يک تعداد سالک مجذوب داريم و يک تعداد هم مجذوب سالک داريم، گروهي را داريم که صد ساله راه را طي ميکنند، گروهي داريم مثل حرّبن يزيد رياحي يک شبه راه را طي ميکنند. آيات خيلي زيادي هم مؤيد اين بحث است ميگويد: «وواعدنا موسي» ما با او وعده گذاشتيم و گفتيم خودت بيا اما اينجا ميگويد «سبحان الذي اسري» ما او را بر داشتيم و برديم. خيلي فرق ميکند که به يکي ميگويند بيا و به يکي ميگويند ما ميخواهيم تو را ببريم. سيري به تو بدهيم که به احدي در اين عالم ندادهايم، اين فرقها در قرآن بين انبياء و پيغمبر اکرم و ائمه طاهرين عليهمالسلام زياد ديده ميشود خيليها را در عالم گفتند حرکت عبادي بکنيد ولي به پيغمبر اكرم گفت «ما انزلنا عليک القرآن لتشقي» اينقدر خودت را به زحمت نيانداز مراتب خيلي فرق ميکند. ما يک لغت (شفاء) داريم در قرآن در اين آيه است «يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء للناس» اين يک شفاي مادي است، يک شفاي معنوي هم داريم «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين» که شفاء با اين نسخه است.
يعني قرآن يک شفاء است و خود پروردگار شفاي انسان است «و قال انّي ذاهب الي ربّي سيهدين» و «و اذا مرضت فهو يشفين» شفاي خودش است، نه اينكه نسخه خوب باشد اين مراتب با همديگر فرق ميکند.
کسي حسود آفريده نميشود ولي وقتي که در جريان زندگي و جامعه قرار ميگيرد و تنگ نظري بکند، نعمت را که براي ديگران ببيند؛ اقبال مردم را به خاطر آن نعمت بر ديگران ببيند و تنگ نظر باشد، تحمل نميآورد و ميدان پيدا کند. حسد باطن، اسلحۀ ظاهر دستش ميشود و با اسلحه به جنگ محسود ميآيد يا چوب لاي چرخ محسود ميگذارد و انواع دروغها و تهمتها را نسبت به محسود فرو گذار نخواهد بود. اين بيماري و بيماري قلب است.
يک بيماري قلب بخل است که شما در سورۀ آل عمران آيۀ 180 و در سورۀ توبه و تغابن ملاحظه ميکنيد كه ميگويد: بخيل، يقيناً اهل جهنم است.
در سوره تغابن ميفرمايد: «و من يوق شحّ نفسه فأولئک هم المفلحون» آدمي که بخيل نسبت به عبادات است بخل او به عبادات ترمز ميزند و متوقف ميشود. پول براي دين نميدهد، براي ماه رمضان نميدهد، براي ماه محرم و صفر نميدهد، براي درمانگاه و حوزه ساختن نميدهد؛ يعني اين بيماري مانع است که درهاي فيوضات الهيه و رحمت پروردگار به روي انسان باز بشود.
و نيز ميفرمايد: «والذين يکنزون الذهب و الفضه و لا ينفقونها في سبيل الله» منظور مال حلال است، مال حلالي که صاحبش بخيل است چون اگر مال حرام بود، در گردونۀ ينفقون نميتوانست بيايد. اين که پروردگار خبر ميدهد «و لا ينفقونها» معلوم ميشود پول، پول درستي است مثل پول قارون که پول درستي بود ولي بخيل بود و بالاخره گرفتارش کرد. اين منافقين که «في قلوبهم مرض» که خداوند هم توضيح نميدهد اين مرضي که با لغت نکره و بدون الف و لام آمده دلالت بر سنگين بودن بيماري ميکند. چه نوع بيماري است ولي ما از آيات ديگر به دست ميآوريم که بيماري حسادت است. بيماري بخل است، بيماري غرور و منيّت است، بيماري که در طلحه و زبير ظهور کرد،گفتند: ما از علي چه کم داريم، ما صدر اول اسلام اولين کساني بوديم که ايمان آوردهايم، علي هم همينطور، ما در جبههها رفتيم، علي هم رفت، ما با پيغمبر بوديم، علي هم بود، چه كسي گفته و حاکم بشود و منيت، اين بيماريها حتي يکي از آنها که خدا فرموده در قلب آدم لانه بکند، انسان را رودرروي حق قرار ميدهد.
کبر آدم را وادار ميکند كه حق را قبول نکند ميگويد چرا من زير بار تو بروم مثل مشرکين مکه و قوم و خويشهاي پيغمبر(ص) ميگفتند حالا کار به جايي رسيده که ما سران قوم مطيع يتيم عبدالله بشويم، اصلاً بدون اينکه تعمّق در قرآن و تعمّق در هويت پيغمبر اکرم(ص)داشته باشند. زير حجاب يتيم عبدالله کبر هم داشتند.
يعني ميگفتند: شأن ما اقتضا نميکند که اين حرفها را قبول بکنيم، اين کبر خيلي کارها دست مردم داد. پيغمبر اکرم(ص) وقتي به اسامة بن زيد امير لشکر فرمود: سريع از مدينه خارج شو و به همۀ آنها دستور داد در جيش اسامه برويد و فرمود: «لعن الله من تخلف عن جيش اسامة» آنان گفتند ما شخصيتي داريم، هويتي داريم، يکي گفت من پدر زن پيغمبر هستم، يکي گفت من از قبيله او هستم، يکي گفت من فرمانده لشکر بودم زير بار اين جوان 17 يا 18 ساله بروم.
کبر در مقابل حق، غرور و حسد نسبت به نعمت هايي که خدا به ديگران داده است. حالا هر که ميخواهد باشد. در برابر يک غلام سياه، طاقت نياوردن و تحمل نکردن، ديگران وقتي نميتواند بجنگد، فتنهگري ميکند. روايتي است كه اهل تسنن از ابوذر نقل ميکنند با اينکه هيچ دل خوشي به ابوذر ندارند مثلاً عايشه را همه جا امّ المؤمنين ميگويند، ولي خديجه کبري عليهاالسلام را نميگويند. معاويه را خال المؤمنين ميگويند چون خواهرش در نکاح پيغمبر بود، ولي در کتابشان محمد بن ابوبکر را خال المؤمنين نميگويند يعني هر کسي با پيغمبر و اميرالمؤمنين(ع) صاف بوده مورد حسادت است، حتي هويت قرآني او را حاضر نيستند اظهار بکنند.
بسيار روايت پرقيمتي است که در اين مسئلۀ نشان دادن لياقت و پنهان کردن لياقت را لحاظ بکنيد واقعاً آدم بخواهد و شايستگي نشان بدهد که اگر به من عنايت بکني ميداني که من اين عنايت تو را هزينۀ مثبت ميکنم.
خدا عنايت ميکند ولي آدم بايد لياقت نشان بدهد ولي اگر بگويد بخواهي لياقت به من بدهي آن را هم نميخواهم اين ديگر کبر بسيار شديدي در مقابل پروردگار است اين را در روايات بايد لحاظ کرد كه پيامبر اسلام(ص) ميفرمايد: «انّ قلوب بني آدم كلّها بين اصبعين من اصابع الرحمن» که شايد اصبعين کنايه از رحمت رحمانيه که در ارتباط با خلقت ظاهر قلب است و رحمت رحيميه است که در ارتباط با معنويت قلب است.
رحمت رحيميه در امور با پاداشها نسبت به اخلاق و اعتقاد و اعمال صالحه است. رحيميه در ارتباط با آخرت نيست؟
هر دو در سورۀ حمد هم آخرتي و هم دنيايي است «يا رحمان الدنيا و الآخرة و رحيمهما» اما هر دو شامل هم دنيا و هم آخرت ميشود.
در قرآن مجيد رحمانيت در آخرت هم استعمال شده، فقط براي دنيا استعمال نشده به نظرم اشتباه از افرادي است که رحمان را اختصاص به دنيا دادهاند يا غفلت از قصاص رحمانيت در امور معنوي داشتهاند ميفرمايد: «الرحمن علّم القرآن» نميگويد الرحيم همين جهت معنوي هم در قرآن است.
اگر در دنيا علم قرآن نبود که کسي بهشتي نميشد؛ يعني اينجا وصل به آنجاست مثل اين که به ميت بگويند ما قرآن به تو تعليم کرديم چون براي دنيا بوده از تو ميگيريم حالا بي سواد تو را به بهشت ميبريمت «انّ قلوب بني آدم كلها بين اصبعين من اصابع الرحمن فاذا شاء صرفها و اذا شاء نكسها» براي کسي که «لمن شاء منکم ان يستقيم» بايد لحاظ بکنيم که من به پروردگار عالم خود را ارائه کنم و بگويم واقعاً نيازمندم، واقعاً فقيرم، واقعاً ميخواهم زمينه هايش را براي من فراهم كني چنين انساني را از وسوسه کفر، شرک، نفاق، ريا برميگردانيم مثل همان دعايي که در سورۀ آل عمران «ربّنا لا تُزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا» .
(تُزغ) مقابل (هديتنا) است يعني دين ما را منحرف نخواهي يعني من در حفظ تو باشم، به جايي نرسم که رهايم بکني و قلبم دچار انحراف از تو باشد «اذا شاء صرفها و اذا شاء نکسها» (نکس يعني برعکس شدن واژگون شدن) «و من نعمّره ننکسّه في الخلق» يعني از قدرت بدن و قدرت فکر و قدرت عقل آدمي که کهنسال شده واژگونش ميکنم و همۀ قدرتها تبديل به ضعف ميشود، دانايي تبديل به جهل ميشود، ياد تبديل به فراموشي ميشود.
«و لم يعط الله احداً من الناس شيئاً» خداوند به احدي از مردم چيزي عطاء نکرده که آن چيز «خير من أن يسلک في قلبه اليقين» از اينکه اين مايۀ يقين را در دل او قرار بدهد «و عند الله مفاتح القلوب» پيغمبر اكرم ميفرمايد: کليد همۀ قلبها در دست پروردگار است خداوند متعال يک قلب سالمي در رحم مادر به شما ميدهد بعد هم در قلب را انبياء به روي وحي باز ميکند با گوش دل شنيديد و قبول کرديد و خواستيد که بشنويد و قبول بکنيد خوب يقين را به شما عنايت ميکند.
«فأذا اراد الله بعبد خيراً فتح له قفل قلبه و جعل قلبه وعائاً واعياً لما يسلک فيه» وقتي خدا بخواهد اين دل را ظرف کاملي براي آنچه از فيوضاتش ميخواهد در آن بريزد «و جعل قلبه سليماً» «يوم لا ينفع مال و لا بنون الاّ من اتي الله بقلب سليم» (اتي) فاعلش خود صاحب (قلب سليم) است، بايد بخواهد و زحمت بکشد بايد گدايي از کريمي مانند پروردگار داشته باشد با کوشش و فعاليت با معرفت پيدا کردن با شنيدن با عمل با دعا با توسل به پروردگار قلب سليم را بسازد با خودش ببرد به آخرت.
اينجا (الله) منصوب است فاعل (اتي) همان (من) موصول يعني ما طرح قلب سليم را ميدهيم و معماريش را خودتان انجام دهيد ما نقشه ميدهيم؛ معماري و بنايياش را خودتان بايد بکنيد.
(فإذا اراد الله بعبد خيراً فتح له قفل قلبه و جعل قلبه وعاء واعياً لما يسلک فيه و جعل قلبه سليماً) البته قلب سليم باشد «و لسانه صادقاً و خليقته» يعني خلقش «مستقيمة و جعل اذنه سميعة» انسان سلمان ميشود معجزه هم نميطلبد، اينقدر نورانيت پيدا ميکند، اينقدر دنبال حق ميرود. اول پيش برهمنهاي زرتشتي ميآيد و همۀ حرفها را ميگيرد ولي آرامش پيدا نميکند، بعد از زرتشتي ميآيد در منطقۀ بسري که شهري بوده در سوريۀ قديم کشيشي را ميبيند و حرفهاي او را کاملاً ميشنود.
ولي روح آرام نميشود، و با اين حرفها قانع نميشود به کشيش ميگويد يک جا من را معرفي کن من از اين اضطراب در بيايم، ميگويد من خبر ندارم اما تورات و انجيل خبر دادند که کسي در منطقۀ مکۀ و مدينه ميآيد من نميدانم اين آدم آمده يا نيامده است.
چون در آن عصر ارتباطات خيلي ضعيف بود بيشترشان مدينه ميآيند خدمت رسول خدا ميرسند و حرفها را از طريق قرآن ميشنوند ميبيند، اينها نور دارند، اينها آرامش ميدهند، اينها آدم را قانع ميکند هيچ معجزه اي هم از پيغمبر نخواست.
اگر شما چيزي نخواهيد من به زور به شما نميدهم ميگويد من گرسنۀ سفرۀ معنوي تو نيستم نميخواهي که نميخواهي «لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي» .
اين خواستن و نخواستن عبد را لحاظ بکنيد، کريم بخواهد، فقير درخواست کننده را رد نميکند اگر نخواهد يعني «يستکبرون عن عبادتي» تکبر کرده از اين که از من بخواهد و بندۀ من باشد «سيدخلون في جهنم داخرين» «و جعل اذنه سميعة و عينه بصيرة و لم يؤت احدٌ من الناس شيئاً» اين بخش دوم روايت است. پروردگار عالم چيزي را به انساني زيانبارتر از شر در اينجا نداده «هو شرّ من ان يسلک الله في قلبه الشک لدينه» شک نداده که در دين خدا ترديد بکند.
وسوسه بکند، که آيا اين حق است يا حق نيست، اين دانشمندان اروپايي راست ميگويند يا امام صادق(ع) درست ميگويد، يا دکارت درست ميگويد يا کانت درست ميگويد، يا هگل درست ميگويد، يا لنين درست ميگويد، آدم مردد هم کارش به جايي نميرسد يا بايد آن طرفي باشد يا بايد اين طرفي در هر صورت تمرکز بحث در 10 و 12 آيۀ مربوطۀ به منافقين فقط در آيۀ «في قلوبهم مرض» است، ديگر حيلهها و ترفندهاي بر اساس آن بيماري است كه يكي دروغ گويي است.
آنچه را که در آيات بعدي ريشه در «في قلوبهم مرض» دارد، دروغ شاخدار ميگفتند که «انّا نحن مصلحون» قرآن ميفرمايد: «اَلا إنّهم هم المفسدون» جلسه با شياطين يعني کارگردانان جنايت داشتند «و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انّا معکم انّما نحن مستهزؤن» خلاصه اين بيماري چون در جملۀ اسميه و نکره است قابل علاج نبوده که خدا بسيار به آنها تهديد کرده است.
و اما در آيۀ بعد«يا ايها الناس اعبدوا ربّكم الذي خلقکم و الذين من قبلکم لعلکم تتقون» خطاب به يا ايها الناس داريم، يا ايها الذين آمنوا نداريم. يک (ربکم) و يک (اعبدوا) و يک (خلقکم) و يک (تتقون) داريم، که اين آيۀ شريفه از زمرۀ آياتي است که بحثهاي لطيف و اشارات دقيقي در آن است.