عاشقانه به سوى حضرت دوست
- تاریخ انتشار: 23 اسفند 1388 ساعت 08:27 صبح
- تعداد بازدید: 822
راستى چه زيبا و با ارزش است لحظهاى كه معشوق ، عاشق را مىپذيرد و به او اجازه سخن گفتن و راز و نياز عاشقانه مىدهد و چه رابطه عجيبى ميان عاشق و معشوق است كه معشوق با شيفتگى تمام دوست دارد با عاشق سخن بگويد و عاشق علاقه دارد با معشوق راز و نياز كند ! خدا كه آگاه به ظاهر و پنهان هستى است و مىدانست در وادى طور و سرزمين سينا آنچه در دست موسى است عصاست ولى از او مىپرسد : وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَامُوسَى . و اى موسى ! اين [ قطعه چوب ] در دست راستت چيست ؟ و موسى با اين كه از علم حق به همه اشيا و اهداف آنها آگاه بود ، به جاى اين كه با يك كلمه پاسخ دهد كه اين عصاى من است پاسخ طولانى داده ، گفت : قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِى وَلِىَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى.
گفت : اين عصاى من است ، بر آن تكيه مىزنم ، و با آن برگ درختان را براى گوسفندانم فرو مىريزم و مرا در آن نيازهاى ديگرى هم هست با اين كه حقيقت مطلب پيش از پاسخ و پرسش روشن بود ولى چون پاى محبّت و عشق و رابطه عاشق و معشوق در ميان بود ، پرسش و پاسخ به گونهاى كه قرآن نقل مىكند رخ نشان داد . اصولاً گفتگو همواره ميان عاشق و معشوق طولانى است و از گفتگوى طولانى نه معشوق خسته مىشود و نه عاشق به ملامت مىنشيند .
به ره دوست عاشقانه رويم توبه از هر چه غير يار كنيم
ناله چون بلبلان در اين گلزار از سر شوق زار زار كنيم
شايد از توتياى خاك درش روشن اين چشم اشكبار كنيم
با تو اى پادشاه ملك وجود شكوه از جور روزگار كنيم
دست ما گير كز سر مهرت پاى بر عهدت استوار كنيم
من و رندى و مستى و ره عشق خوشتر از عاشقى ، چكار كنيم