فارسی
سه شنبه 15 آبان 1403 - الثلاثاء 2 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
2
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

انجمن حجتیۀ همدان

با آن که امام منع کرده بود برای نیمۀ شعبان آن سال جشن و سروری بر پا شود ، انجمن حجتیۀ همدان در باغ بزرگی ، جشن مفصلی به راه انداخته بود و این مسئله به خوبی از جدایی آنها از خط مشی امام حکایت می کرد . من خودم کاملا از ارتباط آنها با ساواک خبر داشتم . قضیه مربوط به یکی دو سال قبل از آن بود ، که من ده روز در همدان منبر داشتم . هم زمان انجمن حجتیه همدان ، در یکی از کاروانسراهای مهم شهر مجلس داشت . از من دعوت کردند تا یک سخنرانی در آنجا ایراد کنم . من که پیرو امام و همراه انقلابیون خط امام بودم و در محاصرۀ مأموران کلانتری منبر می رفتم ، آن دعوت را نپذیرفتم . من نمی خواستم این کار من تأییدی برای آنها محسوب گردد ، چون حضور امثال ما در جلسات آنها ، پشتوانه و تأیید خوبی برای آنها بود . از طرفی شرکت نکردن من در جلسه شان ، باعث کسر شأن آنها می شد .
آیت الله مدنی ، که در آن زمان در همدان زندگی می کرد ، سئوال کرد : « چرا دعوت آنها را قبول نمی کنی ؟» عرض کردم : « من در چند شهر ، از جمله بندرعباس و تربت حیدریه ، که اینها آمده بودند جلسه برقرار کنند ، با گوش خود شنیدم که افرادشان به یکدیگر می گفتند ، اگر مسئله ای پیش آمد سریع با ساواک در میان بگذاریم و از آنها کمک بخواهیم تا مشکل ما را حل کنند .
حرف من به زودی ثابت شد . با کمال تعجب مطلع شدیم آنها به شهربانی رفته و از ما شکایت کرده اند . آنها گفته بودند که آقای انصاریان آمده تا در اینجا افکار آیت الله خمینی و باند او را اشاعه دهد .واقعا جای تعجب بود که چگونه این مدعیان دینداری و وابستگی به امام زمان (عج) ، پیش شهربانی رژیم طاغوت از ما شکایت کرده اند .
من در منزل حاج ابراهیم مقدسیان اقامت داشتم . او از تجار بزرگ تهران بود که هر ساله مرا به همدان دعوت می کرد . او مردی بسیار بزرگوار و مقلد امام و از ارادتمندان آیت الله مدنی و اهل ذکر و عبادت و نماز شب بود . ساعت ده صبح از طرف شهربانی آمدند و من و آقای مقدسیان را ، که در عمر خود شهربانی را ندیده بود ، دستگیر کرده ، به آنجا بردند . افسری به نام آقای نراقی ، که اصالتا اهل کاشان بود . معاونت اطلاعات شهربانی همدان را بر عهده داشت . او از سلسلۀ ملا احمد نراقی بود . به او گفتم : « تو که از آن ریشه ای ، چگونه این لباس را پوشیده ای و به شاه خدمت می کنی ؟ ...» پس از تذکرات و مواخذات دربارۀ کار و فعالیت خودم ، آقای نراقی با جدیت – ابتدا تند و جدی ، سپس نرم و ملایم – از من خواست که منبر انجمن را قبول کنم . وقتی اتاق خلوت شد و غیر از من ، او و آقای مقدسیان کسی حضور نداشت ، به او گفتم : « سئوالی می کنم اگر دلت خواست جواب بده ، اگر هم نخواستی جواب نده ؛ چه کسی از ما شکایت کرده تا ما را دستگیر کنید ؟ » گفت : « انجمن حجتیۀ همدان . » گفتم : « آن ساعتی که برای منبر دعوتم کرده اند  کار دارم ، برنامه دارم نمی توانم بروم . » بالاخره او را قانع کردیم و برگشتیم . اگر با صراحت می گفتیم که با انجمن مخالفیم و به هیچ وجه در مجلس آنها شرکت نخواهیم کرد ، چه بسا مجلس ما را در همدان تعطیل می کردند .


منبع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی
2
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

آرامش و برکت منبر
تظاهرات روز تاسوعا و عاشورا
حکایتی جالب
شیعه شدن استاد دانشگاه اهل کانادا توسط استاد ...
انجمن حجتیۀ همدان
عتاب پیامبر اکرم (ص)
دیدار با آیت الله میلانی
جلسات معنوی برای اختلاف زدایی سیاسی
حاج اسماعیل رضایی
گردانهای شهادت

بیشترین بازدید این مجموعه

تظاهرات روز تاسوعا و عاشورا
توسل به حضرت حجت برای آمدن میهمان
آرامش و برکت منبر

 
نظرات کاربر

مجتبی
بسیار جالب بود...این هم سندی دیگر در تایید ارتباط حجتیه با رژیم پهلوی و ساواک
پاسخ
1     0
24 مهر 1393 ساعت 12:42 صبح
ali
جناب آقای انصاریان من شما را آدم دینداری می دانستم و شما در سخنرانی ها از آخرت حرف می زنید اگر گفته ها تون درست باشد خوشا به حالتانو اگر دروغ وساختگی باشد وای به حالتان لطفا تقوا داشته باشید و به خاطر مصالح دنیوی آخرت خود را نفروشید.
پاسخ
0     0
6 خرداد 1391 ساعت 04:54 صبح
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^