جلسه 100
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
کلام در رابطه با عبادت نفس است همان نفسي که البته حقيقت و ذات آن براي کسي روشن نيست ولي تابلوي فضائل و رذايل است. چگونه براي نفس عبادت است، عبادت نفس به تزکيه او است يعني وقتي انسان وارد مدار تزکيه نفس شود، در حقيقت نفس را رام عبادت خدا ميکند. از شرارت، ناقص شدن و هلاک شدن حفظ ميکند.
براي اينکه روشن تر شود كه کار تزکيه، عبادت نفس حساب ميشود به اين معنا بايد توجه کرد که خداي مهربان چند بار در قرآن، اهداف نبوت وجود مقدس رسول خدا را بيان ميکند سه هدف بيان ميکند يک هدف ]يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ[ است و يک هدف ]وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ[ است و بعد تلاوت، تعليم مفاهيم است ]وَالْحِكْمَةَ[ هم روش زندگي درست را معلوم ميكند که چگونه قرآن را به کار بگيرند تا چند هزار سال؟ معلوم نيست چون تاريخ دقيقي براي اين زمينه وجود ندارد که بشود به آن تکيه کرد. اين قدر اين اهداف مهم است که در آيه 129 سوره بقره، از قول ابراهيم نقل ميکند بعد از اينکه خانه کعبه را ساخت با کمک اسماعيل، درخواستهايي از خداوند کرد که تمام آنها هم مستجاب شد. ديدن اين درخواستها در اين سوره، لازم است، که هم روش دعا را به انسان نشان ميدهد و هم اينکه در دعا انسان از خداوند چه چيزي بخواهد.
اين آيه با سه آيه ديگر در رده بندي فرق ميکند.
آخرين درخواستي که ابراهيم بيان ميکند، براي مردم آينده منطقه است که خود اين نکته مهمي است که اهل خدا نه فقط نسبت به زن و بچه و نه فقط نسبت به مردم زمان خودشان، بلکه نسبت به ناس و نسبت به مردم منطقه خودشان و وطن خودشان دغدغه داشتند يعني مشتاق بودند اين سفره اي که از هدايت و معنويت و نعمتهاي باطني خدا براي آنها گسترده است براي زن و بچه شان هم بگستراند. ]رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ[
براي اهل خودش و زمان خودش و بچه خودش و خانواده خودش اين صفت با عظمت تسليم در برابرحق را که انسان نسبت به خدا و فرهنگش فقط حالت پذيرش داشته باشد و وارد شبهه و اشکال نشود. علت اينکه آنها وارد اين مسائل اشکالي نميشدند اين بود که به تمام اوصاف پروردگار اعتقاد داشتند. حکيم بودن خدا، بصير بودن، عليم بودن، خبير بودن خدا با اين ايمان به صفات ميديدند که اين فرهنگ، يعني فرهنگ ديني طلوع از همان صفات است. اگر گفته نماز اين گفته عالمانه و حکيمانه و رحيمانه است در اين دستور صفات کمال تجلي دارد و ديگر چون وچرا ندارد. حکيم من را معالجه ميکند معنا ندارد من از او بپرسم براي چه اين دارو را به من دادي؟
اينها خدا را طبيب ميدانستند و صفات خدا را طبيب ميدانستند و ذات خدا را مستجمع جميع صفات کماليه ميديدند با قلبشان. دستورات او را برخواسته از علم و حکمت بي نهايت خدا ميديدند و تسليم بودندو چون چرا نداشتند. همين مقام را براي خودش و اهلش در زمان خودش ميخواهد ]وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ[ يعني دغدغه آنهايي که هنوز به وجود نيامده بودند و بعد از مرگ خودش و اسماعيل تا قيامت از نسل خودشان بوجود ميآيند و دغدغه ديگران را هم داشتند.
کاري نداشتند که ديگران از ذريه آنها نباشند و به عنوان دلسوزي براي انسانهاي آينده در پيشگاه خدا به التماس ميافتادند. اين اخلاق را اگر انسان داشته باشد، خود اين اخلاق چه عبادت باطن عظيمي است که انسان تسليم بودن خودش را بخواهد و تدين خودش و زن و بچه و نسلهاي آينده را هم بخواهد. چه از ذريه او باشد چه نباشد.
اين يک حال خدايي است و کاري نداريم که خداوند به انسان آزادي داده و ممکن است من از خدا درخواست بکنم ولي او شايستگي آن درخواست را از دست بدهد و نگيرد اين ارزش را مثل ابولهب که از ذريه ابراهيم بود و دعاي ابراهيم براي روزگار ابو لهب مستجاب شد و چراغ هدايت الهي آمد و اصل دعا مستجاب شد، ولي اين نخواست که از اين ارزش استفاده کند. کاري به اين افراد نداريم. من بايد هميشه درخواستم از خدا اين باشد که خير دنيا و آخرت را براي خودم و زن و بچه ام بخواهم، براي نسلم تا قيامت بخواهم و براي مردم هم بخواهم.
من متني را از ابو حمزه برايتان بخوانم که اي کاش اين دعاهاي ما متن درسي حوزهها ميشد. متنهاي اين دعاها بسيار بلند و عرفاني و فلسفي اسلامي است. نياز به معلم و به درس دارد. همين نکتهاي که در وجود ابراهيم بود، که بايد، در همه وجود همه ما هم باشد، شما ميبينيد، سحر ماه رمضان، امام زين العابدين اشک ميريزد و به خداوند عرض ميکند: «اللهم اغفر للمومنين و المومنات» بي استثناء «والمسلمين و المسلمات الاحياء منهم و الاموات» «اللهم اغفر لحينا وميتنا، ذكرنا و انثانا سغيرنا و كبيرنا حرنا و مملوکنا» اينها که ديگر ذريه نبودند. غلامان هر کجا که هستند. ابراهيم بعد از دعاي به خودش و به اهل بيت خودش از خدا براي آيندگاني که در اين منطقه ميخواهند زندگي کنند درخواست ميکند
]رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[
اين «آياتک» يعني قرآن، يعني ابراهيم اطلاع از قرآن داشته که از خداوند ميخواهد که بديها و زشتيهاي متراکم مردم باعث نشود که رحمتش را از آنها بردارد. به اين خاطر دعا ميکند که پيغمبر هم وقتي مبعوث شد فرمود من نتيجه دعاي ابراهيم هستم. يعني ابراهيمي دعا ميکند ]يتلو عليهم آياتک[
ممکن است گفته شود آيات انفس و آفاق را هم شامل ميشودکه پيغمبر اتفاقا آيات کتاب آفاق و انفس را در حد فهم روزگار خودش هم خوانده براي مردم. ]وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ[ اينجا يزکيهم بعد از ]يعلمهم الکتاب و الحکمه[ آمده است در چند آيه ديگر ]يزکيهم[ وسط ]يعلمهم الکتاب[ است. اين بيان ابراهيم بوده و فلسفه اي ندارد ]إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[
تزکيه کردن هدف پيغمبر است که بيايد مردم را با قرآن و با فرمايشات خودش و با روش و اخلاق خودش از رذايل تزکيه کند يعني رذايل اخلاقي را پاک کند و از باطن مردم بشورد و به جاي آن فضائل اخلاقي را قرار دهد. مفصل اين رذايل و فضائل در ده يازده جلد بحار، باب ايمان و کفر آمده است، البته در جلد دوم اصول کافي هم هست. در جامع السعادات مرحوم ملا مهدي هست. در المحجة البيضاء کاشاني هم هست. يک کتاب اخلاقي هم راغب اصفهاني دارد که مختصر است و فضائل و رذائل را بيان ميکند. در اخلاق ناصري خواجه نصير الدين طوسي هم هست که خيلي کتاب عالمانهاي است.
پيغمبر مردم را دعوت ميکند که بياييد و با روشي که به شما ميدهم و با آياتي که مفهومش را برايتان ميگويم رذائل را علاج کنيد و فضائل را پا برجا کنيد. من اگر حرف پيغمبر را گوش کنم يعني حرف خدا را گوش داده ام واين يعني خدا راعبادت کرده ام يعني اگر خودم را تزکيه کنم خدا را عبادت کرده ام. من اگر ريا را از خودم دور کنم به حکم الله دور کرده ام. اگر دلم را کانون مهر و رافت و محبت قرار بدهم، اگر خودم را آراسته به تواضع و فروتني کنم، اگر خوف من الله و خشيت من الله پيدا کنم، اگر خودم را تسليم حق کنم در حقيقت فرمانبرداري کرده ام و اين فرمانبرداري عين عبادت است. اين ورود به تزکيه اجر و پاداش دارد، چون کار و زحمت است، فعاليت و کوشش است.
سوره مبارکه طه آيه اي در همين زمينه است ]جنات عدن[ يعني بهشت دوام دار که تمام شدني نيست. ]جنات عدن تجري من تحتها الانهار[ اين يا قول سحره زمان موسي بن عمران است که کم و بيش از زبان موسي و هارون قيامت و بهشت و جهنم را شنيده بودند يا اينكه قول پروردگار است. مفسرين هر دو را بيان کردهاند. البته عيبي هم ندارد که قول ساحران باشد. وقتي انسان منور به نور هدايت شد و با همه وجود از فرعون و فرهنگ آن جدا شد و دست از زن و بچه و حقوق و صندلي و جانش برداشت، بايد جنات مزدش باشد. و به فرعون گفتند: ميبينيد که پيروزي با ما است يا با اين گليم به دوش. چون کبر و غرور داشتند و استکبار از حق داشتند اينها رذايل اخلاقي هستند. چون فرعون گفت من شما را اينجا نگه ميدارم اگر پيروز بشويد و ديگر اسير شهرها نشويد. يک دفعه انسان، بعد از ديدن اژدها شدن عصا متحول شود و بفهمد که اين جزء سحر نبوده. بعد هم فرعون بگويد ]وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ[ يعني قطعي ميکند. با اين برگشتي که ما به سمت خدا کرديم ]جنات عدن تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلک[ اين بهشتهاي عدن و خلود در بهشت و من تحتها الانهار ]جزاء من تزکي[ خيلي عجيب است. چون ساحران ديگر فرصت عبادت، پيدا نکردند،آنها يک عبادت عقلي و يک عبادت نقلي را آوردند و يک عبادت نفسي. اما ديگر فرصت پيدا نکردند به فرهنگ عملي موسي بن عمران در بيايند. چون کشته شدند. ]ذلک جزاء من تزکي[
سوره اعلي آيه 14 اين گفتار خود پروردگار است كه ميفرمايد: ]قد افلح من تزکي[ يا سوره و الشمس که يازده قسم پشت سر هم دارد و ميفرمايد: ]قد خاب من دسّاها[ يعني کسي که خودش را از رذائل تزکيه کند حتماً برنده است.
اين نکته را عرض کنم که واقعا بالاترين و شديدترين مانع بين مردم و پروردگار عالم اين رذائل اخلاقي است. شما ببينيد خداوند بخيل از زکات را با کافر به قيامت در قرآن يکي ميداند. ما خيلي از انسانها را داريم که نماز ميخوانند اما زکات نميدهند. خيلي هم به آنها تعلق ميگيرد. روزه ميگيرند ولي زکات و خمس نميدهند. يعني ميآيند دين را براي عمل خودشان قطعه قطعه ميکنند. ميآيند ]اقم الصلوة[ را ميگيرند و ]آتوا الزکاة[ را ميگذارند زمين، چرا؟ چون بخيل هستند. از طرفي هم ميبينم كه خدا به بخيل وعده قطعي عذاب داده است. اين رذائل مانع بين انسان و خداوند است و اصلا نميگذارند عبادت به قبولي برسد. چون اگر انسان ديندار باشد بايد ديندار کامل باشد.نه دين را تجزيه کند آنجايي که پولي نيست انجام بدهد و آنجايي که جاني نيست انجام بدهد ولي آنجايي که پاي پول و جان در کار ميآيد بگويد خدا فعلا خدا حافظ.
يک روحاني با يک انسان لا ابالي خيلي کار کرد که او را توبه بدهد، بالاخره بعد از مدتي يک مقدار وعده داد که نماز بخواند. روحاني هم به او گفت که براي هر روزي که نماز بخواني دو هزار تومان به شما ميدهم. خوشحال شد و روزي دو هزار تومان ميگرفت. دوستانش آمدند و گفتند خيلي شجاعت و قدرت به خرج دادي و او را به نماز کشاندي ولي او وضو نميگيرد. همينطوري نماز ميخواند. روحاني به آن شخص لا ابالي گفت عزيز دلم نماز جامع با وضو است شنيدم نماز بي وضو ميخواني. گفت آره نماز بي وضو دو هزار تومان است اما با وضو پنج هزار تومان است.
دين را تجزيه کردن نميشود. اين را بايد به مردم بگوييم که تجزيه کردن دين و عمل به بخشي از دين و زمين گذاشتن بخش ديگر مسخره کردن دين است و علت آن هم فقط رذائل اخلاقي است.
بين او و بين خدا در عبادات گناه وارد ميشود و نميگذارد انسان به خدا برسد و نميگذارد اعمال انسان به خدا برسد لذا من با توجه به اين نکته عظمت حسن خلق را در روايات درک کردهام. عظمت اين آيه را با اين نکته که رذائل مانع رسيدن انسان به خدا است گرچه انسان خدا را قبول داشته باشد و ائمه را قبول داشته باشد اما مانع است. ميشود مثل طلحه و زبير و دشمن علي ميشود.
من با توجه به اين نکته عظمت اين آيه را متوجه شدم ]انک لعلي خلق عظيم[ اما در باب نماز پيغمبر يا روزه يا جنگ پيغمبر، هيچ جاي قرآن، کلمه عظيم نيامده است. يعني پيغمبر صاف از تمام موانع است و آراسته به همه ارزشهاي اخلاقي.
چند روايت ببينيد که چقدر عالي ارزش تزکيه و آراسته شدن به صفات اخلاقي را بيان ميکند.
اين روايت در سه کتاب است. در محاسن برقي است، يکي ديگر در مشکاة الانوار است صفحه 390. در کتاب شريف کافي صفحه 56 اين روايت را دارد «عن ابي عبدالله ان الله ارتضي لکم الاسلام دينا» خدا براي دين شما، به اسلام، رضايت داده است يعني فرهنگ ناب خودش و هيچ فرهنگي را نپذيرفته است «فاحسنوا صحبته» شما بودن در اسلام را نيکو بشماريد و زيبا با اين دين رفاقت کنيد به چه چيزي «احسنوا صحبته بالسَّخا و الحسن الخلق» به اينکه درونتان از بخل پاک باشد و به سخاوت و بخشش آراسته باشد و به حسنات اخلاقي که در متن دين بيان شده آراسته باشد.
روايتي امام زين العابدين دارند که خيلي عالي است. جمله اول روايت نشان ميدهد که حضرت اين مطالب را در دوران عمرشان تکرار کرده است. خصال صفحه 290 است، بحار جلد 2 صفحه 129. «کان علي بن الحسن يقول» کان فعل ماضي است و با يقول که فعل مضارع است در يک جا ميآيد ميشود ماضي استمراري، يعني مطلبي که گفتهاند بعد از آن گفتهاند باز گفته اند تا آخر. «ان المعرفه بکمال دين المسلم» اگر اسلام کاملي را در کسي بخواهيد بشناسيد که دين او دين کاملي است و قطعه قطعه نيست، چهار چيز را در او ببينيد هست يا نه. «ترکه الکلام في ما لا يعينه» حرفهاي بيهودهاي که سودي ندارد و معني ندارد از زبانش خارج نميشود. «و قلة المراء» اهل جدل بيخودي نيست. «و حلمه و صبره» استقامت او و حفظ نفس او را در برابر امتحانات الهي و تلخيها و شيرينيها ببينيد «و حسن خلقه» ببينيد او آراسته به حسنات، اخلاقي هست يا نه. يکي از حسنات تواضع در مقابل حق است، انساني که فروتن در مقابل حق است به معاني گوناگونش، به معناي خداو قرآن و فرمايشات انبيا و ائمه عمل ميکند.
کافي اين روايت را نقل ميکند در قسمت اصول جلد دوم «عن محمد بن مسلم» که از عاليترين راويان ما است «عن ابي جعفر عن امام باقر» خيلي اين روايت هم مهم است «ان اکمل المومنين» کاملترين مومنان «ايمانا» که ديگر ايمانشان نقص ندارد، وزن ايمان کم نيست «اکمل المومنين ايمانا احسنهم خلقا» که صفات اخلاقي در وجودش کاربردي تحقق داشته باشد.
روايت ديگر را هم عنايت کنيد که بسيار مهم است که با اين روايات آيه ]انک لعلي خلق عظيم[ را توانستم درک کنم و مکانت حسن خلق را که اگر نباشد و به جاي آن رذائل باشد مانع بين انسان و خدا خواهد بود.
اين راهم کافي نقل ميکند «عن رجل من اهل المدينه عن علي بن الحسين قال رسول الله ما يوضع في ميزان امرء» در ترازوي سنجش قيامت چيزي در آن ترازو روز قيامت سنگين تر و با وزن تر از حسن خلق قرار داده نميشود. «في ميزان امرء يوم القيامة افضل من حسن الخلق»