جلسه 105
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي جميع الانبياء و المرسلين و الائمة المعصومين عليهم السلام.
در آيه مورد بحث، جمله دومش ( والسماء بناءً)خدايي که آسمان را استوار و محکم برافراشت.
قبل از آسمان، زمين را گوش زد کرد و بعد از آسمان هم نزول باران را و محصولي که به وسيله باران رزق مردم ميشود را مطرح ميکند. همه اينها به خاطر اين است که عقل، اهل شرک و اهل کفر را بيدار کند که معبودهايي که در برابر خدا انتخاب کرده ايم هيچ کاره هستند، فاقد قدرت و فاقد انجام مسائل هستي هستند و شما جاهلانه و بي دليل، بي برهان، بي حکمت به سوي اين معبودها رو کردهايد.
شما در حقيقت گرفتار خيالات و بافتههاي گمانهاي خود هستيد. اگر خلقت را مطرح ميکند، نعمت را مطرح ميکند فقط براي اين است که مردم رو به وجود مقدسي بياورند که کار گردان همه هستي و به وجود آورنده است و کارگردان آدم و زندگي او است.
اشاره خدا به عوالم خلقت و نعمتها، فلسفه و حکمتش اين است که ميخواهد بند عبادت غير خدا را قيچي کند، و مردم را به رشته عبادالله وصل کند در اتصال رشته عباد خدا انسان انگار نهالي است که در سرزمين پاک عبادالله کاشته ميشود و باران فيوضات الهيه و توفيقات ربانيه به او ميرسد.
او را رشد ميدهد و تبديل به انسان کامل ميشود. ولي در ارتباط عبادت معبودان باطل اين نهال خشک ميشود و استعدادهايش به نابودي کشيده ميشود و به قول خود قرآن تبديل به جانداري ميشود که هر کاري در اين عالم ميکند فقط براي شکم و شهوت است و در اين زمينه هم هيچ مرزي را نخواهد شناخت و زير بار هيچ حقي و قيدي هم نخواهد رفت.
اين هدف بيان خلقت و بيان نعمت در قرآن مجيد است. نميخواهد کارش را بي هدف به رخ ما بکشد. براي اين است که عقلها را بيدار کند و مردم را از صراط کج جهل بيرون بياورد ودر صراط مستقيم خودش که صراط همه موجودات است قرار بدهد.
والسماء بناءً سماء اسم جنس است و شامل هر چيزي ميشود که بالاي سر انسان و ديگر موجودات وجود دارد و يا هر بالايي که بالاي پائين تر از خودش است.
يک ستاره اي که چند هزار سال نوري بالاتر از يک ستاره ديگر است، نسبت به او سماء ميشود. سماء و سماوات در قرآن گرچه به صورت کلي بيان شده است و به جزئياتش پرداخته نشده است. علتش اين است که ميخواهد مردم را در عرصه اي قرار دهد که خودشان، زحمت بکشند و از طريق علم و ابزار حرکت فکري بکنند و حالا به گوشه اي از سمائي برسند که خدا مطرح کرده است و بفهمند سماء چيست؟ وقتي به آن گوشه برسند، واقعا در برابر عظمت پروردگار و پوکي معبودهايي که در برابر او تراشيده شدهاند، پي ميبرد و قهرا فرياد الله اکبر و اعلام تسليمش در برابر پروردگار بلند ميشود.
لغت سماء يعني آنچه که بالا است، بر فراز قرار دارد. ما چند لغت ديگر هم داريم و بايد ببينيم که سماء چه تفاوتي با اين لغتها دارد که همه اين لغتها دلالت بر بالا بودن و فوقيت ميکنند. مثل لغت رفعت و رفيع که در قرآن هم آمده علو. مفهوم برتري و بالاتر بودن دارد. صعود با صاد، که در قرآن آمده است. رقي، ملل راقيه، يعني بلند پايه و فوق. حالا سماء که به معني هر چه که بالا است با اين چند لغت چه تفاوتهايي دارد. رفعت، رفيع، رافع ضد خفض است، خفض يعني سفلگي و پستي که بيشتر هم در امر معنوي به کار رفته است. رفيع الدّرجات يک جمله اي است که در سوره مبارکه مجادله است (يرفع الله الذين آمنوا منکم و الذين اوتو العلم درجات) يک امر معنوي است يعني وقتي موسي و فرعون، پيغمبر و ابولهب، امير المومنين و معاويه، نمرود و ابراهيم را با هم مقايسه ميکنيم، اين بزرگواران در مرتبه اي بلند، از فکر و عقل و قلب و اخلاق و انسانيت قرار دارند و آنها در کمال پستي هستند.
علو بدون در نظر گرفتن ضدش که پستي است به کار ميرود. علو در لغت خودش لحاظ شده است، بدون اين که برابر و مقابل داشته باشد و عمق معنايش قدرت و اقتدار است. صعود بالا رفتن از مکاني به مکاني گفته ميشود. ( من الارض الي قلة الجبل و من السطح الي الفوق) کسي از داخل حياط منزل خود به پشت بام ميرود، کارش را ميگويند صعود. رقي در حقيقت بالا رفتن درجه به درجه و به صورت تدريج است. امسال يک ميليون درآمد داشته، حالا سال ديگر دو ميليون ميشود و سال بعد چهار ميليون ميشود اين درجه به درجه بالا رفتن مادي است. امسال رسائل و مکاسب را تمام کرده، سال ديگر کفايه را تمام ميکند، اين به تدريج بالا رفتن به مقام علمياست. فوق دربرابر تحت است و متضايفين است، فوق و تحت ظرف مکان هم هست. فوق يعني آنچه که بالاي سطح قرار دارد. اين فرقها را سماء با اينها دارد.
سماء در قرآن در دو معنا به کار گرفته شده است. يکي درمعناي محسوس است. همين مجموعه کراتي که بالاي سر ما قرار داردو گاهي هم به صورت مفرد و گاهي هم به صورت جمع آمده است. اگر به صورت مفرد هم آمده باشد. نگاهتان بايد به مفرد نگاه اسم جنس باشد و شامل همه عالم بالا ميشود.
يکي از آن همين آيه مورد بحث است، آيه 22 بقره ميفرمايد: (و انزل من السماء ماءً) يعني از عالميکه بالاي سرتان است. انبيا آيه 32 (وجعلنا السماء سقفا محفوظا) ما همه اين آسمانها را سقف حفظ شده و از خراب شدن و فرار کردن از مدار قرار داديم. سوره نوح آيه 11 (يرسل السماء عليکم مدرارا)، که فاعل يرسل پروردگار است که در آيه قبل است. اگر شما تقوا به خرج بدهيد و بنده صالح بشويد و استغفار کنيد. از آسمان باران فراوان به موقع و مفيد، بر شما ميبارد. اينها همه درکلمه مدرار است. يا در سوره آل عمران آيه133 (وَسارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ) که اينجا سماء را جمع بسته است. کلمه سماوات در قرآن کريم زياد هم هست.
يک معناي ديگر سماء هم معناي معنوي است که اگر انسان دقت کند ميفهمد که کلمه سماء در اينجا در امر معنوي به کار برده شده است و مادي نيست. سوره بقره آيه 144 (قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ) يعني به آن عالم معنوي با عظمت که عالم اراده حق است، نظر کردي که چه زماني امر تغير قبله به تو برسد.
اين سماء به اين معني نيست که خدا در فلان آسمان تختي گذاشته است و آنجا قرار دارد و پيغمبر اکرم سرش را بلند کرده است، يعني سر به جانب مکان مادي بلند کرده است که از آن مکان مادي ببيند خدا براي قبله چه تصميميبرايش ميگيرد. خدا در آسمان نيست، خداوند در آسمانها و زمين احاطه قيوميدارد. محيط (علي کل شيء ) است، (اقرب اليهم من حبل الوريد) است اينکه مردم در دعا سرشان را به جانب بالا بلند ميکنند همين سر بلند کردن پيغمبر اسلام است. اگر کسي در دعا سر بلند کند به عنوان اينکه خدا در آسمانها قرار دارد و مکانهاي ديگر خالي از احاطه قيومياو است، اين کار ناروايي است و اينهايي هم که سر بلند ميکنند ادامه همان سر بلند کردن پيغمبر اسلام است.
سوره مبارکه سجده آيه 5 (يُدَبِّرُ الأمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الأرْضِ)يعني من سماء علم الله، من سماء ارادة الله علميکه ما فوق هر علمياست و اراده اي که ما فوق هر اراده اي است.
اين مساله سماء، فرقش با لغات ديگر و دو مورد مادي و معنوي که هر دو در قرآن کريم استعمال شده است.
از رواياتي که اغلب در بخش السماء و العالم بحارالانوار نقل شده است که از معجزات ائمه طاهرين(عليهمالسلام) است و با توجه به بخش اول خطبه نهج البلاغه امير المومنين(ع) از اين مجموعه روايات به انضمام خطبه حضرت، البته بخش اولش و خطبههاي ديگر نهج البلاغه در رابطه با خلقت عالم بالا و کتابهايي که محصول دوربينهاي نجوميو ابزارهاي نجومياست که چند تاي آن را در جلسات قبل اسم بردم. به نظر ميرسد احاطه علميانسان به عالم بالا بصورت احاطه کامل تا روز قيامت يک امر ناممکني باشد.
من گوشه اي از اين حقيقت را که برايتان عرض کردم که گستردگي عالم بالا و ميلياردها منظومه و ترکيبي از ميلياردها منظومه سهابيها و کهکشانها و فاصلههايي که اينها با هم دارند که گوشه اي از عالم بالا است، نشان ميدهد که تا قيامت احاطه علميبايد غير ممکن باشد.
قرآن مجيد هم در آيات متعددي درسورههاي مختلفي، از خورشيد و بعضي از سيارات خورشيد نام ميبرد، حالا با کنايه يا با اسم که مجموعه آن، منظومه شمسي است. يک نگاهي به اين مجموعه ميکنيم و يک نگاهي هم به بيرون از منظومه که همسايه منظومه شمسي است و خيلي فاصله ندارند با هم. تا معلوم بشود (والسماء بناءً)چه ميگويد و در ملکوت چه خبر است و چقدر ما بي خبر هستيم.
زمين و هشت سياره اي که مجموعا منظومه شمسي است. زمين، مريخ، ذحل، عطارد، اورانوس، نپتون. اينهايي که يک خانواده هستند، از آنها به نام يک خانواده اسم ميبرند و از سالهاي خيلي دور هم شناخته شدهاند که بعضي از اينها هم مستقلا قمرهايي را دارند و زمين يک قمر دارد، همين ماهي است که محاسبات زماني با آن ميشود. البته منافع عظيم ديگري هم دارد. معمولا کنار درياهاي بزرگ و اقيانوسها، کشت و زرعهاي سنگيني بخصوص نخلستانهاي فوق العاده اي را قرار دادهاند که اينها آبياري لازم ندارند، بلکه کره ماه، با جزر و مدي که در درياها ايجاد ميکند در زماني که مد ايجاد ميکند، آب را به تمام اين نخلستانها ميرساند، وقتي جزر ايجاد ميکند، آب را خيلي پائينتر ميبرد و ساحل بيشتري را نشان ميدهد، گذشته از خورشيد و سيارات مربوط به خودش که دور آن ميگردند را قمرها صدها جسم کوچکتر به نام سيارات سقار که حالا تعدادشان را ننوشتهاند که جزء منظومه است، علاوه در اين منظومه ستارههاي دنباله دار که به زبان عبري ميگويند زوزنب وجود دارد و ميليونها اجسام کوچک بنام شهاب که در قرآن خداوند اسم برده است، همه اينها تحت تاثير دو نيروي عظيم، دور خورشيد ميچرخند.
حالا براي اينکه اين دو نيروي عظيم را بدانيم چه است، يک آزمايشي را در کتابها نوشتهاند که همه ميتوانند انجام بدهند، يک سنگ يک سيري، دو سيري، نيم کيلويي را به يک نخ ببنديد، يک نخ يک متري و در يک فضاي باز اين نخ را با اين سنگ دور سرتان بچرخاندن، شما وقتي اين سنگ را ميچرخانيد، کشش سنگ را احساس ميکنيد و نيرويي که سنگ را ميکشد تا از شما دور کند. يعني کاملا وقتي انسان اين کار را ميکند، حس ميکند حالا بادکنک يا بالن يا اين سنگ يا آتش گردون ميخواهد فرار کند. اين نيروي کشنده اين سنگ را از شما دور کند اسم اين نيرو در علم نيروي گريز از مرکز است. يعني مرکز سنگ يا آن آتش گردان ما هستيم، و يک نيرويي هم حس ميکنيم دارد آتش گردان يا سنگ را از دست ما بيرون ميکند، آن نيرو نيروي گريز از مرکز است. شما هم که نخ را ميکشيد که سنگ را نگه داريد اين نيرو نيروي جذب به مرکز است.
زيبايي در اين است که بين اين دو نيرو، يک تعادل عجيبي برقرار است که نه ميگذارد سنگ از دست ما فرار کند و نه ميگذارد سنگ در همان حدي که دارد ميچرخد به ما برگردد. اين فاصله با اين دو نيرو هميشه رعايت ميشود و با تعادل اين دو نيرو است که آتش گردان و سنگ راحت دور سر ما ميچرخد. مسير زمين و هر جرم آسماني که تقريبا به صورت دايره است. خانواده منظومه با اين دو نيرو دور خورشيد ميگردند. البته بزرگي خورشيد ديگر براي علم ثابت شده است که خودش به تنهايي از زمين و هشت سياره ديگر اگر کنار هم بچينند، بزرگتر است، وزن آن هم سنگينتر است و هر سياره اي را با نيروي شگرفي که در خورشيد است به خودش ميکشد و جذب ميکند. اين قوه جذب به مرکز را ثقل يا جاذبه ميگويند.
در همان حال زمين يا مريخ يا عطارد با نيروي گريز از مرکز ميخواهند بگريزند ولي چه تعادلي خداوند عالم بين جاذبه خورشيد و آن نيرويي که در خود سيارات است که ميخواهند در بروند، از يک طرف او ميخواهد جذب کند و از يک طرفي ميخواهد بيرون برود. بين نيروي گريز و نيروي جذب چه نيرويي را برقرار کرده است که ميلياردها سال است اين منظومه و منظومهها و آسمانها برپا هستند و تعادل اين نيروي و فاصله بين سيارات و مرکزشان را که حالا در منظومه ما خورشيد است حفظ کرده است.
به يکي از آيات عجيب، شگفت و معجزه آساي قرآن در اين زمينه عنايت کنيد که خيال ما را راحت ميکند که اين نيرو که ميگويند نيروي گريز از مرکز و نيروي جذب به مرکز همان ارادة الله است، چيز ديگري نيست. اين آيه چنين ميگويد و اين نيرو هم قابل مشاهده نيست. خيلي آيه فوق العاده اي است. انسان تا نظام هستي را در اين کتابها نخواند و اين فاصلههاي دقيق و اين نيروي گريز از مرکز و نيروي جاذبه و ثقل را بررسي نکند، نميتواند عظمت اين آيه را بفهمد:
(ان الله يمسک السماوات) کل عالم بالا، هر چه منظومه و سحابي و کهکشان هست، کل آسمانها (يمسک السماوات)مسک يعني بازداشتن، اينکه نگاه دارد تا نگريزد، يعني نگه دارد که نيروي گريز از مرکز او را نبرد، چون اگر ببرد معلوم نيست کجا ميبرد، در اين فضايي که به غلط ميگويند لا يتناهي. چون فضا محاط به قدرت پروردگار است، پروردگار محيط به کل و نهايت دارد. ولي به خاطر عظمتش ميگويند فضاي لا يتناهي. امساک يعني بازداشتن و حفظ کردن. زمين با اين وزنش ميخواهد از مرکز فرار کند. نيروي گريز از مرکز دارد. هر چيزي را شما ببينيد، نيروي گريز از مرکز دارد وقتي که بالايش مياندازيد. ميخواهد بگريزد، مريخ ميخواهد فرار کند، اما بين نيروي فرار او نيروي جاذبه چه تعادلي برقرار کرده است اين ميشود ارادة الله. (ان الله يمسک السماوات و الارض ان تزولا) از اينکه زائل بشوند يعني در بروند از مرکزشان (و لئن زالتا) بر فرض اگر در بروند، که حالا يک روزي اين اتفاق در قيامت خواهد افتاد. الان که حالا زندگي برپا است و فراري نيستند (و لئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده) ان نافيه است، اگر آسمانها و زمين، همه آنها. زالتا تثنيه است، برگردند يعني بيرون بروند. (ان امسکهما من احد من بعد) ديگر بعد از خدا هيچ قدرتي در اين عالم نيست که در نروند وبيشتر فرار نکنند اگر بيافتند در مسير فرار رفتهاند.
اگر منحرف بشوند رفتهاند، ولي به نيروي پروردگار به قدرت پروردگار بزرگ عالم اين نظام ملياردها سال است محفوظ است. از زبانهاي علميشنيدم که از عمر خورشيد بالاي شش ميليارد سال است گذشته است و همچنين از عمر زمين که پديده مستقلي است. دانش اول ميگفت زمين جدا شده از خورشيد است، بعد گلوله آتشيني بود که در اين مدار قرار گرفته بعد سرد شده است و کم کم جو پيدا کرده و دريا و زمينه حيات آماده شده است. اما حضرت باقر(ع) اين حرف را. قبول ندارد. خيلي عجيب است که صدها سال ميگفتند اين هشت ستاره از خورشيد جدا شدهاند و تبديل شدهاند. امام باقر(ع) ميفرمايد: نه از همان مايه اوليه عالم که در خطبه اول نهج البلاغه است، خورشيد را مستقل ساخته و زمين را هم مستقل ساخته است جدا نشده است. ولي تعادل بين نيروي گريز از مرکز و جاذبه و نهايتا به قول خدا امساک الله باعث شده است که شش ميليارد سال و چهار ميليارد و پانصد ميليون سال عمر خورشيد و زمين و بقيه سيارات منظومه، اينها را در همين حد تعادل نگه داشته است.
ما انسانها در مغازه بقالي يک پاره سنگ سه کيلويي را برداريم پنج دقيقه نميتوانيم نگه داريم، استخوان دستمان و اعصاب و ماهيچهها درد ميگيرد. اما اين خيلي شگفت انگيز است که تمام آسمانها در عالم بالا در حالي که ستوني ندارند وبا طنابي هم بسته نشدهاند، در حالي که هم دور خودشان ميچرخند و هم دور مرکزشانف اينها را ميلياردها سال است حفظ کرده است و اين نظام به هم نميخورد.
باز گوشه اي از منظومه را ميگوييم. فاصله خورشيد از ما 150 ميليون کيلومتر است، اين فاصله فلسفههاي زيادي دارد. يکي از آن اين است که اگر اين فاصله کمتر بود، زمين الان يک گلوله آتشين بود، اگر بيشتر بود يک کره يخ زده و منجمد بود، همان يک فاصله متعادلي است بر اساس حکمت و رحمت و احسان و لطف او که پس از خورشيد نزديکترين ستاره ثابت به زمين که بيرون از منظومه است، چهل تريليون کيلومتر فاصله دارد. اين تازه نزديکترين ستاره است. بعضي از عددهايي که نوشتهاند از جهانهاي دور، اصلا انسان را مبهوت ميکند. پس از خورشيد که 150 ميليون کيلومتر با زمين فاصله دارد، نزديکترين ستاره ثابت 40 ترليون کيلومتر فاصله دارد.
حجم خورشيد نسبت به زمين بسيار بزرگ است، قطر زمين، دوازده هزار و هشت صد کيلومتر است، اما دور خورشيد قطرش يک ميليون و سيصد و هشتاد و چهار هزار کيلومتر است، که نهايتا حجمش يک ميليون برابر زمين است، يعني اگر خورشيد را تو خالي کنند دوباره بخواهند پر کنند، يک ميليون عنصر بهاندازه زمين بايد در آن بريزند تا آن پر بشود.
اين نسبتها را کوچک تر ميکنند که به فهم نزديک تر بشود، ميگويند اگر خورشيد را بهاندازه توپ بسکتبال فرض کنيم، زمين در مقابلش بهاندازه دانه برنج است کوچک است که خود خورشيد هم در برابر بعضي از ستارههاي مافوق خودش مانند هندوانه و گندم هست، يعني خورشيدهايي هست که در مقايسه اين خورشيد يک هندوانه است و خورشيد ما کنار آن يک گندم است. اين گوشه اي از (والسماء بناءً) است.
چند خط شعر حکيمانه بسيار جالب بشنويد. لبته شاعر هم يک مقدار به روايات، اميرالمومنين (ع) امام باقر(ع) و امام صادق(ع) داشته است که از نظاميگنجوي است.
در مجمع البحرين از امير المومنين(ع) نقل ميفرمايد: «هذه النجوم الذي في السماء مدائن قبل المدائن التي في الارض» اين ستارهها هر کدام کشوري است و شهري است و زميني است، مانند مدائن شما
شنيدستم که هر کوکب جهاني است جداگانه زمينه و آسماني است
زميـن در جنب ايـن نـه طـاق مينا چـو خشخـاشي بر روي دريـا
تو خود بنگر مخلوق زميني هستي، وقتي خورشيد مثل يک ارزن برابر با يک هندوانه بزرگ در مقابل يک خورشيد بزرگ باشد و زمين شما در مقابل اين خورشيد بهاندازه يک دانه برنج معمولي باشد، حالا تو که روي اين دانه برنج داري زندگي ميکني.
ببين تا تو از اين خشخاش چندي سزد گر به روي خود بخندي
ديگر باد براي چه ميکني، چه هستي در مقابل اين کره زمين تو يک نفر اصلا قابل نگاه کردن نيستي(لم يکن شيئا مذکورا)
ببين تا تو از اين خشخاش چندي سزد گر به روي خود بخندي
روزي مرحوم آيت الله العظميسيد محمد تقي خوانساري، در اينجا درس، فقه و اصول ميفرمودند روي همين منبر راجع به خود طلبهها صحبت ميکردند.
همين تو خود بنگر کز اين خشخاش ميفرمودند ما طلبهها وقتي وارد قم ميشويم و جامع المقدمات و مغني را که ميخوانيم و ياد هم ميگيريم، يک جوري راه ميرويم و نگاه ميکنيم و با ديگران حرف ميزنيم که به نظر خودمان خدا هستيم، بعد که ميآييم قوانين را ميخوانيم و لمعه را ميخوانيم، ميبينيم نه خدا نيستيم، پيغمبر هستيم، بعد رسائل مکاسب را ميخوانيم عقلمان که بيشتر ميشود و نگاهمان بهتر ميشود ميگوييم که نه ما هم وزن امام هستيم، بعد که کفايه را تمام ميکنيم و وارد خارج ميشويم و مطالعات جنبي هم در روايات پيدا ميکنيم، کم کم ميفهميم که يک ملا هستيم، بعد مدتي که خدا توفيق بيشتري به ما داد، آخر کار حقيقت را ميفهميم که هيچ چيزي نيستيم.