لطفا منتظر باشید

جلسه 108

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
آيه مورد بحث و آيه قبلش
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ * الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ)
روي دو موضوع تکيه دارد و حقيقيت را بيان مي‌کند قرآن کريم روي مسئله نفي شرک بسيار سرمايه گذاري کرده است، زيرا اغلب مفاسد روحي و عملي و اجتماعي معلولش شرک است.
 شرک يعني قبول دخالت منفي غيرخدا، اين حقيقت شرک است. البته دخالت دو گونه است يک وقت آدم دخالت انبياء الهي را در زندگي مي‌پذيرد دخالت ائمه طاهرين را مي‌پذيرد و حاکميت و ولايت وفرهنگ آنها را مي‌پذيرد، که همه آنهابه امر الله است، و پروردگار مهرباني که اين بزرگواران واسطه ابلاغ فرهنگ خودش قرار داده است، (وَ مَا عَلَي الرّسول الاّ البلاغ) ، خود او واجب کرده اطاعت از انبياء و اولي الامر را که در سوره نساء مطرحند (أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ)هرچه اهل تسنن تلاش کردند اين اولي الامر را که امر حقيقي‌اش، که ائمه طاهرين هستند نتوانستند و حرف قابل قبولي ندارند بلکه با بدنه خود آيه شريفه تمام مصاديقي که آنها بيان کردند واقعا قابل رد است، يعني اگر يک غير شيعه آگاه به فرهنگ قرآن و زندگي پيغمبر(ص) و فرهنگ روايات، اين آيه را مورد بحث قرار بدهد بدون تعصب و با انصاف به اين نتيجه مي‌رسد که اولي الامر در بعد وجوب اطاعت، هم وزن پروردگار و پيغمبر عظيم الشان اسلام بيان شده، خداوند متعال که از هر عيبي منزه است، پيغمبر اسلام که مقام عصمت را دارد هم در گرفتن وحي، هم در ابلاغ وحي هم در عمل به وحي، به اين خاطر اطاعت از او واجب است و «واو» عاطفه و «اولي الامر منکم» تمام احکام معطوف عليه را که رسول و الله است را شامل مي‌شود، يک وقت حرف اينها را گوش مي‌دهد، ولايت اينها، حاکميت اينها، دخالت اينها و حرام و حلال بيان شده اينها را مي‌پذيرد اين عين توحيد و عين صراط مستقيم است.
که از طريق خود اين آيه شريفه اصالت تشيع که يک حقيقتي است در ارتباط با پروردگار اثبات مي‌شود، اما منهاي دخالت پروردگار، يعني ولايت تشريعي حضرت حق، چون از ولايت تکويني خداوند که بدترين کافر و پست‌ترين و خبيث‌ترين مشرک هم نمي‌تواند منحرف بشود، يعني ولايت تکويني حضرت حق را نمي‌تواند دفع کند مثل ضربان قلب، جريان خون، دستگاه تنفس، کارهايي که سلولهاي بدن مي‌کنند نظام عالم هستي و تکوين اينها همه در سيطره ولايت تکوين حضرت حق هستند.
اما ولايت تشريع که ردش اين است که من دين تو را نمي‌خواهم، من ولايت انبياء را نمي‌خواهم من حلال و حرام را نمي‌خواهم.
وقتي انسان ولايت تشريعي پيغمبر و ائمه طاهرين را نپذيرد، يقينا آدم در گردونه ولايت طواغيت و شياطين قرار مي‌گيرد. (والذين کفروا اوليائهم الطاغوت) يعني واليان بر اينها طاغوت است، که به اينها فرهنگ مي‌دهند، دستور مي‌دهند، حلال و حرام درست مي‌کنند و از اين قبيل مسائل حکومت تشکيل مي‌دهند و همه را دعوت مي‌کنند که بايد زير دستور ما باشيد.
اين دو تا آيه محورش بر به پا کردن ولايت الله و دفع ولايت انداد از زندگي است، يعني دو کار مي‌خواهد انجام بدهد.
يکي اينکه تمام وجود انسان را در باطن و در عمل در تسخير ولايت الله قرار بدهد و ديگري اينکه ظاهر و باطن وجود را از ولايت شياطين و انداد و طواغيت نجات بدهد، که ولايت طواغيت عامل همه فساد‌ها است.
يک روايتي امام ششم دارند که خيلي قابل توجه است. که با (فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا)   اين روايت بسيار مهم اين است که امام صادق به يک نفر فرمودند: بني اميه مردم را از خواندن نماز و گرفتن روزه و مکه رفتن منع نکردند، نيامدند بگويند نماز نخوانيد و روزه نگيريد بلکه در حکومت خودشان خيلي هم مسجد ساختند خيلي جاها را که تسخير کردند، کليسا را خراب کردند و بجايش مسجد بنا کردند آتشکده را خراب کردند و مسجد بنا کردند، نيامدند بگويند نماز نخوانيد و روزه نگيريد اما حضرت مي‌فرمايند: يک فرهنگ سازي قوي کردند که مردم معناي شرک را نفهمند  يعني ذات شرک را نفهمند و حقيقت شرک را که دخالت منفي غير الله است.
تمام آيات قرآن در باره شرک مي‌خواهد ربط اين دخالت را ببرد که اگر مردم پذيراي اين معنا نباشند که دخالت غيرالله ضرر است ولو ضعيف ولو اندک، خسارت و انحراف است.
 مرحوم آقاي راشد نقل مي‌کردند: يکبار من از تهران رفته بودم تربت حيدريه در 15 کيلومتري تربت، ديدن پدرم و چند روزي قرار بود آنجا بمانم من چون در تهران بودم و در جلسات تهران شرکت مي‌کردم، در راديو سخنراني داشتم، در دانشگاه درس داشتم طبيعتا لباس من با لباس آنهايي که آزادتر بودند فرق مي‌کرد، من يک لباده تميز، يک عمامه مرتب و يک کفش شيک، آمدم تربت خدمت پدرم، آن چند روزي که در خدمت پدر بودم پدر به من فرمودند: من مي‌خواهم بروم شهر يک کاري دارم شما هم با من بيا، گفتم: چشم، خيلي آدم با ادبي بود مرحوم راشد، خيلي هم به دين توجه داشت، ايشان مي‌گويند رفتيم تربت وارد يک کاروان سراي بسيار قديمي شديم پدرم رفت گوشة کاروانسرا، آنجا يک مغازه اي بود که پالان الاغ درست مي‌کردند، سلام کرد و خيلي احترام به پالان دوز کرد [چقدر خوب است که آدم خودش را بالاتر از ديگران نداند، چون پرونده‌ها نوعا براي ما مجهول است، اولا به قول پيغمبر مي‌فرمايند: اين را که تو حالا رد مي‌کني، چه مي‌داني شايد توبه کرده و آدم حسابي شد و بعدا از دنيا رفت، هميشه پيغمبر سفارش داشتند عاقبتها را نگاه بکنيد که چگونه ختم مي‌شود، بعد قضاوت بکنيد] خيلي احترام به پالان دوز کرد و با او احوالپرسي کرد و بعد گفت که آن پالان الاغ من را تعمير کردي، عرض کرد بله و پالان را نشان داد، مرحوم راشد مي‌گفت پدرم پير بود يکمرتبه به من گفت حسينعلي پالان را بردار برويم بيرون روي الاغ بگذاريم، تا گفت پالان را بردار يک نگاه به خودم که جناب آقاي راشد با اين عمامه و عينک و اين کفشها و لباده اتو کرده، جلوي چشم همه پالان بردارد، همين که يک مقدار معطل شدم پدرم خودش پالان را برداشت گذاشت روي دوشش، خيلي هم من پشيمان شدم و هر کاري هم کردم که پالان را بگيرم، نگذاشت، حالا آنوقت‌ها آن هم در شهر تربت خيلي مسئله نبود اگر کسي پالان را بردارد ممکن است الان ايراد بگيرند، فقط به من سفارش کرد پسرم از اين به بعد لباسي بپوش که در خدمت تو باشد نه تو نوکر آن لباس باشي.
اهل ملامت که سلامت روند  راه سلامت به ملامت روند ولي
(ولايخافون لومة لائم)  آنچه که در آيه مطرح فرموده از آفرينش انسان و گذشتگان و از خلقت زمين و فرش قرار دادن زمين و آسمان و آنچه که در عالم بالاست و آب باران (فَاَخْرَجَ به من الثّمرات)  همة هدفش اين است که تمام دخالتهاي شرکي و شرک آميز و شرک آلود و هر چيزي که موجب دخالت منفي مي‌شود را دفع بکند، و وجود انسان را مرکز حاکميت ولايت تشريعي خودش قرار بدهد.
 آري تمام خير در اين ولايت الله است و تمام شرّ ولو اندک در ولايت شيطان، اما اينکه در يک چنين بحث معنوي و در اين چنين پاکسازي که مي‌خواهد باطنها را از شرک خفي و ظاهر را از شرک جلي پاک بکند و ساخته شده هاي خيالات بشر را در مقابل خودش دفع بکند با اين دفع مي‌خواهد زمينه جذب تمام فيوضات ربانيه را براي بنده‌اش فراهم بکند و دفع هر شري را هم زمينه‌سازي بکند، در بحث عبادت نتيجه‌اي که براي عبادت بيان کرده، تقوا است نه بهشت (لعلکم تتقون) اصلا بهشت را مطرح نکرده است، زيرا بهشت محصول تقوا است، نتيجه تقوا است، و ميوه شيرين تقوا است، بنابر اين خداوند از طريق عبادت خودش انسان به معرفي برسد که دفع تمام شرک بشود، يعني اگر پر باشد زندگي از عبادت الله، يعني کاسب وقتي 8 ساعت يا ده ساعت مي‌رود در مغازه پر باشد از کسب حلال که فرمان خداست، در عبادت هم از نماز از روزه، از درستي، از فضيلت، از اخلاق حسنه پر باشد، اين عبادت و اين معرفت دفع شرک مي‌کند.
بنابراين چه معنا دارد، به چه دليل عقلي و فکري بايد خدايي که دخالت تکويني در حيات شما و موجودات ديگر دارد و دخالت تشريعيش براي اين است که شما را به تقوا و بعد به بهشت برساند آري! به چه دليل عقلي شما دخالت غير الله که دخالت منفي است در زندگي تان قبول مي‌کنيد، «امام صادق مي‌فرمايند کاري که بني اميه کردند، بلايي که بني اميه سر مردم آوردند اين بود که جلوي فهم آنها را از شرک گرفتند» .
مردم نماز مي‌خواندند، روزه مي‌گرفتند، مکه مي‌رفتند ولي همه خودشان را تسليم فرهنگ بني اميه کرده بودند، آنهايي هم که تسليم نشدند يا تبعيد شدند يا شهيد شدند امثال حجربن عدي، رشيد هجري، عمرو بن خزاعي، که در تاريخ حيات معاويه نوشتند، به جرم اينکه اينها زير بار فرهنگ بني اميه نرفتند، قريب صد هزار نفر را کشتند و سر بريدند و در زندان برايشان ايجاد کردند که زير شکنجه‌ها مردند، چراکه آنها معني شرک را از اهل بيت ياد گرفته بودند، قبول دخالت ظالم، قبول دخالت غير معصوم، قبول دخالت غير انبياء، قبول غير راهنماييهاي عالمان خالص رباني الهي که در قرآن مطرحند کم باشد يا زياد خسارت است.
البته پروردگار عالم نعمتهاي خودش را کلي بيان مي‌کند نزديک به هفتصد آيه که يک آيه‌اش همين آيه است، انسان را توجه مي‌دهد به عالم بالا، البته تفسير اين را خود انسان بايد به دست بياورد، با تجربه با تحصيل با انواع آزمايشها، که زحمت اين کار را در درجه اول انصافاً دانشمندان اسلامي کشيدند و بعد به دانشمندان اروپايي که نوبت رسيد متاسفانه روزگار حکومت استعمار بر کشورها بود، محروميت زياد ايجاد کردند، تا خودشان با شتاب فراوان در علم و دانش از ما جلوتر بيافتند.
 در اسناد وزارت خارجه انگليس است که بعد از کشته شدن اميرکبير، وزير امور خارجه بريتانيا، يک نامه مي‌نويسد به سفير خودشان، در تهران که متن آنرا خواندم. و در آرشيو کتابخانه وزارت خارجه بريتانا هست، که سالي يک روپيه، الان ميلياردي بايد حساب کنيم، حواله کردم از نايب السلطنه هند که يک آدم انگليسي بود از درآمد هند بفرستد در سفارت ما در ايران و شما موظفيد اين پول را که هر سال هم اضافه مي‌کردند فقط و فقط در بي سواد نگاه داشتن ملت ايران خرج کنيد، نگذاريد اينها به جستجوي علم، جستجوي دانش و آزمايشگاههاي فني برپا بکنند.
چون بعد از اميرکبير، آن دارالفنون هم که امير کبير با آن هدف عالي ساخت. با ‌اشارت‌هاي سفارت روس و بريتانا از هدف اصلي آن خارج كردند.
 در هر صورت. حالا پروردگار مي‌فرمايد: (والسماء بناء)  من اين آسمان را برافراشتم، حالا اين آسمان چه هست؟ اين را ديگر خود مردم دنبال بکنند، بايد بروند تفکر کنند آزمايش بکنند، عمرها خرج بکنند، تا بفهمند اولا آسمان چگونه خلقت يافته و بعد بفهمند چه آثاري همين يک کره خورشيد که جزء سماء است در زندگيشان دارد، عناصر ترکيب دهنده اصلي خورشيد، هيدروژن، اکسيژن و هليم است، که اين هليم که ما نمي‌دانيم چه است، ولي بعضي از مفسيرن جديد (وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا) ، اين سراج وهاج، مي‌گويند لغت وهاج يعني تامين کننده انرژي مصرف شده، که مي‌گويند از همين هليم صورت مي‌گيرد، حالا در گذشته که خدا به عربهاي مکه اگر سوره مبارکه عم يتسائلون در مکه نازل شده باشد نمي‌توانست بگويد چون عرب جاهليت درک اين مطلب را نداشتند که خداوند بگويد يکي از ترکيبات خورشيد هليم است و هليم يک ماده تامين کننده است، خورشيد وزن معين دارد حجم معين دارد، در هر 24 ساعت ميليونها تن از وجود خودش را هزينه مي‌کند و مصرف مي‌کند، از زماني که آفريده شده تا الان اگر اين ماده در آن نبود که هزينه شده هايش را خودش تامين بکند، ميلياردها سال قبل بايد خاموش مي‌شد.
 ازت از عناصر ترکيب دهنده‌اش است، کربن و آهن و چند فلز ديگر هم که البته همه اينها در کره خورشيد به صورت سيال است بعضي مواد كه در زمين بصورت جامد است اين مواد در خورشيد به صورت گاز است.
حالا خود نوردهي خورشيد، حرارت به اندازة خورشيد اينکه ميکروبها را مي‌کشد اينکه سبزينه گياهان را تامين مي‌کنند اينکه نمي‌گذارد ما بيماري پوستي بگيريم، اينکه زمين را انرژي بيشتري مي‌دهد اينکه موجودات را مربي گري مي‌کند پرورششان مي‌دهد، اينها را بايد در کتابهاي مربوطه خواند و فرياد از جان برداشت. «لا اله الا الله»، که واقعا معبودي غير از تو وجود ندارد و هر چه معبود در مقابل تو علم کردند شرک و باطل است.
اميرالمومنين(ع) در خطبه اول  گوشه‌اي از اسرار آسمانها را بيان فرمودند که خوشبختانه اين خطبه را مرحوم علامه جليل حاج ميرزا خليل کمره‌اي بسيار عالمانه توضيح داده و تفسير کرده، جديدا هم توسط بنياد نهج البلاغه چاپ شده است. واقعا اعجاب انگيز است، يعني هنوز هم علم درباره آسمانها حرفهايش و مطالبش به پخته‌گي اميرالمومنين(ع) نيست، واقعا عقل اميرالمومنين عجيب است، اين را معجزه مي‌گويند، مرده زنده کردن، يا چاه خشک را آبدار کردن، يا درخت خشک را زنده کردن، اين براي اميرالمومنين چيزي نيست، اينها معجزه مهمي به حساب نمي‌آيد، معجزه واقعي اين است که اميرالمومنين به گونه اي آفرينش را توضيح مي‌دهند که انسان تصور مي‌کند اول، يعني قبل از اينکه چيزي بوجود بيايد، «کان الله ولم يکن معه شي» ، يعني اول خدا اميرالمومنين را آفريده و بعد خداوند تمام اسرار آفرينش را به حضرت تعليم نموده که براي بندگانش بيان کند.
خدا آفرينش را آغاز کرد، يعني آفرينش ابتدا دارد، که عالم تکوين قديم است، نه قديم نيست، نبود حادث بود، قديم يک نفر است، خود حضرت حق است، بقيه نبودند وجود نداشتند، و موجودات را آفريد، اما بدون اينکه نياز به فکر و انديشه داشته باشد، يعني نيامد اول فکر بکند و نقشه اين عالم بالا را در باطن خودش خيال بکند و بعد بسازد نه بدون فکر، بدون انديشه، چون ذات مقدسش علم است، ذات مقدسش حکمت است، بوجود آورد، اين قسمت عبارت هم خيلي بهت آور است، که هيچ مصالحي براي آفريدن عالم نبوده است، «کان الله ولم يکن معه شي»، اصلا نبوده، يعني اين عناصر اکسيژن، هيدروژن، هليم، ازت، کربن و مواد اوليه خلقت نبودند، هيچ چيز نبوده است، اينجاست که بعضي از فلاسفه هم در بحث ربط حادث به قديم گرفتار شدند بنابر اين و بهتر است که آدم تسليم حضرت حق باشد در ولايت تکوين و تشريع و خودش را به زحمت نيندازد در کاري که به نتيجه نمي‌رسد.
آري! بدون نياز به فکر و انديشه بدون استفاده از تجربه، يعني اول ماکتي را نساخت، ماکت آسمانها و کره زمين را، بعد که يک بار انجام داده باشد و بعد شروع کند به ساختن، بي آنکه حرکتي در خود ايجاد کند و تصميمي مضطرب که انجام بدهم، انجام ندهم، بسازم، اينجوري بسازم، انجوري بسازم، اصلا براي وجود مقدس او نبود براي پديد آمدن موجودات وقتي را معين كرد موجودات متنوع را هماهنگ کرد، واقعا الان آنچه در کره زمين از ما گرفته تا آن جزئي که اگر 5 ميليارد بار بزرگش کنند.
البته در مسئله آب يک مطلب محيرالعقول را خواهم گفت، ديده نمي‌شود، ولي ساخته است، و کاربرد هم دارد وجودش، وجود مقدس او همه را هماهنگ کرد، خورشيد با زمين، زمين با خورشيد، دوتايي با ما، سه تايي با منظومه، چهارتايي با عالم بالاتر، تمام عوالم هماهنگ با يکديگر است و رابطه بينشان برقرار است و هيچ صله رحمي به اندازه صله رحم در موجودات تکويني وجود ندارد که عاشق هم باشند و کنار هم باشند هر کدام يک مسئوليتي بر عهده شان باشد در رابطه با مسئوليتي که بر عهده ديگري است، خود اين جمله حرف خيلي دارد، موجودات متنوع را هماهنگ کرد پيش از آن که آفريده‌ها را بسازد، اين خيلي مهم است، پيش از آنکه آفريدها را بسازد يعني هيچ چيز را هنوز به وجود نياورده بود پيش از اين که عالم اين کيهان اين هستي، اين موجودات، اين باران، اين برف، اين سلولها، بوجود بيايند، از همه جزئياتشان قبل از بوجود آمدن آگاهي داشت، و به اسرار درون و برون کل موجودات که حتي يکي از آنها هنوز وجود نداشت، آگاه بود.
اما حالا شما مردم دنيا را ببينيد بالاي يک ميليارد نفر در هند هر چه به ايشان مي‌گويي نوح پيغمبر خدا بود، پيغمبر يعني الوهيت مقامش پايين‌تر بود، عبد بود، مخلوق بود، از الوهيت پايين‌تر بود، نوح را باور ندارند اما يک ميليارد نفر چنان در مقابل گاو به عنوان مقدس تعظيم مي‌کنند، که يک وقت در روزنامه‌ها ديدم يک کسي رئيس جمهور هند شد. اين هندو بود، يک ليوان در جيبش بود گاهي در 24 ساعت اگر بر مي‌خورد به گاوي دارد بول مي‌کند، بدو بدو رئيس جمهور يک ميليارد نفر ليوان را مي‌آورد زير بول گاو مي‌گرفت و پر مي‌کرد و سر مي‌کشيد بعنوان شي متبرک، حتي ملکه انگلستان يکبار آمد هندوستان، احتمالا ملکه ويکتوريا براي جلب نظر هندوها آن هم ليوان دستش بود بول گاو را گرفت و خورد. به آنها مي‌گويي نوح پيغمبر است درجه‌اش از خدا پايين تر است قبول ندارند، اما گاو را بعنوان معبود قبول دارند.

برچسب ها :