جلسه 111
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
آيه مورد بحث (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً) جعل به معناي آفريدن است، به معني خلقت است، لغات عرب را که ميدانيد نظر بعضي از بزرگان اين علم و علم لغت و علم اصول هم اين است که خيلي نميشود پايبند شد که در يک معنا حقيقت است و به معناي ديگر مجاز است، (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ)
که اين «فاء» سر «لا» - «فلا» - به احتمال قوي فاء تفريع باشد (نتيجه گيري)، حالا اين سبک آيات مثل اين آيه و آيه مشابهش که در قرآن شايد نزديک هزار آيه باشد، چهار مطلب از کلي اين آيات، يعني چهار محور در دل اين آيات است که خود ما اگر دقت بکنيم، اين چهار محور را بدست ميآوريم و کشفش ميکنيم. يک محور در اين آيات منعم است، که اينها هر کدام پرونده جداگانهاي دارند و در عالم معنوي به هم ربط پيدا ميکنند. يک پرونده منعم عليه است، يک پرونده نعمت است يک پرونده هم هدف و نتيجه و غايت است که اين منعم و اين نعمت و اين منعم عليه چه نتيجه اي ميخواهد از آن حاصل شود و براي چه نتيجه اي بحث ميشود، منعم در اين آيه و آيات مشابهش وجود مقدس حضرت حق است که نعمت دهي او وقف حريم اوست، اولا از نظر خلقت نعمت، متفرد است به خلقت نعمت، يعني تک است، کنارش نعمت سازي وجودندارد و وجود نداشته و وجود هم نخواهد داشت. ملاحظه هم ميکنيد از تاريخ حيات انسان طبق نظر دانشمندان بر اساس تجربه و کارهاي علمي ميگويند قريب 15 ميليون سال است كه پاي انسان به کره زمين رسيده است، يعني نسبت به خودش قديمي است، اما نسبت به خلقت و زمين و اين حرفها يک موجود بسيار جديدي است، دراين ميليونها سالي که در کره زمين زيست کرده است، چنين خبري به احدي نرسيده که اين منعم عليه خودش سازنده نعمت باشد، سازنده و آفريننده و عطا کننده وجود مقدس اوست، همين تداوم نظام هستي، باعث تطابق، يعني پي در پي آمدن نعمت ها است که بايد رفت سراغ منعم و عطايش و مهرش و محبتش و لطفش و احسانش و قبل از نعمت و مصرف نعمت و نتيجه نعمت او را بايد لحاظ کرد.
يادم است قبلاً، آنوقت که سن کمي داشتم، اين شعر را يک واعظي که در قم هم دفن است مرحوم حاج شيخ مهدي قوام در همين صحن بزرگ ميخواند، در منبر آدم کم نظيري بود، خيلي اثر گذار بود، از استاد دانشگاه در آن زمان، تا طبقات مختلف مردم، بازاري، غير بازاري، شاعر، اديب، اهل حال، جمعيت زيادي پاي منبرش تشکيل ميدادند، آدم پر مايه اي بود خيلي خوب از عهده آيات و روايات بر ميآمد، آدم سبک داري بود، يک حسنش اين بود که تک بيت هاي معنا دار ميخواند که اين تک بيت هاي معنادار را به جا مصرف ميکرد يکي از آن بيتها اين است.
گر شبي در خانه جانانه مهمانت کنند گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش
که اين مضمون يک آيه است (فَلْينظُرِ الإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ) ينظر يعني نگاه با فکر، نگاه با عقل، از کانال نعمت اول برو سراغ منعم، اول برو سراغ خدا، همين جوري از سر غفلت مشغول مبل و صندلي و شکم پر کردن و رفتن نباش، ببين اين آب و ثمرات راچه کسي سر اين سفره گذاشته است، کي رنگ آميزي کرده است، کي مزه به آن داده است، و کي بوده که اين همه نعمتهاي حلال را هماهنگ با معده و روده و بدن ساخته است. يعني وصله ناباب نيست، اين را نگاه بکند، قبل از نعمت و قبل از خودت و قبل از نتيجه منعم را ببيند، اين هم که واقعا مستحب است تأكيد به ما کردند، غذا را شروع نکرده بسم الله بگوئيد و پايان غذا را هم الحمدلله بگوئيد، وسط غذا را ذات مستجمع کمال و رحمانيت و رحيميت و شايستگي شکر براي او قرار بدهيم، تا حداقل غذا را با ياد رحمانيت خدا، رحيميت خدا، شکر خدا ميخوري لقمه در وجودتان تبديل به نور بشود. البته آن که ميخواهد شروعش با ياد خدا باشد، پايانش با شکر خدا باشد، هيچوقت بين بسم الله الرحمن الرحيم و الحمدلله غذاي نجس سر سفره نميگذارد چون آنجا ديگر خدا نگاهي به آن طعام نميکند، شکر هم بر حلال واقع ميشود، نه بر حرام، با اين حيثيت لقمه بين بسم الله و الحمدلله و لقمه بدست آمده از راه حلال نور ميشود در وجود آدم، نور هم انرژي است و همين نور آدم را وادار به عبادت با حال و عبادت شاد ميکند.
به امام زين العابدين(ع) عرض کرد براي نماز شب بيدار ميشوم، اما چشمم باز است، توجه به وقت هم دارم از رختخواب بيرون نميآيم، دوباره ميخوابم تا نماز صبح بشود، چرا اينطوري هستم؟ حضرت جوابي به او دادند همان جوابي است که اميرالمومنين(ع) در دعاي کميل دارند «و قصرت بي أعمالي و قعدت بي أغلالي» يک زنجيرهايي، يک بارهايي بر دوش جانت است، بيدار هم ميشود، توجه هم به خدا دارد، دلش هم ميخواهد نماز شب بخواند، اما گناه، او را ميچسباند به زمين و بلند نميشود، حضرت فرمود گناهانت را کم کن، وقتي نورانيت اضافه بشود هيچ براي آدم تهجد کار سنگين و مشکلي نخواهد بود.
منعم را ببين که خود پروردگار در همين دعا چند بار اسم خودش را برده است:
1ـ (اعبدوا ربکم)
2ـ (الذي خلقکم) با ضمير در خلقکم حضرت حق است
3ـ (والذين من قبلکم)يعني من قبلکم خلقکم
(الذي خلقکم)، خلقکم در اينجا در تقدير است.
4ـ (و الذي جعل لکم الارض فراشا)
5ـ (و السماء بناءاً)
6ـ (و انزل من السماء)
7ـ (فأخرج به من الثمرات)
يعني يک طواف کاملي در اين آيه شريفه دور پروردگار عالم ميشود، هفت بار با اسم ظاهر و ضمير به منعم اشاره ميکند خود وجود شما، خلقت شما، نعمت الله است، در وسائل الشيعه در باب ازدواج،اولاد، آنجا ملاحظه کرديد که پيغمبر ميفرمايد: فرزند اگر پسر باشد احسان است و اگر دختر باشد نعمت است، خود وجود شما نعمت است، آفرينش شما يک نعمت است، بعد زمين است، آسمان است، باران است، و کنار هر کدامش هم هزار مسئله قرار دارد، ثمرات است، که تعدادش را کسي نميداند، حالا تعداد نوعيش را يا تعداد فرديش را، تعداد نوعيش هم خيلي زياد است، چند صد نوع خرما، چند صد نوع انگور، چند صد نوع حشره، چند صد نوع حيوان، خدا ميداند که در يک هکتار زمين کشاورزي چند تا دانه گندم است، چند تا دانه عدس، چند تا دانه ارزن است، اينها را اگر به حساب بياوريم و بنويسم که فايدهاي هم ندارد، چون در سوره ابراهيم ميفرمايد: (وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا) اين هم نعمت.
سومين مسئله در آيه و امثال اين آيه، منعم عليه است، (رزقا لکم)، اين منعم عليه، همه اين کارها را منعم انجام داده و اين همه نعمت را فراهم کرده هماهنگ با بدن، خود اين هم يک بحث عجيبي است، هماهنگ با بدن، مردم پسته و گردو، بادام و مغزهاي شيرين هسته هاي زرد آلو و هلو و گوشت گوسفند را با وجود سفتي ميخورند، در معده چه کار کرده است که تمام اينها تبديل به صورت يک آبگوشت بسيار رقيق ميشود و بعد بين بدن به تناسب هر عضوي پخش ميشود، کجا بايد مو بشود، کجا بايد غضروف بشود، کجا بايد رنگ بشود، کجا بايد ماهيچه بشود، کجا بايد ترميم استخوان بشود، اينها واقعا يک بحثهاي است که آدم را متحير ميکند، که اين ارتباط مستقيم و صحيح ما با نعمتها که هيچ نعمتي ناهماهنگ با بدن نيست، يک وقت آدم مريض ميشود، حرف اشتباهي ميزند، ميگويد هنداونه بد است براي من ، هندوانه بد نيست براي تو، بدن تو الان دچار اختلال است، و الا هندوانه که از نعمتهاي خدا است، تو مواظب نبودي، قند گرفتني حالا برنج برايت بد است، نه برنج خوب است بدن من بد شده است كه نميتواند برنج يا نان را قبول کند، (رزقا لکم)، اين سه پرونده که در آيه روشن است، منعم، نعمت و منعم عليه، نتيجه اينکه (اعبدوا ربکم)، نتيجه اينکه (فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا) روي چهره توحيد پرده نکشيد، خدايان و معبودان قلابي را علم نکنيد، خودتان را مسخره نکنيد، وجودتان را به پوچي ننشانيد، آخرت را خراب نکنيد، دنيا را آلوده نکنيد، همه اينها با عبادت الله امکان دارد، وقتي آدم جداي از عباد الله بشود، متوقف نميماند، بالاخره يک معبودي سر راهش قرار ميگيرد، گاهي علمش است، گاهي صندليش است، گاهي بت است، گاهي فرعون است، معاويه است، يزيد است، اينها که هيچ کدامشان چهره منعم براي شما ندارند، خالق نعمت هم نيستند، و هيچ کدام هم دخالتي در زندگي شما و اصول اصلي زندگي شما ندارند، شما با توجه به منعم و نعمت و خودتان يعني منعم عليه خدا را عبادت کنيد، نتيجه اين است که بفهميد (فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا)، يکي از نعمتهايي که در آيه، اين منعم براي منعم عليه و نتيجه کار بيان ميکند، آب است، که قبلا مطالب بسيار مهمي از آب از قرآن و روايات عرض کردم، که اين چه نعمت ويژه و خاص و کاربردي در زندگي تمام موجودات زنده و نباتات و زندگي ما انسانها دارد، البته عرض کردم، مسئله آب خيلي بحثش گسترده است، در امور معنوي هم مطرح است، حالا امور معنوي ديگر هم همين است، آن هم خيلي مهم است در روايات دارد که يا اين روايات را ما نقل کرديم يا اهل تسنن نقل کردند
روايت مشهوري است که پروردگار به پيغمبر زمان فرمود برو به فلان آدم گناهكار بگو من گناهان گذشته ات را بخشيدم اگر خواستي پرونده ات را ديگر سالم بده به دست فرشتگان نويسنده که کار خوب را ثبت کنند يعني زندگي را از سر بگير، عرض کرد: خدايا! چه کار کرده که گناهاش را آمرزيدي، خطاب رسيد در کوير كه گرما شديد بود، يک سگي از تشنگي داشت ميمرد و اين آدم خيلي دلش براي اين حيوان سوخت، آمد از چاه رفت پايين و لباسش را داخل آب کرد و بيرون آمد، و آب در دهان اين حيوان ريخت و آن سگ از مرگ نجات پيدا کرد، من هم او را از عذاب گناهانش نجات دادم، حالا اينجا نقش آب را ببينيد که آدم را به آمرزش پروردگار ميرساند.
يک وقت جبرئيل به پيغمبر گفت که اگر خداوند به ما مأموريت بدهد که در زمين زندگي كنيم چند تا کار ميکنيم يکي اينكه تشنه را آب ميدهيم، و به فقرا کمک ميکنيم، ادامة حديث را ميتوانيد در خصال سه گانه و مواعظ العددية ببنيد.
آبي را که خدا در طبيعت قرار داده است يک دوره پايان ناپذير تبخيري و ميعاني را طي ميکند اين جمله يعني چه؟ يعني آبهاي که در سطح زمين است و آبهايي که در زير زمين است يک بحث ديگري دارد، آنهايي که در سطح زمين است و هميشه مقابل خورشيد است، و خورشيد هم بالاخره يک کوره آتش است و در تمام درياها ميتابد، رودخانه ها، چشمه ها، رودها، همه جا ميتابد، اين که گفته ميشود يک دوران پايان ناپذير است تبخير، يکي از عظيم ترين نعمتهاي حق است که چهار ميليارد و پانصد ميليون سال است که اين چراغ، اين کوره آتش و اين منبع عظيم شعله ها دائم با آب سر و کار دارد ولي آب کامل بخار نشد كه از بين برود، اين دوره، پايان ناپذيري تبخير و دوره ميعاني هميشه است، روان و موجود و در اختيار است، اگر تبخير کامل انجام ميگرفت، اين نظمي که پروردگار بر قرار کرده است واقعا تماشايي است. شما ببينيد جنين وقتي از مادر متولد ميشود يکي از برنامههايش رشد طولي است، يا تمام نباتات از برنامه هايشان رشد طولي است، بالاخره يک حرکتي را در اين رشد طولي آغاز ميکنند ولي به يک نقطه معيني که ميرسد متوقف ميشود و ميايستد، اگر اين نقطه توقف نبود فکر ميکنيد چه ميشد، يعني همينطور که ما ميآمديم بالا تا آن حدي که ديگر نميگذارد برويم بالا، الان هر کدام ما سي متر قد داشتيم، يک درخت گردو سيصد متر کشيده بود بالا و ما بايد يک نردبان دويست کيلويي هميشه بغل درخت گردو داشتيم که ميوه آن را بچينيم، درختها اگر همين طور رشد ميكردند از ما هم سرعت رشدشان بيشتر بود، فرض اگر ما سي متر هم که ميشديم، تا لحظه مرگ اگر اين رشد ادامه داشت، چه اوضاعي در زندگي پيش ميآمد، شما وقتي يک انسان قد بلندي را که در دنيا پيدا ميکند که دو متر و ده سانت است تمام مردم دنيا ميبينند و تعجب ميکنند كه چه خبر است تا کجا قد کشيده است، همين توقف، همين تبخير در حدي است و الا اگر خدا حد برايش قرار نداده بود، حيات نابود ميشد، درياها همه يک چاله بودند، يک گودال عظيم چند هزار کيلومتري طول و عرض و چيزي هم در داخلش نبود، خود اين مسئله، اين ها خيلي قابل دقت است، توقف و تغيير و تدوام و جريان، دو تا است، يکي ميعان بودنش است يعني جاري بودنش، و يکي هم توقف، تبخير، اين جريان آب رونده است و اگر رونده نبود، يعني اين همه باران ميآمد در کوه و ميايستاد، اين رودهاي عظيم فرات و رودهاي هامون و جيحون، رودهاي نيل، اينها در کشورهاي جهان آثار خيلي عظيمي دارند، رود کارون و اروند، اينها رودهاي معروف جهان هستند، فکر کنيد که اگر جاري نبودند، و ملت هم ميخواستند کشاورزي بکنند، بايد ميرفتند کنار کوه ها، چقدر ميتوانستند کشاورزي بکنند، اگر آب نميآمد و راه نميرفت و خودش را در دسترس قرار نميداد، چه وضعي پيش ميآمد؟
حالا داستان اين تبخير در اقيانوسها و درياچه ها و رودخانه ها، چشمه ها و گاهي هم به چشم نميآيد اين تبخيرها، اين علتش چيست ؟ خورشيد است، خورشيد که ميتابد و تبخير ايجاد ميکند تقريبا، به صورت کلي در کره زمين نميگذارد هوا اينقدر داغ بشود که طاقت فرسا بشود، آنوقت اين بخار وقتي ميآيد بالا با اينکه با حرارت، اين بخار بوجود آمده است، از رطوبت که اشباع ميشود، سرد ميشود و ابر تشكيل ميشود و بصورت باران آنچه از دريا و رود برداشت شده دوباره به انسان و منعم عليه برميگردد.
اين را هم دقت بفرمائيد ابر معلق. حالا اگر اين آبها بخار ميشد و ابرها فقط روي دريا تجمع پيدا ميکرد و حرکت نميکرد، روي آب ميماند بالاخره هم آنجا بصورت باران ميريخت روي دريا و تمام ميشد، اما در آيات ديگر ميگويد، وقتي ابر تشکيل ميشود و دريايي از آب را با خودش بر ميدارد، باد را مامور ميکنيم که ابر روي اقيانوسها را حرکت بدهد، باد هم به فرمان ما است، (سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيتٍ) ميگويد: باد، بعد ميگويد «سقناه»، يعني منعم را مطرح ميکند، (سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيتٍ)، سرزمين مرده که با اين آب بايد طراوت پيدا کند، استعداد پيدا بکند، اين است که شما در هواشناسي ميبينيد که گاهي که تابلوها را نشان ميدهند ميگويند اين ابر الان روي درياي مديترانه شکل گرفته دو روز ديگر ميآيد به سمت ترکيه از آنجا ميآيد به شمال غربي ايران از آنجا وارد استان مرکزي ميشود، کوه هاي البرز و قم و تهران را تحت تاثير قرار ميدهد، کارش که اينجا تمام شد از ناحيه شمال شرقي از کشور خارج ميشود.
اين همين «سُقْنَاهُ» است که ما تا حالا يکبار هم در سيماي جمهوري اسلامي ايران اسم منعم را در اين جريانات نشنيديم، فقط گفته ميشود ابر در درياي مديترانه شکل گرفت، بگوئيد چه کسي شکلش داد، يک کلمه هم از منعم بگو، چقدر غفلت، اينها را براي مردم بگوئيد، چراغ توحيد مردم را روشن كنيد، بعد هم اگر اين ابر به فرمان حضرت حق، اينجور بلدهاي ميت پخش نميشد، خداوند ميگفت برو در کوير ببار.
در اصول کافي در جلد دوم در باب ذنوب دارد که گاهي گناهان مردم کاري ميکند که ابر ميآيد، خورشيد که ميتابد روي اقيانوسها، روي مديترانه، ابر تشکيل ميشود، ولي پروردگار ميگويد: برو در کويرها ببار، آب را آنجا خالي کن برو، مردم بايد جريمه بشوند، حتي در آن روايات از حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) دارد که گاهي اين حشرات بيابان، سوسکها، و امثال او خشک سالي که ميشود، دست به دعا برمي دارند و اسم هم ميبرند حضرت باقر(ع) ميفرمايد: که ميگويند خدايا جنس دو پا گناه کرده تقصير ما چيست که ما بايد محروم بشويم، ابر ميرود در آن نواحي باريده ميشود و از مناطق کشاورزي دريغ ميکند. اينها را توجه ندارد کمتر هم اسم صاحب خانه را ميبرند.
گر شبي در خانه جانانه مهمانت کنند گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش
هر روز هم ما اخبار آب و هوا را داريم ولي بدون اسم پروردگار و بدون نام منعم، فقط نعمت را اسم ميبرند و ميگويند کشاورزها خوشحال باشيد مثلا دوشنبه در مناطق شما باران ميآيد، بکاريد و بخوريد و چاق بشويد، و كلام خدا را گوش ندهيد. ابرهاي معلق در فضا بارانش به سطح زمين برمي گردد، عجيب است که اين ابرها ميروند بالا آنجا خدا متوقف ميکند، وگرنه آنقدر ميرود بالا که از جو کره زمين خارج ميشود و سرگردان فضا بشود، باران ميآيد در نواحي کوهستاني، چون آنجا بيشتر ميبارد بصورت رودخانهها، رودها، جويبارها، اين همان نعمت ميعان بودن آب است و چشمه سارها و قناتها جريان پيدا ميکند، يعني نعمت متوقف نيست، که در اين جريان در مجاور خودش در طرف راست و چپش هرچه که مسير دارد، در راه رفتنش به زمينهاي مستعدي که برمي خورد يا براي چراگاهها، آنهايي که بشر در آن دخالتي ندارد، خود خدا ميکارد، خودش رشد ميدهد و خودش هم آب ميدهد. اما زمينهاي کشاورزي در مسير رودها و قناتها، کشاورزي ميشود، باغداري ميشود، پرورش گل ميشود، پرورش انواع گياهان، پرورش ميوه جات، همه اينها از آب جاري است كه قطعه قطعه سود ميدهد و ميرود، ميرود گاهي وارد دره ها و کوههاي بهم پيچيده ميشود، از قديم الايام اين کار را ميکردند كه خيلي دقيق نبود ولي در حد خودشان زمانهاي قديم اين بهره را ميبردند.
اما امروزه بشر ميآيد سد ميبندد در دل کوهستانها و بهترين جاي سد هم همين مناطق است، که دو طرفش را خدا ديوار طبيعي قرار داده است، بشر يک ديوار تقريبا بيضي شکل، نيم دايره که پشت نيم دايره به آب است، ميآيد سد ميبندد دريچه ميگذارد، هم آب تهران را تامين ميکند، دوازده ميليون نفر را با اين آب، آب ميدهد، هم وقتي آب فراوان است، به کشاورزي کرج و رباط کريم و شهريار ميرساند و به دهاتهاي ديگر، هم آبي که از بالا سراريز ميشود روي اين توربينها، گاهي سيصد و چهارصد مگاوات برق توليد ميکند، که در پاورقي کتاب «خدا در طبيعت» نوشته دانشمند فرانسوي ديدم که اين روايت را از اميرالمومنين(ع) نقل کرده بود در کنار آب فرات در کوفه که خطاب به ابن عباس بوده، «لو شئت لجعلت لكم من الماء نورا و نارا» ، اين همان برگرفتن است، اگر بخواهيم از اين روشنايي بگيرند، ميتوانند اما خدا لعنت کند اکثر مردم زمانش را و خدا لعنت کند کارگردانهاي بعد از مرگ پيغمبر را که جهان را تا قيامت از وجود اميرالمومنين(ع) و علومش محروم کردند.
آيه در هر صورت چهار محور دارد و نمونه اين آيه، منعم، نعمت، منعم عليه، نتيجه نعمت بخشي، (اعبدوا ربکم)، و نتيجه ديگرش (فلا تجعلوا لله اندادا)، متاسفانه روز به روز بيديني بيشتر ميشود. در اين اوضاع وظيفه ما طلبه ها و روحانيون و مراجع براي بيدار کردن مردم و راديو و تلويزيون بقدري سنگين شده که به نظر من طلبه، کوتاهي در اين وظايف و مسئوليتها در قيامت قابل جواب نيست.