لطفا منتظر باشید

جلسه 114

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
کلام درآيه بيست و سه و بيست و چهارم سوره مبارکه بقره است که اين دو آيه اگر بخواهد عمقي توضيح داده بشود بحث کلامي و علمي مفصلي را مي‌طلبد. خداوند مي‌فرمايد: (وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا)
شما اگر شک داريد در ابتداي سوره فرمود: (ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ)چون قرآن مجيد تجلي علم و حکمت و رحمت و فضل و محبت پروردگار است در آنجا که هيچ نقصي وجود ندارد.
تکرار «سبحان» و «تسبيح» و «سبّح» و «يسبح» در قرآن مجيد که در اغلب سوره‌ها آمده است به کل موجودات عالم هم نسبت داده شده است (وَإِن مِن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ)  پروردگار به پيغمبر اکرم امر به تسبيح مي‌كند و امر واجب است. انبياء و ائمه را که مي‌خواهد معرفي بکند يکي از اوصافش را همين تسبيح بيان مي‌کند، (يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ)  مسئله تسبيح را مطرح کردن مي‌خواهد به ما القاء بکند که در حريم وجود مبارک حضرت حق، هيچ نقصي و هيچ عيبي وجود ندارد.
در کتاب، اصلا شکي وجود ندارد که وحي، حکيم، استوار است. صحبت شک در اين آيه درباره انسان است. (وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا) نزلنا يعني قرآن کار من است علي عبدنا يعني بر پيغمبرم و بنده‌ام، شکتان در وحي بودنش است که مي‌گويند اين من عند الله نيست، وحي نيست، شک داريم که اين از جانب خدا هست يا نه البته در آيات ديگر مي‌فرمايد که آنها يکپارچه گفتند که نه من عند الله نيست (إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ) اينها افسانه‌هاي بافته شده گذشتگان است که اين شخص به اين صورت آرايش کرده است و مي‌گويد من عند الله است.
حالا خداوند حداقل را گرفته است در اين که وحي است يا دست ساخته بشر است، آسماني است يا زميني است، کار حق است يا کار يک انسان است. من شکتان را اينگونه برطرف مي‌کنم كه (فَأْتُواْ بِسُورَةٍ) يک سوره‌اي را (من مثْلِهِ) مانند يک سوره اش را بياوريد يک سوره اي را که انتخاب کنيد که آياتش کم و کوتاه هم باشد. مثل سوره کوثر، يا سوره توحيد. يک سوره بياوريد که جامعيت آن سوره قرآني در فصاحت و نظم کلام، نسق كلام و در به کارگرفتن لغت در جاي خود را دارا باشد که اگر لغت نزديک به اين لغت به جاي آن بگذاريم به ساختمان سوره لطمه مي‌زند. در محکم بودن معاني و مفاهيم و در اثرگذاري يک سوره با تمام خصوصيات آن سوره بياوريد. البته سوره‌اي که مي‌سازيد که تمام آثار معجزه بودن اين سوره را داشته باشد. البته مقصود حق از  سوره مشابه که مشابه لفظي نيست. (فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ) اگر شباهت لفظي منظورش باشد، آدم مي‌تواند در برابر (انا اعطيناک الکوثر) يک سوره بسازد، لفظ را نمي‌گويد بلكه تمام هويت معنوي و مفهومي و استحکام در ظاهر سخن و در اوج فصاحت و بلاغت، يک سوره‌اي بياوريد که هيچ کسي تا قيامت نتواند به آن سوره ساختگي ايراد وارد بکند.
خداوند متعال مي‌فرمايد: اين قرآن در هيچ چيزي با هم اختلاف ندارد، (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا)  و اين «اختلافاً کثيرا» است، نه اختلاف کم، حتي در فصاحت و بلاغتش هم اگر مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ بود اختلاف زياد مي‌ديديد. اين را ما ساختيم که اين افضل است.
البته فصاحت و بلاغت دو لغت است كه دو معنا دارد. فصاحت يعني روشن و بيّن و صاف.
بلاغت يعني رساننده معنا به مردم، گره و پيچ ندارد. املاق ندارد. و اين را من قبول ندارم که در فصاحت و بلاغت قرآن مجيد آياتش با هم ديگر تفاوت داشته باشد اگر منظور سر راستي و صافي است که دو بار اين کلمه در قرآن آمده است (لا اله الا الله) ، اين خيلي روانتر است (قيل يا ارض ابلعي ماءك و يا سماء اقلعي و غيض الماء و قضي الامر و استوت علي الجودي) (لا اله الا الله) که خيلي روانتر است و در ارزيابي خيلي فصيح تر است در حاليکه قرآن از اول تا آخرش در يک چهارچوب است که نمي‌توانست غير آن باشد در بلاغت و معاني هم همينطور.
براي اينکه شک در شما برطرف بشود و يقين کنيد وحي است، يقين کنيد از طرف الله است، يقين کنيد از عالم غيب است، يقين کنيد زميني نيست، يقين کنيد دست پخت بشر نيست (فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ)  يعني من هم به شما کمک بکنم شما سوره ساز مي‌شويد، (مِّن دُونِ اللَّهِ) يعني در برابر خدا و بر ضد خدا، خلاف خدا، (مِّن دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ)اگر راست مي‌گوئيد که اين قرآن دست پخت بشر است. چون عرب خيلي چيزها كه در محاوره برايش روشن است حذف مي‌کند. اين (ان کنتم صادقين)، به همين (مِّمَّا نَزَّلْنَا) برمي‌گردد که اگر راست مي‌گوئيد اين قرآن دست پخت بشر است (وَادْعُواْ شُهَدَاءَكُم) يعني نيروهاي لازم را براي ساختن يک سوره بياوريد و بسازيد بعد مي‌فرمايد: (فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ)  که در اين جا کمال محبت خدا به مخالفين است واقعا کمال محبت حق است، ما اوج محبت را در خيلي از آيات مي‌بينيم، (فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ)اگر نمي‌توانيد يک سوره مثل قرآن بياوريد که (وَلَن تَفْعَلُواْ) که نمي‌توانيد بياوريد اين «لَن» نفي ابد کرده است يعني يک خبر غيبي است که اهل ايمان تا روز قيامت يک نفر دو نفر يک جمع كه در سوره اسراء که مي‌فرمايد: همه جن و انس اگر جمع بشوند (أن يأتوا بمثل هذا القرآن)  خبر غيبي تا حالا شکسته نشده است با وجود اين همه دشمني که صهيونيست‌ها، يهوديها، مسيحيها با قرآن دارند، حالا زماني دانش، دانش محدودي بود و رشته‌هاي علمي خيلي کم بود ولي اكنون با اين گستردگي دانش و گستردگي صنعت الکترونيک، اگر آوردن مثل قرآن براي دشمن امکان داشت الان وقتش بود که بياورد، چون از نظر ابزار علمي و ابزار فکري و دانش و گستردگي دانش كم ندارند ولي يک خبر غيبي مي‌گويد که هرگز اين کار شدني نيست و به نظر من با اين آيه و با نوع اين آيات واقعا باور انسان نسبت به کتاب خدا يک باور صد در صد مي‌شود و مي‌تواند همه مشکلات فکري و روحي و اعتقادي و مشکل نگاه به قيامت و مرده زنده شدن و امثال اينها را از طريق قرآن براي خود و ديگران حل بکند.
حالا موج محبتي که در آيه است که نمي‌توانيد ديگر حجت و دليلي داشته باشيد براي مخالفت با قرآن و پيغمبر شما که الان در يک حد قابل قبولي از فصاحت و بلاغت هستيد و شما که اديبان بسيار پر قدرتي مانند إمْرِﺉ القيس را داريد و نمي‌توانيد اين کار را بکنيد چه دليل ديگري دارد که مخالفت بکنيد قرآن را وحي ندانيد و پيغمبر را رسول من ندانيد شما که نمي‌توانيد مثل يک سوره را بياوريد و حق بودنش براي شما ثابت است قبول بکنيد (فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ)  اين است اوج محبت که آيه شريفه نسبت به دشمنان دارد دلسوزي کامل مي‌کند حيف است در مقابل پيغمبر بايستيد. به قرآن بپيونديد (فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي) اصرار بر گناه نکنيد خودتان را از آتشي که منبع آن خود انسان است نجات دهيد بالاخره جهنم مادي است و طبقات هفتگانه هم دارد.
چرا خودتان را اين چند روز دنيا در گردونه مخالفت قرار مي‌دهيد. چه نصيب شما مي‌شود در گردونه مخالفت با قرآن و با پيغمبر، مخالفت كه شما را منبع آتش مي‌کند خودتان را نگه داريد. اين ترجمه ظاهر دو آيه شريفه بود که با دو آيه قبلش ارتباط دارد.
(اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ)  ربوبيت حق که تجلي در کل آفرينش دارد.
«الحمد لله رب العالمين»، ربوبيت يعني مالکيت و مربي آن، ربي است که پرورش هم در ربوبيتش لحاظ است، رب، خالق، و چه خالقي، (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ)  که زمين و دور نماي او را نگاه کرديم آسمان و ميلياردها سحابي و کهکشان، و باران، (فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ) چه نظم متيني بر کل اين هستي حاکم است و چه صنعت عظيمي است. اين آفرينش، قرآن نازل شدة اين خداست. خدايي که اين هستي را به حق آفريد خدايي که اين هستي را حکيمانه آفريد، خدايي که علمش و قدرتش و اراده اش و حکمتش و عدلش و رحمتش و محصولش اين عالم است.
اين قرآن نازل شده اين خداست، چه مخالفتي شما با اين قرآن داريد، چه دليلي بر مخالفت با اين کتاب داريد آنكه در جهان هستي اين محکم کاري را کرده است اين نظم را برقرار کرده است آيات را هم او فرستاده است به کسي كه (عَلَى عَبْدِنَا) خيلي جالب است به کارگيري کلمات واقعا مهم است، «علي رسولنا» نمي‌گويد، رسول خدا را با اسم ذکر نمي‌کند «علي عبدنا»، يعني در حقيقت آن آيه قبلي که شما را امر کردم به عبادت (اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) که اين عبادت شما را عين آينه صاف مي‌کند، (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) تمام آلودگي‌ها را از درونتان بيرون مي‌ريزد اگر عبادت، عبادت باشد و شما را در حق خودتان گيرنده فيوضات رحمانيه و رحيميه مي‌کند.
حالا من اين قرآن را به بنده‌ام يعني پيغمبر اکرم(ص) نازل كردم. يک سير عبادتي بر اساس فرهنگ الهي جدش ابراهيم داشته است که حالا ما بالاخره نمي‌دانيم وجود مقدس رسول خدا قبل از بعثت با عنايت خدا به خيلي حقايق وارد بوده است چون اخلاقش، رفتارش، منشش، نشان مي‌دهد که در گردونه قواعد حکيمانه زندگي مي‌کرده است علاوه بر اينکه قرآن مجيد مي‌فرمايد: من او را در پناه خودم گرفته بودم. (الم يجدک يتيماً فاوي) و اين در پناه قرار گرفتن نه فقط خطر را از جسم دور مي‌كند، بلکه خطر را از فکر و روش و اخلاق او دور مي‌سازد.
اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: مردم زمان پيامبر بدترين مردم هستند ولي انسان بهترين انسان دوره خلقت قرار گرفت. که در کتابهاي شيعه و سني هم آمده است اغلب در غار حراء مشغول انديشه بود در آسمانها و زمين (يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ)  و رواياتي که مي‌فرمايد: «کنت نبيا و آدم بين الماء و الطين»  و آن عظمتي که در خلقتش داشته است خلقت نوري، اينها همه را با خلقت آميخته، شايستگي پيدا کرده که قرآن مجيد با همه معاني و مفاهيمش، نه فقط الفاظش، به قلب مبارکش نازل شد.
از کجا مي‌گويم با همه مفاهيم و معانيش، آنجا که چند بار و سوره بقره در سوره آل عمران و سورة جمعه، وجود مقدس او را معلم قرآن معرفي مي‌کند نه معلم الفاظ، (وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ)  حکمت يعني مفاهيم آسماني قرآن، معاني آسماني قرآن، وگرنه لفظ ياد دادن که معلم‌هاي مدرسه هم الفاظ قرآن را به بچه‌ها ياد مي‌دهند. اين امتيازي که به عنوان هدف رسالت به او داده است نشان گر اين است که تمام معاني و مفاهيم با الفاظ به قلب مقدسش نازل شده است مي‌دانيد که قرآن مجيد هم از نظر معنا و مفهوم داراي معاني نامحدود و درياي بي ساحل است.
همين لا اله الا الله که دوبار در قرآن آمده و در معنايش نامحدود است يعني همه اين معاني در قلب مقدس او تجلي داده شد. توحيدش فوق همه توحيدهاست، عبادتش فوق همه عبادتهاست، شخصيتش فوق همه شخصيتهاست، اخلاصش فوق اخلاص‌هاست.
در سوره بقره آيه 97 مي‌فرمايد: (فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ) انه ضميرش به جبرئيل برمي گردد فقط به گوشش نخوانده است، قرآن مجيد هم نزول دفعي دارد و هم نزول تدريجي دارد. گستردگي قلب پيغمبر تا کجا بوده که توانسته قرآن و همه معاني و مفاهيمش را در خودش جا بدهد.
در حديث قدسي آمده است كه حضرت حق مي‌فرمايد: «لا يسعني ارضي و لا سمائي»  زمين و آسمان گنجايش من را ندارد، نه مسئله گنجايش من را ندارد يعني معرفت من را ندارد والا ذات که بي نهايت است و روشن است و نيازي به گفتن نداشت، ولکن «لايسعني قلب عبدي المومن»، معلوم است که ذات را نمي‌گويد، ذات که در قلب جا نمي‌گيرد خدا که مکان ندارد، يعني معرفت من، اوصاف من، نور من، و قلب پيغمبر چقدر گسترده بوده است که توانسته قرآن و همه مفاهيمش را در خودش جا بدهد.
سوره شعراء آيه 193 (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ بِهِ) ضمير «به» به قرآن بر مي‌گردد (عَلَى قَلْبِكَ) براي چه من اين قرآن را به تو دادم، هدفش را هم بيان مي‌کند (لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ) مثل انبياء گذشته ام به خطرهايي که در راه انسان است از عذاب و نقمت، از قحطي و بلا، از دوزخ به خاطر معاصيشان، به اينها هشدار بدهي. اين قرآن، اين صاحب قرآن و معاني و مفاهيم قرآن و اين قلب پيغمبر را چه کسي بنا کرده است. آن که ساختمان فطرت را بنا کرده است اين است که اهل دل يا بعضي از فلاسفه يا عرفا مي‌گويند: بين سه كتاب تشريع يعني قرآن، آفاق يعني خلقت، انفس يعني وجود انسان، چون هر سه ساختمان را يک نفر ساخته است هماهنگي وجود دارد.
هيچ چيز در قرآن خلاف آفرينش بيان نشده هرچه دربارة عالم و انسان است همه صدق است.
پس قرآن نزديکترين حقيقت به انسان است، نزديکترين دوست به انسان است، بهترين دارو براي انسان است، چون بين انسان و قرآن ناهماهنگي وجود ندارد. طبيعت انسان مخلوق الله است، قرآن را هم او ساخته، و از بهترين غذاي مناسب براي بدن، قرآن مجيد، غذاي معنوي مناسبتري است. و براي انسان اين ناهماهنگي‌ها زندگي را تبديل به جهنمي از مشکلات و سختيها مي‌کند. اما اگر اين انساني که ساختمان حق است از آيات قرآن براي رشد خود و براي نقاشي و زينت خود براي کمال خود استفاده بکند و همه هم استفاده بکنند کسي بيرون نرود، (فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ)  مي‌شوند (فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ)که کاملا مناسب با وجود انسان است هم وجود ظاهري و هم باطني، هم وجود فردي و هم اجتماعي، هم خانواد‌گي او، (فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ) يک زندگي بي‌دردسر و بي‌مشکل و بي‌سختي، بي‌قحطي و بي‌گراني و بدون سياستهاي قلابي شيطاني خواهد داشت. البته اين دورنمايي از دو آيه شريفه بود.

 

برچسب ها :