جلسه 93
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
دو آيه مورد بحث است: ]يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[ ]الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُون[
سرفصل مطالب اين دو آيه خيلي فوق العاده است.
در آيه اول خطاب به کل انسانها جهت دعوت به عبادت است و علت اينکه بايد او را عبادت کنند، خالقيت حضرت مطرح شده است. خالقيتي که خالق مبدع، مبدع که در قرآن با مشتقاتش آمده است ميفرمايد: ]بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرض[ که خود اين مبدع بودن يک مسئه اي است که فهمش بسيار مشکل است.
خطبه اول نهج البلاغه درباره کل هستي است، که اميرالمومنين(ع) ميفرمايد. اگر هم ايشان نفرموده بود، از مسئله توحيد و ربوبيت خالقيت حضرت حق براي قدرت مطلقه يک آدم عاقل و زرنگ و هوشياري ميتواند کشف بکند. اميرالمومنين(ع) در خطبه توضيح خيلي مفصلي دارند. حضرت حق بدون نقشهاي بدون موادي که سابقه داشته باشد و بدون هيچ ماده آمادهاي براي ساختن خلقت وجود نداشت، پيامبر اكرم(ع) ميفرمايد: «کان الله ولم يکن معه شي» . و بدون ابزار، و بدون اينکه در وجود مقدس خودش حرکتي ايجاد کند، از نيستي به هستي آفريد، و عالم متکي به عدم نيست عالم متکي به اسماء و صفات حضرت حق است که در دعاي کميل هم ميخوانيم که «باسمائك التي ملأت ارکان کل شي»
اسمايي که ارکان کل شي را پر کرده يعني تمام موجودات جلوه علم و عدل و رحمت و قدرت را و فضل و خالقيت و کرم و عنايات پروردگار است و هيچ موجودي هم ارکان وجوديش از جلوههاي اسما و صفات خالي نيست، در هر صورت اگر خالقيت در آيه مطرح است خالق مبدع، ديگران اگر ميآيند عناصر را جمع ميکنند و نظم ميدهند فرض ميکنند يک مجسمه به وجود ميآيد.
يا يک سلولي را از يک موجود زنده ميگيرند پرورش ميدهند آن عضو مربوطه را به وجود ميآورند، اينها را خالق مبدع نميگويند، اين نظم دهندهاي هستند که اينها تمام فعلشان و محصول فعلشان را گدايي کردهاند.
خالق مبدعي که پيش از ما عالم را آفريده و بستري براي موجودات زنده آماده كرده است. اين خالق فقط خالقييت ندارد درجمله آيه، «اعبدوا ربکم» اين خالق رب هم است يعني دو نوع فرهنگ تربيتي دارد يک فرهنگش، فرهنگ پرورش و تربيت تکوينيه است كه کامل هم ميسازد، يک فرهنگش هم فرهنگ تربيت تشريعي است که ظاهرا شامل حال ما و يک موجودات پنهان مکلفي به نام جن است، ]وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ[ هم تربيت تکويني دارد و هم تربيت تشريعي است که به نظر ميرسد اين دو آيه، توپ خانه عظيم توحيد عليه شرک است. يعني ميخواهد بگويد در پايان آيه بعد، آنچه که به عنوان بت براي خدا ساختيد و نصب کرديد و شريک قرار داديد، اصلا شريك وجود عيني ندارد، ابدا. يک ذهنيتي براي شما، در عين وجود ندارد، يعني اين شريک فقط يک خيال ذهني است ]إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا[ يک اسمي را بت گذاشتيد، روي اين شخص گذاشتيد، روي اين عنصر گذاشتيد که اين اسم معنا ندارد، فقط يک لفظ خالي است، اين شريکي که براي خدا قرار دادي در خارج وجود ندارد، وجود خارجي ندارد، آنها همه مخلوقند، محتاجند، نيازمندند، اختيار استقلاني ندارند يا مجسمهاند.
پس يک بحث خطاب عامه، «يا ايها الناس اعبدوا ربکم». که اين خطاب واقعا دريايي از مهر و محبت ومهرباني و رحمت حق است، که ميخواهد تک تک انسانها را به يک تجارتي وصل بکند که تعبير ديگر عبادت در قرآن است، چند تا تعبيراز عبادت از قرآن مجيد استفاده ميشود، يکي تجارت است در سوره صف، ]هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ[ همين عبادت که از عذاب عليم آدم را نجات ميدهد و داخل بهشت و رضوان الهي ميکند، که به تعبير ديگر خود حضرت حق ميفرمايد: تجارت، در مقابل اين تجارت، خسارت همه جانبه در عبادت غير خدا است. حالا اين عبادت براي هواي نفس انجام ميگيرد يا براي شيطان يا براي طاغوت، که هر سه در قرآن سه پرونده جداگانه دارد.
يکي مسئله خطاب که موج محبت است، يعني که خلق کرده و باز نگذاشته است، خلق کرده است و رها نکرده است، يعني محبت دارد به انسان، و مورد خطاب را فقط در اين زمينهها اهل ايمان قرار ميداد.
ولي ميبينيد که خطاب به کل انسانها است، يعني ما اگر بخواهيم با زبان آيات حرف بزنيم، مسئله محبت خدا و مهر او و رحمت او را حتما لحاظ کنيم. يعني اگر ميگويد بياييد عبادت کنيد يعني بياييد تجارت بکنيد، كه يك سود اين تجارت، نجات از عذاب اليم است. و يك سودش پاداش بي حساب است، يك سود آن هم اين است که زمان آن پاداش ابدي است يعني قطع نميشود، ]لا مقطوعة و لا ممنوعه[
يک محور خطاب است، يک محور عبادت است، علت دعوت به عبادت خالقيت،فلسفه عبادت پديد آمدن روح تقوا است، که آن روح است که انسان را در دنيا از همه عوامل جهنمي حفظ ميکند، و بعد مسئله زمين را به عنوان بسترگسترده آماده براي زندگي مطرح ميکند، بعد آسمان را مطرح ميکند بعد باران را، که نهايتا براي توضيح باران حتما بايد سراغ درياها برويد، سراغ باد برويد، سراغ خورشيد برويد، که حرارت خورشيد، و فاصله خورشيد با زمين، بخار ايجاد ميکند، بخار سبک است بالا ميرود، در هواي سرد ابر تشکيل ميشود،ابرها حامله به بارانها و برف هستند، و بعد اينکه حتما بايد از بالا برف و آب بريزد، خود مسئله دريا و خورشيد و حرارت خورشيد و تبديل آب به بخار، که خود همين نقطه تبخير خيلي حرف است که حرارت بيايد روي آب، آب تحت تأثير حرارت به اندازه، چون اگر حرارت خارج از اندازه باشد بيشتر باشد، آب را، نابود ميکند، کمتر باشد بخاري به وجود نميآيد. و بعد مسئله به وجود آمدن من کل ثمرات که ريشه در باران دارد.
در آيات مختلفي کل ثمرات آمده است. که کل ثمرات رو وصل به باران کرده. اين «من» بايد من بيانيه بايد باشد و من زائده نباشد. که اخرج بيان از ثمرات است
«خلقکم»، در اينجا من به نظرم، دو سه تا کتاب را كه مؤلفان آن خارجي ميباشند اگر پيدا کنيد و مطالعه كنيد براي شما طلاب بسيار مفيد باشد. «فيزيولوژي انسان» و «راز آفرينش انسان» و «مغز انسان» و «انسان موجود ناشناخته» كه نوشته كارل فرانسوي است.
«سنريهم» اين فعل مضارع است و «س» سين تحديد است، نه زماني، چون وقتي زمان آيه نازل شده است تا قبل از قرن هيجدهم اينقدر کشفيات درباره وجود انسان نشده بود و به نظر نميرسد معني آن هشت يا نه قرن باشد.
]سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ[ يکي در عالم آفرينش ]و في انفسهم[ يکي در وجود خودشان ]حتي يتبين لهم انه الحق[ که با اين «سنريهم» توحيد جلوه واقعي ميکند بيش از گذشته ايام. يعني موحد بيشتر ميشود، خدا شناسي خيزش برميدارد و در هر صورت جهان در آينده در دست توحيد و مکتب توحيد قرار ميگيرد.
]اعبدوا ربکم الذي خلقکم[ من يک دور نمايي از خلقکم را برايتان عرض ميکنم.
]قتل الانسان ما اکفره[ مرده باد انسان. چه چيزي باعث ناسپاسي و کفرانش در برابر خدا شده است که غافل شده و کاري به فرهنگ خدا و خود خدا ندارد و فکر کند ]من اي شيء خلقه[ اصلا اين ساختمان آدم به اين با عظمتي را که خيليها معتقد هستند، خلاصه کامل از مجموعه جهان يعني در جهان وجود او تمام آثار جهان بيرون وجود دارد. تحقيقي که درباره عالم ساختمان انسان شده است که هرچيزي در اين عالم است در وجود انسان است. البته اينجا مايه اوليه خلقت را ميگويد. در آيات سوره مومنون آيه 14، تا دميده شدن روح را ادامه ميدهد ]من اي شيء خلقه من نطفه خلقه فقدره[ .
ما آن را از نطفه آفريديم که البته نطفه هم در قرآن داستاني دارد بيش از ده بار در قرآن آمده و اين نطفه گرچه به نظر مردم عادي يک آب گنديده بد بويي است که خودش يک دريايي است براي شناور بودن هر کدامشان به صورت يک زالو است البته با چشم غير مسلح ديده نميشوند. و در قرآن به عنوان يک امري که مايه خلقت است مورد بحث است و در علم هم که از نقاط بسيار معتبر براي علم و تحقيقات علمي دانشمندان است.
«من نطفه خلقه فقدره» به نظر ميرسد علت اين كه روي حرمت زنا تاکيد دارد براي اين است که نطفه از آثار شگفت انگيز فعل پروردگار است چرا بايد در جايي که او رضايت ندارد قرار بگيرد.اين نطفه بايد تبديل به يک انسان پاک در رحم پاک و يک موجود اثر گذار يا به قول سوره احزاب عادل و عالم بشود ]انه کان ظلوما جهولا[ عده اي از اهل دل اعتقادشان اين است که اين تعريف است وتکذيب نيست يعني ]من شانه ان يکون عادلا[ ولي حالا منحرف شد و جاهل و غافل گرديد.
يک خلق و يك جعل است اول «من سلالة من طين» ميسازد و بعد قرارگاه برايش قرار داده که در آن قرار گاه جا بگيريد. خلق قبل از جعل است «من اي شيء خلقه من نطفه خلقه فقدره» يعني وقتي که از نطفه خلقش کردند همه وجودش را با اندازه گيري معين به وجود آوردند. دست، پا، چشم، هر کدام با چه وضعي و با چه حجمي و اينکه درکجا باشد و چقدر سلول داشته باشد و چگونه با مغز رابطه داشته باشد.
]ثم السبيل يسره[ راه بهشت را هم خيلي آسان کرده است يعني يک عبادت و يک ترک گناهان کبيره و اسرار نداشتن بر صغيره است. اين جاده بهشت است.
يک استفهام انکاري در قرآن دارد ]الم نخلقکم من ماء مهين[ من شما را از يک مقدار آبي کم و بي وزن نيافريدم ]فجعلناه في قرار مکين[ و بعد ما اين نطفه را البته به وسيله مرد و ازدواج در يک قرار گاه استواري گذاشتيم. بالاخره نطفه منتقل به رحم زن ميشود وزن دائم در خانه فعاليت ميکند رفت و آمد ميکند، ولي اين قرار گاه نطفه نطفه را خوب نگه ميدارد يعني بيرون نميآيد و از بين نميرود ]الي قدر معلوم[ تا حداقلي که قرآن براي حمل بيان کرده 6 ماه است و حداکثر 9 ماه است. بستگي به اراده خود او دارد که اين بچه چند ماه به دنيا بيايد.
]فقدرنا فنعم القادرون[ ما با توانايي اين کار را کرديم خوب قدرتمندي در بين قدرتمندان هستيم چون هيچ کسي کار و نظم ما را ندارد.
اما سوره مومنون. قبل از بيان سوره مومنون آيهاي را که از معجزات قرآن است و ابتداي خلقت را ميگويد و گذشتگان اصلا خبر از اين موضوع نداشتند ]يخلقکم من بطون امهاتکم[ ما شما در شکم مادرانتان را آفريديم. ]خلقا من بعد خلق[ مرتبه به مرتبه که مراحل را در سوره مومنون بيان ميفرمايد. مهم اين است که ]في ظلمات ثلاث[ در سه تاريکي، اول شکم بعد رحم بعد مشيمه. حالا شما ماهرترين نقاش عالم را دعوت کنيد و در اتاقي تاريك تمام درها را ببنديد که هيچ چيز پيدا نباشد حالا بگوييد يک نقش کاملي را در اين تابلو پديد آور. پروردگار در تاريکي سوم که مشيمه و جاي رشد جنين است با قلم قدرتش مخلوطي از قيافه پدر و مادر را در صورت گري جنين به کار ميبرد. پروردگار در سه تاريکي اين کار را انجام ميدهد. بالاخره كسي که ميگويد براي خدا تاريک نيست؛ اين تاريکي جزء مخلوقات است. اين عدم و نور نيست. ]جعل الظلمات و النور[ يعني در آنجا به گونهاي آفريده که نوربه آن نميتابد. وقتي هم ميخواهد جنين را صورت گري کند به جبرئيل نميگويد که چراغ را روشن کن که من ببينم چه کار ميکنم. مهم اين است که در آن تاريکي اين کار را ميکنم اين که ميگويد ]في ظلمات[ ميتوانست بگويد که من نور ظاهر و باطن هستم. و نياز به روشنايي ندارم و تاريکي هم کار او را ناقص نميکند و او قدرت نمايياش را ميخواهد بگويد و اينکه ميگويد «في ظلمات» يعني او در تاريکي اين کار را انجام ميدهد. حالا چنين وجودي ]ذالکم الله[ اولا با اين کارش معلوم ميشود مستجمع جميع صفات کمال است و ربکم پرورش دهنده شما است تکوينا وتشريعا ]له ملک[ له چون مقدم آمده دلالت بر انحصار دارد. فرمانروايي و فرمان راندن فقط ويژه او است. «لا اله الاهو» معبودي براي عبادت شدن جز او وجود ندارد ]فانا تصرفون[ به کجا از شما را من بر ميگردانند. به کجا ميبرند شما را. جز به طرف شقاوت و بدبختي و تيره بختي و نابودي و خسارت.
چرا در سوره مومنون در ابتداي آيه 12 ميفرمايد: ]خلقنا[ خلقت مقدم است. ]و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين[
اصل مايه چکيدهاي از گِل است. اين گل را چه کسي ميخواهد مطرح کند که ميلياردها عامل در به وجود آمدن اين چکيده گل دخالت داشته است.
اين چکيده اي از گل بعد از غذا خوردن پدر و مادر از انواع حبوبات و دانههاي نباتي، گوشت حيوانات حلال است. گوشت اين مجموعه نمونه اي از هزاران نعمت وگردش ميلياردها چرخ است ]ثم جعلناه نطفة[ اين چکيده را ما در ]قرار مکين[ به صورت نطفه قرار داديم.
]ثم خلقنا النطفة علقة[ نطفه را علقه خلق کرديم. طبق محاسباتي که کردهاند در نطفه مرد 24 ميليارد علقه شناور است که يک دانه آن با يک موجود زنده نطفه زن هم آغوش ميشود. در آن سه تاريکي خلقت جديد پديد ميآيد. اگر چند تا از آن بتوانند هم آغوش بشوند دو قلو و سه قلو و الي آخر ميشوند.
]فخلقنا العلقة مضغة[ گوشت بسته ]فخلقنا المضغة عظاما[ اسکلت ]فکسونا العظاما لحما[ گوشت. حالا که جنين شکل ساختمانش کامل شد ]ثم انشاناه خلقا آخر[ دميدن روح ]فتبارک الله احسن الخالقين[ با وجود چنين خدايي وخالقيتش و ربوبيتش، انصافا در سوره لقمان آيه 12 آمده است ]ان الشرک لظلم عظيم[ بايد قبول کرد که کسي در برابر خدا و خالقيت و ربوبيت خدا بت زندهاي را يا بت بيجاني را کمک کار، يا به عنوان شفيع يا موثر در عالم هستي علم بکند. واقعا ظلم عظيم است.