لطفا منتظر باشید

جلسه 97

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
اگر به خواست خدا ما هم نسبت به خودمان و هم نسبت به مردم از اهل بيت تا افراد غريبه که از طريق رفاقت، نماز جماعت، سخنراني با ما در ارتباط برقرار مي‌كنند عبادت اسلامي را که معناي عام دارد القا کنيم در حقيقت زمينه بسيار مهم تشويق و ترغيبي را ايجاد کرده‌ايم.
هم براي خودمان و هم براي ديگران با فراهم کردن اين زمينه به آساني و مشتاقانه عبادت پروردگار و خدمت به بندگانش و هر کار خيري گرچه از نظر کميت اندک باشد. ولي در عالم معنا از نظر کيفيت بالا است و عظيم است اين زمينه عامل تحقق انجام فرائض و خدمت به عباد خدا و هر کار خيري خواهد شد.
اين عنايتي است که خدا به بندگانش کرده است که هر قدم مثبتي را براي مومن حتي هر نفس مثبتي را براي مومن که به ياد خود او فرو مي‌رود و در مي‌آيد و حتي يک نگاه مثبت را عبادتي حساب کرده است که اثر آن اين است که پاداش دارد و جزا و ثواب دارد.
يعني مي‌شود به مردم از طريق قرآن و روايات القا کرد که شما همه فرصت‌ها را حتي خواب شبتان را مي‌توانيد به عنوان تجارت که طرف مقابلتان خريدارتان پروردگار است قرار دهيد. شب كه انسان مي‌خواهد بخوابد راههاي مختلفي را به ما نشان داده‌اند براي اينکه خواب تبديل به عبادت بشود يكي اينکه انسان با وضو بخوابد. که همان خواب را به عنوان قيام ليل حساب مي‌کنند. يا نه انسان وضو نگرفت و رفت در رختخواب و گفت خدايا من براي تو مي‌خوابم که آن سباتي است که در قرآن فرمودي يعني تامين انرژي خرج شده بشود. ]وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا[  که صبح بيدار شوم در حالي که خستگي ندارم و دو رکعت نماز براي خدا بخوانم بعد هم از خانه دنبال کسب حلال بروم. خود اين خواب با اين نيت مي‌شود عبادت.
روايات باب نيت چقدر روايات فوق العاده اي است. «و لکل امرئ ما نوي»  اين يکي از آن روايات است.
مرحوم شيخ عباس تهراني مي‌فرمودند: به من که من پول ندارم و زندگي من زندگي معمولي است. اما خيلي دوست دارم که کنار اين پل کنار مسجد اعظم تا آن طرف خيابان که معروف به پل آهنچي بود يک پل ديگري بزنم که عبور و مرور سبک بشود براي مردم يا اين پل را دو برابر کنم. بعد مي‌فرمودند اين نيت دارم و به ما هم وعده داده‌اند و وعده آنها هم قطعي است ]إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ[  ]و من اصدق من الله حديثا[ 
اين خواست پروردگار و اين خواست او را و پاداش را انبيا به ما زمينه داريم که کاري را من نيت مي‌کنم ولي زمينه انجام آن فراهم نمي‌شود. واقعا خدا از من خبر دارد که من اين کار را مي‌خواهم انجام بدهم ولي پيش نيامده است. ثواب انجام داده شده اش را به ما عنايت مي‌کند.
آيات در سوره مبارکه شعرا است که: ]قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِينَ[  من از حکم خدا روي گرداني نمي‌کنم. بعد آمد ابراهيم را به طرف وجود اسماعيل قرار داد و واقعا مي‌خواست ذبح کند ولي نشد.
در بعضي از کتابها نوشته‌اند مقداري نگران شد که چه شده که من خبر ندارم. چه سري است من که با همه وجود مي‌خواهم امر خدا را اجرا کنم چرا نمي‌شود؟ اين هم يک حال خوبي است که زمينه فراهم نباشد و انسان دنبال بگردد و علت را پيدا کند. مي‌گويند در آن دغدغه خنجر را پرت کرد تيزي و نوکي خنجر تيکه اي از سنگ را پراند گفت خيلي عجيب است که تو گلوي به اين نرمي را نبريدي من محکم هم کشيدم ولي اين تکه سنگ را پراندي. داستان چيست؟ نوشته‌اند صدا از ميان خنجر بلند شد «الخليل يامرني والجليل ينهاني»  ما هم که طبق آيات قرآن عقيده داريم که همه موجودات شعور دارند و درک دارند نطق دارند ]ان من شي ء الا و يسبح بحمده[
نکره در سياق نفي است حتي لباس تن ما و سنگ ريزه‌ها و آنهايي که ما فکر مي‌کنيم جماد هستند همه تسبيح دارند و حمد دارند در آن آيه هم شنيديد ]كل قد علم صلاته و تسبيح[ ، همه آنها هم با آگاهي کار مي‌کنند حالا در اينها که يک زماني خيلي مشکل بود ولي الان براي حيوانات تا حالا ثابت کرده‌اند که هم نطق دارند و هم شعور.
جديدا هم بعضي از دانشمندان مي‌گويند حتي جمادات هم تحت تاثير قرار مي‌گيرند شما آب را با بسم الله الرحمن الرحيم بخوانيد اينقدر ملکول هايش منظم مي‌شود که براي بدن سود کامل دارد. بسم الله نگوييد آن نظمي که براي ملکولها بايد برقرار بشود برقرار نمي‌شود معلوم مي‌شود آب هوش دارد و حرکت دروني هم دارد حالا وارد اين مسائل نمي‌شويم.
امام صادق(ع) يک روايتي دارند مي‌فرمايند که بيمار در رختخواب که افتاده يا در حال راه رفتن است دو ماده در وجود هر انسان است يک ماده روشن يک ماده تاريک به عبارت ديگر يک ماده ساکن و يک ماده متحرک که اين را يک دکتر هم مي‌گفت که آن البته خبر از اين فرمايش امام صادق(ع) نداشت که از طريق پخش نور بيماري مسري است به آدم سالم است. الان ثابت شده که بدون اينکه انسان گاهي هم غذاي با بيمار بشود يا هم نفس با بيمار بشود از بيمار انرژي پخش مي‌شود که ميکروب بيماري را آن انرژي با خودش ميتواند ببرد و اين انرژي کلا ماده نوري هستند حالا خيلي چيزها را ما نميدانيم که قبول کردن اينکه خنجر حرف زده. هيچ عيبي ندارد حالا خيلي در کنار اين مسائل روشن فکري نبايد کرد.
 ابن سينا يک جمله حکيمانه دارد خيلي جاها بدرد ما مي‌خورد «کلما قرع سمعک» اين اصطلاح است يعني هر چه که شنيدي در جا انکار نکن که نه بابا اين حرفها چيست و اينها افسانه است و اينها بي‌خود است. يعني حکيم و انسان دانشمند اهل زود قضاوت کردن در مسائل علمي نيست يعني وقار عقلي دارد «فذره في بقعة الامکان» اگر به شما گفتند که آدم مي‌تواند برود کره ماه خنده نکنيد و نگو اين حرفها را نگو و تکرار نکن بگذارش در گردونه اينکه انجام آن ممکن است و زمان ما علم قدرت تحقق آن را ندارد و ابزار آن کار را ندارد.
شما در سوره الرحمان که اين سوره علمي صد در صد علمي وقف جلسات مرده گان شده است اصلا سوره يک سوره عجيبي است از نظر علمي. ]يا معشر الجن و الانس ان استعطتم ان تنفذوا[  نفوذ يعني راه پيدا کردن به مقصد «من اقطار السموات و الارض» در قطر آسمان و گردانه آسمانها و زمين «فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان» اگر اين «الا بسلطان» و 15 قرن قبل کتاب خدا نمي‌گذاشت کنار اين آيه آن وقت اين را چماق مي‌کردند در سر ما و مي‌گفتند خداي شما گفته اگر مي‌توانيد بياييد به طرف آسمانها و اقطار آن را بگرديد دور ماه و مريخ بگرديد و اين گردش را نزديک کنيد تا ده بيست متري که با آن وسيله پياده شويد.
اين «الا بسلطان» زمان قديم که آمريکا سفينه فرستاد و سه نفر را به کره ماه گسيل کرد اولين کسي که از جنس ما پا روي کره ماه گذاشت يک افسر نيروي هوايي آمريکايي به نام المسترانگ بود حالا آن زمان من ديدم خيلي از علماي ما خوشحال هستند و يکي از آنها هم يک مقاله در روزنامه نوشت به خاطر همين «الا بسلطان» سلطان يعني قدرت و با ابزاري که بتوانيد وارد اقطار السموات و الارض بشويد نمي‌توانيد مگر با ابزار لازم و با توان لازم منظور اين است که حالا هر روايتي را ديديم يک دفعه انکار نکنيم يا نگوييم به عقل ما جور در نمي‌آيد.
کسي به بعضي از اين روايات حلية المتقين ايراد مسخره‌اي مي‌گرفت يک روايت دارد که پيغمبر اكرم(ص) مي‌فرمايد: کفش مي‌خواهيد بپوشيد کفشي که بسته است يک تکان بدهيد و بعد بپوشيد حالا در مرحله خاص عام نه مي‌گفت اين روايت مسخره نيست گفت يعني چي؟ گفتم ببين تو قبول حالا نمي‌دانم کجا بوديم که سرد بود هوا آمديم از در اتاق کفشها را بپوشيم تا او پايش را تو کفش کرد يک فريادي کشيد و پاشو سريع در آورد و کفشها را تکان داد يک عقرب زرد بزرگ که معلوم بود سردش شده و آنجا رفته بود گفتم ديدي بفرما اين گفتار پيغمبر اسلام(ص). است.
حالا اينکه خنجر حرف زد عيبي ندارد با هزار دليل ميشود ثابت کرد ]و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الذي انطق کل شيء[
خنجر هم جزء کل شي است اگر سر بريده در بالاي نيزه قرآن خوانده يا سري که در تشت بود در مقابل يزيد قرآن خوانده است جزء کل شيء است هست. کار انجام نگرفت ابدا. با اسماعيل برگشت اما شما در آيه مي‌بينيد وقتي داستان را مطرح ميکند آخر آيات مي‌گويد ]و کذالک نجز المحسنين[  من اين کار خوب ابراهيم را يعني بريدن سر بچه را حساب کرده ام يعني براي من واقع شده است يعني ]و لکل امرئ ما نوي[ اين را مي‌خواهد بگويد.
انسان ميتواند خوابش را با نيت عبادت کند ميتواند صبح که مي‌تواند از خانه بيرون برود بگويد خدايا برايت تو مي‌روم.
وقتي ميخواستم طلبه بشوم رفتم خدمت مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقاي فلسفي که نزديک 35 سال خراسان درس خارج مي‌دادند و بعد از ايشان جايگزيني در حوزه پيدا نشد خيلي مرد خدا بود.
آمدم خدمت ايشان گفتم قم چه کنم؟ سوال من راجع به درس نبود. ايشان فرمود از همين جا بگو خدايا من براي تو مي‌آيم. و بگذار دست خودش که تو را به کجا مي‌خواهد برساند.
آن که مصلحت تو و دين و مردم است پيش مي‌آورد. به نيت مرجع تقليد شدن نرو که اين نيت نيت بدي است. ]اني ذاهب الي ربي[  حرف ابراهيم است همين. «سيهدين» رفتن با من و يهدين ان با پروردگار تصميم براي خودت نگير. بگو من آمدم و خودم را به تو واگذار کردم «سيهدين» سين آن سين زماني نيست و سين تحقيق است. قطعا خدا من را راهنمايي مي‌کند که کجا بروم و چه کاره بشوم و چگونه بشوم. براي خودت پرونده درست نکن و طرح درست نکن. همين که بروم و مرجع تقليد بشوم همين پر از هوا هست يعني داري ميروي رئيس بشوي. اين نيت را نکن. ما با نيت پاک و با نيت خالص هر کار را حتي نفس کشيدن را ميتوانيم تبديل به عبادت کنيم.
تحف العقول صفحه 364 امام صادق(ع) : «افضل العبادة» کاري که ما داريم انجام مي‌دهيم. «افضل العبادة العلم بالله» علم بالله هم از طريق قران و روايات ميسر است ما اگر بخواهيم خدا شناسي واقعي بشويم بايد نهج البلاغه را ببينيم خطبه‌هاي توحيديه را بايد آيات قرآن را مثل همين دو آيه را ببينيم بايد توحيد صدوق را که بسيار کتاب پر مايه اي است ببينيم
اگر بنا بگذاريد به مباحثه اين کتاب را خيلي نور دارد. «افضل العبادة العلم بالله» اما نه تنها العلم بالله يک مطلب ديگري را وجود مقدس امام صادق(ع) اضافه ميکند و «التواضع له» اينکه نسبت به خواسته‌هاي او خاکسار باشي هر چه که از تو خواست و تکليف تو بود انجام بدهي.
خيلي چيزها هم تکليف انسان نيست از انسان نمي‌خواهند. مثل اينکه آن مردي که پيغمبر(ص) گفت سر سال نمي‌ماند که زکات مالم را ندهم. پولي را که بروم حج ندارم، ماه رمضان نمي‌توانم روزه بگيرم من از دين تو يک اعتقاد به خدا را دارم و يک نماز يوميه دارم ما چه کاره هستيم روز قيامت. فکر مي‌کرد خيلي قيامت کم دارد.
حضرت فرمودند: تو سه چيز را حفظ کن من ضامن که تو اهل بهشت هستي. زبان، شکم و شهوت. اين سه عضو مادر انواع گناهان است. «و التواضع له» تنبيه الخواطر جلد 2 صفحه 109 از حضرت جواد(ع) نقل مي‌کند که «افضل العبادة الإخلاص» بالاترين عبادات اين است که جداي از توجه نظر ديگران انجام بگيرد.
اميرالمومنين بنابر نقل کافي جلد 2 صفحه 79 البته يک افضل نداريم. «افضل العبادة العفاف» برترين عبادت اين است که در مقابل هيجان شهوت و در مقابل قرار گرفتن در کنار يک نامحرم پاکدامني را حفظ کنيد اين برترين عبادت است شما ببينيد چقدر معناي کلمه عبادت گسترده است.
کتاب خدا مقام بندگي را به عنوان يک مقام خاص براي انبيا و اوليائش آورده است سوره انبيا آيه 73 اين از زيباترين آيات است که خيلي جاي بحث دارد مخصوصا جمله اول آن «وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا» البته مي‌دانيد آيات قرآن يک حقيقتي است که 70 بطن دارد که هر بطن آن 70 بطن دارد. يعني هر آيه به 4900 معنا يا مصاديق متعدده راه دارد. اين درياي عجيبي است. آيات قطعا بعضي از آنهاتاويل دارد
]وما يعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم[  که در اصول کافي امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «نحن الراسخون في العلم»  با توجه به اين مسائل. ما با جمله «وجعلناهم ائمة» پنبه سقيفه را مي‌توانيم بزنيم و پرونده آن را جمع کنيم «و جعلناهم ائمه» دو نوع امام در قرآن مطرح هست يکي در سوره توبه است ]فقاتلوا ائمة الکفر[  پيشوايان کفر را خداوند تعبير به امامان مي‌کند ولي امام کفر هستند «و قاتلوا ائمه الکفر» پيشوايان مخلص و هدايت کنندگان مردم و هدايت شدگان شخص خودش را به دليل «وجعلنا» امام مي‌داند «اني جاعلک للناس اماما» امام هدايت مجموع هدايتگران انتخابي را که انبيا خدا هستند و ائمه که ائمه يقينا انتخاب شخص پيغمبر نبوده‌اند خداوند پيغمبر مامور ابلاغ ائمه طاهرين کرد در روايتي از جابر هم نقل مي‌کند  از طريق خودش که از پيغمبر مي‌پرسد: من «اطيعوا الله» و «اطيعوا الرسول» را مي‌فهمم ولي ]اولي الامر منکم[  را نمي‌فهمم که در همان کتاب نوشته که پيامبر(ع) دوازده امام را مي‌شمارد و به جابر مي‌فرمايند اينها هستند در نبود اينها هم روايات ما به زيباترين اشاره کرده‌اند به فقهاي واجد شرائط رجوع كنيد.
حالا بحث روي «و جعلنا» هست اصلا جعل امام هدايت کار پروردگار است و کار کس ديگر نيست و انبيا را او بايد مبعوث کند نه کسي بيايد بگويد من خوشم مي‌آيد که خودم را پيغمبر بدانم. حتي فقهاي جامع الشرائط هم جعل هست. جعل ائمه پيغمبر و جعل پيغمبر و ائمه جعل خدا است. اين نظر حضرت امام هم بوده. اين جعل يک جعل است و سه جعل نيست که خدا پيغمبر را قرار بدهد و پيغمبر ائمه را قرار بدهد و ائمه فقها را قرار بدهند. اصلا جعل به خودش برمي‌گردد. «و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا» تازه با خواست خودشان هم نه.
«و اوحينا اليهم فعل الخيرات»  يعني عبادت به معني وسيع کلمه «و اقام الصلوة» با اينکه اقام الصلوة جزء خيرات است اين ذکر خاص بعد از عام است «و ايتاء الزکاة و کانو لنا عابدين» اين خيلي مهم است. خوش به حال آنهايي که از عبادت به معناي وسيع کلمه غفلت ندارند.
من يک مطلبي را از شيخ بهايي ديده ام درباره غفلت از خدا و از قيامت و از عبادات است شيخ واقع انسان فوق العاده اي بوده ملا صدرا از شيخ بهايي بيش از ميرداماد تعريف کرده است از اساتيد شيخ بوده و مير فندرسکي که از اساتيد ملاصدرا بودند مي‌گويد من فهم خيلي از مسائل را و فهم خيلي از قرآن را از شيخ بهايي دارم. يک کتابي را هم به نام ملاصدرا چاپ شده که خارجي‌ها نوشته‌اند شيخ با توجه به آيات و روايات فکر کنم اين متن را درست کرده است «غفلة القلب عن الحق» حالا شما حق را به معناي وسيع بگيرد خدا حق است قيامت حق است قرآن حق است همان کساني که در کنار قبر ميت مي‌خوانند همه را با کلمه حق تکرار مي‌کنند، تلقين مي‌کنند.
مي‌گويند: مرحوم کلباسي بسيار انسان سخت‌گيري بوده است در امور ديني از جمله مي‌گويند هر کسي مي‌آمده پيش او بايد شهادت مي‌داد شاهده عدل خيلي از مسائل ديني را از او مي‌پرسيد.
مثلا کاسب بوده مکاسب از او مي‌پرسيد. هر کسي را به تناسب خودش. يک روز آن موقعي که روحانيون همه کار انجام مي‌دادند و همه چيز را مردم با روحانيون واجد الشرائط در ارتباط مي‌دانستند و غرب همه چيز را از ما گرفت شرق هم بالاجبار به پيروي از غرب همه چيز را از ما گرفتند. و الا مردم اگر مشکلاتشان را نزد ما روحانيون بياورند همين طلاق را که مثل باران زياد شده است ما راحت ميتوانيم با يک مجلس با بهره گرفتن از دين جلوي طلاق را بگيريم و جلوي به هم خوردن ازدواج را بگيريم.
مرده شور آمد در يک پرونده‌اي شهادت بدهد مرحوم کلباسي گفت مرده را چگونه مي‌شوري. او سه نوع غسل را گفت. در شستن نيت خالص است يا براي پول است؟ گفت نه براي خدا است. گفت بعد کفن را براي من توضيح بده. تعريف کرد که سه قطعه دارد. سوال کرد کندن قبر را بگو او هم گفت، سوال کرد تلقين را بخوان تلقين را خواند و نهايتا گفت شهادت شما قبول است. مرده شور گفت نه يک چيزي است بگذاريد اين را هم خدمت شما بگويم وقتي مرده را مي‌گذارم و لحد را مي‌خواهم بگذارم مي‌گويم خوش به حالت مردي و نيامدي پيش کلباسي شهادت بدهي.
«غفلة القلب عن الحق» واقعا اين جور است «من اعظم العيوب» در عيبهاي بسيار بزرگ که يکي از بزرگترهاي آن غفلت است که باطن از وجود مقدس حق و شئون حق و اکبر ذنوب چون مادر همه گناهان است.
وقتي انسان بريده هر گناهي باشد دست به هر گناهي ميزند چه مقدار غفلت اعظم عيوب و اکبر ذنوب است. اين جمله در مخلاط شيخ است دو تا مخلاط چاپ شده يکي در مصر چاپ شده که براي اهل تسنن هست که متاسفانه روي آن نوشته‌اند شيخ بهايي ولي براي ايشان نيست «مخلاط» يعني توبره ولي آن اصل کاري شيخ آن نيست که مصر چاپ شده. چه مقدار غفلت از اعظم العيوب و اکبر ذنوب است. شيخ مي‌فرمايد: اين مقدار «و ان کانت آن من الآنات او لمحة من اللمحات حتي انّ اهل القلوب» باطل گرايان شيعه شمرده‌اند «الغافل في آن من جملة الکفار» کسي که آني از آن در حال غفلت باشد همان وقت غفلت از شديدترين آدمهاي ناسپاس است اين کفر نه به معناي جهد و انکار است به معني ناسپاسي است که دلي که مال خدا بوده کجا برده اي چرا ياد او را از اين قلب کم کرده اي خود ناشکري قلب و ناسپاسي نسبت به قلب همين غفلت است «حتي ان اهل القلوب عدو الغافل في آن الغفلة من جملة الکفار».
ما ترکيبي هستيم از بدن نفس عقل و قلب که براي هر کدام از اين چهار ناحيه عبادتهاي خاصي است. ما از روايات و آيات مي‌توانيم استفاده کنيم که اول به خواست خدا در جلسه بعد سراغ قلب مي‌رويم. با توجه به اينکه قرآن قلب را کاسب دانسته به معناي ]کسبت قلوبكم[  يا فعاليت مثبت دارد يا منفي که جهت دهي فعاليت آن هم دست خود ما است عبادت عقل و عبادت نفس و عبادت قلب و عبادت بدن.

برچسب ها :