جلسه 98
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
در دو آيه مورد بحث نکاتي مهمي مطرح است از جمله ترکيب ]اعبدوا ربکم[ که براي پي بردن به مفهوم گسترده ]اعبدوا ربکم[ بايد به توضيح رب بپردازيم که قبلا گفته شده است که فلسفه وجوب عبادت يکي از آن ربوبيت حق است. و يکي ديگر در همين دو آيه خالقيت حضرت حق است. در فرمانبري از قدرت خدا را ميبندد. البته اين نکته را بايد توجه داشت که فرمانبردن از انبيا و ائمه طاهرين فرمانبردن به عنوان اينکه اين بزرگواران مستقل در تشريع هستند، نيست. تشريع آنها به اذن الله است يعني خداوند است که آنها را موظف ميکند حلال و حرامي را که در قرآن کريم و يا در کتب آسماني مطرح نبوده به مردم ارائه کنند. خودش هم آمده در قرآن فرموده ]مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[ يعني شما اگر از پيغمبر اطاعت کنيد شرک در عبادت مرتکب نشدهايد. اين نيست که شما در فرمانبردن از پيغمبر يا ائمه طاهرين شريک در عبادت براي خدا قرار داده باشيد. که حالا دشمن نگويد ما از غير خدا و پيغمبر اطاعت ميکنيم چرا به ما ايراد ميگيرد «بائک تجر و بائي لا تجر» شما ميگوييد اطاعت از غير خدا شرک است و خودتان هم با همه وجود مطيع پيغمبر و امام معصوم هستيد. جواب آن اين است که اطاعت از پيغمبر و امام جزء فرمانهاي خود حضرت حق است ]واطيعوالرسول[ اين فرمان خدا است و اطاعت از پيغمبر ميشود اطاعت از خدا و خدا فرموده اطاعت کن. اين در حقيقت عبادت خدا است. ]و أولي الامر منکم[ اين هم عبادة الله است.
اصل عبادت که بايد انجام بگيرد در حقيقت ريشه آن در ربوبيت و خالقيت است. اطاعت از انبيا و ائمه همان عبادت خدا است. اينجا ديگر جاي اشکال نيست.
اگر کسي خدا را عبادت نکند واقعا عابد غير خدا نخواهد شد؟ اين امکان براي او هست که عبد غير خدا نشود؟ پاسخ آن اين است که نه كسي كه خدا را عبادت نكند حتماً عبد غير خدا خواهد شد يعني بايد به او بگوئيم چرا خدا را عبادت نميکني. حتما جواب ميدهد نميخواهم كه با همين نميخواهم خودش معبود خودش شد. که تعبير قرآن مجيد اين است:
]أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ[ اين خودش را عبادت ميکند. تو خودت معبود خودت شدي يعني هواي تو معبود تو شده است. يا نه عابد شيطان و طاغوت ميشود سپس اصلا شق سومي در اين زمينه ابدا وجود ندارد.
کتاب محاسن برقي که از قديمي ترين کتابهاي ما است بسيار کتاب متيني است. روايتي در اين زمينه که به صورت مقدمه عرض کردم بيان ميکند که اين روايت را بايد برد بين مردم. يعني خيلي براي بيان خوب است.
در صفحه 198 اين کتاب آمده است که شق سومي در عبادت و معبود وجود ندارد که آن شق سوم آن اين استکه اگر انسان خدا را عبادت نکند پس عبادتي از او براي غير خدا ابدا اتفاق نخواهد افتاد بلكه اتفاق خواهد افتاد.
روايت از رسول خدا است كه خطاب هم به کل مردم و هر کسي است كه در اين عالم است و بعدا ميايد و در گذشته بوده اند.
«يا ايها الناس انما هو الله و الشيطان» بالاخره کار شما يا براي خدا است و اگر براي خدا نباشد قطعا براي شيطان است «والحق و الباطل» اينکه خدا را عبادت نکني و خيال کني عبادت نکردن تو يا کوششهاي ضد عبادت خدا حق است. نه حق نيست. آنچه در ارتباط باخدا است حق است و اگر از اين مسير خارج بشود ميشود باطل. «و الهدي و الضلاله» يا صراط مستقيم است يا راه کج است. «والرشد و الغي» يا هدايت حق است يا گمراهي است «و العاجلة والآجلة و العاقبه» يعني کوشش تو يا دنيايي محض است يا آخرتي است. بين دنياو آخرت چيزي نداريم که کوشش تو بين آن دو قرار بگيرد «و الحسنات و السيئات» يا کارهايتان کار نيک است عبادت حق و خدمت به خلق است يا کار شر است و گناه است و معصيت است. اين گفتار رسول خدا(ص) و تقسيم بندي آن است که سه نداريم و دو تا است. در پايان روايت يک جمله جالبي دارند که قابل توجه است «و ما کان من حسنات فلله» آنچه از خوبي انجام ميگيرد براي خدا است و در راه خدا است البته با شرائطي که براي حسنات بيان کرده اند که دو شرط بسيار مهم آن حسن فاعلي و حسن فعلي است «و ما کان من سيئات فلاشيطان» هر چه گناه و معصيت است از براي شيطان است، در حقيقت گناه کار را سطل زباله خودش قرار داده و اين سطل را با زبالهها که زشتي و پليدي است پر ميکند.
]اعبدوا ربکم[ يعني اگر اعبدوا ربکم نشود پس به ناچار «تعبدون الشيطان»
پس شما تعبدون الطاغوت به ناچار. يا خودتان راعبادت ميکنيد يا شيطان را.
اما عبادت خدا، اينطور که از آيات قرآن اشاره ميشود خلقت ما چهار ناحيه دارد اين خلقت ما که قلب و عقل و نفس و بدن است. هر کدام از اينها طبق آيات قرآن، البته چون همه مسائل مربوط به اين چهار ناحيه زير مجموعه فرمانهاي پروردگار است.
وقتي امر ميکند تعقل کن. گاهي به صورت خبر که معناي انشاء ميدهد. گاهي امر است «ثم تتفکر» همين که حرف خدا را گوش بدهيم و در کاري که ميخواهيم بکنيم فکر کنيم اين ميشود عبادت عقل. خدابراي قلب دستور العملهايي را قرار داده است که قلبتان را به چه چيزهايي آراسته کنيد و از چه اموري پيراسته کنيد.
وقتي دنبال کار قلب راه بيافتيم و قلب را به آن چه که او ميخواهد آراسته کنيم. آمنوا بالله اين مربوط به قلب است وقتي ميگويد مومن بشويد يعني برويد تحصيل دانش و معرفت کنيد و حق را بفهميد دل گره بخورد به اين حق و خود آن گره خوردن که ريشه در فرمان خدا دارد عبادت قلب است يا تزکيه نفس که در قران مطرح است عبادت نفس است. يا اعمال ظاهر عبادت بدن است عبادت چشم، گوش، زبان. اينها همه پاداش هم دارد. عبادت دل به چه چيز ي است. به اين که من راه بيافتم و زحمت بکشم و دل را به پنج حقيقت گره بزنم. خدا، قيامت، فرشتگان، انبيا و قرآن کريم. که هر پنچ حقيقت را يک جا خداوند در ابتداي آيه مبارکه 177 سوره بقره بيان کرده است ]وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ[ که اين پنج حقيقت را وقتي انسان با تحصيل علم و شنيدن به باور دل بدهد اين ايمان با اين متعلقات پنج گانهاش هم جنبه باز دارندگي دارد و هم جنبه ايجاد حرکت دارد. باز دارندگي دارد که انسان را اين باور از آلودگيها حفظ ميکندو به طرف خير، عبادت رب و خدمت به خلق سوق ميدهد. ايمان به خدا را ديگر زياد ميدانيد که همين که انسان خدا را باور کند و صفاتش راباور کند و او را هميشه حاضر خودش و رقيب خودش ببيند که همه اينها در پايان خيلي از آيات مطرح است، جنبه باز دارندگي دارد. آن کسي که ميخواهد گناهي مرتکب شود تمام درها را ميبندد و پرده را ميکشد و خانه را ميبيند حتي يک بچه کوچک نبيند که با نامحرمي در کار است اگر خدا را بصير باور کند. باور کند که عالم است بصير است، باور کند که ]بکل شيء محيط[ است باور کند که رقيب است و نگهبان است و وکيل است، محاسب است. واقعا ميتواند گناه کند.
آن کسي که گناه ميکند باورش ضعيف است يا هوا پيش او از نظر معبود بودن قوي تر از پروردگار بزرگ عالم است. و الامومن اينگونه نيست. در تفسير روح البيان ديدم در جلد 2 صفحه 99 خيلي مطلب جالبي است که کسي نزد اهل معرفتي رفت و گفت ذکري به من ياد بده. ايشان جواب داد ذکر ميخواهيد ذکر «اسقاط الهوي و محبة المولي» ذکر ميخواهي هواي نفس را از حکومت بر خودت ساقط کن. هر چه او ميخواهد انجام بده نه اينکه هرچه دلت ميخواهد انجام بدهي. اصلا بيا خواستههاي خودت را با خواستههاي او گره بزن ]وما يشائون الا يشاء الله[ نميخواهند الا آن چيز که خدا ميخواهد. پروردگار عالم نميخواستند بعد از مرگ پيغمبر، اميرالمومنين با داشتن قدرت، درگير بشود. چون اگر درگير ميشد تعداد نفراتشان کم بود و حتماً کشته ميشدند و نفاق مدينه که هم دست مسيحيت و يهوديت بود از خدا ميخواست که هيچکدام از اينها نباشند. ولي وقتي علتي براي کشتن اينها نداشتند، پس جرات اقدامش را هم نداشتند. در آنجا، درگير نشدن به نفع دين است ولي درگير شدن اين اسم را از ميان برميدارد. اگر با داشتن قدرت کاري انجام ندهد. اين توحيد است. وقتي است که من قدرت ندارم، به نامحرمي که مراجعه ميکند ميگويد نه من اهل گناه کبيره نيستم در حالي که نميتواند اين گناه را انجام بدهد. اين مهم نيست «اسقاط الهوي» يعني خواستههاي هوي را از حاکميت بياندازيد و نگذاريد وادار کنند شما را. «و محبت المولا» و عاشق مولا بشويد که انسان وقتي معرفت به او پيدا ميکند ميبيند همه زيبائيها در او است، بعدعاشق ميشود. حتي اگر هفت سال هم درکاخ مصر او را با آن دوره هيجان غريزه، دعوت کنند به گناه بعد از هفت سال بگويد معاذ الله و حتي فکر اين کار را نکند. چون در آيه ميفرمايد ]انه کان من عبادنا المخلَصين[ اينها خودشان را از دست رس شيطان خارج کرده بودند. و جمله بعد، محبت را تعريف ميکند که چه نوع محبتي است. و الا گناه کاران هم ميگويند خدا را دوست داريم. «أبت المحبة ان تستأمل محبا لغير محبوبه» چنين محبتي ابا دارد که محبت محبي غير از محبوبش را به کار بگيرد. چنين محبتي. محبت باز دارنده و محبت حرکت دهنده.
اين ايمان به خدا. البته ايمان به خدا بايد ايماني باشد که همراه آن عمل باشد. نه اينكه ايمان خالي باشد. چون در قرآن ميبينيم اغلب آيات بعد از ايمان عمل صالح آمد ]ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم و يبشر المومنين[ کدام مومنين ]الذين يعملون الصالحات ان لهم اجرا کبيرا[.
ايمان به قيامت ]ولکن البر من آمن بالله و اليوم الآخر[ من از يوم آخر چند آيه را انتخاب کرده ام که آيات فوق العاده سنگيني است. احتمالا آيات هم در سوره عم يتسائلون باشد ]ان جهنم کانت مرصادا[ يکي از جاهايي که خداوند به خودش قسم خورده است مساله برپا شدن قيامت است و به ربوبيت خودش هم قسم خورده است. ]بلي و ربي لتأتينكم[ ببينيد قسم به ربوبيت خودش خورده است و سر فعل تأتي لام تاکيد آورده است نون تاکيد هم آورده است، در جواب آنهايي که ميگويند قيامتي به وجود نميآيد. بعد از حرف آنها ميگويد به پروردگارم قسم ]بلي و ربي[ خدا به خودش قسم ميخورد. يکي از موارد آخرت دوزخ است ]ان جهنم کانت مرصادا[ جهنم کمين گاه است، موجود هم هست، روايات هم ميگويد کسي منکر شود كه الان دوزخ و بهشت باشد کافر است. از آيات قرآن هم استفاده ميشود الان موجود است ]ان جهنم لمحيطة بالکافرين[ الان احاطه بر کفار دارد. «لِلطّاغينَ مآبا» براي طغيان گران که از آيات ما طغيان ميکنند باز گشت گاه است ]لا بثين فيها احقابا[ دائما در آنجا ماندني هستند. ]لا يذوقون فيها بردا و لا شرابا[ آنجا نه هواي خنگ حس ميکنند و نه آب خنک مينوشند. ]الاحميما و غساقاً[ در تشنگي آبي که ميخورند آب جوشان است که با آتش جهنم بجوش ميآيد.
دانشمندان ميگويند درون خورشيد درجه حرارت بيست ميليون درجه است، خورشيد در مقابل جهنم هيچ چيزي نيست. که در دعاي کميل ميگويد «هذا ما تقوم له السموات والارض» چنين آب جوشاني را اهل دوزخ بايد بخورند ]و غساقاً[ خونابه و چرکهاي دوزخيان هم جمع ميشود و از آن هم بايد بخورند. چطور ميتوان آن آب جوشان و چرکها و خونابه دوزخيان را خورد. ]جَزاءاً وفاقا[ اين پاداش هماهنگ با اعتقادات خودشان است. ]انهم کانوا لا يرجون حسابا[ اينها همان کساني بودند که گفتند کدام قيامت. چه کسي ميتواند ما را زنده کند ]اذا متنا و کنا ترابا و عظاماً أانا لمبعوثون[ هم آخرت را قبول نداشتند و هم ]کذبوا بآياتنا کذابا[ بد جوري آيات ما را انکار ميکردند. با شکل دادن به لب و ابرو و دهان ميگفتند کدام حلال و کدام حرام. اين مفعول مطلق ]کذابا[ شدت تکذيب اين معاندان لجباز را ميرساند.
با همين چند آيه اگر کسي قيامت را باور کند بازدارنده و محرک نيست؟! روح اجتناب از گناه را ايجاد نميکند؟! روح پر کشيدن به عبادات که مايه امنيت است را قوي نميکند؟!
]هل ادلکم علي تجارة[ اول قبل از بهشت «تنجيکم من عذاب» اول نجات از عذاب. در آيه بعد بهشت را مطرح ميکند. تا جهنم را پشت سر نگذارند بهشتي در کار نيست. مثل لا اله الا الله بايد معبود باطل را حذف کرد، هوا را حذف کرد، شيطان را حذف کرد تا هو الله ظهور کندکه در آية الکرسي هم اول کفر به طاغوت مطرح است ]من يکفر بالطاغوت و يومن بالله[ چون اگر طاغوت حذف نشود ايمان بالله به معني واقعي تحقق پيدا نميکند.
ايمان به فرشتگان ]ان عليکم لحافظين کراما کاتبين[ ما براي شما نگهباناني قرار داديم ]ان عليکم لحافظين[ جمله اسميه است و دلالت بر قطعيت دارد يعني نويسندگان بزرگوار، که البته ما خبر از قلم و صفحهاي که در آن مينويسند را نداريم.
اگر دقيق تشکيل پرونده را بخواهيد، مرحوم علامه طباطبايي رساله اي دارند به نام حيات پس از مرگ. ميارزد که يک بار کل اين کتاب را بخوانيد. واقعا ايشان موفق به کشف حقايق از بعضي از آيات قرآن شده است.
مرحوم شهيد مطهري ميفرمودند صد سال ديگر ميفهمند که الميزان چه کرده است.
ما براي شمانگهباناني قرار داديم ]يعلمون ماتفعلون[ يعني قلم نوشته آنها، عملشان است يعني در صفحه آگاهي آنها اعمال ما ثبت ميشود اين را در آن کتاب ببينيد مطالب بهتري نصيب ما ميشود. ]يعلمون ما تفعلون[ دائما کار شما را ميبينيم. ]يعلمون[ فعل مضارع است و دلالت بر پيوستگي ميکند. قرينهاي بر اين که مربوط به حال باشد ندارد. باز پروردگار ميفرمايد ]اذ يتلقي المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد[ در جهت سعادت شما يمين، يعني سعادت و در جهت شقاوت، که تعبير به شمال شده است. اين ربطي به مغرب و مشرق و جنوب و شمال ندارد. اين يک اصطلاح قرآني است که اصحاب يمين يعني سعادت مندان، شمال يعني شقاوت مندان. دريافت ميکنند دو دريافت کننده که ملازم شما هستند، امور مربوط به سعادت شما و شقاوت را ]و ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد[ کنار زبان شما هم فرشتهاي است به نام رقيب با صفت عتيد که تمام گفتههاي شما پيش او است و قيامت محاسبه خواهد شد.
و اما بعد از ايمان به خدا و قيامت و فرشتگان، نبوت است كه سوره مائده آيه 81 آمده است.
شما در سخنرانيهايتان حتما سلامت قرآن را و وحي بودنش را از طريق خودقرآن القا کنيد يعني اول ايمان مردم را به کتاب خدا قوي کنيد که وقتي باور کردند آن وقت مطالب را از طريق قرآن بعد از باور به آنها بگوييد که بيشتر قبول ميکنند و عمل خواهند کرد.
]و لو کانوا يومنون بالله و النبي و ما انزل عليه[ سه چيز در آيه است خدا، پيغمبر، فرهنگ خدا که به پيغمبر نازل شده است که قرآن است و توضيح آن هم با اهل بيت است «و لو کانوا يومنون بالله و النبي و ما انزل اليه» اگر باور ميکردند خدا را و پيغبر را و فرهنگ خدا را «ما اتخذوهم اولياءَ» دشمنان خدا و طاغوت و شيطان را به عنوان ولي خودشان انتخاب نميکردند و فرهنگ آنها را نميپذيرفتند. اينکه عده اي آمده اند فرهنگ غرب را قبول ميکنند و اينجور که نقل ميکنند بعضيها زرتشتي ميشوند، مسيحي ميشوند يا از طريق ماهوارهها الگوهاي آنها را ميپذيرند آيه ميفرمايد مربوط به باور نداشتن خدا و پيغمبر و فرهنگ پروردگار است.
اگر اينها مومن به خدا، پيغمبر و فرهنگ خدا ميشدند ]ما اتخذوهم اولياء و لکن کثيرا منهم فاسقون[ اين هم خيلي عجيب است.
آيه 81 سوره مائده است ولي بيشتر مردم از چهار چوب آدميت و انسانيت خارج شده اند فسق يعني خروج اينجا به معني بيرون آمدن از چهار چوب عقل و فطرت و انصاف و جوان مردي و آدميت است.
هم ايمان به نبوت و هم ايمان به قرآن در اين آيه مطرح است. پس پنج متعلق ايمان از آيات شريفه بيان شد.
چنين قلبي معلوم است صاحبش چه کسي است و چه کاري انجام ميدهد که زين العابدين که به نظر من براي يک روز به تعبير مردم خودمان آب خوش از گلويش پائين نرفت. ايشان دو سال مانده به شهادت امير المومنين به دنيا آمد. يعني دو سال عمر آخر اميرالمومنين(ع) تا دوازده سالگي دوران مبارک ده سالش را از دوازده سال دوران امامت عمويشان امام حسن(ع) بوده که تاريک ترين روزگار امت بوده است و اوج تسلط بني اميه و اينکه شيعه در اين دوران ده ساله از همه چيز محروم شد و بعد هم ده سال دوران حضرت امام حسين(ع) که سخت ترين دوران بود. اين بيست و دو سال حدود سي و سه يا سي و چهار سال هم بعد از امام حسين(ع) دوران حکومت بني مروان بود که از دشمنان سر سخت پيغمبر و قرآن بودند که قرآن را تير باران کردند و در حوض شراب شنا ميکردندو تمام فسق و فجور علني شد. اما ببينيد امام از چه ايماني به اين پنج حقيقت برخوردار بوده که التماسا و دعائا از پروردگار ميخواهد که مرگش را نرساند. در حالي که اين چنين انساني بايد بگويد خدايا مرگ مرا برسان تا راحت بشوم. اما در صحيفه سجاديه است ميگويد: خدايا عمر من را طولاني کن «ما کان عمري بِذْلَةً» تا زماني که عمر من لباس ايمان پوشيده است. « بِذلَةً في طاعتک» و عجيب است در معصيت در نگاه زين العابدين(ع) «و اذا کان عمري مرتعاً للشيطان» اگر بنا باشد عمر من چراگاه شيطان براي روياندن معصيت بشود قبل از وقوع اين مساله «فاقبضني» آنجا مرگ مرا برسان. اين آثار باور واقعي و ايمان واقعي است. اين ايمان قلب ميشود عبادت قلب. ]بما کسبت قلوبكم[ من پاداش ميدهم به قلبتان به خاطر اين کارهايي که ميکند. اين ارتباطي که با من و فرشتگان و پيغمبر و قرآن برقرار ميکنيد.