جلسه 99
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
عناصر ترکيبي اصلي وجود ما عقل و قلب و روان و بدن است که هر کدام از اينها عبادت خاصي براي آنها مقرر شده است.
اگر انسان زحمت بکشد و در هر چهار ناحيه وجود مقدس حضرت حق را بندگي کند عبادت کاملي را در پرونده خودش ثبت کرده است از کجا ميگوييم عقل و قلب و نفس و بدن عبادت دارد؟
از آنجا که مادر قرآن مجيد ميبينيم خداوند متعال نسبت به همه نواحي وجود ما امر و نهي دارد.
نسبت به نيروي عقل ما و به قول آيات ديگر نيروي لب، مغز ما امر به انديشه دارد عقلتان را به کار بگيريد، مطالعه کنيد، بشنويد، ببينيد و از طريق ديدن و از طريق مطالعه و شنيدن فکر و انديشه بکنيد تا با قدرت انديشه حق را بيابيد و باطل را دفع کنيد.
به مشرکين مکه خطاب ميکند:
شما که ميگوييد اين شخص دچار اختلال رواني است چرا بدون فکر حرف ميزنيد؟! شما که خودتان در مکه دچار اختلال رواني را ديدهايد که افعالشان و حرفهايشان و حرکاتشان طبيعي نيست.
]ثم تتفکروا[ در حرکات پيغمبر و در منش و سيره پيغمبر(ص) در گفتار و برخورد پيغمبر فکر کنيد. اين فکر کردن شما را به اين نتيجه ميرساند که «ما بصاحبکم من جنة» نکره در سياق نفي است هيچ اختلالي در هيچ ناحيه وجود او وجود ندارد.
اين ارزش انديشه است که انسان را از نگاه به باطل و ميل به باطل نجات ميدهد «تفکر ساعة خير من عبادة سنة» در بعضي از روايات «من عبادة ستين» دارد. همين انديشه را امر ميکند در عالم هستي داشته باشيد. همين انديشه را در کتاب انفس داشته باشيد. همين انديشه را در کتاب شرع، قرآن کريم داشته باشيد. ما آيات خود را براي شما بيان ميکنيم ]افلا تعقلون[ يعني تتفکروا.
عمل به اين امر ميشود بندگي خدا. وقتي خدا به ما امر ميکند فکر، انديشه و تفکر کنيد اين مايه عظيم الهي را به کار بگيريد، واقعا اين مايه باعث شده که ما استعداد خلافة اللهي داده بشود.
همين مايه باعث شده که به ما بفرمايد: ]و لقد کرمنا بني آدم[ براي چه گرامي داشت اين را. به خاطر بدن نيست. عامل کرامتش در پيشگاه ما عقل او است که اين ارزش ارزش تکويني است.
غير از ]إنَّ اکرمکم عندالله[ است که ارزش تشريعي است.
از امام صادق(ع) وقتي ميپرسند عقل را براي ما تعريف کنيد. حضرت به آثار عقل آن را تعريف ميکنند در کتاب کافي باب عقل و جهل است «العقل: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» براي اينکه صاحبان عقل را که عقل را به کار ميگيرند بشناسيد. سوره مبارکه رعد آيه 13 به بعد را ملاحظه کنيد که چند آيه از خداوند نشانهاي از «اولي الالباب» را در آن آيه اشاره ميکند که اين روش و منش که در اين بزرگواران است دليل بر اين است که اهل به کار گرفتن عقل و انديشه و اهل فکر هستند. اگر کسي در امور انديشه کند و در آسمانها و زمين انديشه کند، در حقيقت خدا را با عقلش عبادت ميکند.
آيات اواخر سوره آل عمران را هم ملاحظه کنيد تا پايان سوره آيه 200.
]انما يتذکروا اولوا الالباب[ يعني کسي که عقلش را به كمك قرآن کريم به کار بگيرد به اين نتيجه ميرسد که اين کتاب انزل من الحق است و اين کتاب اصولي است و اين کتاب قوانينش حکيمانه است. اما کسي که عقلش را به کار نميگيرد تا قرآن را ميخواند ميگويد ]ان هذا الا اساطير الاولين[ اينها افسانههاي ساختگي گذشتگان است.
ببينيد چقدر فرق است بين کساني که فکر نکردند و بين کساني که تعقل کردند. آيات آخر سوره آل عمران که از اينجا شروع ميشود: «الذين يذکرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفکرون في خلق السموات و الارض» که به نظر ميرسد اگر انسان انديشه کند ديگر از نگاه عادي به موجودات در ميآيد. يعني همه چيز براي او به عنوان صنعت خدا و مخلوق پروردگار عظيم مينمايد.
شما دو خطبه را در نهج البلاغه ببينيد يکي در رابطه با مورچگان و ديگري در رابطه با طاووس. علاوه بر خطبه مربوط به مورچگان که پروردگار عالم در اين هيکل به اين کوچکي از نگاه اميرالمؤمنين چه دستگاه هايي قرار داده است و چه غريزه اي و چه شعوري که با آن غريزه و شعور چه کار ميکند. حالا بعضي از کارهايش را حضرت اشاره ميکند. يکي لانه سازي است چند طبقه، يک طبقه براي کار گران و يک طبقه براي نوزادان و يک طبقه براي دفن اموات و اينکه در تمام تابستان براي زمستان تامين غذا ميکند. دانه گندم دانه برنج و دانه عدس. اينها ميبرد داخل لانه با اينکه زير زمين و مقداري نم ناک است. چه کار ميکند با اين دانهها که سبز شدنش را کور ميکند که سالم بماند. يا دامداري راه مياندازد حشرات ريز را ميگيرد به اندازه به آنها زهر تزريق ميکند که نه بميرند و نه آن جست و خيز را داشته باشد که در اختيار باشند و کارگرهاي مورچه ميبرند صحرا تا فربه بشوند و بعد ميآورند داخل لانه ميکشند و کنسرو درست ميکنند که اين گوشت چند ماه فاسد نميشود و ميدانند که اين گوشت را چه زماني مصرف کنند که براي اينکه کمکي براي خطبه اميرالمومنين باشد کتاب مورچگان موريس ميترلينگ را اگر بخوانيد آنجا انسان ميفهمد که تمام مخلوقات جزء شگفتيها هستند. ديگر انسان معمولي نگاه نميکند يعني چشم را وصل به عقل وانديشه ميکند آن وقت از طريق مورچه و طاووس خدا شناس ميشود.
يا در سوره مبارکه نحل است، که متاسفانه خارجيها جلوتر از ماچقدر در اين زمينه کار کرده اند.
در مقالهاي نوشته شده بود که در غرب حدود بيست هزار کتاب در باره مورچگان نوشته شده است درباره زنبور عسل که چه غوغايي در وجود او و کندوي او توليد موم و عسل وجود دارد.
قرآن مجيد خيلي جلوتر از اينها ميفرمايد: ]وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ
فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[
عقل و عبادت عقل همين تحصيل علم عبادت عقل است ]يا ايها الذين آمنوا اتقوالله[ تقوا را مراعات کنيد در جنب خدا و از گناهان اجتناب کنيد «ولتنظر» نظر نگاه با عقل است. انديشه کند در اينکه «ما قدمت لغد» آنچه را که انجام داده است و آنچه را که کسب کرده است.
در روضه کافي صفحه 150 اين بخش بسيار بخش مهمي است.
امام صادق(ع) ميفرمايد: مردي آمد نزد پيغمبر اسلام(ص) عرض کرد من را نصيحت کنيد. کمتر در روايات اينجور مطلب بيان شده است. پيغمبر اكرم(ص) فرمودند: من اگر نصيحت کنم قبول ميکنيد؟ عرض کرد بله قبول ميکنم. حضرت دوباره تکرار کردند تا بار سوم که تکرار فرمودند، شخص عرض کرد بله. به نظر من اين تکرار سوال حضرت و اقرار گرفتن دليل بر اين است که اين نصيحت حضرت بسيار مهم و کارگشا است.
حضرت فرمودند: زماني که نسبت به کاري تصميم ميگيري انجام بدهيد. قبل از اينکه وارد کار شويد پايان آن را با تدبر و انديشه نگاه کنيد. اگر براي خود شما مشخص بود و درک کردي که در اين کار خير و صلاحي هست و واقعا يقين پيدا کردي انجام بده و اگر زيان و فسادي را ديدي در اين کار، با اين فکر و انديشه و يا با کمک گرفتن از مشورت ديگران طمع وادار نکند، اين کار را نکن و خودت را ناراحت نکن. اين عبادت است. اين همان «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» است اين همان تفکر ساعة خير من سنه است اين همان «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» است.
اما عبادت نفس. تحصيل دو کتاب ما را سيراب ميکند يکي کتاب مهجة البيضاء فيض است که چهار صد سال قبل نوشته شده است البته مفصل است و يکي هم کتاب بسيار کار بردي جامع السعادات مرحوم ملا مهدي نراقي است. که داستاني از اين کتاب دارم.
آخوند ملا علي همداني براي خودم نقل کردند که وقتي اين کتاب در ايران نوشته شد و تکثير شد. قبل از فتح علي شاه. در نجف دست مرحوم بحر العلوم ميرسد که از شاگردان ناب آقاي وحيد بهبهاني است کتاب را که مطالعه ميکند، ميفرمايد که در اخلاق و در مباني تذکيه نفس که خدا براي اصل مسئله يازده قسم خورده است که بي سابقه است در قرآن تا ميرسد به قسم به خود نفس ]و نفس و ما سواها * فالهمها فجورها و تقواها * قد افلح من زکاها[ تذکيه يعني پرورش و رشد و پاکيزه کردن از موانع که با حسنات اخلاقي نفس رشد پيدا ميکند.
ميگويد من بهتر از اين را نديدم. مرحوم ملا مهدي سفري براي عراق و نجف ميآيد. تمام علماي نجف ديدن او ميروند الا بحر العلوم. ايشان که نرفت ديدنش خيلي حرف ايجاد شد که زمينه قضاوت در بين ما خيلي گسترده است.مرحوم نراقي سوال کرد که ما بازديد همه رفتيم کسي از علما نمانده است؟ گفتند همه آمدند ديدن شما الا بحر العلوم.
گفت پس ما به ديدن بحر العلوم ميرويم. تواضع و اين مهرباني چقدر در وجود ملا مهدي اوج داشت. ملا مهدي وقتي وارد بر بحر العلوم ميشود که ايشان جلسهاي داشتند با روحانيون. سلام ميکند و بحر العلوم خيلي معمولي سلام ميدهد و جايي هم به او اختصاص نميدهد حالا در جايي که بود ملا مهدي مينشيند. جلسه تمام ميشود و بيرون ميآيند و ايشان به همراهانش ميگويد عجب انسان والايي بود خداوند به ما توفيق داد زيارت کنيم. چه چهره و چه معنويتي در وجود اين سيد بحر العلوم بود.
دو روز گذشت نراقي فرمود خيلي زياد اشتياق دارم ايشان را ببينم. کسي هم جرات نکرد بگويند که ايشان با شما اينگونه برخورد کرد و شما باز ميخواهيد برويد. اين دفعه هم رفت و اين دفعه خيلي سرد تر بحر العلوم برخورد کرد. دو روز مانده بود به آمدن ايشان به ايران مرحوم نراقي فرمود من يک بار ديگر بايد سيد را ببينم. اين بار که آمد تا از درب اتاق وارد شد مرحوم بحر العلوم تمام قد بلند شد و دوان دوان جلو آمد و ايشان را بغل گرفت و برد ايشان را سر جاي خودش نشان و خود بحر العلوم آمد کنار درب خروجي نشست با يک دنيا ادب و احترام و بعد هم که نراقي ميخواست برود با پاي برهنه تا کوچه نراقي را بدرقه کرد و خدا حافظي کرد. ديگران به سيد گفتند آن دوبار با اين دفعه آخر چرا فرق داشت؟ مرحوم سيد فرمودند من کتاب جامع السعادات اين مرد را خوانده بودم. يک باب از كتاب باب تواضع و عدم الکبر است. باب اين است که انسان منيت نداشته باشد. من آن دو برخورد تلخي که کردم ميخواستم ببينم که مطالبي که ايشان نوشته است در خودش هم هست. ديدم در خودش در اوج است. اين است که در جلسه سوم به عنوان يک منبع متحرک اخلاق الهي «تخلقوا باخلاق الله» به او احترام کردم. يعني هر روحاني بايد اينگونه باشد.