جلسه 116
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
آيه 23 و 24 از سوره بقره که مورد بحث است، وقتي که انسان در اين آيات انديشه عمقي داشته باشد، کلمات آيات ضمائر آيات، ترکيبات و جملات آيات با کمک انديشه عمقي يعني تفكر در آيات البته با کمک گرفتن از طهارت باطني و مخصوصاً با کمک گرفتن از اهل بيت (عليهمالسلام) که تمام علوم قرآن از پيغمبر به آنها منتقل شده است با اين انديشه حقايق مسلمي از آيات شريفه در قلب انسان جلوه ميکند و واقعا آيات قرآن انسان را به طرف مرتبه اعلاي يقين حداقل نسبت به آنچه که در خود آيه است ميکشاند.
در اين دو آيه عنايت فرموديد که ترديد در اين که قرآن وحي است يا ساخت انسان است، قرآن اين ترديد را به قلب مخالفين، نسبت ميدهد. ميگويد: ترديد مال شما است، علت ترديد هم اين است که نيامديد دل خود را به معارف، به قرآن، به حقايق سوق بدهيد. در بيماريتان ماندهايد، من خداي رحيم هستم، نميخواهم شما در اين بيماري بمانيد، چون اين بيماري سبب دوزخي شدن شما ميباشد که هيزم و سنگهايش نهايتاً خودتان هستيد، بخاطر اين محبتم به شما و براي رفع شک شما و براي درهم ريختن ساختمان بيپايه ترديد شما، براي اين که شکتان برطرف بشود ( فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ ) يك سوره مثل قرآن بياوريد كه نميتوانيد بياوريد، ديگر بيانصافي و لجبازي نکنيد، تعصب باطل به خرج ندهيد، اصرار بر شکتان و غير حق بودن قرآن کريم نداشته باشيد اگر نتوانستيد مثلش را بياوريد که نميتوانيد، به وحي بودنش يقين کنيد و به نبوت پيغمبر هم با همين آيه يقين کنيد، وقتي معلوم شد که نميشود مانند قرآن بياوريد پس قرآن ساخت بشر نيست و وحي است، (مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا) چون نزول فقط به پيغمبران ميشود، وحي ويژه پيغمبران است، ما به غير کسي که انتخاب به رسالت کرديم کتاب نميدهيم، وحي نازل نميکنيم، يعني آيه شريفه در مقام اثبات رسالت پيغمبر هم هست. (فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ) براي منکران، براي لجبازان، براي متعصبان به دور از خردورزي، اين آتش را آماده كرديم. اينجا چرا ميگويد (أُعِدَّتْ )؟ چه کسي اين آتش را مهيا کرده است؟ چرا با فعل مجهول آورده است؟ و چرا نگفته: «اعدّ الله للکافرين»؟
از ( وَقُودُهَا النَّاسُ ) استفاده ميکنيم که آماده کننده اين عذاب خود انسان است، پروردگار عالم تنور ساز براي سوزاندن عبادش نيست، خداوند خلقت را با رحمت آغاز کرده، با رحمت هم ميچرخاند، با رحمت هم به پايان ميبرد، هر کاري هم که براي انسان ميکند بر مبناي رحمت است، نزول قرآن (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ ) بعثت پيغمبر (وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ) باز گذاشتن در توبه که نتيجه اش مغفرت و رحمت است، يعني ما در فعل خدا آتش افروزي نميبينيم، آتش افروز، يا به قول قرآن مجيد وقود جهنم خود مردمند که اميرالمومنين(ع) در دعاي کميل به اين معنا اشاره دارند با قسم «فباليقين اقطع لو لا ما حکمت به من تعذيب جاحديک» اين که منکران را حکم کردي بسوزند، «من تعذيب جاحديک»، «و ان تخلد فيها المعاندين» اگر جهل نبود، عناد نبود، که اين دو تا مايه آتش است «لجعلت النار کلها برداً و سلاماً» کل شش طبقة جهنم هم بهشت بود. يعني در حقيقت بهشت بوده و اين جنس دو پا آمده، هر کسي به اندازه گناه مداوم خودش و کفر مداوم خودش و جهل مداوم خودش يک قطعه از زميني را که بايد بهشت بشود را تبديل به جهنم كرده و خودش هم بايد مصالحش را آماده ميکرد.
در روايت دارد شب معراج رسول خدا (ص) ميفرمايند: وقتي بهشت را به من نشان دادند من ديدم که بهشت يک بخشش آباد است، کاخ، قصر، چشمه و درخت دارد، (تجري من تحتها الانهار ) دارد، تمام اوصافي که راجع به بهشت در قرآن مجيد است من ديدم و يک بخشش هم کوير خالي است يک تعداد کارگر کار ميکنند، درخت مينشانند تخت درست ميکنند، ساختمان بنا ميکنند، اما کارشان پيوسته نيست، يک مقدار انجام ميدهند، يک مقدار هم کنار ميکشند، به جبرئيل گفتم جريان اين بهشت نصف کاره و اين کارگرها را براي من بگو که در آيه (25) به طور صريح به عنوان تجسم اعمال همين مسئله مطرح است، جبرئيل به من عرض کرد که اين بخشي که کامل است مردمش در دنيا نيستند، و در آخرت بايد وارد اينجا بشوند ولي اينها اهل ايمان و عمل بودند، همه آن عقايد حقه و اعمال صالحه و اخلاق حسنه ايشان تبديل به بهشت شده، و اما اين که بهشت را کوير ميبيني خيليها هنوز به دنيا نيامدهاند، و اينهايي هم كه دارند بنايي و معماري ميکنند، افراد سازندهاش در دنيا هستند، مومنين اين زمان هستند، هر وقت عبادت ميکنند، کار خير ميکنند، اخلاق حسنه به خرج ميدهند در اينجا تبديل به کل اين نعمتها ميشود و اين فرشتگان برايشان آماده ميکنند، بقيه هم همينطور ساخته ميشود تا روز قيامت، (أُعِدَّتْ) را اگر معلومش بکنيم، اين جمله ميشود «اعدّالناس ناراً لنفوسهم»، خودشان اين آتش را براي وجود خودشان آماده کردند.
اين بيماري ترديد، شما را در لبة بدبختي و خطر نگه داشته است و عامل تبديل به هيزم جهنم کرده است (فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ) اگر ميتوانيد آيه بياوريد كه با قرآن يکي باشد، فصاحتش، يعني قرآن در طول 23 سال نازل شده است و در 23 سال تمام موجودات عالم در تغيير و تحول بودند، لحظه به لحظه مثل الان، بشر همين طور در تحول بوده است، عقل امروزش بيشتر از ديروز شده است، علم امروزش بيشتر از علم ديروزش شده است اين تحولي که در ذات موجودات است و اين تغييرات اصلا اجازه نميدهد که بشر بتواند يک کار صد در صد کامل، بيعيب و ماندگار بکند، بيست سال پيش يک کتاب نوشته است خيلي هم زحمت کشيده است ولي الان خودش ميگويد قبول ندارم، يا اي کاش ننوشته بودم، يا با مشورت نوشته بودم، يا الان مينوشتم.
يک شعر ميگويد ده روز ديگر ميگويد نه پايه محکمي ندارد، مهندسي ميکند ميگويد نه هندسه هنوز تمام نشده است علم در حال پيشرفت است ولي در طول 23 سال فصاحت و بلاغت و حقيقت و استحکام و استواري آيات از روز اول بعثت در هر رشتهاي که نازل شده با آيات سال آخر پيغمبر(ص) يا هفته آخر يا روز آخر (که ميگويند آنروز هم آيه نازل شده است) يکي است.
ما بايد توجه به يک حقيقت داشته باشيم که گاهي در روايات هم ديده شده، اين را چطور بايد حلش کرد، مثلا ميگويند احسن آية القرآن، فرض بفرمائيد هذا الآيه، يا اجمل آية القرآن، مگر قرآن احسن و حسن دارد، يعني سالهاي اول آيات حسن نازل شده و به تدريج علم خدا پختهتر شده و آيات احسن شده است، اين خيلي آدم را اذيت ميکند که يعني چه؟
پروردگار در سوره نساء ميفرمايد: (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا) نه قليلا بلکه کثيرا، چون 23 سال طول کشيده است، آنهم کتاب به اين عظمتي، اختلاف فراوان بايد در آن باشد.
اين جا چقدر زيبا بعضيها مسئله را حل کردند، گفتند: احسن به خود آيه نميآيد، احسن آية در قرائت از جهت ثواب و پاداش، مثل عبادات، كه اجر روزه و اجر نماز با هم فرق ميکند، اما هر دو عبادت است، اجر حج با هر دو فرق ميکند اما هر سه عبادت است، هر سه با زکات فرق ميکند هر چهار تا عبادت است، تمام آيات احسن است، ابلغ است، افصح است، ولي در عملکرد ما که قرار ميگيرد، از نظر پاداش اختلاف دارد در خود آيات هيچ اختلافي نيست هيچ بالا و پاييني نيست، هيچ موجي نيست (فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ) اما شما ميتوانيد آيه بياوريد که احسن باشد، اجمل باشد،احکم باشد و ابلغ باشد و بهترين مفهوم هم برساند و بهترين کاربرد هم در قلب داشته باشد، ميتوانيد بياوريد؟!
اين که آية الکرسي احسن از آيات ديگر باشد نه، آن فصاحتي که در آيات روز اول بعثت است در سوره علق ميبينيد در آخرين آيات روزگار بعثت هم همين را ميبينيم از نظر قواعد، ادبيات، معنا و مفهوم، استحکام، مثلا (انا انزلنا) يا شما (قل هو الله) را شب سه بار بخوان، طبق روايت ثواب ختم کل قرآن را ميبري اما اين دليل بر اين نيست که الفاظ و ترکيبات (قل هو الله) احسن از ديگر آيات است، واقعا (قل هو الله) با (تبت يدا ابي لهب) از نظر زيبايي و ادبي و فصاحت و بلاغت يک وزن دارند.
حالا برويم سراغ قدرت بشر که خود پروردگار عزيز عالم اعلام ميکند در همان روزگار هم اعلام ميکند در سوره حج آيه 73، با حرف (لن) هم ميگويد (لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له) يعني جمع عقلي، جمع ابزاري، جمع علمي، نه جمع بدني، همه جمع بشوند و هم فكر بشوند و کاري از دستشان بر آيد و ابزاري دراختيار داشته باشند، براي يک پشه، حالا ببينيد چه مثالي زده است، در سورة بقره ميفرمايد: (لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا) فما فوقها من صغره، نه بالاتر از آن در کِبَر، اين را نميگويد پروردگار عالم، ميخواهد پشه و فراتر از آن در کوچکي، والا بزرگتر از آن که هدف آيه را تامين نميکند يعني فراتر از آن در کوچکي، اگر تمام انسانها با تمام امكانات جمع بشوند، نميتوانند مانند او را بسازند. پشه و مگس را نميتوانيد بسازيد آيا ميتوانيد مثل قرآن بسازيد؟ حالا که عاجز هستيد و خودتان هم ميدانيد که نميتوانيد مثل قرآن بياوريد، چرا با قرآن و پيغمبر درگير ميشويد که تبديل بشويد به هيزم جهنم، چرا اينکار را ميکنيد؟
جمله (لن تفعلوا) به نظر ميرسد خبر غيبي است، يعني هرگز نميتوانيد، بشر آينده هم نميتواند (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ ) وقتي يک سوره را نتوانند بياورند آيا کاملش را ميتوانيد بياوريد؟! ( لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ) آن هم خبر غيبي است. (وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا ) حالا که نميتوانيد اگر بايستيد و پذيرش قرآن نداشته باشيد و تواضع به نبوت پيغمبر من نکنيد، و به خاطر جدا زيستن از قرآن و پيغمبر مبلغ فساد بشويد، چون بدون پيغمبر و قرآن نه آدم عبد خدا ميشود، نه حکيم ميشود، نه عادل ميشود، نه اهل عافيت ميشود، نه اهل اخلاق ميشود، حالا اگر بايستيد اين ايستادگي شما عاملش لجبازي و تعصبتان نيست؟ گردنکشي و گردن فرازيتان نيست؟ فرعون منشيتان نيست؟ آنهم ايستادن در مقابل کتاب و پيغمبري که اگر در آيات و روايات دقت كنيد او مايه خير دنيا و آخرت شماست، مايه سعادت امروز و فرداي شماست، شما سي سال از مرگ پيغمبر(ص) نگذشته بود كه اين همه انحراف ايجاد کرديد و چراغ پر نور قرآن و نبوت را آن قدر در مقابلش حجاب ايجاد کرديد که تبديلش کرديد به يک شمعي که سوسو بيشتر نميزند، با همان شمع سوسوزن، شما تمام ايران را گرفتيد، روم شرقي را گرفتيد، عراق را گرفتيد، آفريقا را گرفتيد، با همان شمع سوسو زن تمدن عظيم اسلامي را برپا کرديد، البته چون اکثريت با شما منحرفين بود ديگر نشد صداي اهل بيت (عليهم السلام) در اين شلوغ بازيهاي شما به همة اهل دنيا برسد، نگذاشتيد اين صدا از مدينه خارج بشود، اغلبتان مسلمان منحرف بوديد، ولي با همين انحرافتان با همين شمع سوسوزن کارتان به کجا رسيد؟ چه حکومت عظيمي را بر دنيا تشکيل داديد؟ با داشتن انحراف، چه کتابخانههاي را بوجود آوريد، چه تفسيرهايي را نوشتيد، چه رشته علومي را بوجود آورديد، همه اينها از برکت قرآن بود. با انحراف اين خورشيدي که تبديل به شمع سوسوزن با حجابهايي که برايش درست کرده بوديد اگر گذاشته بوديد بعد از پيغمبر(ص) قرآن و اهل بيت (عليهمالسلام) جريان طبيعي خودشان را حرکت بکنند قطعا تمدن الان، زمين الان، حکومتهاي الان، ملتهاي الان غير از اين بودند که الان هستند، حقتان هست که با ايستادگي در مقابل قرآن و مخالفت با پيغمبر هيزم جهنم بشويد، يک مقدار اگر به باطن خودشان مراجعه ميکردند، جواب ميدادند كه بله حقمان است.
اين، (و انتم تعلمون) ، آيه قبل است که حق را ميدانند، ميفهمند، يقين هم پيدا ميکنند ولي عناد، لجبازي و تعصب دارند، حقشان است كه اهل آتش و هيزم آتش باشند. اگر خودشان هم نمره به خودشان ميدهند که ما بايد هيزم آتش باشيم که چنانکه قيامت اين نمره را به خودشان ميدهند و خودشان را مستحق عذاب ميدانند و در آيات دوزخ هم آيهاي نداريم که اهل دوزخ به پروردگار شکايت بکنند، بگويند خدايا باعث جهنم رفتن ما تو شدي همه ميگويند: (غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا ) شقاوت ما بدست خودمان بر ما پيروز شد و ما را جهنمي کرد.