جلسه 119
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
ميدانيم که تغيير و تحول از پايين به بالا آمدن، از شکلي به شکل ديگر عبور کردن، از صورتي به صورت ديگر آمدن، از نقص به کمال رفتن، از ويژگيهاي مخلوقات است، احساسات آفريده شده هاست هيچ کدام از اين اوصاف براي وجود مقدس پروردگار عالم نيست و نبوده است و نخواهد بود در اَنجا حرکت کمال از نقص به کمال معنا ندارد. حرکت مکاني، حرکت جسمي، حرکت زباني، حرکت عقلي، حرکت علمي معنا ندارد. تغييرات در افکار انسان در روش انسان در منش انسان و در موجودات زنده اثر گذار است در عرصۀ علمي شما را راهنمايي ميکنيم يک نفر در سن دوازده سالگي شروع ميکند به شعر گفتن او کار هم ميکند اما شعر در سن دوازده سالگياش با شعر در سن سي سالگياش خيلي تغيير ميکند به خاطر اينکه در او هم تغيير عقلي و هم تغيير تحصيلي ايجاد شده است.
کار موجودي که از نقص به کمال در حرکت است، از عيب به بيعيبي در حرکت است، از صغارت به کبير شدن در حرکت است، ضرورتاً اختلاف پيدا ميکند يعني بين افکار دوره عمرش، بين نوشتههايش بين گفتههايش، بين خلقتش تفاوت زيادي پيدا ميکند اما وقتي ما اعتقاد داريم اين معرفت را انبيا به ما داده است انبيا با دليل و برهان و ائمه هم همين طور القا کردهاند که هيچ حرکتي در حريم مقدس حضرت حق وجود ندارد ازلاً و ابداً در همه جهات وحدت و حقيقت است بدون اينکه چيزي در او اثر گذار باشد خودش اثر گذار است ولي اثر گير نيست پس اقتضا ميکند اگر يک کتابي را در طول بيست و سه سال نازل بکند ابتداي نزول تا انتهاي نزول از نظر فصاحت و بلاغت، علمي بودن با توجه به اينکه در همه رشتهها وارد شده است اختلافي در او ديده نشود تفاوتي در او ديده نشود و وقتي اختلاف در او در طول بيست و سه سال ديده نشود خودش دليل بر اين است که وحي است يعني تجلي يک علم سالم است، تجلي يک حکمت ثابت و بينهايت است و محصول يک وجود بينقصي است که ازلاً و ابداً کمال محض بوده است اين هم يک دليل وحي بودن قرآن است.
(وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً) حالا که وحي است کار خالق را ابداً مخلوق نميتواند انجام بدهد، بر اين اساس به مشرکين مکه ميگويد اگر شک داريد که مخلوق دست انسان است شما هم انسان، مصالح قرآن هم که حروف است در دستتان است (وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ) نتوانسته و (لن تفعلوا) و هرگز نميتوانيد.
خودتان را با آتش ابدي روز قيامت درگير نکنيد، من دارم به شما محبت ميکنم، لطف ميکنم، مهرباني ميکنم، با وحيي که با اين تحدي براي شما ثابت ميشود که وحي است مخالفتي نکنيد.
با آن قلب و صاحب قلبي که قرآن به او نازل شده است مخالفت نکنيد که درگير به آتش جهنم نشويد.
اين کتاب خيلي شگفت آور است که بيست و سه سال روز اول در هر فني مطلبي را که مطرح کرده يا کلي يا وارد جزئياتش شده در سال اول و دوم و در سال آخر بعثت اگر همان فني را که بيان کرده دوباره بيان کرده، ديگر نميتوان گفت که کامل ترش را بيان کرده، خدا که از نقص به کمال نميرود که بصيرتش هم از نقص به کمال برود، آنجا حق را گفته اينجا هم حق را گفته، آنجا فصاحت داشه اينجا هم همان فصاحت را دارد، آنجا بلاغت داشته اينجا هم همان بلاغت را دارد، آنجا قول ميسور بوده اينجا هم قول ميسور است، آنجا قول بليغ بوده اينجا هم قول بليغ است، آنجا علم استوار بوده اينجا هم علم استوار است.
من يک نمونۀ کلي خدمتتان عرض کنم انسان در سه هويت قرار دارد: يک هويتش هويت فردي است يعني بدون ارتباط با غير خودش که اگر در اين فضاي فردي کارهايي انجام بدهد که بما هو فردٌ که کارش هم سرايت به ديگران ندارد و نميکند يک هويت خانوادگي است يا پسر يا دختر ميشوند زن و شوهر اين يک بدنه خانوادگي انسان است بچه دار که ميشوند. اين بدنه کاملتر ميشود، عروسدار و داماددار هم که ميشوند کاملتر ميشوند، که اينجا انسان ميشود بعلاوه چند نفر ديگر بعلاوه زن بعلاوه يک بچه دو بچه اينجا ديگر نميتواند حيثيت فردي خودش را بپايد و کاري به زن و بچهها نداشته باشد چون اگراين مطلب را از مردم دنيا بپرسيم جواب همة آنها يکي است، حالا در عملکردشان اختلاف پيدا کردهاند نميدانم که حالا اين خانمي را که عقد کردي و همسر قانوني تو شده از او حقي بر تو ثابت ميشود يا نميشود؟ يا از جنابعالي بر عهده او حقي ثابت ميشود يا نميشود؟ بالاخره ميگويد: همسرم است. همين که ميگويد: همسرم هست، يعني من در ارتباط با او هستم و او در ارتباط با من است. يک سلسله مسائلي است که از او بر گردن من است حتماً بايد رعايت کنم يک دانهاش حق غريزه است والاّ حقوق بسيار عالي از زن بر عهده مرد است متقابلاً از مرد بر عهدة زن است، همين طور که يک حق زن بر مرد حق غريزه است همين حق هم از مرد بر عهده زن است حالا در اين زمينه مردم دنيا حالت کلي مسئله را قبول دارند، حالا قوانين در رفتار و کردار فرق ميکند البته ما آن قوانين را ناقص ميدانيم يا اگر در بين بيست تا قانون يک قانون خوب باشد ما به آن زن و شوهر غير مسلمان ميگوييم با يک گل زندگيتان بهار نميشود.
هويت ديگر انسان هويت اجتماعيش است حالا آن وقتي که حاکم ميشود يا آن وقتي که شهروند ميشود يا آن وقتي که در محل زندگي ميکند يا در مسجد و يا در حج به جمع ميپيوندد، يا به جريانات اجتماعي که بر کل کشور پيش ميآيد ميپيوندد اين سه کليات را شما در نظر بگيريد کتاب خدا از زمان نزول تا پايان نزول يک سلسله مقرراتي را به عنوان وظيفه و تکليف انسان در عرصة فردي بودنش يک سلسله وظايف در عرصة خانوادگياش و يک سلسله تکاليف در ارتباط با اجتماعش بيان ميکند.
حالا شما همين سه مرحله را برويد در مکاتب ديگر چه مکتب حقوقي چه مکتب روانشناسي چه مکاتب دولتي شما در غير اسلام ببينيد آنقدر تفاوت چه در جهت فردي انسان چه در جهت خانوادگي انسان، چه اجتماعيش ميبينيد که اين تفاوت گيج کننده است و هنوز هم هيچ آرامشي به مردم جهان بعد قرنها که بشر در قانون گذاري از خدا جدا شده، گفته من نيازي به تو ندارم خودم ميتوانم فرد را به تمام هويت و نيازهايش هدايت کنم، در چهار چوب خانواده هم ميتوانم هدايت کنم در چهار چوب جامعه هم ميتوانم هدايتش کنم ولي حالا شما در اروپا و آمريکا و کشورهايي که هفتاد سال کمونيسم بودند و بعضي از بيدينهاي مملکت خودمان، فردي که خود را در اختيار بشر قرار داد و همين فرد خود و خانوادهاش را در اختيار قوانين و حقوق بشري قرار داد و همين فرد وقتي که عضوي از جامعه شناخته شد نه در هويت فردي نه خانوادگي نه اجتماعيش کمالي پيدا نکرده، امنيتي و آرامشي پيدا نکرده است چون که قوانين مختلف در هر سه رشته انسان را گيج کردهاند مثلاً در مسئله فرديش جوري بارش آوردهاند که در چهارچوب خانواده و حفظ خانواده نميگنجد لذا نظام خانواده در اروپا و آمريکا هشتاد درصد نابود شده است يعني ديگر خانواده مطرح نيست يا آزادند که جواني از هر کس خوشش آمد با او ازدواج کند چهار تا بچه هم که پيدا کرد روزي که خوشش نيامد زن را با بچهها رها کند برود يک زن ديگر بگيرد و اگر اين زن بعد از سه تا بچه از آقا خوشش نيامد همان روز برود با مرد دلخواهش روي هم بريزد و با او زندگي کند، لذا در انگلستان که يک شهرش خود من بودم در روزنامههايش نوشته بودند از هر سه فرزندي که در کل کشور به دنيا ميآيد يکياش حرامزاده است اين مربوط به ده سال پيش بوده است اما الان روند حرامزادگي بيشتر شده و احدي هم در تصميمات خانوادگي آزاد نيست يعني اگر يک زن با سه تا بچه ظهر شوهرش آمده خانه نوشته من ديگر از تو خوشم نيامد، يک رفيق ديگر پيدا کردم من رفتم با او، نه ميتواند از او شکايت کند، نه ميتواند برود دنبالش، نه ميتواند برود از او جريمه بخواهد، نه ميتواند برود گريه کند، بگويد مادر بچه هايم هستي پيش بچهها برگرد. من آنجا که بودم بعضي از خانوادههاي ايراني که سالها در آنجا بودند به همچنين خطي رسيده بودند زن ميآمد پيش من زار زار گريه ميکرد ميگفت: ظهر آمدم خانه، ديدم شوهرم نوشته: من ديگر از تو خوشم نميآيد رفتم با يکي ديگر، يا مرد آمده پيش خودم گفته آمدم خانه ديدم زنم نوشته من ديگر از تو خوشم نميآيد کس ديگر را پيدا کردم لندني است از تو خوشگلتر، از امشب با او زندگي ميکنم حق اعتراض هم ندارد حتي اگر هم به دنبال زنش برود و زنش به پليس زنگ بزند، مرد را بيچاره ميکنند يا زن را بدبخت ميکنند.
در امور اجتماعي مردم مسئول جريانات اجتماعي نيستند مسئول جريانات، دولت است يعني اگر جنابعالي در اروپا يا آمريکا يک ماشين تصادف بکند سه نفر در اين اتومبيل كشته شدهاند اگر شما آنها را برسانيد به بيمارستان قطعاً از مرگ نجات پيدا ميکنند، حق نداري به آنها دست بزنيد، ميگويند اين حق اجتماعي از تو سلب است دلت بسوزد يا به زخم توجهي بکني، به تو چه ربطي دارد؟ اين گردن دولت است حالا يا تلفن بزن دولت بيايد يا نزن اصلاً به تو ربطي ندارد و محبت به غير را و ديگر دوستي را کاملاً از قلب بيرون آوردهاند و ريشهاش را خشکاندند يعني وقتي ميبينند مثل ما نيستند تحت تأثير قرار بگيرند يا خودمان به بيمارستان برسانيم يا پليس را خبر کنيم يا همان جا کارهاي اوليه را بکنيم ناله بکنيم يا دعا کنيم خدايا اين زن و بچه تصادف کردند نجات بده.
قانون اسلام به او ميگويد: (تعاونوا علي البر و التقوي) اگر روز اول بعثت به او گفت: (وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر) بيست سال ديگر گفت: (و تعاونوا علي البر و التقوي) اگر روز اول گفت که تو مسئول جامعه هستي (كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه) گفت : (فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعين) روز آخر هم در مدينه گفت: (وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساء) .
من زنان از پا در آمده، مردان راه چاره بسته، بچههايي که از شر دشمن کاري نميتوانند بکنند. تو آدم شجاع تو آدم مسلح تو آدمي که ميتواني وارد جنگ بشوي مسئول کل اين جامعهاي، در نهج البلاغه است (فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم) حتي نسبت به حيواناتي که در مملکتت زندگي ميکنند يا گاو و گوسفند و قاطري و شتري که در اختيار زندگيت است يا چهارتا مرغ و خروس و اردک خانه ات نسبت به آنها مسئولي يعني دايره مسئوليتت در فرد بسته نميشود، درش باز است تا تو خانواده تشکيل بدهي آنجا مسئوليتت پنج برابر ميشود اينکه در جامعه بياييد مسئوليتت در حد خودت هفتاد ميليون برابر ميشود.
حرفهايي که روز اول زده با حرفهايي که روز وسط زده با حرفهايي که در آخرين آيات نازل شده است در تمام جهات فني و هنري و معنوي و ملکوتي و فصاحت و بلاغت و استواري يکسان است، مسائلي در رابطه با جريانات کلي در مکه به صورت جمع مطرح کرده است، در مدينه به صورت جمع در ابتداي بعثت به صورت جمع ميبينيم که همه در تمام فنون خودش واحد است و يک رنگ دارد اختلافي ندارد هم اين را لحاظ بفرماييد که از وسط و آخر تفاوتي ندارد، هم اين را لحاظ بکنيد که در يک فن هم حرف نميزند در تمام فنون حرف ميزند در مسائل سياسي در مسائل اقتصادي يعني اگر در مکه گفت: ربا حرام ديگر در وسط کار نيامد بگويد عجب ديگر جامعه رشد کرده نياز به يک سلسله مسائل دارد و جامعه چارهاي ندارد که يک بدنهاش وارد ربا شود پس حالا مصلحت اقتضا ميکند حرام بودن ربا را برداريم يا عرق خوري را حلال بگوييم اگر در امر اقتصادي يا سياسي چيزي را حرام کرد تا آخر اين حرام را ادامه داد تا قيامت هم اين حرام را ادامه ميدهد، در اقتصاد هم همين طور در احکام فقهياش ببينيد هيچ اختلافي در احکام فقهي قرآن کريم نيست.
اما من يک جمله زيبا برايتان بگويم که مسئله نسخ هم برايمان حل بشود که در نسخ اختلاف نيست که در اين حکم و حکم بعدي تفاوت باشد اراده پروردگار گاهي در ارائه قانون با لحاظ حدود زماني ظهور ميکند يعني پروردگار اراده دارد به علم خودش که تا سال اول هجرت قبله به طرف بيت المقدس باشد ولي بعدش نميخواهد قبله به طرف بيت المقدس باشد ميآيد زمان را اعلام ميکند که نيازي نيست به اين حکم عمل کنيد از حالا به بعد (فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام) وجهت را به طرف مسجد الحرام کن اين قبله ديگر قبلة (فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم) است نه آنوقت که به طرف بيت المقدس نماز ميخواندند کارش ناقص بوده، نه وقتي که شروع کردند به طرف مکه نماز بخوانند کارشان کامل در قبال ناقص بوده است آنجا عبادت الله بوده اينجا هم عبادت الله بوده است در مسائل اخلاقي شما جزء بيست و نهم و سي ام آياتي را که در رابطه با اخلاق است نگاه بکنيد بعد آياتي که بعداً نازل شده تا آخر عمر پيغمبر يک روش اخلاقي ثابت اعلام ميکند که با همين روش اخلاقي انسان ثابت ميکند که متخلق به اخلاق الهي ميشود و انسان وجودش از توليد شر تعطيل ميشود اصلاً هدفش از بيان احکام و مسائل سياسي اخلاقي اين است که انسان در تمام زمينههاي زندگي منبع خير باشد همچنين وارد مسائل تاريخي شده است از زمان حضرت آدم تا زمان بعثت يعني يک تاريخ چند مليون ساله را از زمان نزول قرآن شروع کرده به گفتن امهاتش تا زمان مرگ پيغمبر شما تمام آيات تاريخي را ببينيد اگر در مکه راجع به موسي حرف زده همان حرفها را اواخر عمر پيامبر هم بدون اختلاف دارد اگر درباره ابراهيم دارد نظرش برنگشته از نقص به کمال نرفته که بگويد آنجا درباره ابراهيم کم گفتيم يا اشتباه گفتيم يا ميزان نگفتيم حالا که کار پخته شده است برايتان ميزان ميگوييم.
در مسائل روانشناسي که من يک کتابي ديدم متأسفانه مصريها نوشتهاند ما شيعهها درمسأله روانشناسي قرآن و روايات چرا وارد نشديم و کتاب مستقل ننوشتيم يا اگر نوشتيم هنوز مراحل اوليه را طي ميکند تمام کتابهايي که در دانشگاهها در رشته روانکاوي يا روانشناسي تدريس ميشود هنوز مال خارجي هاست بيشتر مؤلفين هم يهودي هستند ولي حاکم بر دانشگاه است در روانکاوي قرآن نگاهش به انسان زمان اول بعثت است نگاهش به انسان در هنگامي که پيغمبر در مدينه بوده است يک نگاه است در عبرت آموزي در موعظه و جهان بيني و مسئله خرد ورزي انسان، تعقل و انديشه، ايمان و هجرت و جهاد آنچه را که بيان کرده اقلاً استوار و غير قابل تغيير در رشتههاي گوناگون در عباراتي که کمال فصاحت و بلاغت و استحکام و در روزگاري که اين رشتهها اصلاً مطرح نبوده جامعه شناسي که در مکه مطرح نبوده، روانشناسي و خانواده شناسي تکليف شناسي مطرح نبوده است، با اين کيفيت معجزه بودنش و نبوت پيغمبر يقيني و ثابت و قرآن آمده با نبوت پيغمبر راه مستقيم را در همة زمينهها به روي همة انسانها گشوده، واقعاً حجت را بر همه تمام کرده و با همه مکتبها با عاليترين اسلحه که دليل و برهان و حکمت است روبرو ميشود و مکتبها را باطل اعلام ميکند اين قرآن است که براي همة طبقات واقعاً معجزه است، براي سخن سنجان در فصاحت و بلاغت، براي حکما در علم حکمت، براي دانشمندان در جنبههاي علمي، براي جامعه شناسان در آيات تاريخي و اجتماعي، براي قانونگذاران در روش قانونگذاري، براي سياست مداران در فنون سياسي، براي حاکمان در طرح حکومت عادلانه، هم معجزه است هم درس است هم طرح است هم قانون است هم نقشه است، روي اين حساب خودش با اين همه رشتهها و استحکام با کمال شجاعت فرياد ميزند هنوز هم فريادش بلند است آينده هم بلند است (هذا القرآن لا ياتون بمثله) در سورة بقره هم ميفرمايد (وادعوا شهدائکم) در همين آيه مورد بحث دارد تمام قدرتمندان علمي و زباني تان را بخواهيد وقتي حجت تمام است برادران آنهايي که عمدي پشت به قرآن دارند زندگي ميکنند آنهايي که از روي لجبازي آنهايي که از روي علل ديگر کافر به قرآن مجيد هستند چون حق بودن قرآن مجيد ثابت است، آيا ممکن است يک فرد بدون اتصال به ذات مستجمع جميع صفات کماليه کتابي را بياورد و خودش بنشيند و آن هم در مکه آن هم در حالي که همه ميدانستند امي است ـ امي را در قرآن به بيسواد بودن معني بکنيم ـ اين مهم است که يک آدم درس نخوانده بيايد کتابي ارائه بکند که در تمام فنون و در همة هنرهاي آيات کمال نشان بدهد اين بدون ارتباط با حق امکان دارد؟ آن هم فردي که در يک جمعيتي زندگي ميکرده که از آدميت آنچه که داشتند اين بوده است: غارت اموال، زنده به گور کردن دختران، کشتن بچهها از ترس فقر، افتخار به پدران لاابالي و بت پرست، ازدواج کننده با مادران و افتخار کننده به بيسوادي اصلاً يک دورهاي بر عرب جاهلي گذشت که به خاطر بيسوادي سينه سپر ميکردند و اگر باسوادي را ميديدند تحقيرش ميکردند در اين جمعيت بزرگ بشود و بعد اين قرآن را بياورد آيا اين دليل بر ارتباط او با يک ذات مستجمع جميع صفات کمال نيست، بحث دو آيه در حدي که ضروري ديده ميشد تمام شد. فردا انشاء الله آية بيست و پنجم سورة بقره.