جلسه 121
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
در مسئلۀ آتش دوزخ، آتش گيرۀ آتش و به عبارت ديگر هيزم آتش دوزخ را در يک بخش آيه با کمک از ديگر آيات قرآن کريم و روايات بيان كرديم.
که عرصه قيامت همان کفر و همان آتش گناه است که در قرآن گاهي به صراحت هم بيان شده است گاهي ميگويد (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبون) آيا غير عمل خودتان را جزا به شما ميدهم؟! اين جزا خود عملتان است دو ماهيت نيست، دو جوهر نيست. آن عمل با گناهان تفاوت ندارد فرق ندارد يک صورت اين آتش در دنيا گناهانتان است يک صورتش در آخرت آتش دوزخ است شما يک شکلي از آتش را در دنيا ميبينيد يک شکلش را در آخرت ميبينيد.
مسائل ديگري هم در کنار آتش هم در قرآن کريم هم در روايات مطرح است که آيا اين آتش توليد شده به وسيلۀ گناه و معصيت قابل خاموش شدن هست. همين آتش اگر برافروخته بشود برافروختگيش در دنيا آيا دائمي و جاويد است يا نه؟ آيا علتي و عاملي هست که آتش را خاموش بکند؟
قرآن مجيد، روايات و اخبار ميفرمايند: که آتش افروزان همين گناهکاران اهل کفر و اهل فسق اگر توبۀ واقعي کنند که شرايط توبۀ واقعي هم در آيات و روايات بيان شده است.
در حکمتهاي نهج البلاغه هم آمده است که مردي استغفار ميکرد اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: استغفار و آمرزش خواهي مقام برترينهاي جهان است و تو تصور ميکني که توبه مردم گنهکار لفظي و زباني است که با گفتن استغفرالله پرونده پاک و شسته بشود. اشتباه او را حضرت با توضيح در شش مرحله که از شرايط توبه است بيان کردند قطعۀ خيلي جالبي ازحکمتهاي نهجالبلاغه است، لازم است انسان بداند.
اغلب آيات در کنار توبه، لغت اصلاح را به کار گرفتند (فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْد ظُلْمِهِ و اصلح) يا (تابوا و اصلحوا) و اگر به خدا برگردند و در اين بازگشت تمام خرابيهاي گذشته را اصلاح بکنند اين جا اصلاح خرابيهاي گذشته يک کار وسيعي است.
پيغمبر به معاذ ميفرمايد: «اوصيک بتقوي الله» که اين سفارش معمولاً در زبان همۀ انبياء و ائمۀ طاهرين (عليهم السلام) بوده است. ميفرمايد: من تو را خيلي سفارش ميکنم به افتادن در اين چاله که چالۀ دوزخ است و آن اين است «و تکذب صادقاً» راستگويان عالم راتکذيب کنيم، انبياء خدا راستگويند، خدا راستگو است (ومَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً) من تو را بر حذر ميدارم «و تکذب صادقاً او تصدق کاذبا» يا دروغگوي را در فرهنگش تصديق بکني «او تطيع آثماً» من تو را برحذر ميدارم از اينکه از گنهکار پيروي کني و قدم جاي قدم او بگذاري تا ميرسند به اين جمله «و احدث لکل ذنب توبة» براي هر گناهي توبۀ مخصوص خودش را به کار بگير.
مثل اين که در اواخر سوره بقره ميفرمايد: آنهايي که رباخوار هستند آن اضافاتي را که گرفتند به صاحبانش برگردانند (فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُم) سرمايههاي اوليه را که پاک بوده و با حرام مخلوط نبوده مال خود شماست.
اين گناه رباخواري و توبهاش و قضاي نمازهاي نخوانده اين اصلاح است. توبۀ هر گناهي به تناسب آن گناه که شروع ميشود و مسئلۀ اصلاح در ميان ميآيد، ارادۀ پروردگار به اين تعلق گرفته که با هجوم توبه به آتش افروخته شده ارزيابي کنيم که اگر اين عنايت نبود بعد از تکليف همان اولين گناهي که آدم مرتکب ميشد آتش آن براي ابد ميماند و ديگر قابل جبران نبود.
اما چه محبتي و لطفي به گناهکاران عالم کرده که اگر توبه هم كنند عمل صالح انجام دهند، اصلاح کنند گذشتۀ خود را مورد عفو مورد مغفرت مورد کفران سيئات قرار ميگيرند.
سه مرحله در قرآن مورد مغفرت و عفو و تکفير گناه است يعني پوشاندن گناه در مسئلۀ توبه و نقطۀ اوج محبت و مهرباني خدا به بندگان گنهکار است.
حالا براي اينکه بدانيم با توبه کنندگان قيامت چگونه معامله ميکند به جلد ششم بحارالأنوار مراجعه کنيد و همۀ روايات باب توبه را در اين جلد بخوانيد (إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ كِراماً كاتِبينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُون) در پرونده ثبت ميکنند گوش و چشم و دست و پا و پوست همه گواه بر گناهند زمين گواه گناه است.
به داود ميفرمايد: درحديث قدسي هم امام صادق ميفرمايد: که با توبۀ واقعي خداوند تمام گناهان انسان را از ياد حافظانش ميبرد يعني ميگويد کرام کاتبين انسان تائب را در قيامت ميبينند كه به عنوان گنهکار بخشيده شده نميبينند اصلاً يادشان نميآيد يا (يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها) زمين ديگر حرفي دربارهاش نميزند تمام عوارض گناه از بين ميرود و مهمترين آن خاموش شدن و نابود شدن آتش است.
اگر در آيات قرآن بيشتر دقت شود ميبينيم خدا به ملتها مانند ملت يونس قطعاً خبر عذاب داد يعني حتمي بود ولي قوم نميدانستند که اين حتميت در اراده الله مشروط به عدم توبه است اگر توبه کنند اين حتميت لغو ميشود. يعني وعدۀ قطعي عذاب همراه با يک تبصره اين در ارادۀ حق است که کسي نگويد وعده دادي خلف وعده کردي، چرا مگر به طور يقين و قطع نگفتي قومت را نابود ميکنم چرا به طور قطع و يقين گفت، ولي در علم و اراده او اين بود که اين قطعيت قابل تحقق است مگر اينکه مردم توبه کنند ديگر قطعيت اين عذاب نخواهد داشت.
يعني قانون كيفر همراه با تبصره بر ارادۀ پروردگار عالم گذشته است و در سورۀ الرحمن ميگويد کسي از من حق ندارد بپرسد من خواستم گنهکار تائب را ببخشم تو چه حقي داري به من ميگويي چرا بخشيدي؟ اين ديگر آدم خيلي متکبري بوده است.
اما حق الله بر خلاف تصوري که بيشتر مردم دارند بسيار مهمتر از حق الناس است در رسالۀ حقوق امام سجاد(ع) اولين جمله اين است: «حق الله الاکبر» يعني اگر حق پدر و مادر که بالاترين حق است بعد از حق خدا تزاحمي با حق پروردگار داشت مثل اينکه (إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَك) اگر به تو گفتند: مشرک شو (فَلا تُطِعْهُما) چون حق خدا حق اکبر است و مقدم بر همۀ حقوق است. اختيار هم با اوست اما خوردن حق الناس كه البته گناه است ولي اگر من حق مردم را بدهم ديگر حقي بر عهدۀ من نيست. اگر طرف من را ببخشد حقي ديگر بر عهدۀ من ندارد اگر حالا من توبه کردم ولي يقيناَ ميخواهم بپردازم و من خيلي هم زحمت کشيدم کار کردم که پول مردم را بدهم ولي نشد روز قيامت اين آدم طبق روايات ما گرفتاري ندارد چون مصمم بوده بپردازد.
پروردگار به طلبکارش ميفرمايد: گناهي داري در دنيا در پروندهات که آمرزيده نشده باشد؟ ميگويد: بله، خطاب ميرسد: از اين بنده که ده تومان به تو بدهکار است بگذر من هم از تو بگذرم آدم از خدا ميخواهد که روز قيامت سريع از ديگران بگذرد که خدا از انسان بگذرد گاهي هم آدم روحيۀ پاک و بالايي دارد که بدهياش به قيامت نميافتد.
ما دو نفر بوديم كه با يک نفر از اهل همدان که خيلي اهل حال بود رفيق بوديم، اين در زندگي دچار مشکل شد آن دوست من دستش از من بازتر بود. ما دو نفر بنا گذاشتيم نگذاريم مشکلات به او و به زن و بچهاش فشار بياورد.
من چند روزي مشهد بودم وقتي برگشتم با دوستم پيش او رفتيم كه احوال او را بپرسم. رفيق ما گفت از دنيا رفت و من يک روز قبل از دنيا رفتنش پيش او بودم، به او گفتم: مشکلي نداري؟ گفت: نه فقط مرگ را نزديک ميبينم.
هفتاد هزار تومان كم كم از مردم قرض کردم و دو سه تا کار خوب هم براي او پيدا شد رفت و دو روز بيشتر نماند که يک کار را که حقوق خوبي هم ميدادند، من به او گفتم: چرا نرفتي؟ گفت: معيشت خانوادهام در گرو دينم بود سختي را تحمل ميکنم ولي دينم را نميدهم. گفت: من خيلي عصباني شدم. گفتم: تو هفتاد تومان بدهکاري به فلاني، يعني به من نگفتي با يک قاطعيت گفت: مشکلي نيست. حالا من به تو ميگويم من که از دنيا رفتم، ارثي هم ندارم غير از اثاثهاي خانه که آن هم نميشود به آنها دست گذاشت، طلب من بر عهدۀ وجود مبارک امام زمان است كه طلب من را بپردازد. البته به شب چهلم هم نکشيد. بالاخره دلها به اذن الله در يد قدرت اوست. ما دو نفر چنان تحريک و تشويق شديم که هم آن زمان هفتاد هزار تومانش را داديم و هم يک خانۀ ملکي براي زن و بچهاش خريديم.
در باب تجري رسائل آمده است که خيلي اخلاق زشتي است که آدم در برابر خدا سينه سپر کند و آب را به عنوان شراب بخورد. شيخ انصاري(ره) عقيدهاش اين است که او گناه کرده است. ولي يک آدم فروتن و خاضع و اهل عبادتي تشنه است حالا آمده خانه برادر خود و نميداند که اينها عرق خورند و ليوان پر از شراب را كه رنگ آب است برمي دارد و به نيت آب ميخورد و حالا که ميخورد ميبيند تلخ است كنار ميگذارد نميداند چيست؟ ولي كمي هم مست شود. شيخ ميفرمايد: ابداً گناهي بر او بار نيست گناه فقط مال عمل نيست همان جرأت بر پروردگار گناه است.
در يک روايت باز آتش را وصف ميکنند اگر جهنمي را در صورتي که دنيا هنوز موجود باشد بيرون بياورند و در آتش دنيا بخوابانند از استراحت خوابش ميبرد. در اينجا با اين مثل ميخواهد عظمت آتش فردا را نشان بدهد يعني آتش دنيا در برابر آتش آخرت گلستان است آتش دنيا که چيزي نيست.
يکي از راويان به نام ابن بکير از وجود مقدس حضرت صادق(ع) نقل ميکند. اگر جهنمي را از آتش در بياورند و در آتش دنيا بخوابانند خوابش ميبرد در تفسير ابوالفتوح رازي جلد يک صفحۀ صد و شش است اما اين روايت دوم که ابن بکير از امام صادق(ع) نقل ميکند کافي جلد دو کتاب ايمان و کفر باب کبر صفحۀ سيصد و ده اين هم روايت خيلي سنگيني است (إِنَّ فِي جَهَنَّمَ وَادِياً لِلْمُتَكَبِّرِينَ يُقَالُ لَهُ سَقرٌ) کلمۀ سقر در جهنم يک منطقهاي است که ويژۀ متکبرين است البته متکبرين نه آن که يک مقدار سنگين جواب آدم را ميدهد اين تکبر تکبر در برابر خواستههاي وجود مقدس حضرت حق است. که يک موجودي يک روز نطفه بوده است و با خوراك اين نطفه بزرگ شده است در برابر وجود اقدس قدرت و علم بي نهايت و رحمت بي نهايت بايستد و بگويد من براي خودم در اين عالم کسي هستم «فشكا الي الله تعالي شدّة حرّه» اين وادي در جهنم به پروردگار عالم شکايت ميکند از حرارت سنگينش «وَ سَأَلَهُ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّس» از خدا ميخواهد اجازه بدهد كه در اين تراکم حرارت سقر يک نفسي بکشيم که مثلاً حالمان عوض بشود و يک سختي از ما آسان بشود.
خوب اينجا دو آيه بايد برايتان بخوانم که اين بخش از روايت بيشتر معلوم بشود، حرف زدن با پروردگار.
اما آيۀ اول (و ان الاخره لهي الحيوان) آخرت که ميگويد با تمام هويت و حيثيتش زنده است يک فرقي بين آخرت و دنيا است دنيا هم مرده هم زنده دارد اما آخرت مرده ندارد.
آيه ديگر فرق ديگر دنيا و آخرت اين است در دنيا خوبيها و بديها پاکيها و ناپاکيها مخلوط هستند و جدايي ندارند اما قيامت (وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُون) است مجرمون در کناري هستند و مؤمنين در کنار ديگر آنان در بهشت هستند اينها در دوزخ مخلوط نيستند با جهنم خدا حرف ميزند جهنم هم با خدا حرف ميزند خدا وقتي جهنميها را در جهنم خطاب ميرسد (هَلِ امْتَلَأْتِ) معدهات سير شد (وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ) ميگويد کجا سير شدم بريزيد که من هنوزگرسنهام «وَ سَأَلَهُ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّس» سقر ميگويد اجازه به من بدهيد يک نفس راحت کنندهاي بکشم اين تراکم حرارتي و داغي يک مقدار رد بشود امام صادق(ع) ميفرمايد: خدا به سقر اجازه ميدهد خوب حالا يک نفس بکش عيبي ندارد «فَتَنَفَّس» يک نفس که ميکشد نفس او بالا ميآيد «فَأَحْرَقَ جَهَنَّم» با اين يک نفس همه جهنم آتش ميگيرد.
در آيۀ بيست و چهار که توضيحاتي پيغمبر درباره جهنم فرمودهاند: خدا به متکبران و لجبازان و مشرکين و سينه سپر کنان در برابر قرآن ميگويد حالا که نميتوانيد مثل چنين قرآن را بياوريد از يک چنين آتشي خودتان را حفظ کنيد.