جلسه 122
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
بنابر آيات و روايات عمل صالح مؤمن چون اين قيد مؤمن در قرآن کريم در اکثر آيات لحاظ شده است (من عمل صالحاً من ذکر او انثي و هو مؤمن) يعني اگر و هو غير مؤمن باشد اين دو برنامهاي که در آيه عنوان شده است تحقق پيدا نخواهد کرد يکي (فلنحيينه حياة طيبة) يکي (ولنجزينهم اجرهم به احسن ما کانوا يعملون) از زمان آدم هم با ملتها شرط کرده است عملي قبول ميشود و رضايت من را جلب ميکند و مزدي مثل بهشت که مؤمن باشي اين قرارداد را به وسيلۀ کتب آسماني و زبان انبياء به همه مردم رسانده، نکتهاش هم اين است که غير مؤمن يعني کسي که کافر به پروردگار است يا کسي که منکر است يا کسي که کاري به کار خدا ندارد، گر چه بگويد عالم خدا دارد هيچ گاه نميآيد عملي را براي خدا انجام دهد اگر عمل عمل خوبي هم باشد براي ارضاي خودش است يا براي ارضاي ديگران است يا براي اين است يک كارخانه پر جاذبه پول سازي با عمل بسازد، بنابراين حتماً در کنار عمل صالح ايمان بايد باشد و شرط اين عمل از هر مؤمني که صادر بشود همان وقت تبديل به بهشت ميشود به تناسب عمل و هر عمل بدي که از انسان صادر بشود همان وقت آتش ميشود الاّ اينکه بين ما و آخرت، دنيا حائل است ما هم بهشت را نميبينيم که عمل خود ماست هم دوزخ را نميبينيم که عمل خود ماست.
اين عمل صورت خارجي اش بهشت است يعني اين عمل همين جزاي ماست يا همين گناه آتش گناه کاران است که صورت آخرتي گناه است اين در قرآن مجيد بعضي از آياتش را خواندم صريحاً اعلام شده است (هل تجزون الاّ بما کنتم تعملون) آيا جزايتان غير از عمل خودتان چيز ديگري هم هست از خارج شما پاداش نداريد پاداشتان همان عمل خودتان است چيزي است که يک نکته در اينجا در کنار (فاتقوا النّار التي وقودها النّاس) بيان شد که اين نکته نهايت لطف و مرحمت و عنايت خدا به بندگانش است که اين عملي که همان آتش قيامت است اگر در دنيا در معرض توبۀ واقعي قرار بگيرد در حقيقت اين توبه ادارۀ آتش نشاني اين عالم است توبه قدرت دارد که اين آتش را نابود بکند خاموش بکند و از بين ببرد در روايات باب صلاة که مرحوم شيخ حُر عاملي در وسائل و قبل از او در فروع کافي يا در کتابهاي شيخ صدوق نقل شده اين روايت را ميخوانيم اغلب هم نقل کردند که پيغمبر(ص) ميفرمايد: «به نماز برخيزيد تا آتشي که افروختهايد اين نماز خاموشش بکند خود اين نماز رجوع به پروردگار است رفتن به پيشگاه حق است اعلام تواضع و فروتني به وجود مقدس حق است و اين قدرت را خدا به نماز داده است به توبه داده است که آتش برافروخته شدۀ به وسيلۀ انسان که عمل گناهيش است خاموش بشود.»
در باب توبه من يک روايت فقط برايتان ميخوانم که در جلد دوم کتاب شريف کافي نقل شده، يادم ميآيد که در خارج کتاب کافي به وجود مقدس موسي بن جعفر نسبت داده شده است اما کافي به عنوان امام هفتم روايت را نقل نميکند ولي يکي از بهترين و زيباترين روايات باب توبه است که حالا اگر از وجود مبارک امام هفتم صادر شده باشد اين روايت روايت كم نظيري است در روايات اهل بيت که حضرت ميفرمايد به تائب البته تائب واقعي تائب حقيقي مثل حر بن يزيد يا مثل خيلي از توبه کنندگاني که واقعاً از گذشتۀ خود بريدند و به پروردگار پيوستند (آمنوا و اتقوا) يا در آيۀ ديگر (تابوا و اصلحوا) شرائط توبه را تحقق دادند حضرت ميفرمايند: «خدا به اين تائبان سه چيز عنايت کرده است که اگر يکياش را فقط يک عددش را به اهل سماوات و ارض مرحمت ميفرمود برايشان کافي بود» و اين سه چيز را حضرت از قرآن کريم نقل ميکند آياتش را ميخواند سه آيه را حضرت قرائت کرد.
يکي آيه هفتم سوره مبارکه مؤمن و چه آيۀ عجيبي است و حيف است که اين آيه هفتم و هشتم و نهم به مردم نرسد و براي مردم گفته نشود مردم خيلي هايشان قرآن را ميخوانند اما قرآن را نميفهمند و درک نميکنند چون درس نخوانده اند اما اگر بخواهند با تفاسير بزرگان دين ميتوانند پي جوي مفاهيم قرآن بشوند اما در گفتن اثري است که در خواندن به آن قدرت نيست (الذين يحملون العرش) که از اميرالمؤمنين نقل شده است منظور عرش حق است منظور علم حق است که اينها عامل علم حق نسبت به موجودات و جريانات عالمند که هر وقت به آنها فرمان داده بشود بر اساس همان آگاهي که جلوۀ حق است فرمان پروردگار را انجام ميدهند حالا درباره عرش بحث خيلي شده است (الذين يحملون العرش و من حوله) آنهايي که عرش را حمل ميکنند و فرشتگان اطراف عرش (يسبحون بحمد ربه) اينها عالمانه و آگاهانه خدا را همراه با ستايش و ستودن از هر عيب و نقصي تنزيه ميکنند يعني اقرار به کمال پروردگارشان دارند و اين که حضرت حق عيب و نقصي ندارد و «يؤمنون به» نه اينکه بعد ايمان ميآورند مضارع در اينجا به معناي حال است و مؤمن به پروردگار هستند آن «يسبحون» دلالت بر استمرار دارد اينجا، نه اينکه فرشتگان بعداً ميخواهند ايمان بياورند يعني ايمان دارند و به خاطر فعل مضارع «يؤمنون» ايمانشان مستمر است (وَ يستغفرون للذين آمنوا) براي اهل ايمان هم اين فرشتگان از پروردگار طلب آمرزش ميکنند يعني تمام مؤمنان تاريخ دعا گويي مانند ملائکۀ عرش و اطراف عرش دارند.
فرق مؤمن با کافر اين است که مؤمن تنها نيست مؤمن مورد دعاي فرشتگان است ولي کفار تنها هستند تا در دنيا هستند به خاطر شکم و شهوت با هم اجتماع دارند ولي وقتي که بميرند هيچ کس را ندارند اما اهل ايمان تمام فرشتگان عرش و اطراف عرش آمرزش خواه براي آنها هستند يعني مؤمن شناخته شده است، آدم بيگانهاي نيست.
(ربنا وسعت کل شيء رحمة و علما) اي پروردگار ما تو با رحمت و علمت کل شيء را فرا گرفتهاي، يعني آنها محاطند و تو محيط هستي نکتۀ بيان شده در اين روايت اينجا است (فاغفر للذين تابوا واتّبعوا سبيلک و قهم عذاب الجحيم) خدايا توبه کنندگان را بيامرز اما آن توبه کنندگاني (و اتّبعوا سبيلک) دين تو را پيروي ميکنند قوانين تو را، احکام تو را، يعني كساني كه رابطه شان با گناه قطع است چون گناه يعني مخالفت با قانون و نظم و خواستۀ پروردگار اين يک سرمايه براي تائبان که حضرت ميفرمايد همين را به اهل سماوات و ارض تقسيم بکنم بسشان است.
و اما آيه دوم که در اواخر سورۀ مبارکه فرقان است (الاّ من تاب و عمل عملاً صالحاً فاُولئک يبدل الله سيئاتهم حسنات) که اين «اولئک يبدل الله» چند جور معني کردند، محکمترين معني اش اين است که وقتي آدم از گناه بريد و وارد دايرۀ عمل صالح شد و درون را و برون را در تسخير عمل صالح آورد آن روحيۀ زشت خواهي، روحيۀ گناه خواهي، ميل به معصيت تبديل ميشود به حسنات يعني ميل به خوبيها ميل به درستيها به نظر من اين بهترين معنا است.
بعضيها هم گفتند: نه (يبدل الله سيئاتهم حسنات) يعني پرونده گناهان را اتوماتيک يک مرتبه تبديل به خوبيها ميکند يعني شراب خواري را تبديل به شربت خوري ميکند اين جور مينويسد يا زنا را تبديل به عمل مشروع ميکند بعضيها هم اينجور ميگويند ما واقعاً نميتوانيم روي يک معنا متوقف بشويم.
در روايات دارد که تائب در روز قيامت پرونده اش را که ميبيند اول به اشتباه ميافتد فکر ميکند مال خودش نيست چون گناهان مرتکب شده را نميبيند بعد خودش به پروردگار ميگويد: اين پرونده براي من نيست، خطاب ميرسد چرا براي خودت است؟ ميگويد: اگر پرونده من است پس گناهان من کجاست؟ خطاب ميرسد يا گناهانت بخشيده شده است يا تبديل به حسنات شده اگر همين يک لطف را پروردگار به اهل آسمان و زمين بدهد کافيشان است يعني جيبشان را پر ميکند و از گرسنگي و تشنگي معنوي درشان ميآورد.
و اما سومين آيه، سوره بقره (ان الله يحب التّوابين) من عاشق توبه کنندگان هستم اگر اين عشق و محبت را که با تائب ابراز کرده است به اهل آسمانها و زمين تقسيم بکند برايشان کافي است که اين روايت بايد اسمش را گذاشت جزء مبشرات و مشوقات براي اهل گناه، واقعاً چه بشارتي چه مژدهاي براي جوانان و زنان و مردان گنهکار بهتر از اين که دلشان را نرم بکند به ياد مهرباني بي نهايت خدا بياندازد بلکه شرم بکنند خجالت بکشند و به پروردگار مهربان عالم برگردند اين مسئلۀ آتش که گنهکار نبايد نگراني داشته باشد.
از امام باقر(ع) وجود مبارک فيض کاشاني در علم اليقين جلد دو صفحۀ هزار و سي و شش نقل ميکند که «اهل آتش همچون سگان و گرگان فرياد زشت برمي دارند و زوزه ميکشند چه تشبيه عجيبي است» «کمثل الذئاب و الکلاب» يعني اينها چرا رفتند جهنم، چون در دنيا در بين مردم و خانوادهشان اخلاقشان اخلاق سگ بود، دائم ميپريدند به همه و اخلاقشان اخلاق گرگ بود شکم پاره ميکردند کنايه از اينکه هر ظلمي را به خودشان اجازه ميدادند به ديگران داشته باشند، اما چرا اين جوري ناله ميکنند مثل سگ مثل گرگ، حضرت ميفرمايد: عذاب عذاب دردناکي است چه گمان ميبريد؟ واقعاً آدم اين روايات را قبلاً ببيند بعد حرفهاي امثال محي الدين را ببيند و از اساتيد بشنود اگر اين اساتيد رد کننده اين حرفها نباشد يعني حرفهاي امثال محي الدين که آدم باسوادي بوده است ولي نشسته و پيش خودش ساخته عذاب خوب، عذاب چقدر، در قرآن مجيد لغتش آمده اين لغت عذب است عذب يعني گوارايي يعني راحتي خوشي، پس اهل جهنم به خاطر اين که خدا آنها را آورده است جهنم، يک مکاني دارند که در آن مکان خوش هستند و گوارا است برايشان چيزي که براي آدم گوارا باشد ديگر داد کشيدن و زوزه کشيدن ندارد از آنها تعبير به سگ و گرگ نبايد کرد، اينها ديگر به نظر من عرفاني است به شدت افراطي و بدون دليل و بدون برهان و به هم زنندۀ وضع نبوت و ولايت در عمل مردم است، نه هيچ عذبي آنجا گوارايي ندارد يعني اينطور نيست كه خداوند شمر و عمر سعد را ميبرد در آتش آنها هم ميگويند عجب جاي گوارايي!
بعد حضرت ميفرمايد: واقعاً شما مردم به گروهي که در دوزخ اسيرند اين اسارت را اميرالمؤمنين در يک روايتي ميفرمايند: کسي که گرفتار آتش دوزخ بشود «لا يفک اسيرها» ديگر رهايي ندارد «ولا يبرأ ضريرها» يبرأ برائت ضرير بيمار دوزخ و رنج کشيدۀ دوزخ برائتي ندارد خوب شدني نيست، درمان ندارد.
حضرت ميفرمايند: واقعاًٌ چه ميتوانيد فکر بکنيد چگونه ميتوانيد حل بکنيد گروهي که در دوزخ اسيرند وضعشان را و راهي هم به سوي مرگ ندارند. قرآن ميفرمايد: (لا يموت فيها و لا يحيي) اين «ولا يحيي» و «لا يموت» چگونه ميسازد «لا يموت» نه مرگ دارند و «لا يحيي» اينجا به معناي روح نيست، به معني زندگي است خودمان هم ميگوييم فلاني بنده خدا زندگي ندارد يعني در مشکل است در عسرت است در سختي است کنايه از اينکه اين بيچارهها زندگي خوشي را ندارند و لا يحيي عذاب بر آنها ابداً تخفيف داده نميشود خوب در قرآن هم هست (لا يخفف عنهم العذاب) در دوزخ تشنه و گرسنه اند چشمانشان ضعيف و تيره است کر و لال و کورند البته بعد از مدتي کرند يعني ديگر صداي رحمت را نميشنوند لالند ديگر تقاضاي نجات نميتوانند بکنند کورند آن منازلي که اهل بهشت ميتوانند ببينند اينها نميتوانند ببينند چهره شان سياه است دور شده و رانده شده هستند غرق پشيماني و حسرتند متصل به خشم و غضب هستند كسي رحمي به آنها نميگيريد يعني آدم وقتي جهنمي را با آن همه گرفتاريها ميبيند رحمش نميآيد. غير دنيا است از حميم دوزخ مينوشند که آب بسيار جوشاني است از زقوم ميخورند با چنگالهاي آهنين که در قرآن است و در آنجا به صورت چکش است (مقامع من حديد) با چنگالهاي آهنين كوبيده ميشوند، با تبرهاي آتشين ميزنند آنها را ملائکه خشمگين و سخت گيرند آنهايي که کارگردان جهنم هستند رحمي به آنها نميکند در اوايل سوره تغابن (عليها ملائکة غلاظ شداد) آنها را مياندازند کف زمين جهنم و با صورت در آتش ميکشند و اين عذاب عذاب عجيبي است که در قرآن آمده با شياطين يعني اربابان کفر و نفاقشان طاغوتها و ستمگران با شياطين در يک زنجير ميبندنشان، يعني در قيامت نسبت به شياطينشان در اوج نفرتند فراري هستند ولي خدا ميگويد به يک زنجير ايشان را ببنديد تا بيشتر زجر بکشند و با بندهاي گران (سلاسل و اغلالاً) زنجيرهاي سنگين ميبندنشان اگر دعا بکنند پاسخشان نميدهند (و ما دعاء الکافرين الاّ في ضلال) و اگر حاجتي بخواهند برآورده نميشود که حاجت هم ميخواهند در سوره فاطر است (ربنا اخرجنا منها نعمل صالحاً غير الذي کنا نعمل) جوابشان ميدهند (اولم نعمرکم ما يتذکر فيه من تذکر ... فذوقوا فما الظالمين من نصير) بعد دوباره حضرت ميفرمايد: اين است وضع کسي که اهل دوزخ ميشود.
زيد بن علي بن الحسين از پدرانش يعني از زين العابدين از امام حسين از اميرالمؤمنين از رسول خدا روايت ميکند حديث در بحارالانوار است، پيغمبر ميفرمايد: «تمام آتشهاي دنياي شما يعني کل آتشها را اگر روي هم بگذاريم جزئي از هفتاد جزء دوزخ است شعله و حرارت آتش دنيا را هفتاد بار با آب، حالا اينجا را ما نميفهميم که اين آب چه آبي است کنايه از قدرت حق است هفتاد بار با آب فرو نشاندند اگر اينگونه نبود هيچ انساني قدرت فرو نشاندن التهابش را نداشت آتش دنيا را اين ديگر باز سخت است آتش دنيا را در قيامت ميآورند و ميريزند در آتش دوزخ مخلوط ميکنند فرشته مقربي و پيغمبر مرسلي نميماند مگر اينکه از ترس نعرۀ آتش دوزخ صداي شعلههايش، به زانو ميافتند.»
روايتي ديگر در المحجة البيضا «ارغبوا فيما رغبکم الله» واقعاً به آنچه که خدا تشويقتان کرده است که همان اخلاق حسنه و عمل صالح است رغبت نشان بدهيد «و احذروا مما حذركم الله» روايت از رسول خدا است بپرهيزيد از آنچه که خدا شما را از آن پرهيزانده که گناهان باشد «و خافوا ما خوفکم الله به من عذابه» از عذاب خدا «و عقابه و من جهنم» بترسيد واقعاً «فإنه لو کان قطرة من الجنة معکم في دنياکم التي انتم فيها لطيبتها لکم» اگر يک قطره از بهشت در اين دنيايي که فعلاً هستيد با شما باشد لطيبتها لکم خيلي زندگي را به شما خوش ميکند «ولو کانت قطرة من النار معکم في دنياکم التي انتم فيها لخبثتها عليکم» اگر قطرهاي از آتش در اين دنيا با همه تان باشد خيلي زندگي را به شما تلخ و سخت و نفرت آور ميکند.