لطفا منتظر باشید

جلسه 123

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

  بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
آيۀ بيست و پنجم سورۀ بقره مورد بحث يکي از آيات بسيار قابل توجه است. در اين آيۀ شريفه چند مسئلۀ محوري مورد توجه قرار گرفته و به عبارت ديگر چند مسئلۀ اساسي و اصولي مطرح است متن آيه را عنايت کنيد ( و بشر الذين آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجري من تحتها الانهار کلما رزقوا منها ثمرة رزقاً قالوا هذا الذي رزقنا من قبل و اوتوا متشابها و لهم فيها ازواج مطهرة و هم فيها خالدون)  يک نگاه اوليه با آيۀ شريفه بيندازيم تا به توضيح تقريباً عمقي مطالب آيه برسيم يکي از مسائل محوري آيه مسئلۀ بشارت است که ما در بشارت سه عنصر اساسي داريم.
يکي مبشِّر است چه کسي بشارت مي‌دهد يکي مبشَّر که به چه کسي دارند بشارت مي‌دهند و يکي هم به چه مطلبي دارند بشارت مي‌دهند. مبشر در اين آيۀ شريفه وجود حضرت حق است واسطۀ اين بشارت پيغمبر عظيم الشأن اسلام خطاب به ايشان است که از جانب من بشارت بده مبشر مستغني از همه مخلوقات و ممکنات است.
بنابراين در بشارت او کم‌ترين شبهه‌اي نيست و در بشارت او جز يقين و حق و حقيقت چيز ديگري موج نمي‌زند. با بشارت نمي‌خواهد فريب بدهد چون بي‌نياز است. در بشارتش دروغ نمي‌خواهد بگويد چون بي‌نياز است. در بشارتش نمي‌خواهد بشارت را عامل تحريک قرار بدهد و از «مبشر به» او خبري نباشد. بشارت مي‌دهد کريمانه عالمانه حکيمانه و قدرت بر اينکه موضوع بشارت را تحقق بدهد دارد و اين وعده‌اي که دارد مي‌دهد وعدۀ صدق است ( لا يخلف الله الميعاد) . بنابراين اضطراب در کنار بشارت او يک آلت شيطاني است شک در کنار بشارت او يک حالت شيطاني است تزلزل قلبي در کنار بشارت او يک حالت کفر است و خيلي مطلب دقيق است.
در اين زمينه نعوذ بالله اگر اضطراري و شکي و دغدغه‌اي نسبت به بشارتش در قلب انسان بيايد که انجام مي‌گيرد يا انجام نمي‌گيرد يا قطعي است قطعي نيست ما به اين بشارت رسانده مي‌شويم رسانده نمي‌شويم همه باطل است و خيالات سخيف و شيطاني است.
او بي نياز از همۀ ممکنات است بشارتش هيچ علتي جز ارزش دادن به زحمت مبشر نيست يعني با اين آيۀ شريفه مي‌خواهد بگويد من در دعوت به عبادت شما را به بيگاري نگرفتم که شصت سال در دنيا قدم برداريد زحمت بکشيد کار بکنيد اخلاص بورزيد در گردونه عبادت عبد و خدمت به خلق قرار بگيريد و بعد هم من هيچ عکس العملي نسبت به زحماتتان که با دعوت خودم انجام گرفته نداشته باشم.
وعدۀ من حقيقي است اين بشارت من حتمي است. و اما به چه کسي بشارت مي‌دهد به «الناس» بشارت نمي‌دهد چون آن که دارد بشارت مي‌دهد به اينگونه افراد آن بشارت شده‌اش که در آيه بيان شده حالا بهشت را (ازواج مطهرة) و خلود در بهشت است اين‌ها نتيجۀ کارکرد مبشر است.
بشارت بده به (الذين آمنوا و عملوا الصالحات) يعني با اين دو غيب خيلي‌ها از فضاي اين بشارت خارج هستند. بي دين در معرض اين بشارت نيست، ديندار بي‌عمل در معرض اين بشارت نيست، بي‌دين با عمل صالح در معرض اين بشارت نيست. اين دو قيد باعث شده که اينها در معرض اين بشارت باشند در معرض يقيني و قطعي (آمنوا و عملوا الصالحات) هستند. آن که به او بشارت داده است با يکي از ادات تأکيد (أن لهم جنات تجري من تحتها الانهار)  يک جنت هم نه انگار به اين (آمنوا و عملوا الصالحات) وجود مقدس حق يک آزادي مي‌دهد که بتوانند از بهشت‌ها به تناسب ايمان و عملشان بهره ببرند.
مي‌دانيد که اهل بهشت در اين هشت طبقه‌اي که پروردگار قرارشان مي‌دهد وضع همه يکسان نيست ابراهيم يا پيغمبر يا اميرالمؤمنين يا حضرت صادق و ائمۀ طاهرين به تناسب ايمان و عملشان در بهشت نعمت دارند اينها يک آزادي دارند که به تناسب عمل از همۀ بهشت‌ها بتوانند استفاده کنند. بعد يک صفت بهشت را بيان مي‌کند که اينها در هر کجاي بهشت مستقر بشوند، از اين زيبايي آب جاري در زير پايشان در کنار درخت و قصرشان زيباييش فوق العاده است (و لا يدرک کلما رزقوا منها من ثمرة رزقاً)  هر گاه اينها از محصولات بهشت نعمت ويژه به ايشان داده شود، با ديدن اين نعمت‌ها و ثمرات يک مرتبه مي‌گويند: (هذا الذي رزقنا من قبل)  اين است معناي تجسم عمل، که بهشت را مي‌بينند مي‌گويند يک بار ديگر هم اين نعمت‌ها وقتي که در دنيا بوديم روزي ما شده است.
ولي ما به دو شکل اين دو رزق را ملاحظه مي‌کنيم يک شکل دنيايي و يک شکل آخرتي است. شکل دنيايي آن همين مواد خوراکي و آشاميدني بوده که ما خورديم و در وجود ما تبديل به انرژي شد و اين انرژي عبادت و خدمت شد و اين عبادت و خدمت قبول واقع شد و آن عبادت و خدمت پذيرفته شده تبديل به بهشت گرديد (و لهم فيها ازواج مطهرة)  هم براي زنان همسران مطهر و هم براي مردان همسران پاکيزه است.
مطهر يعني از همه جهات طهارت نوعي دارند يعني از همۀ نواقص و عيوب پاك هستند. هر نعمتي که به آنها داده مي‌شود از نظر رنگ مزه ويتامين شبيه به همديگر است يعني جدايي در اصل نعمت‌ها وجود ندارد.
و اما حالا بحث اين است که (بشر الذين آمنوا و عملوا الصالحات)  بحث اين است که اين ايمان چه ايماني است و اين عمل صالح چه عمل صالحي است که مورد بشارت خدا قرار گرفته است. جنات كه (ازواج مطهرة)است و ديگر نعمت‌ها که در کلمه (من ثمرة) است. اين چه ايماني است؟
اينجا قرآن مجيد البته در سوره‌هاي ديگر اين ايماني که در معرض بشارت قرار داده است و عمل صالح را چقدر عالي توضيح مي‌دهد. من يک آيه از سوره مبارکه حجرات اواسط سوره برايتان بخوانم که معلوم بشود که اين ايمان چه ايماني است. چون با تقسيمي که امام صادق(ع) در کتاب شريف اصول کافي در جلد دوم باب ايمان دارند و ابو عمر زبيري از حضرت نقل مي‌کند  که در قرآن هم اين تقسيم ديده مي‌شود.
يک ايمان؛ ايمان زباني است يعني هيچ نفوذي در قلب و باطن ندارد يعني روي زبان مي‌چرخد که اين ايمان چرخندۀ روي زبان در سورۀ مبارکۀ حج که آيۀ حجرات بيشتر آن را توضيح مي‌دهد در اواخر سورۀ حج است كه مي‌فرمايد: (و من الناس من يعبد الله علي حرف) عبادت عبادت بي ريشه‌اي است «من الناس» يعني بعضي مردم نه همه «من» تبعيضيه است (من يعبد الله علي حرف فان اصابة و خير اطمأن)  به وقتي که ببيند با اين اقرار و ايمان کار او خوب شد (اطمأن به) به همين ايمان زباني تکيه مي‌دهد مي‌گويد آن را از دستش ندهيم همه ما را مؤمن بدانند و با اعتماد و احترام به ما همه کاري براي ما بکنند (فان أصابته فتنة انقلب علي وجهه) اما اگر جنگ پيش بيايد، خمس پيش بيايد، زکات پيش بيايد، بيماري پيش بيايد، حادثه پيش بيايد، زلزله پيش بيايد، مي‌گويد نه ايمان هم چيز به درد بخوري نبود. (انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الآخرة ذلک هو الخسران المبين)
و اما توضيح اين آيه در سوره حجرات كه اين ايمان ارزشي ندارد و آثاري هم ندارد حرف روي زبان است (قالت الاعراب آمنا)  ظاهراً اين که بعضي‌ها در شأن نزول آيه نوشته‌اند:
يک خشکسالي در يک منطقه واقع شد و اينها مي‌دانستند که اهل ايمان اهل تعاون هستند يعني مردمي هستند که نسبت به مشکلات ديگران بي تفاوت نيستند اهل انفاقند، اهل زکاتند، مردم را دوست دارند و مشکلات مردم را حل مي‌کنند گفتند: خوب بلند بشويم. مدينه الاعراب يعني باديه نشينان آمدند خدمت پيغمبر (قالت الاعراب آمنا) آمنا يعني دل به خدا داديم يعني باورش کرديم (قل لم تؤمنوا) بگو نه شما ايمان به خدا نياورديد دلتان هم به خدا نداديد اهل باور هم نشديد (ولکن قولوا اسلمنا) بگوييد ما آمديم مسلمان شديم يعني يک فرهنگي را ظاهري پذيرفتيم که زير سايۀ آثار اين فرهنگ باشيم چرا (و لما يدخل الايمان في قلوبکم) من خدا که از دل شما خبر دارم شما با دل حرف نمي‌زنيد شما داريد تقلب مي‌کنيد مي‌گوييد ما مؤمن هستيم شما ابداً اهل ايمان نيستيد. فقط شما تسليم شديد و با يک شهادتين براي اينکه کاري برايتان بکنند اين ايمان ظاهري که هيچ ارتباطي به قلب و باطن شما ندارد اين صاحبش را در معرض بشارت خدا قرار نمي‌دهد. ايمان‌هايي که خيلي ضعيف است كه در مقابل حوادث و دشمن و در مقابل پيشنهادهاي دشمن از پا درمي‌آيند و تسليم مي‌شوند، که خيلي هم پروردگار در اين زمينه در آيات قرآن مطالب مهمي دارد.
 حالا دربارة ايماني که در سورۀ حجرات مي‌فرمايد: (انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله)  کلمۀ ايمان از امن گرفته شده آنهايي که ارتباطشان با خدا به کيفيتي است که از عذاب دنيا و آخرت خودشان را در امان قرار داده‌اند و حقيقت ايمان اين است که من به گونه‌اي با وجود مقدس حق گره بخورم که از شر دنيا و آخرت در امان بشوم (الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئک لهم الامن انما المؤمنون) با انما حرف حصر است اين است و جز اين نيست (انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله)  يعني شئون خدا در ايمان رعايت بشود، نبوت، امامت، قيامت، فرشتگان اينها همه بايد در ايمان انسان ظهور داشته باشند يعني باور به خدا باور به قيامت باور به فرشتگان باور به انبياء باور به قرآن که اينها از شئون توحيد است (آمنوا بالله و رسوله)
تمام نکتۀ اين آيه اين است (ثم لم يرتابوا) ايمانشان ايماني باشد که در هر گونه شک و ترديدي به رويش بسته باشد. تقريباً شعبه‌اي از ايمان وجود مقدس حضرت اميرمؤمنان باشد  که فرمود: «لو کشف الغطاء ما ازددت يقينا»  حالا ما به غيب مؤمنيم اگر پرده را بردارند و خود غيب را به ما نشان بدهند اثري در ايمان من براي اينکه اضافه بشود نمي‌کند. خيلي اين ايمان عجيب است که من بگويم حرف آتش برايم بزنيد يا دود آتش را از پشت ديوار ببينم يا دستم را در آتش بگذارم و بگويم اين آتش است.
براي من فرقي نمي‌کند تو اميرالمؤمنين هستي به من بگويي آتش يعني همچنين ايماني يا دود را به من نشان بدهي يا خودش را به من نشان بدهي من قبول کردم. من اعتماد به خدا پيدا کردم، اعتماد به انبياء و به ائمه پيدا کردم پرده را کنار بزنند و بگويند اين بهشت و اين جهنم مي‌گويم من باور داشتم هيچ کس نمي‌تواند زهر خطرناک شک و ترديد را در کام من بريزد.
حالا اين ايمان را بايد از کجا تحصيل کرد اين ايماني که مؤمنش را مورد بشارت قرار بدهد اينجا واقعاً پروندۀ مسئله بسيار مفصل است.
اول سراغ قرآن برويم كه ما را به مطالعه سه کتاب دعوت کرده و آخر آيات مربوط به اين مسئله (لآيات لقوم يعقلون)  يا (لآية لقوم يعقلون)  يعني همۀ اينهايي که در اين آيه بيان کردم راهنمايي به طرف من است نشانۀ وجود من است. خوب يک آدم عاقل منصف وقتي مي‌آيد اين نشانه‌ها را مورد مطالعه قرار مي‌دهد، آثار اين نشانه‌ها را هم در حد خودش به دست مي‌آورد، بعد دو تا سئوال از خودش مي‌پرسد و جواب مي‌دهد هر دو را که اين مجموعه‌اي که در «کتاب آفاق» من آياتش را مطالعه کردم و در کتاب دوم «کتاب انفس» که کتاب وجود خودم است و در کتاب سوم «کتاب تشريع» که قرآن مجيد است.
از خود قرآن و هم آيات قرآن يک سئوال برايم مطرح است در انديشه کردن هستم، در مايه گرفتن از اين نشانه‌ها که اين مجموعه به وجود آورنده اش نيستي بوده يعني عاملش هيچ بوده است چون نيستي يعني هيچ و عدم يعني هيچي عامل عدم است اينکه اصلاً قابل قبول نيست که هيچ خالق همه چيز باشد. خيلي عجيب است که کسي بگويد و نيستي از هيچي کل شيئ درآمدند خوب اينکه عاملش نبوده است.
آيا عامل به وجود آمدن اين موجودات در عالم آفرينش خودشان بودند يعني ما بگوييم اقيانوس خود به خود به وجود آمد يعني اقيانوس نبود بعد خوديت او را به وجود آورد اين که اصلاً معني ندارد در عالم اگر هست ديگر به وجود آوردن خودش معني ندارد.
وقتي مي‌گويند خود به خود معنيش اين است که بعد خودش را به وجود آورد، اين که معني ندارد قبول کردنش که بگوييم خودش خودش را به وجود آورد نيستي باعث هستي شد اين هم که غلط است و عقل قبول نمي‌کند بعد از اين که اين دو مسئله مردود شناخته شد با تعقل و تفکر من و با انديشۀ من اينجا ديگر خدا با چشم دل ديده مي‌شود که به وجود آورنده‌اي هست که اين به وجود آورنده شبيه هيچ يک از به وجود آمده‌ها نيست.
چون اگر آن شبيه باشد و خودش هم به وجود آمده حالا بايد برويم سراغ به وجود آورندۀ او که اين هم يک مطلب غلط است که خالق شبيه يکي از موجودات است پس يک موجود عاقل مدبر عالم حکيم فوق همۀ موجودات است در همه چيز و او هستي محض است يعني بود است هستي محض ابتدا ندارد انتها هم ندارد چون اگر برويم سراغ علت وجودي او باز هم مخلوق مي‌شود و اگر سراغ ابديت برويم باز مخلوق مي‌شود اين ايمان را از مطالعۀ اين سه کتاب آفاق وانفس و تشريع بايد به دست آورد آياتش که در دسترس همه است.
مطالعه در فضاي بالا در حدي که امکان دارد و در دسترس ماست ميليارد‌ها کهکشان، ميليارد‌ها جاده با حجم و نظم و با اين دقت بسيار و با اين جذب و انجذاب اينها را به صورت كلي در قرآن مجيد مي‌آورد بعد آخر مي‌گويد (ان في ذلک لآيات)  مطالعه در کتاب نفس يعني در کتاب وجود خودم که من کاملاً ثابت از خاک آفريده شدم خاک مرده و عنصر مرده حالا خودم را نگاه کنم که من از خاک آفريده شده تمام لوازم لازم مربوط به زندگي را دارم يقين دارم که خودم خودم را به وجود نياوردم يقين دارم نيستي باعث هستي نشده. نيستي هيچ است هستي از او بيرون نمي‌آيد. تمام لوازم زندگي را که به بعضي از اينها در قرآن اشاره دارد، اسکلت منظم هم به شکلي ساخته شده است که تعادل من را حفظ مي‌کند، در راه رفتن، در نشستن، در رکوع، در سجود، در خوابيدن و پوست و مو، من اينها را از کتاب‌هاي علمي مطالعه مي‌کردم ديدم خيلي غوغا است.
من يک مطلب درباره پوست بگويم واقعاً از عجايب خلقت است ما در بدن يک فشاري داريم كه فشار خون است که تقريباً متعادلش بين ده تا سيزده و كمتر هفت يا هشت است يعني به پوست بدن دائم تا زنده‌ايم سيزده يا دوازده درجه فشار وارد مي‌شود. پوست يکي از نازک‌ترين عناصر بدن ما است. يک وقت پوستتان كه کنده مي‌شود خيلي ضخامتش کم است. اين از عجايب خلقت حق است مي‌گويند فشار مساوي عيبي ندارد فشار نامساوي اصلاً نظم بدن را به هم مي‌ريزد فشار باطن ما به پوست دوازده يا سيزده است بعد نزديک صد کيلومتر بيشتر کرۀ زمين جو است و هوا است و خدا مي‌داند که اين جو روي موجودات چه فشاري مي‌آورد. فشار ميليون تني از بيرون يک چنين فشار عظيمي روي پوست ما است که يک لحظه بايد اين پوست را تکه تکه کند کنار بيندازد و هر چه خون است بيرون از درون هم يک فشار دوازده يا سيزده چه جوري بين اين فشار دوازده درون و فشار ميليون تني از بيرون هماهنگ کرده که پوست ما زير اين فشار يک خراش كوچك نمي‌خورد.
اين عجايب را نيستي درست کرده اين تنظيم فشار درون و برون تصادف و خود به خود ساخته، داستان مو چه داستان عجيبي است و تفاوت موها با همديگر تفاوت موي مژه و موي ابرو و تفاوت هر دو با موي سر با موي پا با موي دست با موي سينه و اينکه هر مويي پياز دارد براي روييدن و هر مويي هم سوراخ دارد که بتواند هوا رد و بدل بشود اگر اينها نبود ما هفت هشت روز بعد از تولد وقتي که رطوبت سرمان با شستن قابله تمام مي‌شد همه موها سيخ مي‌شد و مادر ما را كه روي سينه يا گهواره مي‌گذاشت همۀ موها مي‌شکست و ما کچل مي‌شديم همان روزگار اول اين کتاب انفس ما را راهنمايي مي‌کند به پروردگار يک ايماني براي ما مي‌سازد و کتاب آفاق و کتاب تشريع که (لم يرتابوا) خواهد بود.

برچسب ها :