لطفا منتظر باشید

جلسه 124

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
آيۀ بيست و پنجم سورۀ بقره بحث گسترده‌اي را مي‌طلبد اين آيه از آياتي است که هر وقت طبق رواياتمان رسول خدا و ائمۀ طاهرين قرائت مي‌کردند شاد مي‌شدند خوشحال مي‌شدند اين خوشحالي يک امر طبيعي است براي انسان و پروردگار عالم هم اين خوش حالي را امضا کرده، در قرآن نبايد انسان در اين زمينه‌ها دچار بازي‌هاي عرفاني افراطي بشود که هان آدمي که از اين مسائل خوش حال مي‌شود پس معلوم مي‌شود ريشه کارش در شکم و نکاح است چون آيه جنات دارد (و لهم فيها ازواج مطهره)  اين طور نيست.
 شما در سورۀ مبارکه توبه دربارۀ شهدا آيه‌اي که چنين شروع مي‌شود که چه آيۀ مهمي است (ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون)  در باره يقتلون مي‌فرمايد: فاستبشروا در آيۀ بعد به نعمت‌هايي که خدا به آنها عنايت کرده است طبيعي است که وقتي آدم اين آيه را ببيند و خود را در حد مصداق آيه ببيند از اينکه مرگ سختي سراغ او نمي‌آيد از اينکه برزخ تلخي سراغش نمي‌آيد از اينکه با ملائکه عذاب روبرو نخواهد شد از اينکه قيامت علاوه بر اينکه آزاد از دوزخ است با عنايات ويژۀ حق هم غير از بهشت روبرو مي‌شود خوب اگر آدم خوشحال نشود با سنگ و چوب فرقي نمي‌کند.
بالا خره انسان در برنامه‌هاي مثبت شادي برايش مي‌آيد البته شادي اينها يک شادي پاکي است شادي آميخته با منيت كه من بودم که مؤمن شدم، من بودم که عمل صالح به جا آوردم، من بودم که با خدا ساختم اينها در شاديشان نيست. همۀ شاديشان باز به وجود مقدس حضرت حق برمي گردد که آنها را هدايت کرد، آنها را توفيق داد آنها را زمينه برايشان درست کرد که مؤمن بشوند. عيبي ندارد اين شادي عيبي ندارد اين خوشحالي در رابطه با اهل ايمان کم آيه نداريم که آنها را به عنوان مردمي مسرور و خوشحال معرفي مي‌کند.
در رواياتمان هم همين طور ما اين خوشحالي را مي‌بينيم بيان کردند البته خوشحالي پاک که اين خوشحالي هم به حضرت حق بر مي‌گردند به خودشان نمي‌گيرند که من بودم و حق من است که خوشحال باشم مي‌گويند: خدا بود که به من توفيق داد و حالا هم بشارت اجر به من مي‌دهد از پروردگارم شادم، از کارهايش شادم، از توفيقش خوشحالم.
 اين روايت از روايت‌هاي بسيار مهم ما است که از امام رضا(ع) پرسيدند: «سئل(ع) عن خيار العباد»
از وجود مبارک امام رضا(ع) از عبادي که بهترين‌ها هستند، سئوال شد. حضرت پنج خصلت در روايت براي بهترين بندگان خدا بيان کردند.
«اذا احسنوا استبشروا» «استبشروا» گرچه از باب استفعال است اما معني لازم مي‌دهد هنگامي کار نيک انجام مي‌دهند خدا را عبادت مي‌کنند. خدمت به خلق مي‌کنند، خوشحال مي‌شوند.
«اذا أساؤا استغفروا» اگر بدي ببينيد کاري نمي‌کنند به محض اينکه بدي مي‌بينند يا عصباني مي‌شوند از پروردگار عالم طلب مغفرت مي‌کنند.
«و اذا اعطوا شکروا» هر نعمتي که خدا به آنها عنايت مي‌کنند شکر مي‌کنند.
«و اذا ابتلوا صبروا» در مقابل ابتلائات و تکاليف، در مقابل سختي‌ها و سنگيني‌ها صبر مي‌کنند و از پيش خدا نمي‌روند.
اين صبري که در قرآن مي‌گويد اين است که از پيش خدا نمي‌روند که در جايي که آنجا اين تکاليف و بلاها و مصائب را از دوششان بردارند و بگويند بيا براي ما چاپلوسي کن و ما مشکلات زندگيت را حل مي‌کنيم. يا بيا هم مسلك ما شو ما مشکل تو را حل مي‌کنيم نه نمي‌روند هم پيمان مردم ضد خدا بشوند. «استبشروا» يک امر طبيعي است حالا پيغمبر و ائمه به اين آيه و آيات مشابه که مي‌رسيدند واقعاً شاد مي‌شدند که مبشر در اين آيه پروردگار است مبشربه (آمنوا و عملوا الصالحات)  هستند. اينها اهل ايمان به خدا و عمل صالح بودند شکي به خودشان نداشتند (آمن الرسول بما انزل اليه) آنها در قله يقين بودند، اهل عمل صالح بودند. اگر بشارت به مبشربه اينها نباشند هيچ کس نيست يعني آيه شريفه بدون مبشربه خواهد ماند خوب اينها يقين به بشارت پروردگار دارند که شاد مي‌شوند مي‌دانند پروردگار خلف وعده ندارد و مي‌دانند پروردگار قدرتش خيلي برايش آسان است که (جنات تجري من تحتها الانهار)  به وجود بياورد.
حالا بحث در اين است اين ايمان و عملي که سبب مي‌شود بشارت ظهور عملي پيدا بکند کدام ايمان است و کدام عمل صالح است تمام نكته آيه همين جا است و لبۀ تيز آيه شريفه کدام ايمان و کدام عمل صالح است.
يک وقتي يک عالمي در تهران بود، من اوايل طلبگي ام بود حالا فکر مي‌کنم که آن روز من در اين حد نبودم آن عالم را چگونه تعريف کنم الان که آن روزها را به ياد مي‌آورم مي‌توانم از او تعريف کنم اولاً پيش نماز يکي از مهم‌ترين مساجد تهران بود بيان خيلي خوبي داشت در بعضي از جلسات مهم تهران منبر مي‌رفت نمازش خيلي شلوغ بود مسجد در دل تجار قدرتمند متدين بود سهم امام سنگيني به او مي‌رسيد ولي زندگيش يک زندگي بسيار بسيار ساده بود يک خانه داشت که اين خانه را آن زمان که حالا پير شده بود پنجاه سال بود که خريده بود از اين خانه‌ها بود که طاق گنبدي داشت و زمستان‌ها با کرسي با سرما مبارزه مي‌کرد خيلي آدم محتاط و باتقوايي بود ايشان اگر بخواهم تعريفشان بکنم از مصاديق خطبۀ متقين بود.
من گاهي از قم ميرفتم تهران براي ديدن پدر و مادرم، مي‌رفتم ديدنشان به من اجازه داده بود هر وقت که از قم به تهران مي‌رفتم بروم پيش او هيچ مشکلي نداشت يعني در باز بود يک وقتي من از يک شهري عبور مي‌کردم آنجا دوستانم گفتند بخوابيم ساعت يک نصف شب بود شهري هم نبود مسافرخانه تروتميزي داشته باشد بهترين راه براي اينکه جاي امني را پيدا کنيم برويم خانه امام جمعه، بعد از انقلاب بود چاره‌اي نيست اگر خواب باشد بيدارش مي‌کنيم وقتي رسيديم به خانه اش ديديم در خانه اش نوشته بود مراجعه افراد که مشکل دارند به اينجا بيست و چهار ساعته آزاد است.
يک وقتي خدمت آن عالم تهران رسيدم که به من اجازه داده بود که هر وقت مي‌خواهي بيا حالا مي‌فهمم که از مصاديق خطبه متقين بود ايشان به عنوان روايت يا عنوان ديگري به من گفت خيلي هم آرام حرف مي‌زد به پهناي صورتش اشک مي‌ريخت بيشتر هم براي من رحمت پروردگار را توضيح مي‌داد به من گفت: خداوند آنقدر مهربان است که گاهي آدم را به وسيله‌اي که خودش تصور نمي‌کند بيدارش مي‌کند تمام وسائل هم در اختيار پروردگار است.
جمله ذرات زمين و آسمان   لشگر حق هستند گاه امتحان
گاهي زهير را به وسيله خانمش بيدار مي‌کند. فضيل بن عياض نيمه شب مي‌رود دزدي يا کار ناشايست انجام دهد يک آيه سوره حديد يک نماز شب خوان كه با سوز مي‌خوانده او را بيدار مي‌کند يا يک نوشته روي ديوار ممکن است آدم را بيدار مي‌کند.
به لقمان گفتند: ادب از که آموختي گفت: از بي ادبان همه چيز درس است.
يک جمله حضرت اميرالمؤمنين(ع)دارند: «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار»  خوب همۀ دنيا کلاس درس است.
گفت: يک کسي آدم خوب و شايسته قيامت را خواب ديد به همين سبکي که در قرآن است يعني جغرافياي قيامت و کميت و کيفيت را در عالم خواب براي او رخ نشان داد خيلي خواب‌ها هم با قواعد وفق مي‌دهد واقعاً خواب ساختگي نيست. گفت نوبت دادگاهش شد حالا ايشان به زبان نرم براي من به اندازه عقل من حرف مي‌زد خيلي شيرين وشمرده و آرام حرف مي‌زد. گفتند: چه آوردي؟ گفت که حج گفتند ببين اگر قلب تو را مته بگذاريم به عمقش برويم اگر کسي به ديدنت مي‌آمد يا در کوچه يا در مغازه ات مي‌گفت آقا محمد رضا امروز نخود کيلو چند، آن ته قلبت ناراحت مي‌شدي که چرا به ما حاج محمد رضا نمي‌گفتند آن حج براي خودت باشد به درد ما نمي‌خورد ما چقدر در قرآن مي‌گفتيم (دعو الله مخلصين له الدين)  عبادت را براي ما خالص بکنيد. گفت: خدايا قرآن خيلي خواندم خطاب رسيد قرآن مي‌خواندي اما وقتي که خسته مي‌شدي، پايت را دراز مي‌کردي كمي لم مي‌دادي حريم ما را حفظ نمي‌کردي. گفت: نماز شب هايم خطاب مي‌رسد بله بيدار مي‌شدي طوري در را باز و بسته مي‌کردي که دو نفر بفهمند که تو در حال ديگري هستي چه آوردي گفت: خدايا روزه رجب وشعبان همه اش روزه گرفتيم خطاب رسيد در رجب و شعبان يک روز مريض بودي روزه هم نبودي همسايه ات شربت خوبي برايت آورده بود به يک شکلي به او فهماندي که مثلاً من نبايد بخورم چون ما رجب و شعبان را روزه داريم خوب ديگر چي آوردي؟ گفت: هيچ چيز ديگر هيچ چيز نمانده خطاب رسيد آقا محمد رضا ديگر چيزي نداري گفت: نه خطاب رسيد برو جهنم گفت: چشم.
 چقدر ادب کردن خوب است که آدم نسبت به پروردگار ادب داشته باشد ادب نسبت به خدا اين است که تمام مسائل الهي را شيرين بپذيرد. گفت: چشم، راه افتاد به طرف جهنم يک دفعه سرش را برگرداند گفت: مولاي من يک چيز ديگري داشتم نشد به تو بگويم آن را آوردم ببين مي‌شود آن را حساب کني يا نه، خطاب رسيد چه آوردي «ما هکذا الظن بک»  من اميد به تو را آوردم من فکر نمي‌کردم اهل دوزخ بشود خطاب رسيد اميدت را صد در صد قبول کردم برگرد برو به طرف بهشت و بيدار شد و از آن به بعد بيشتر مواظبت کرد.
 حالا من خوشحال بشوم که ايمان دارم. خوشحال بشوم که ايمان را به من عنايت کردي. خوشم به خاطر تو خوب اين عيبي ندارد آدم از بشارت پروردگارش خوشحال مي‌شود چرا خوشحال نشود وقتي اين آيه را مي‌شنود زار زار گريه کند که چرا من را به بهشت بشارت مي‌دهد خوب خوشحال باش.
 اين ايمان چه ايماني است و اين عمل چه عملي است اين ايمان ايمان يقيني است ايمان (ثم لم يرتابوا) است اين عمل خالص است ولي حالا اين ايمان يقيني را که ( لم يرتابوا) باشد. چگونه به دست بياورم. اينجا ببينديد پروردگار عالم چقدر محبت کرده به انسان که با تشويق‌هايي که در قرآن کريم دارد و تشويق‌هايي که پيغمبر و ائمه دارند کتاب خدا از مردم به طور جدي دعوت به آراسته شدن به معرفت کردند دعوت به عالم شدن کرده است و با چه شعارهاي عجيبي هم وارد شده است (هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون) (افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا يستوون)  (ساء ما يحکمون)  چقدر تشويق به علم به دانايي به انديشه به تعقل واقعاً مي‌خواهد اين ظرف خاکي معدن پر قيمت‌ترين گوهر عالم آفرينش معرفت باشد مادر همۀ ارزش‌ها است.
وقتي آدم معرفت پيدا کرد ايمان پيدا مي‌کند و ما را در صريح قرآن به مطالعه سه کتاب دعوت کرده است. يعني عالم شدن به محتويات سه کتاب، کتاب آفاق و خلقت، کتاب انفس وجود خودم، کتاب تشريع قرآن کريم يک دورنمايي از کتاب آفرينش را عرض کردم گذشتگان هم در خلقت آسمان در آيات قبل (و السماء و ما بناها)  مسائلي را گفتند، کتاب نفس حالا انسان آيات کتاب آفاق را که مي‌خواند واقعاٌ به اين نتيجه مي‌رسد که عالم بي صاحب نيست و صاحب عالم خود عالم نيست. خالق عالم هم خود عالم نيست. عدم هم علت هستي نيست، چون عدم يعني پوچ، هيچ نيست علت هستي نمي‌تواند باشد علت هميشه قوي‌تر از معلول است هميشه مقدم بر معلول است. حالا خلاصۀ اين مطالب را که در منظومه خوانديم علت تقدم وجودي بر معلول دارد شرف وجودي بر معلول دارد باعث او است و سبب او است، خودش که علت خودش نيست چون معني ندارد خود علت خود باشد اگر خودي وجود دارد يک وجود دوباره نمي‌خواهد که خود به خود به وجود آمد يعني وجود داشت دوباره به خودش وجود داد. اين حرف خيلي بي ربطي است مي‌فهمد آدم که عالم صاحب دارد الان پيدا کردن صاحب عالم با اين همه کتاب و معارف و تفسير کاري ندارد گاهي هم در زمينه توحيد از طريق حرکت در عالم طبيعت اگر ذوقتان بکشد به اشعار شعراي حکيم هم مراجعه بکنيد مثل سنايي در قصايد توحيديه اش مثل سعدي که دو يا سه تا قصيده عالي درباره توحيد دارد يکي از شعرهايش اين است:
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود  هر که فکرت نکند نقش بود بر ديوار
يعني هشتاد سال ببيند و رد بشود و فکر نکند. هر که فکرت کند در اين انديشه، خدا را پيدا مي‌کند انسان، هر که فکرت نکند نقش بود بر ديوار.
يا در يک قصيده ديگرش مي‌گويد:
برگ درختان سبز در نظر هوشيار  هر ورقش دفتري است معرفت كردار
حالا آن زمان که پي نبرده بودند يک برگ چه ويژگيهايي دارد مسئله پيوندش به شاخه مسئله آب و املاحي که بايد از شاخه و شاخه از ريشه بگيرد مسئله شکوفه زدن کنار برگ و اينکه اين کارخانه رنگ رزي در کجاي عالم است که نود و نه درصدش را رنگ سبز داده است. اگر رنگ قرمز به آنها داده بود يک عدد چشم الان در دنيا سالم نبود همه کور بودند اگر رنگ آبي داده بود با اين آبي آسماني تلفيق بود معني نداشت نود و نه درصد سبز و آن وقت مخلوط اين سبزها چه رنگ‌هاي گوناگوني در اين گلها در اين شکوفه‌ها ايجاد کرده حالا اين کارخانۀ رنگرزي کجا است که انواع رنگ‌ها را توليد مي‌کند.
از بيستم اسفند که برگ‌ها باز مي‌شود و اول فروردين که گل‌ها باز مي‌شوند و باران مي‌بارد اين گياهان رنگ نمي‌بازند.
رنگ‌هاي گياهي درست شده آنها رنگ نمي‌دهد آنهايي که با فرمول شيميايي ساخته شده است رنگ مي‌دهند. کارخانه رنگرزي کجاي اين خاک و هوا است که رنگ‌ها را به تناسب و شماره‌هاي معين و رنگ‌هايي که با اين همه باران و شستشو رنگشان نمي‌رود اگر دو تا باران به باغ‌ها مي‌خورد برگ‌ها رنگ سبزشان از بين مي‌رفت چقدر بي مزه مي‌شد
برگ درختان سبز در نظر هوشيار  هر ورقش دفتري است معرفت كردار
حالا کتاب آفاق که خيلي گسترده است يکي مطالعه در کتاب نفس از خاک انساني ساخته که تمام لوازم و وسايل زندگي را از همين خاک به او داده است اسکلت منظم، پوست، مو، عروق همين رگ‌هاي بدن ما که بايد تعبير به لوله کشي كرد بدن خون صاف را از کبد مي‌گيرد مي‌دهد به قلب، قلب به تمام اعضا و جوارح مي‌دهد بدن سياهرگ خون‌هاي کثيف را از اعضا جمع مي‌کند از يک طرف مي‌ريزد به پالايشگاه بدن کبد آشغال هايش را مي‌گيرد تصفيه اش مي‌کند و کليه هم در اين زمينه عجيب کار مي‌کند دوباره خون تازه را به قلب برمي گرداند که غذاي تمام سلول‌هاي بدن را بدهد حساب کردند که لوله کشي بدن هر انسان است نه عصب‌ها فقط رگ‌ها طولش اگر همه رگ‌هاي بدن را در بياورند سر هم گره بزنند بازش بکنند طولش از مجموع لوله کشي‌هاي شهر نيويورک بيشتر است.
اگر سر يک رگ را به يک ميخ گره بزنند و بکشند سيصد و شصت و پنج کيلومتر به ماه مي‌رود يک دور دور ماه مي‌زند و دوباره به زمين برمي گردد اين را خود بدن ايجاد کرده است؟ تصادف بوده است؟ اين تصادف چرا تا حالا اشتباه نمي‌کند پدر بوده يا مادر بوده هيچ کس نبوده کار کارگردان است کار خالق است.
مسئله اعصاب يعني سيم کشي‌هاي بدن اولاً هيچ مخابراتي در کره زمين سرعت خبر دهي سيم کشي‌هاي بدن ما را ندارد وقتي ما داريم راه برويم اگر کف پايمان به نوک سوزن بخورد بايد عصب پا را خوردن کف پا به نوک سوزن را به مغز خبر بدهد که به کف پا سوزن دارد اصابت مي‌کند بعد مغز به پا فرمان بدهد برو کنار و فرمان بايد برود بعد فرمان بايد داده بشود بعد آدم پايش را بکشد کنار کل اين خبر دهي و خبر گيري آخرين تحقيقات علمي که دارم يک سي هزارم ثانيه طول مي‌کشد اين دستگاه مخابرات کار چه کسي است.
 چشم چه دنيايي است گوش، زبان، گردن، ببينيد گردن به همه طرف مي‌تواند بگردد غير از کمر است که به همه طرف نمي‌تواند بگردد چون حادثه پيش مي‌آيد ممکن است از هر طرف پيش بيايد انسان بايد فوري طرف راست يا چپش را ببيند استخوان‌هاي گردن حالت دوران دارند چه طور اشتباه در ساخت نشده است تا حالا يعني با استخوان‌هاي لگن کارش مخلوط نشده مال گردن برود براي لگن مال لگن برود براي گردن، اگر استخوان‌هاي لگن مثل گردن دوران داشت انسان دائماً در حال رقص بود بدون اينکه خودش بخواهد يعني همه اش تکان مي‌خورد.
 سينه، دست، پا، شکم شهوت، انگشتان ناخن، مغز، قلب، خون، مري، ناي، معده، روده، کليه اينها آدم را به ايمان يقيني مي‌رساند واقعاً مي‌رساند.
من در يک کتاب علمي ديدم کار کليه را که الان کساني که كليه‌شان از کار مي‌افتد، دياليزم مي‌برند. در بيمارستان چه دستگاه‌هايي زير دستگاه نهايتاً براي يک شبانه روز خون را تصفيه مي‌كند و به طرف مي‌گويند خيلي در خوردن غذا مراعات کنيد ولي حالا اگر اين دو تا كليه دو طرف بدن ما اگر مثل کار خانه در بيرون بخواهند ايجاد بکنند هزار متر زمين لازم است که يک کارخانه در آن توليد کنند و چهار هزار چرخ در آن بچرخد تا کار يک کليه را انجام بدهد و يک دستگاه تصفيه شبکه مي‌خواهد براي هر کليه‌اي دويست مليون شبکه که بتواند تصفيه کامل بکند.
 

برچسب ها :