جلسه 125
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
به مناسبت شهادت حضرت زهرا يک روايت بسيار مهم و قابل توجه را از خود حضرت نقل ميکنم و مختصري هم دربارۀ اين روايت توضيح ميدهم که ما محروم از برکات اين ايام نباشيم.
خيلي عالي توانستند تا روز قيامت حکومت زمان را محکوم کنند و هيچ دفاع گري را براي آنها نگذارند اما امروز اين روايت ناب و اين گوهر گرانبها را انتخاب کردم که اين روايت هديهاي باشد در اختيار شما براي انتقال به مردم.
(حبب الي من دنياکم ثلاث)عامل حب اينجا بيان نشده است گاهي عدم معرفي فاعل به خاطر اين است که عظمت آن فاعل در خاطر مردم و در ذهن مردم تجلي بکند يقيناً فاعل حب و الي وجود حضرت حق است از سورۀ حجرات براي اين مسئله يار و ياور داريم در آنجا خداوند متعال ميفرمايد (حَبَّبَ إِلَيكُمُ الْإيمانَ وَ زَينَهُ في قُلُوبِكُمْ) بالاخره اين حبب با زمينههايي تحقق پيدا کرده است (حبب اليکم الايمان) يعني مسائل ايماني به وسيلۀ انبياء به وسيلۀ قرآن براي شما بيان شده است و شما وقتي که آثار ايمان را در بيان قرآن يا پيغمبر شنيديد علاقه پيدا کرديد آمديد مؤمن شديد (و زينة في قلوبکم) با شايستگي که نشان داديد با زحمتي که کشيديد ايمان را در قلب شما آرايش دادند، زيبا جلوه دادند که خدايي نکرده کسل نسبت به ايمان نباشيد اين «حبب و الي من دنياکم» فاعل بيان نشده است احترامي به عظمت فاعل گذاشته شده که بيان نشده است «من دنياکم» يعني از هر چه که ابزار زندگي در اين عالم است سه چيزش معشوق و محبوب قلب من شده است.
خود اين موضوعاتي که به اصطلاح محبوب قلب انسان ميشود ببينيد چه ارزشي به قلب ميدهد، مظروف قلب است والا که خود قلب در طبيعت خلقتش يک ظرف خالي است بعداً مردم ميآيند يا اين ظرف را از ارزشها پر ميکنند يا از پستيها پر ميکنند وقتي از ارزشها پر بشود ميشود قلب سليم وقتي از پستيها پر بشود ميشود (كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً) يا ميشود (أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ) قلب گاوي ميشود ولي وقتي از ارزشها پر ميشود قلب مولايي ميشود قلب الهي ميشود قلب ملکوتي ميشود اما اولين چيزي که از اين عالم هستي و از اين دنياي شما محبوب من قرار داده شده است «النظر الي وجه رسول الله» ما در قرآن مجيد کلمۀ سيما داريم کلمۀ صورت هم داريم (صورکم)کلمۀ وجه هم داريم ( وجهت وجهي) يعني همۀ وجودم را نه يعني دماغ و دو چشم و ابرو و مژه ام رو به (فطر السماوات و الارض) کردم (وَ يبْقى وَجْهُ رَبِّك) يعني ذات حضرت حق يعني خود حضرت حق (وُجُوهٌ يوْمَئِذٍ ناعِمَة) يعني عدۀ با ارزش در آنجا يعني در ورود به قيامت شاداب هستند شادابي کامل (ناعِمَة) با طراوت هستند شاد هستند خوب (وجوه) يعني چهرههاي معتبر من وجوه ناس نه، يعني من صورتهاي ناس اينجا دختر پيغمبر هم کلمۀ نظر را استعمال کردند هم کلمۀ وجه را، نظر يعني نگاه با تأمل (أَ وَ لَمْ ينْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض) نميرسد شش مليارد نفر هر روز دارند به هوا و زمين نگاه ميکنند هيچ کس به ملکوت سماوات و ارض نميرسد.
نظر بنابر توضيحي که اهل لغت ميدهند يعني نگاه با دقت يعني نگاه فکري يعني نگاه عقلي، محبوب من دقت در شخصيت و هويت پيغمبر است براي چه اين گونه به پيغمبر نگاه ميکرده است چون قرآن در خانۀ خودشان نازل شد ميديد ميخواند ميشنيد که خداوند فرموده است: اگر دنبال سه چيز در اين عالم ميگردي يکي دنبال توجه به خدا که هميشه با شما باشد، يکي دنبال اميد مثبت که به خود تو اطمينان و اميد پيدا کني، اهل نجاتي و يکي آخرت آباد اين توجه، اين اميد، اين آخرت آباد با اقتداي به پيغمبر به دست ميآيد (لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يرْجُوا اللَّهَ)اميد مثبت (وَ الْيوْمَ الْآخِرَ) اگر قيامت آبادي ميخواهيم (وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيرا) اگر يک توجه کاملي در همۀ شئون زندگيتان به خدا ميخواهيد به قول امروزيها بيائيد پيامبر گونه بشويد و اگر ميخواهي صاف بشوي، منظم بشوي، با تربيت بشوي، در پيشگاه خدا اهل ادب باشي، فروتن باشي، اهل عبادت باشي، اهل خدمت به خلق باشي، اينها وجود پيغمبر است چرا محبوب من نظر به وجه پيغمبر است براي اينکه ببينم پيغمبر چه ارزشهايي را داشت من آن ارزشها را به خودم انتقال بدهم يعني نظر به وجه رسول الله را واقعاً براي اين ميخواسته فکر خالي نميکرده دنبال ارزشهاي وجودي پيغمبر بوده است که آنها را به خودش انتقال بدهد شخصيت سازي الهي بکند تا در ظاهر عالم هم بشود فاطمۀ زهرا اين يک محبوب من.
و اما محبوب دوم و «تلاوة کتاب الله» اينجا مثل کلمه نظر نگفتند رؤيت فرمودند تلاوت براي اينکه بدانيم کلمه تلاوت چه است مرحوم مصطفوي بين قرائت و تلاوت فرق بيان کردند قرآن مجيد در سورۀ بقره آيۀ صد و بيست و يک ميفرمايد (الَّذينَ آتَيناهُمُ الْكِتابَ يتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه) يعني همۀ حرف همين (حَقَّ تِلاوَتِه)است که با مراجعه به اين کتابهايي که اسم بردم با آن مؤلفين پر قدرتشان راغب در هزار سال پيش از چهرههاي برجسته علمي و قرآن شناس بوده است، مرحوم شعراني را ميگفتند ابن سيناي زمان است که دو تا از محصولات ايشان الان در قم هستند آقاي حسن زاده و آقاي جوادي شاگردان او بودند، چهرۀ برجستهاي بوده است و تمام اين کتابهايي که شما ميبينيد فقهي و اصولي و عرفاني و فلسفي و رياضي تمام را ايشان استاد درسش بودند، خيلي قوي هم بوده در اين کتابها يعني به قول مرحوم آقا سيد جمال آشتياني که درباره مرحوم آقا سيد ابو الحسن قزويني در مقدمه شواهد الربوبيه نوشته است ميگويد: اگر ملا صدرا زنده بشود معلوم نيست بهتر از آقا سيد ابو الحسن قزويني اسفار خودش را بتواند بيان بکند يعني اين کمال علمي اينها بوده است ولي اساتيد دانشگاه در زمان شاه آن وقتي که استاد دانشگاه خيلي عظمت داشته و در ذهن مردم يک چهره خاص بوده است آن متدينهاي آن زمان پيش مرحوم شعراني زانو ميزدند و لنگ بودند، اينها ميگويند تلاوت مرکب از سه حقيقت قرائت، فهم و عمل است (يتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه) حق تلاوت يعني مفهوم شناسي و بعد هم عمل کردن است.
اگر در قرآن دقت بکنيد نقطه شروع يک شکل است نقطه وسط يک شکل است، نقطه پاياني که ديگر بعدش حرفي ندارد يک شکل ديگر است.
اصلاً ديگر زمينه نبود به آن مردم بت پرست غارت گر بگويد روزهاي اول بعثت بياييد بخوانيد و بفهميد و عمل بکنيد خودش با آن لحن ملکوتي اش ميآمد در مسجد الحرام قرائت خالي ميکرد مردم ميگفتند (إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلين) اينها افسانههاي بافته شدۀ گذشتگان است.
حق تلاوت اين آيه خيلي جالب است وقتي حق التلاوت در انسان ظهور کرد بعد ميگويد (اولئک يؤمنون به) مؤمن به کتاب اين است «و تلاوة کتابه» حالا خداي متعال اگر بخواهند حضرت زهرا را تعريف بکنند بهترين راه تعريف کردن همان تعريفي است که دربارۀ پدرش دارند، وقتي پرسيدند از اهل خانه پيغمبر که پيغمبر چگونه بود، آنها جواب دادند قرآن را ببين تا بفهمي که پيغمبر چگونه بود شاکله و مايههاي وجودي پيغمبر و منش و رفتار باطنشان که در ظاهر آشکار ميشد قرآن بود ايشان هم اينجوري تعريف بشود اين دو محبوب از مجموع دنياي شما.
و محبوب سوم «والانفاق في سبيل الله» نفق در لغت به معني سوراخ است به معني تونل است به معني جايي است که خالي است.
النفق الاول نفق يعني خلأ يعني جايي که هيچ چيز درش پر نيست اين وقتي ميآيد در باب افعال، انفاق اکرام، خوب معني اش عوض ميشود يعني يک فاعل ميگيرد که اين فاعل با اين خلأ سر و کار پيدا ميکند ميشود پر کنندۀ خلأ، حالا در زندگي مردم خلأهاي مختلفي را ميشود ديد.
ايشان ميفرمايد: معشوقه سوم قلب من اين است که خلأهاي زندگي مردم را پر بکنم «والانفاق في سبيل الله» يک کسي خلأش شب عروسي من لباس است از اين خانه که خانۀ پدرم است من را دارند ميبرند به آن خانهاي که اميرالمؤمنين اجاره کرده است من در مدينه خيلي پي جويي کردهام آنجايي که مسجد قمامه است روبه روي حرم پيغمبر حدود صد قدمي بين در ورودي حرم است تا مسجد قمامه.
اميرالمؤمنين در آنجا خانه گرفته بودند بعد يک حادثهاي پيش آمد حادثه خيلي جالبي است که در کتب اهل تسنن ديدم يک بار هم ديدم عبد الفتاح مقصود در کتاب «امام علي» ميگويد: حضرت زهرا که خانه شان کنار همين مسجد قمامه بوده است، نميدانم آن وقت مسجد قمامه ساخته شده بود يا نه، بين خانه اميرالمؤمنين صد قدم يا بيشتر فاصله بود يک روز وقتي پيغمبر ميآيد خانه ميبيند دخترش بعد عروسي غمناک است، پيغمبر سؤال ميکند از کجاي زندگيت غمگيني؟ ميگويد: از هيچ جاي زندگيم غمناک نيستم شوهرم فرد سوم عالم آفرينش است خدا و پيغمبر و علي اين چند تا پوست بزي هم که دوختهاي فرش مهمان خانه کردهايم با اين پانزده يا بيست تکه جهازيه آن هم اثري در من ندارد، به پدر گفت: همۀ ناراحتي من اين است که از خانۀ تو رفتم شبها صداي گريه و توجه و تهجد تو را نميشنوم، پيغمبر آن وقت هم پول نداشت که خانه بخرد پيغمبر از شنيدن گفتار دختر که جانشان بود، روح بين دو پهلويشان بود، پاره تنشان بود غصه دار شدند سلمان در راه مسجد پيغمبر را غصه دار ديد، گفت: چه شده؟ فرمود: يک همچنين داستاني پيش آمده و من هم پول ندارم براي حضرت زهرا خانه بخرم، سلمان هم چيزي نگفت، خداحافظي کرد آمد بازار، يک خانه بود ديوار به ديوار پيغمبر که الان افتاده در ضريحي که طاق کشيدند وهابيها که مبادا ما چشممان به قبر پيغمبر بيفتد اينها دويست سال است مسجد و حرم و قبر را مصادره کردند در مسجد الحرام آدم نميتواند راحت مطابق فرهنگ اهل بيت نماز بخواند، کاري بکند حرفي بزند امر به معروفي بکند.
سلمان به صاحب اين خانه گفت: حضرت زهرا ناراحت و پيغمبر ناراحت است خانهات را ميفروشي گفت: چند؟ گفت: قيمتش را خودم به پيغمبر ميگويم گاهي بعضيها چه آدمهاي نوراني هستند چه آدمهاي با کرامتي هستند آمد خانه را خالي کرد برد يک خانه ديگر داشت در نماز ظهر بعد از سلام نماز پيغمبر کليد خانه را آورد گذاشت جلوي پيغمبر، گفت: آقا خانه خالي است من بروم اسباب و اثاثيه علي و زهرا را بياورم يا ميفرستيد بيارند يا خودشان ميآورند کدامش؟ حضرت که کليد را ديدند فرمودند: من اصلاً پول اين خانه را ندارم. گفت: اتفاقاً داري خيلي خوب هم داري، قيمتش اصلاً پيشتان است يا رسول الله فرمود چه؟ گفت: قبول کردن کليد خانه است حالا چه دعايي براي اين مرد کرد بماند، ولي اين خانه چقدر با برکت بود که حضرت مجتبي، امام حسين، زينب کبري در اين خانه به دنيا آمدند و محسن پشت در اين خانه به دنيا آمد حالا سقط شد و حالا خدا ميداند حضرت زهرا اميرالمؤمنين چه عبادتهايي داشتند کار خانه را به جايي رساندند که در سورۀ نور فرمود (الله نور السموات) اگر دنبال اين نور ميخواهيد بگرديد آدرسش اين است ابتدا نيست با جار و مجرور شروع شده است اين نور (في بُيوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ) ان ترفع در خانههايي است که خدا زمينۀ ارزش والايي را به اين خانهها داده است (وَ يذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال) ين آدم ميآيد اين خلأ را بر طرف ميکند حالا قيامت چه به او ميدهد خدا ميداند، حضرت زهرا ميفرمايد: يک محبوب و معشوق من «الانفاق في سبيل الله» است من نميخواهم چيزي بدهم که مردم من را قهرمان جود و سخاوت بدانند، نه همه را قيد زده است خواندن قرآن را قيد به تلاوت زده است شخصيت را قيد به نظر زده است انفاق را قيد به في سبيل الله زده است حالا اين خلأ يا مال يک خانمي است که شب عروسي من لباس ندارد اتفاقي آمده رد بشود سؤال کردند چه کسي است گفتند حضرت زهرا است حلقۀ زنان حلقهاي که دور حضرت زده بودند ميشکافد ميآيد جلو ميگويد تو شب عروسيات است اما من پيراهنم پاره پاره شده است به خانمها ميگويد دورم را بگيريد پيراهن عروسي اش را در ميآورد به آن خانم ميدهد و پيراهن کهنهاي خانه پدرش را ميپوشد صبح که پيغمبر ميآيد سؤال ميگويد پيراهنت کو؟ فرمود: دادم به سائل. فرمود: خوب اين پيراهن کهنه ات را ميدادي شب عروسيت بود آن لباس نو ات را ميپوشيدي و علي چه انساني بوده است که سؤال نکرده است چرا پيراهن کهنه پوشيدي، چرا لباس نو برايت نخريدند اصلا به قول خود اميرالمؤمنين «أبدانهم في الارض و ارواحهم في الرفيق الاعلي» بدن ما روي زمين است و هويت ما در بالاترين مقام است، عرض کرد: بابا در قرآن خودتان، خدا ميگويد (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ) که در آغوشش ميکشد و ميگويد: فدايت بشود پدرت براي او ارجي قائل ميشود در کارش، اين روايت از روايات نابي است که از خود حضرت نقل شده است و معلوم است که از خود حضرت نقل شده است سه مسئله اش با قرآن هماهنگ است.