درس تفسير نهج البلاغه - جلسه یازدهم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در ابتداي خطبه ۸۶ در «اعانه الله علي نفسه» سه قول ذکر شد. آخرين قول که به نظر ميرسد قويترين و بهترينش باشد، کمک پروردگار مهربان عالم به انسان در جنگي که با هواي نفس اتفاق ميافتد. جنگ، جنگ بسيار سنگيني است و از اين جنگ در روايات ما تعبير به جهاد اکبر کرده است. جهادبزرگتر، نه جهاد کبير. با صيغه افعل تفضيل. البته غير از انبياء خدا و ائمه طاهرين و شخصيتهايي که در قرآن مانند حضرت مريم و وجود مبارک حضرت زهرا(س) به مقام طهارت که همان مقام عصمت است ستوده شدند و شخصيتهايي که دليل بر مقام عصمتشان دارند تمام انسانها دچار هواي نفس هستند يا ممکن است بشوند. علت پديد آمدن هواي نفس در جلسه قبل عرض شد آن چيزي که مهم است معناي هواست. اهل تحقيق، هواي نفس را در اصطلاح قرآن و روايات مجموعه خواستههاي بي مهار وبي محاسبه ميدانند، که با توجه به معناي لغوي هوا که به معناي پوک بودن و سقوط است اين مجموعه خواستههاي بي مهار و بي محاسبه، خواستههاي پوک و نامعقول و غيرمنطقي، حيواني و شيطاني است و طبق آيات قرآن مجيد آن کسي که دچار هواي نفس بشود، گرفتار و اسير بشود، سقوط هم ميکند و اگر بيدار نشود و توبه نکند و به فضاي تقواي الهي راه پيدا نکند، به هلاكت ميرسد.
خطر هوا اينقدر شديد است که خودش را ميتواند جاي خدا در معبوديت بنشاند. يعني وقتي که در درون انسان ميدان پيدا بکند، وجود اقدس حضرت معبود حق را، از انسان ميگيرد و خودش به عنوان معبود ميدان دار ميشود و انسان را اسير اطاعت و تبعيت خودش ميکند. ]ارأيت من اتخذ الهه هواه[ اله يعني معبود. و اين قدر هم خطرناک است که به پيامبر اکرم ميفرمايد ]ولو اتبع الحق اهواءهم لفسدت السموات والارض[ اگر بنا باشد از هواي اينان اطاعت بکني، اينهايي که ميخواهند قوانين دين طبق اميال خودشان باشد، حلال و حرام طبق اميال خودشان باشد، حرکت دين طبق اميال خودشان باشد، قطعاً آسمانها و زمين به فساد کشيده ميشود، حالا احتمال دارد فساد آسمان و زمين معنايش احتمال دارد تحقق عذابهاي سخت از بالا و پايين باشد، بلاها و مصائب سنگين از بالا و پايين باشد، يعني هواي لطيف که عامل حيات است، تبديل به طوفان بشود و خرابيهاي سنگيني را ايجاد بکند، باران تبديل به سيل بشود و مردم را نابود كند. زمين، لرزش غيرعادي پيدا بکند و شهري را فرو ببرد يا معني ديگر دارد. من تحقيقي در اين زمينه به اندازه لازم ندارم که متابعت از هواي مردم فساد در آسمانها و زمين ايجاد ميکند اين فساد چيست؟
در هر صورت در هفت وصفي که براي نفس در جلسه گذشته گفته شد از متن آيات قرآن، اين وصف هوا که از اوصاف هفتگانه منفي و خطرناک نفس است از همه قدرت تخريبش بيشتر است و اگر تبديل به معبود بشود، که بازيگري اش دائمي است و پيوسته است. حالا ممکن است حالت تسويل هميشگي نباشد، يا حالت رهينه هميشگي نباشد. يا حالت دس به معني پنهان کردن يا ناقص شدن، هميشگي نباشد، چون هيچکدام از اوصاف ديگر زيرسايه معبوديت بيان نشده است الا هوا. همين است که زيرسايه معبوديت بيان شده ]أرأيت من اتخذ الهه هواه[
آن وقت يک چنين نفسي، فتنه گر عجيبي خواهد شد، مفسد شگفت آوري خواهد شد، وبازيگر خطرناکي. از يکي از بزرگان دين از اهل معرفت و اهل دل نقل شده که به نفسش اين جور خطاب کرد. «يانفس تقولين قول الزاهدين» وقتي مرا وادار به حرف ميکني چقدر حرفهايت آخرتي است و چقدر حرفهايت دليل بر اين است که در بين مردم يعني برداشت مردم از حرفهايت اين است که از تعلقات مانع شونده، براي حرکت به سوي خدا خيلي آزادي. «وتعملين عمل المنافقين» قولت وقتي تو را ميخواهد نشان بدهد، عجيب خدايي نشان ميدهد در بين مردم. ولي عملي که انجام ميدهي با حقيقت وضعت و با آن وصفت تطابق و هماهنگي ندارد، عمل بايد همراه با اخلاص باشد تو نداري، عمل بايد براساس ايمان انجام بگيرد تو آن مايه را نداري، عمل بايد براساس هماهنگي با خواسته حق انجام بگيرد تو نداري، بين حرکات ظاهر و وضعي که تو داري خيلي تفاوت هست. شما اگر به سراسر نهج البلاغه مراجعه بکنيد ميبينيد در اين زمينه اميرالمومنين قوي ترين روانکاوي را در نهج البلاغه نسبت به اين گونه مردم که در دوران خودش کم نبودند انجام داده. يعني درون آنها را که تحليل ميکند حرکات برونشان را که بيان ميکند بين حرکات برون و درون واقعا فاصله بين حق و باطل و نور و ظلمت است و اين خطرناکترين نقطه اي است که آدم ممکن است گرفتارش بشود و توجه هم نداشته باشد. اين را هر روز بايد براي خودمان بخوانيم.
«و في الجنة تطمعين» اميد بهشت را هم داري. باطن و ظاهرت يکي نيست. راه، راه نفاق است. منافقيني که قرآن در حق آنها فرموده «اسفل من النار» جايشان بدتر از کفار است جايشان و تو طمع و رغبت و اميد به بهشت هم داري. بعد به خودش ميگويد «هيهات هيهات» خيلي بعيد است که تو به جنت الله برسي. «هيهات ان للجنة اقوماً آخرين ولهم اعمال غيرماتعملين» بيچاره، براي بهشت يک جمع ديگري قرار دارند نه تو، عمل اهل بهشت با عمل تو خيلي فرق ميکند. آنها عملشان صادقانه است واهل صدقند يعني باطن و ظاهرشان يکي و مساوي است. تمام اعمالي که انجام ميدهند با باطنشان هماهنگي دارد چون باطن غرق ايمان و غرق اخلاص است. يک چنين وضعي نفس پيدا ميکند که اين وضع بسيار وضع خطرناکي است که آدم در بين مردم خود را به گونه اي بنماياند که اصلا باطنش آن گونه نيست و چون از هفت خصلت نفس، خطر هوا بسيار سنگين تر از خصلتهاي ديگر است من در آخرين بحث جمله اول خطبه ۸۶ از آيات و روايات فقط در رابطه با آن نفسي که آلوده به هوا شده يا هست يا ممکن است بشود بحث كردم. هوا يعني خواستههاي بي مهار که اين خواستهها مرا به دنبالش بکشاند.
آياتي و رواياتي را در اين زمينه با همديگر ميبينيم. يک بار ديگر عرض بکنم هوا به معني توخالي بودن و به معني سقوط است، خواستههاي بي مهار و بي محاسبه همه غيرعقلي و غيرمنطقي و غيرخدايي است. و وقتي وجود، گرفتار اين خواستههاي پوک بشود آدم را بي وزن ميکند. آدمهاي وزين ]فاما من ثقلت موازينه * فهو في عيشة راضية * و اما من خفت موازينه[ اگر آدم پوک بشود سقوط ميكند. تو خالي بودن و سقوط کردن با همديگر تناسب دارد. اين آيه از آيات عجيب قرآن است. البته در يک زمينه وارد شده. ]کلوا من طيبات ما رزقناکم[ از حلالي که روزي تان کردم مصرف بکنيد «ولاتطفوا فيه» از مرزهاي حلال خارج نشويد و تجاوز نکنيد يعني وارد حرام نشويد. اگر وارد حرام بشويد «فيحل عليکم غضبي» خشم من نازل به حرام خوار بشود. اين را دقت بکنيد که ممکن است اين حرام خوار، نماز هم بخواند و روزه هم بگيرد. اصلا مورد آيه را نگاه بکنيد، فقط در مورد روزي حلال و لقمه حرام است. چون حرام را با کلمه روزي نميشود به هم گره زد. خداوند متعال وقتي نهي از حرام ميکند خودش حرام دهنده نميشود. از مرزبنديهاي حلالم عبور نکنيد. به حرام وارد بشويد «فيحل عليکم غضبي ومن يحلل عليه غضبي فقدهوي» اگر خشم من نازل بر کسي بشود، محققا سقوط ميکند. يعني لقمه حرام پوک است، چون شيطاني است و شيطان هيچ چيزي ندارد. شيطان مايه اي ندارد. شيطان کل وجودش آلودگي است. حرام خوار سقوطش قطعي است. قطعي بودن را ما از حرف «قد» ميگيريم. «فقد» نتيجه حرام خواري را ميگويد. آيه در سوره مبارکه طه، آية ۸۱ است که تمام مردم اين مملکت و همه شيعه و مسلمانان از اين آيه بايد آگاه باشند و اين آيه نصب العين هر روزشان و هميشه شان باشد.
آيه ديگر حج، ۳۱. ]ومن يشرک بالله[ يک مشرک هواپرست است. ]أرايت من اتخذ الهه هوا[ هر چيزي را آدم به استقلال کنار خدا قرار بدهد، و بگويد اين هم مستقل در کارگرداني زندگيم است. ]فکانما خرّ من السماء[ مانند کسي است که از بلندي دارد سقوط ميکند. «فتخطفه الطير» و پرنده اي مثل عقاب مثل کرکس او را بگيرد و بياورد پايين قطعه قطعه اش بکند و بخورد. آدمي که از خدا جدا ميشود و هواپرست ميشود اين آدم گرفتار چنگال بدتر از عقاب و کرکس ميشود و هوا او را نسبت به ارزشها قطعه قطعهاش ميکند. «او تهوي به الريح في مکان سحيق» يا دچار بادي شده باشد و چون وزني ندارد و پوک است، اين باد او را ميبرد در مکان دور از دسترس بيندازد. جايي که نه رحمت به او دسترسي داشته باشد و نه شفاعت و نه ياري که او را ياري بکند. اينجا هم کلمه هوي در آيه بود.
سوره ص، آيه ۲۶. «فاحکم بين الناس بالحق» حکومت بين مردم، فقط بايد براساس حق باشد. حق چيست؟ قرآن، نبوت، امامت. تمام قوانين حکومت، بايد از اين سه منبع تغذيه بشود. «ولاتتبع الهوي» خواسته بي مهار و بيمحاسبة خودت را در حکومت وارد نکن. «فيضلک عن سبيل الله» كه تو را از راه خدا منحرف ميکند. چون وقتي پوک و پوچ بشوم، هوا مرا خيلي راحت از جاده الهي بيرون ميکشاند. و هيچ زحمتي برايش ندارد. «ان الذين يضلون عن سبيل الله» آنهايي که دچار هواي نفس ميشوند و از راه خدا منحرف ميشوند «لهم عذاب شديد بمانسوا يوم الحساب» اين باء، باء سببيت است. به سبب اينکه روز قيامت را فراموش کردند، وقتي سايه هوا بيفتد روي وجودم و پرده هوا بيفتد در درون من، بين من و خدا و راه خدا و قيامت جدايي مياندازد.
آيه ديگر که آيه خيلي مهمي است در رابطه با رسول خداست. ]و ما ينطق عن الهوي[ پيامبر هيچ خواسته بي محاسبه اي ندارد. و هيچ خواسته اي از خودش را که جداي از خدا باشد به شما ابلاغ نميکند. «ان هو الا وحي يوحي» آنچه به شما ميگويد، وحي پروردگار است. نجم، آيه۳. نطق پيامبر و سخن و دعوت پيامبر وحي است، که حکيمانه است، عقلي و علمي و رفعت دهنده است و وقتي شما که قبول بکنيد، يک موجود عقلي و منطقي ميشويد. يک موجود محقق به حقايق و داراي رفعت ميشويد. ]يرفع الله الذين آمنوا منکم والذين اوتوا العلم درجات[
آيه ديگر: ]ولکنه اخلد الي الارض[ اگر آيه در رابطه با بلعم باشد. چون آيه را در رابطه با يکي ديگر از چهرههاي زمان پيامبر(ص) هم بيان کردند. «اخلد الي الارض» اصطلاح است در قرآن و نبايد با اين لغت ترجمه بشود و بايد به اصطلاح ترجمه بشود. مثل قرة اعين که به معني خوشدلي و خوشحالي باطن است ولي به اين اصطلاح در قرآن ذکر شده است. کسي که ميل شديد به ماديت پيدا بکند، که اين هواي نفس است. ما ميل به امور مادي بايد داشته باشيم ولي اين ميل را بايد با برنامههاي الهي محاسبه بکنيم. اين ميل بايد مقيد باشد. ما نميتوانيم دلمان را بالکل از همه امور خالي بکنيم. يک اجازههايي به ما دادند. زن و بچه را دوست داشته باشيم، پول را دوست داشته باشيم، خودمان را دوست داشته باشيم ولي اين محبتها همه بايد زيرمجموعه محبت به خدا باشد. «والذين آمنوا اشدّ حبا لله» محبت فراتر و محبت حاکم که ساير محبتها در قيد اين محبت باشد.
آن کسي که تمام ميلش به ماديت بچرخد و تمام خواسته اش به امور ظاهر بچرخد «واتبع هواه» هواي نفسش را پيروي کرده. ]فمثله کمثل الکلب[ اين ديگر نهايت پستي يک انسان است. ]واما من خاف مقام ربه ونهي النفس عن الهوي[ که «اعانه الله علي نفسه» اين را دارد ميگويد. پروردگار به آدم کمک بکند در جنگي که بين او و خواستههاي بي محاسبه و بي مهار ميشود، بتواند ايستادگي بکند و اين خواستهها را سر جايشان بنشاند و نگذارد طغيان بکنند و نگذارد که انسان را اسير خود كند و به هر جا که ميخواهد بکشاند. نميگويد مقام من خاف ربه ميگويد. مقام ربه، امام صادق ميفرمايد: اين مقام، يا دادگاههاي قيامت است يا کيفر پروردگار است. ]فان الجنة هي الماوي[ پيروزي اين جنگ و به قول ورزشکاران، کاپ مسابقه اين جنگ در صورت برنده شدن، بهشت است.
چندتا روايت هم براي شما بخوانم به سرعت که در جلسه بعد به چهل وصفي که اميرالمومنين درباره اين گونه مردم بيان کرده بپردازم. چون آن چهل وصف بعد از اعانه خداست. يعني وقتي خدا آدم را کمک کرد و از حوزه هواي نفس خارجش کرد ودر حوزه الهي قرار گرفت آن وقت ميل به طرف آن ۴۰ حقيقت جهت گيري ميکند.
امام هشتم(ع) ميفرمايد. «من غلب علمه هواه» ممکن است آدم عالم باشد و حلال و حرام هم بداند و خوب هم قرآن را بداند و خوب هم روايات را بشناسد ولي دانشش به خاطر ميدان داري هوا معطل باشد. وعمل به علمش نکند بلکه عمل براساس هواي نفس صورت بگيرد. «فهو علم نافع» والا علم اسير چه سودي دارد؟ علم حبس شده در زندان هوا، چه سودي دارد؟ علمي که من عمل نکنم، چه سودي دارد؟ آن وقت اگر علم سودمند نباشد ميشود علم بلعم باعورا و علم مردم مدينه بعد از مرگ پيامبر(ص) ، ۱۱ سال اينها دور پيامبر بودند، جهل ديگر معني نداشت. ۱۱ سال منبرهاي پيامبر و آيات قرآن و معانيش را از پيامبر شنيده بودند.
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسيد: مردم نميدانستند اميرالمؤمنين(ع) ايشان اعلم، اتقي، ازهد، اشجع، اعبد امت است؟ همه ميدانستند اما در عين دانستن، ديديد که چه حادثه تلخي به وجود آمد به وسيله و کمک همين مردم که زخمش تا به حال علاج نشده و در زمان، تبديل به دمل چرکي تر شده است.
دنباله حرف حضرت رضا(ع) «ومن جعل شهوته تحت قدميه» شهوت را خود ماها وقتي در سخنرانيها به کار ميگيريم مردم سريع ذهنشان ميرود سراغ غريزه جنسي. شهوت به معناي ميل و خواستن است. اشتهاء يعني ميل داشتن. اگر کسي خواستههاي بي محاسبه و بي مهارش را زيرقدمش بيندازد که اين اصطلاح است، يعني نگذارد ميدان زندگي بشود «فرّ الشيطان من ظله» خيلي عجيب است. حضرت رضا(ع) ميفرمايد: شيطانها از سايه اش در ميروند چه رسد به خودش.
اين تمثيل را دقت كنيد. ميگويند: يک چشم داري وارد مسجدي شد. ديد که شيطان يک پا ميگذارد در مسجد با ترس و لرز ميآيد بيرون. يک چند لحظه ميماند و باز پا ميگذارد داخل مسجد و با وحشت ميپرد بيرون. به او گفت: چرا ميترسي داخل بروي. براي چه ميخواهي بروي داخل و چرا فرار ميکني؟ گفت: مسجد الان جايگاه دو نفر است. يک عابدي مشغول نماز است و يک عالم رباني مخلص الهي مسلک، خواب است. ميخواهم بروم اين عابد را از عبادت بيندازمش، تخريبش کنم، ميترسم اين عالم بيدار بشود از وضع عابد، بفهمد گير من افتاده و او را از دست من نجات بدهد. شيطان از انسانهاي الهي خواب هم فرار ميکند. چون ميداند با اينها اگر بخواهد در بيفتد پشتش در همان لحظه اول به خاک است. «ومن جعل شهوته تحت قدميه» قدم عقل و قدم ايمان. اين ترجمه من است. قدميه يعني قدم عقل و قدم ايمان «فر الشيطان من ظله» از سايه اش شيطان فرار ميکند تا چه برسد به خودش.