درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و یکم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
هم کتاب خدا و هم روايات از اولياء الهي نفي خوف ميکنند. ]لاخوف عليهم ولاهم يحزنون[ ]لايخافون لومة لائم[ در روايات آمده «لايخافوا في الله لومة لائم» گاهي هم خوف را از صفات شيطان شمردند. در مقابل باز قرآن و روايات براي اولياي خدا اثبات خوف ميکنند. خوف را از نشانههاي اولياي خدا و از نشانهاي مومن شمردند. حتي در روايات دارد «المومن بين المخافتين» البته يک خوف است ولي داراي دو متعلق است. چون حالت خوف دو حالت نيست. يک حالت قلبي است. اينکه ميفرمايد مخافتين به خاطر اينکه متعلقش دو چيز است. آنجايي که آيات و روايات نفي خوف ميکنند، نفي خوف بي جا و خوف منفي، خوف بي دليل، خوف برخاسته از خيالات است. مثل اينکه خيليها ميترسند که بعد از مرگ عدم بشوند و خبري بعد از مرگ نباشد. اين تعلقات حسي که در وجودشان ريشه دار شده آنها را پايبند به دنيا کرده، مرگ را نقطه از دست دادن تمام اموري ميدانند که به آن وابستهاند لذا ميترسند. اين خوفهاي منفي بيشتر شبيه بيماري رواني است و قابل علاج است. اگر اهل معرفت بشوند و اهل فهم قرآن بشوند اهل فهم روايات بشوند، يقينا خوفشان علاج ميشود. «والله لأبن ابي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه» مال معرفت اميرالمومنين است، به پاداش خدا، به حيات عالي برزخي به حيات و عيش راضيه روز قيامت. اين معرفت سبب اين کلام حضرت شده. يا بفرمايند براي من چه فرقي ميکند که مرگ گريبان مرا بگيرد، مرگ واقع بر من بشود يا من واقع بر مرگ بشوم. يا با اين معرفت که حضرت بگويد در جواب پدر بزرگوارش ما که بر حقيم «اذا لانبالي بالموت» باکي از مرگ نداريم. يا در روز عاشورا امام مرگ را که براي اصحابشان معنا فرمودند و اصحاب را به حقيقت مرگ براي مومن توجه دادند فرمودند: يک پل است که خيلي سريع از اين پل عبور ميکنيم و رد ميشويم. پلي است بين حيات دنيا و حيات آخرت. ما که حيات دنيايمان حيات طيبه بوده و حيات بعدمان هم نتيجه اين حيات است و همان «الدنيا مزرعة الاخرة» است که پيامبر عظيم الشان اسلام فرمودند. پس نوع خوفهاي منفي را قرآن مجيد و روايات از اولياي خدا نفي ميکند. اما خوف مثبت را براي اولياء خدا نشانه شأن و منزلت ميداند. از سرمايه هايشان ميداند. اين خوفي است که در يک جهت حالت بازدارندگي دارد، در يک جهت هم حالت حرکت دهندگي دارد. و همه منظور اميرالمومنين(ع) از خوفي که در خطبه 86 دارند همين خوف مثبت است که متعلقات مختلف و گوناگوني دارد.
سه خوف مثبت را قبلا عرض کردم چهارمين قسم خوف، خوف از عذاب گناهان که بهترين علت براي توبه است و اين خوف از معرفت به آيات قرآن و اخباري که قرآن و ائمه معصومين از وضع گناهکاران حرفه اي در قيامت دادهاند، البته در صورتي که شنونده باور بکند و در صورتي که شنونده سلامت و عاقبت خير را براي خودش بخواهد. بنابراين تحقق اين خوف اين تابع شنونده است که به وجود بيايد. ]لمن شاء منکم ان يستقيم[ يا نه؟
اين خوف را در آيات قرآن و روايات آمده و انبياء به امتهايشان ميگفتند. ]قل اني اخاف ان عصيت ربي عذاب يوم عظيم[ مفعول اخاف عذاب يوم عظيم است. ما مامور ابلاغ پيامهاي خدا هستيم. شما به ما ميگوييد حرف نزنيد اين پيامها را ابلاغ نكنيد. دست از تکليف و وظيفه برداريم. همان حرفي که مشرکين مکه به پيامبر زدند. هفته را تقسيم بکنيم يک مقدار برويم سراغ خدا و يک مقدار هم بياييم بتهاي شما را بپرستيم که سوره کافرون نازل شد و جواب داد به مردم مکه که حالا كه نميخواهيد قبول بکنيد حرف حق را ]لکم دينکم ولي دين[ نه ما حاضر نيستيم خدا را عصيان کنيم. ما ميدانيم که عصيان در برابر رب عذاب عظيم دارد. اين خوف از عذاب، خوف مثبت و بازدارنده از گناه است. يا در سوره انسان آمده. ]انا نخاف من ربنا يوما عبوساً قمطريرا[ روز آشفته شدن چهره روز سختي است. ما همه از آن روز ميترسيم. اين يک ترس بازدارنده و مثبتي است. ميترسيم که بخل بورزيم نسبت به مالمان. اين است که ]نطعمکم لوجه الله[ اگر وارد نطعمکم لوجه الله نشويم عذاب داريم و ما از آن روز ميترسيم.
همچنين ]فذکّر بالقرآن من يخاف وعيد[ ما يک وعده داريم و يک وعيد. اينها با هم ديگر در فرهنگ قرآن و روايات فرق ميکند. وعده شامل امور مثبت است. بهشت و رضايت الله است و وعده رب شدني است قطعا تخلف هم نميشود. ]لايخلف الميعاد[ اين مال وعدههاي حق است. اما وعيد که وعده عذاب ميدهد اين را در اراده خودش دارد. ظهور هم داده که من عذاب ميکنم ]الاّ الذين تابوا واصلحوا[ مگر آنهايي که از گناهانشان دست بردارند و مفاسدشان را اصلاح بکنند. يعني وقتي دارد تهديد به عذاب ميکند نه اينکه اگر عذاب نکرد خلف وعده کرده. اگر عذاب نکرد چون زلف عذاب را گره زده به اينکه گناه تا آخرين لحظه عمر ادامه پيدا بکند که در قرآن با ماضي استمراري هم ذکر ميکند ]بماکانوا يعملون[ عذاب ميشوند به خاطر اينکه پيوسته در اين گناه بودند تا مردند. اما اگر بنا باشد توبه بکنند، من عذاب نميکنم.
يک مسئله خيلي جالبي اول سوره مبارکه توبه است واقعا جالب است و قابل توجه است. عنايت فرموديد كه سوره توبه بدون بيان رحمانيت و رحيميت حق شروع شده. يعني از اول پروردگار و پيغمبرش موضع بسيار سختي در مقابل مشرکين پيمان شکن گرفتند که سوره مبارکه بدون رحمانيت و رحيميت و با برائت شروع ميشود يعني بيزاري و اعراض از مشرکين. يعني کاري به کار تان ندارم. شما پيمان شکنيد. من هم به مردم مومن ميگويم آنها هم به خاطر اينکه پيمان تان را لغو کرديد ديگر اصراري به اجراي پيمان نداشته باشند. دو سه آيه شديدا با اهل شرک و پيمان شکنان درگير ميشود ولي از عنايت او خيلي شگفت آور است که بعد از اين دو سه آيه درگيري و تقابل بسيار تلخ ميگويد مگر اينکه اينها توبه کنند. يعني اگر توبه کنند ديگر ما بيزار نخواهيم بود. اگر توبه بکنند ما گذشته شان را ميبخشيم. اگر توبه کنند ما پيمان شکني شان را ميبخشيم. اين است که وعيد ميگويد يعني توجه داشته باشيد تهديداتم به عذاب فقط زماني عملي ميشود که شما «ماکانوا يعملون» باشيد. ولي اگر نه. ظلم را ادامه ندهيد و جرم را ادامه ندهيد و با توبه قطعش بکنيد ديگر تهديد من به عذاب شما را نخواهد گرفت. در ضمن آيه يک تعليم زيبايي به ما ميدهد که اگر ميخواهيد مردم را بترسانيد هيولا برايشان درست نکنيد. ]فذکر بالقرآن من يخاف وعيد[ با آيات قرآن هم کساني که زمينه ترس از تهديد دارند مردم را به حقايق هدايت بکنيد يعني وقتي براي مردم ميخواهيد زمينه ظهور ترس را ايجاد بکنيد با همين آيات قرآن مجيد ايجاد بکنيد.
يک آيه مفصلي هم دارد خيلي آيه جالبي است. «فاعبدوا ما شئتم من دونه» اگر نميخواهيد خداپرست بشويد و متوسل به پروردگار بشويد ما جلوي شما را نميگيريم و آزادي شما را هم سلب نميکنيم. ولي غير از خدا هر کسي را ميخواهيد بپرسيد. «قل ان الخاسرين» اما به ملت بگو که خاسرين را ببينيد. کلمه خسران خيلي کلمه جالبي است پروردگار در قرآن لغت ضرر را هم آورده اما در مواقع خاصي خسران را ذکر کرده. حالا ميگويد خاسرين را به آنها بشناسان. ]الذين خسروا انفسهم و اهليهم[ خاسرين مردمي هستند که سرمايههاي وجودي خودشان را، عقل و بدن و قلب و نفس و روح را تباه کردند. معني خسران است. نه اينکه با سرمايه کاري نکردند. تجارتي نکردند. ميتوانستند با عقلشان تجارت بکنند. «ماعبدبه الرحمن واکتسب به الجنان» اين را ميتوانستند. ميتوانستند با بدن بهشت را براي خود کسب بکنند. ميتوانستند با روح و نفس رضايت الله را جلب بکنند. اما نه اينکه تجارت نکردند. کل سرمايه وجودي «خسروا انفسهم واهليهم يوم القيامة» تمام سرمايه وجودي خود را و زن و بچه شان را نابود كردند. ]ألا ذلک هو الخسران المبين[ آن تباهي آشکار همين است يا در سوره جن يک تعبير عجيبي دارد از اين خسران ديدهها ميگويد روز قيامت اينان از همه وجودشان غير از اسکلت بدن هيچ چيز ديگري نبود. اين اسکلت بدن اين است «فکانوا لجهنم حطبا[ اينها هيزم آتش هستند يعني همينها هستند که آتش گيره جهنم هستند. ]فاتَّقوا النّار التي وقودها الناس» يعني ما دوزخ را با نفت و گاز و گازوئيل و بنزين و زغال سنگ و هيزم کوره اش را گرم نميکنيم آتش خود انسانها هستند يعني آنهايي که سرمايه وجودشان را تباه کردند اين گناهاني که در دنيا تا به آخر عمر در چشم و گوش و زبان و دل و نفس و دست و شکم و قدم ذخيره کردند، آتش همين گناهان ذخيره شده است که در قيامت به صورت آتش خودش را نشان ميدهد.
«لهم من فوقهم ظلل من النّار» اگر اين آيات را آدم باور بکند آن وقت ببينيد دل چطور دور از گناه ميشود. وقتي من از طريق قرآن کريم باور بکنم که تمام گناهان باطني و ظاهري ذخيره ميشود و ميماند و فرداي قيامت به صورت پوششهاي آتش از بالاي سرم «ومن تحتهم ضلل» و از زير پا مرا پوشش ميدهد، همه بدنم در پوششي از آتش قرار ميگيرد باور کنم حرف خدا و وعيد خدا را دچار ترس ميشوم. خود پروردگار ميفرمايد ]ذلک يخوف الله به عباده يا عباد فاتقون[ من با اين حرفها شمارا ميترسانم چون اين حرفها حقيقت دارد و اينها اتفاق ميافتد و رو نشان ميدهد در قيامت. ]فذکر بالقران[ با قرآن مردم را بترسان. «يا عباد فاتقون» تقوا به معني خودنگاهداري است به معني ترس نيست. بر خلاف قرآنهايي که تقوا را ترس معني کرده تقوا به معني ترس نيست. وقي يعني خود نگاه داشتن. ترس از لوازم تقواست. فاتقون يعني خودتان را از اين عذابي که در اين آيه گفتم حفظ بکنيد.
اين چهارمين خوف مثبت است که «تجلبب الخوف» اين خوف را هم ميگيرد چون حضرت مطلق بيان کردند.
ـ من هميشه بچه هايي که به من مراجعه ميکنند در منبرها و خيلي هايشان هم اهل درس و بحث هستند و دانشگاهي هستند ميگويند يقين از کجا به دست بياوريم؟ بهترين راه به دست آوردن يقين اين است. راههاي از ما به جانب خدا کوتاهترين راه است در همه زمينهها که در دعاي ابوحمزه آمده: «وان الراحل اليک قريب المسافة» با توجه به آياتي هم که داريم اگر آياتي را ببريم در بعد معنوي يعني از آن بعد طبيعي اش بياوريم بيرون. ]نحن اقرب اليه من حبل الوريد[ ]اذا سئلک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوة الداع [ ببينيد آيات قرآن مجيد فاصله بين انسان و خدا را هم اقرب ميداند و هم قريب. تمام حقايق الهيه را با يک زمان کمي ميشود انتقال داد. يک هنر و زرنگي ميخواهد. يک اطلاعات عمومي ميخواهد و يک زمينه داشتن براي برداشتها. ما وقتي شخصي ميآيد سوال ميکند که چطوري يقين پيدا بکنيم ما نبايد سراغ بحث فلسفي، بحث عرفاني، بحث کلامي، بحث فقهي برويم.
در جواب اين گونه سوالها مخصوصا در روزگار ما خيلي بايد دقيق جواب داد و راه ما و خدا هم يا اقرب است يا قريب است. حالا به تناسب موضوع اقربيت و قرب را بايد درک بکنيم. وقتي اين مسئله را از خودم بارها سوال کردند همين هفته پيش در زاهدان يک نفر از من سوال کرد. يک دانشجو سالهاي آخرش هم بود آدم باسوادي هم بود گفت چطوري ما يقين پيدا بکنيم؟ من اول نگفتم چطوري يقين پيدا بکنيد. من گفتم: اين قرآن مجيد را ميبيني. گفت: بله. گفتم: قرآن مجيد يک دعوت از مردم روزگار تا قيامت کرده و يک خبر از مردم روزگار داده. اما دعوتش در سوره بقره است. خوب هم گوش داد و بعد قانع شد و بلند شد رفت. ]ان کنتم في ريب ممانزلنا علي عبدنا فاتوا بسورة من مثله[ اگر در نزول اين کتاب از جانب خدا شک داريد که آيا کار خداست يا کار بشر است. اگر کار بشر است يک سوره يک خطي مثل قرآن بياوريد؟ ]انا اعطيناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانئک هو الابتر[ اين از عجائب ترکيبات قرآن است چون اين سوره الفاظش در سورههاي ديگر تکرار نشده. يک بار انا اعطينا در قرآن داريم. شانئک يک بار داريم. ابتر يک بار داريم وَأنْحَر هم يک بار داريم. اگر شک داريد اين کتاب از جانب خدا نازل شده و کار انسان است يک سوره مثلش بياوريد.
بعد گفتم اين دعوت. بعد به او گفتم الان سال 1386 است 1500 سال از نزول قرآن گذشته شنيدي يک سوره مثل اين قرآن بسازند. گفت: نه. بعد گفتم: طول و عرض دانشگاهها را به او گفتم در نظر بگير. طول و عرض علوم را در نظر بگير. طول و عرض رشتههاي علوم را در نظر بگير. تمام انسانها را هم در نظر بگير هر چه جن هم خدا ساخته آن را هم در نظر بگير حالا خبر قرآن را دقت كن. ]قل لئن اجتمعت الانس والجن علي أن ياتو بمثل هذا القرآن لاياتون بمثله ولوکان بعضهم لبعض ظهيرا[ بعد گفتم: اگر اين قرآن از غير خدا بود هزارساله تا به حال نمونه سورههايش را يا مثل خودش را ساخته بودند و مهر باطل به عنوان وحي به او زده بودند. پس براي تو معلوم است که قرآن من الله است، مال غيب و پشت پرده است. گفت: بله. گفتم: هر چه خدا گفته راست گفته يا دروغ. گفت: راست گفته. گفتم: اين راه يقين پيدا کردن است. اگر آدم از طرف قرآن يقين به حقايق پيدا نکند راهي ديگر ندارد.
خوف پنجم: از مصاديق «تجلبب الخوف» است خوف از نقصان در عبادت يا قلتش است در مقابل غناي حق و عظمت حق. که همين خوف باعث عبادت پربارتر و دوري از سستي و تنبلي در اطاعت است. اينهايي که اهل قرآن هستند هميشه نسبت به عبادات خودشان در ترسند و ميترسند که اين عبادت هماني نباشد که بايد باشد و مايه اش را بيشتر ميکنند که نظر معشوق را بيشتر جلب بکنند و فرداي قيامت گرفتار اين مسئله نشوند. ]يا حسرتنا علي مافرّطنا فيها[ دريغ و افسوس بر ما که در توحيد و عبادت کوتاهي کرديم. يا فردا بگويند ]ان تقول نفس يا حسرتي علي ما فرّطت في جنب الله[ آن وقت اينها هر چه عبادت را پربارتر ميکردند باز هم اين حرف پيامبر است. «ما عبدناك حق عبادتك و ماعرفناک حق معرفتک» و حرف بعدي مال اميرالمومنين است «آه من قلة الزاد و طول الطّريق وبعد السفر» اين درک عظمت و غناي حق با آدم کاري ميکند که هر چه انسان عبادت خالص به پيشگاه خدا ببرد ميترسد که اين هماني نيست که بايد باشد.