درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و یکم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در خطبۀ 86 نهج البلاغه وجود مبارک اميرالمؤمنين اوصاف اولياء خدا و اهل معرفت را بيان ميکند و بر اساس راهنمايي قرآن و روايات، انسان هر عمل و هر حرکتي را ميتواند به عنوان عبادت الله انجام بدهد.
شيوة آن به اين گونه است که انسان سالک راه خدا باشد و نيتش هم در اين سلوک لله باشد. و بر اساس آيات قرآن ارزش حرکات انسان به خلوص است. قرآن مجيد بسيار اين لله بودن حرکات را تذکر ميدهد. در واجبات مسئله خيلي روشن است در غير واجبات هم همينطور است. نمونه آن در قرآن مجيد اين است: ]ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين[ يعني اينکه دو برنامۀ واجب است و حيات من حيات يک ظرف با کل مظروف است، اوصاف بيان شده در رابطۀ با اين گونه مردم و در رابطۀ با اين طايفه است. ورود براي همۀ انسانها آزاد است. همراهي با اين گروه امکان دارد ]توفنا مع الابرار[ يعني آدم جزء گروه ابرار قرار ميگيرد و همينطور سير را ادامه دهد تا معيت پروردگار کنارش بيايد.
]انّ الله مع الذين اتّقوا و الذين هم محسنون[ آيۀ شريفه اشاره دارد به اين که تقوا تنها زمينۀ معيت را نميسازد. اينکه كسي فقط از گناهان کناره گيري کند؛ يک بخش کار است که يک امر باطني او امر معنوي است.
بخش ديگرش هم محسن بودن است. يعني کار نيک هم انجام بدهد، نيکي مطلق چه در واجبات يا در غير واجبات باشد. ]والذين هم محسنون[ ضمير فصل در اين آيات دلالت بر حصر دارد يعني معيت در اين عالم فقط با اين طايفه است. اهل تقوايي که اهل احسان هم باشند.
پيغمبر عظيم الشأن اسلام ميفرمايد: «الاحسان ان تعبد لله» اما به صورتي كه «کانّک تراه» مثل اينکه او را داري ميبيني اگر چنين حضوري براي تو بود چگونه عبادت را انجام ميدادي.
حالا «فان ان لم تکن تراه» اگر تو وجود مقدس او را نميبيني «فانه يراک» او تو را ميبيند تو در محضر او هستي که با چشم سر در آن محضر نميتواني ببيني ولي حاضر در آن محضر کاملاً تو را ميبيند و غيب و شهود تو را ميبيند.
بنابراين امکان ورود در اين گروه و طايفه براي همه است. اينها چهرههاي محدود و اختصاصي نيستند. اين عبادات آب شيريني است كه همه جانبۀ خالص از زمان آدم جريان پيدا کرده و تا قيامت جريان دارد. هر انساني با هر موقعيتي و در هر جاي کرۀ زمين ميتواند از اين آب خوشگوار بنوشد.
در آخر سوره آل عمران كه ميفرمايد: ]توفنا من الابرار[ معلوم ميشود راه معيت با ابرار باز است همينگونه راه معيت با پروردگار هم هموار است كه ميفرمايد: ]ان الله مع الذين اتقوا والذين هم محسنون[ حالا چگونه بايد وارد اين گروه شد؟
البته کار و تلاش ميخواهد، تحمل رنج و استراحت کمتر ميخواهد.
وقتي پيغمبر اکرم(ص) ميخواستند سلمان را به مهاجرين و انصار معرفي بکنند، اينجور معرفي کردند که «بحر لا ينزف و کنز لا ينفد» اين دربارۀ مؤمن واقعي است «کنز لا ينفد» سلمان گنج پايان ناپذير است، گنج چيست؟ جسم بشري براي پيغمبر مطرح نبوده است. زيرا جنبۀ بشريت را کافر و منافق هم دارد، پيغمبر اکرم(ص) جمله را هم جملۀ اسميه آورده اند که دلالت بر تداوم و استمرار و ثبوت دارد و منظور حضرت اين است كه با گذشت زمانها اين گنج تمام شدني نيست. «بحر لا ينزف» دريايي است که کشيدني نيست. اين يک انسان است. حالا قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را حساب کنيد چيست؟ اين دعاهاي عظيم که در همين «مفاتيح الجنان» است؛ چه دعاهاي عظيمي است که اگر کار گروهي روي آن انجام بدهند ده سال تمام نميشود، از دل مفاتيح با شرح و تفسير مطالب بسياري ميتوان بيرون آورد.
حالا در اين گروهي که سومين نشانههايشان اميرالمؤمنين در خطبه 86 ميفرمايد وارد بشويم ميفرمايد: «فزهر مصباح الهدي في قلبه» چه قلب چراغ دان ميشود، چراغ اين قلب ميشود چراغ هدايت. چه نوري در اين عالم درخشان تر از نور هدايت است که اميرالمؤمنين به زهر تعبير ميکنند، چراغ هدايت در قلب شان درخشيد. چه نوري درخشنده تر از نوري که مستقيم از خدا گرفته شده اين نور ]فاما يأتينکم مني هدي[ حرکت اين نور از طرف خداست. اين صريح قرآن مجيد است كه ميفرمايد: ]قلنا اهبطوا منها جميعا فاما يأتينکم مني هدي[ قرآن همه جا هدايت را به خود نسبت داده «انک لاتهدي من احببت» که اين درسي براي ماست. اگر با کار و درس ما، کسي هدايت شد ما يک ابزاري در دست خدا بوديم، ما يک واسطه بوديم.
اين زمين نيست که اينقدر ميوه ميدهد، زمين واسطه بين ميوهها و پروردگار است ]مما تنبت الارض[ اين تنبت الارض کار ]أ أنتم تزرعونه ام نحن الزارعون[ و کار خود او است همه مربوط به وجود مقدس اوست هيچ چيز به ما مربوط نيست.
اهل معرفت چه کار کردند که «فزهر مصباح الهدي في قلبه» يقيناً با توجه به آيات قرآن و روايات سراغ دل خودشان رفتهاند و عجيب هم براي دل خود هزينه کرده اند. يعني تمام آلودگيها مربوط به دل را شناختند يا راه ندادند يا اگر قبلاً بي توجه بودند، اين آلودگيها را پيدا کرده و اينها را پاک و تصفيه کردند. يک بحثي عرفا دارند که ميگويند تخليه، تحليه، تجليه که اگر تخليه که منزل اول است انجام نگيرد، کار تهليه به سامان نميرسد. اگر تحليه انجام نگيرد کار تجليه به سامان نميرسد در ضمن همين خطبه اين سه حقيقت را توضيح ميدهد که اينها حرف صوفيه نيست؛ بلکه از عمق آيات شريفه و روايات استفاده گرديده است.
يک مقالۀ علمي جالبي مرحوم آيت الله العظمي رفيعي قزويني راجع به اين سه مرحله دارند که اگر نوشتههاي ايشان به دست بيايد واقعاً خواندني است. ايشان دربارة دل گفتند که نقطه همه واقعيات اينجاست.
مرحوم ملاهادي سبزواري صاحب منظومه حکمت و منطق يک شعر دارد كه ميگويد:
دوش بر دامن معشوق زدم دست به خواب دست من بر دل من بود چو بيدار شدم
يعني فقط دل را اصلاح كنيد؛ تا پروردگار عالم ببيند که دلت نوراني شده، چراغ هدايت را در آنجا روشن ميکند.