درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و ششم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
سخن در خطبه 86 نهج البلاغه بود که از نظر بار معنوي يکي از سنگينترين خطبههاي وجود مبارک اميرالمومنين(ع) است که در اين خطبه امام چهل وصف را مورد توجه قرار دادند به عنوان اوصاف محبوبترين بندگان خدا. علت محبوبترين بودنشان هم همين چهل وصف است که تحقق اين چهل صفت که هم اعتقادي و هم اخلاقي و هم عملي است اين بزرگواران را در بين بندگان خدا محبوبترين بنده قرار داده است.
رسيديم به اين جمله پرمعنا که تفسير و توضيح مهمي دارد كه بايد در تفسير و توضيحش از آيات قرآن کريم و روايات و بخشي از فرمايشهاي خود حضرت استفاده کرد. جمله خود حضرت اين است «نظر فابصر» محبوبترين بندگان خدا اهل نظر هستند و با اين نظر وارد بصيرت ميشوند. وارد يک بينايي جامع باطني ميشوند که با همين بينايي در همة موارد حق را از باطل تشخيص ميدهند. با اين نور بصيرتي که پيدا ميکنند. که يکي از مقدمات پيدا کردن اين نور بصيرت، اين بينايي قلبي و باطني، يقينا اجتناب از محرمات است. اجتناب از کبائرش که قطعي است. حداقل اصرار نورزيدن بر صغيره يا اصلا با صغيره هم سر و کار نداشتن. چون آنها همه ظلمت آور است. وقتي انسان از فضاي ظلمت دور بماند و در فضاي نور و بينايي قرار بگيرد، خيلي راحت حق را از باطل تشخيص ميدهد. در اينکه در اين زمينه هم دليل در اختيارمان باشد اين آيه بهترين دليل بر اين حقيقت است. ]ان تتقوا الله يجعل لکم فرقانا[ ديگر ما بايد خودمان اين آيه را به تجربه بگذاريم. به عمل بگذاريم. اين يک واقعيتي است که در قرآن کريم بيان شده. البته من هم کم و بيش در دوره گذشته نه خيلي زياد، افراد معين و کمي را ديدم که داراي فرقان بودند. يعني قدرت تشخيص حق را از باطل داشتند.
به لغات که مراجعه ميکنيم کلمة «نظر» را خيلي مايه دار معني کردند. براساس مطالبي که قرآن کنار «نظر» گذاشته، معلوم ميشود اين معني که براي «نظر» کردند، معني درستي است. «النظر هو امر وجودي أي في تعمق و تحقيق و روية في تحقيق و تعمق» اعم از اينکه اين تحقيق و تعمق «امر مادي او معنوي ببصر او بصيرة» که يک وقت آدم با چشمش نگاه ميکند، نگاهش هم نگاه تحقيق و نگاه عمق نگري است. با اين نگاه به آن روشنايي ميرسد. يعني اين نگاهي که کمک کار اين نگاه عقل است، يار اين نگاه انديشه است. يار اين نگاه فکر است. حالا آدم اين نگاههاي مردم عالم را و مردم تاريخ را واقعا بايد به دو دسته تقسيم بکند. يک نگاهي است که بر مردم تاريخ گذشته، در امروزيها هم ميگذرد که بايد اسمش را بگذاريم نگاه حيواني. يعني چشم اينها در 70-80 سال عمر با نگاه حيوانات يکي است. حيوانات روئيدنيها را نگاه ميکنند براي خوردن، و نهايتاً قصاب هم حلال گوشت ميکشانند و قطعه قطعه اش ميکنند و حرام گوشت هم يا شکار حيوانات ديگر ميشوند يا به صورت لاشه در بيابانها ميمانند. اينها هم همينطور، چشمشان چشم حيوانات است، يک عمري نگاه ميکنند فقط براي امور ماديشان و از اين نگاهها هيچ بهره اي نميبرند. بهره شان همين بهره اي است که حيوانات از نگاهشان ميبرند. اما يک نظري که بنا به توضيح اهل لغت «هو روية في تحقيق و تعمق» حالا به يک گوشه اي از اين عالم که روئيدنيها و سبزيها و درختان است، نگاه ميکند و ميگويد:
هر گياهي که از زمين رويد وحده لاشريک له گويد
يک چنين نگاهي را هيچ حيواني به روئيدنيها ندارد و هيچ انساني هم که نگاهش حيواني است به روئيدنيها ندارد.
حافظ در يک غزلش يک شعر خيلي زيبا و جالب و پرمعنا ندارد. ببينيد «نظر في تحقيق و تعمق» آدم را به چه نتايج مثبتي به چه عبرتها و پندهايي و به چه عوامل بيدار کننده اي ميرساند. ميليونها نفر در اين عالم به هلال شب اول ماه نگاه کردند، الآن هم ميلياردها نفر نگاه ميکنند و نهايتاً يا هيچ عکس العملي نشان نميدهند، يا نهايت عکس العملشان اين است که بگويند چقدر قشنگ است، تمام. اما شما «نظر في تحقيق و تعمق» را که بينايي باطني ميآورد ببينيد، با حافظ چکار کرده. با نگاه از کجا به کجا رفته و چه برداشتي از اين نگاهش کرده. خيلي زيباست.
مزرع سبز فلک ديدم وداس مه نو ياد از كشته خويش آمد و هنگام درو
ببينيد حالا فضاي عالم بالا را تعبير به مزرعه ميکند. مرزعه جايي است که ميکارند و بعد رشد ميکند و بعد ميچينند و درو ميکنند. جالب است که آن شب اين حالت هلالي و نازکي ماه مثل داس ميماند. اين نگاه است که از کجا به کجا ميرسد.
يادم از کشته خويش آمد و هنگام درو
60 سال است که دارم عمل ميکارم، وقت دروي آن هم که زمان ديگر است. «الدنيا مزرعة الاخرة» يعني يکي از زيباترين جملات پيامبر عظيم الشان اسلام است. البته تعبيرات ديگر هم راجع به دنيا آمده. آنها هم خيلي زيباست. اميرالمومنين در نهج البلاغه از دنيا تعبير ميکنند به زمين ورزشي براي تمرين «مضمار» اسم مکان است و به معناي سالن تمرين.
اميرالمومنين(ع) ميفرمايد اين دنيا سالن تمرين است ولي نوبت مسابقه در اين دنيا نوشته نشده. «وغداً السباق» فرداي قيامت روز مسابقه است و به قول خارجيها کاپي که به برنده مسابقه ميدهند. آن هديه و آن شيء قيمتي که به برنده مسابقه ميدهند حضرت ميفرمايد «والسبقة الجنة» اين کاپي که به برنده ميدهند در قيامت بهشت است «والغاية النار» آن کسي هم که مسابقه را نبرد بايد برود جهنم.
مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو يادم از کشته خويش آمد و هنگام درو
اين نگاه به تحقيق و تعمق است. در خارجيها هم نگاه مادي آنها نگاه في تعمق و تحقيق بوده و از همين نگاه تحولات عجيبي در صنعت و تمدن به راه انداختند. مثل نگاه پاپن انگليسي که در احوالاتش خوانديد. يک کتابي است به نام تاريخ علوم که نوشته يک فرانسوي است به نام پي روسو. من اين کتاب را که مطالعه کردم بيشتر نگاهم به مطالعه اين کتاب ريشه يابي مسائل در آيات قرآن و روايات بود، که در اين زمينه هم چيزهاي خوبي گيرم آمد. مثلا در آن کتاب دانشمندان ثابت ميکنند که هر حرکتي از ما سر بزند اين حرکت در عالم ثبت است و آنها ميگويند اگر ابزاري باشد که اين حرکت را بتوانيم نشان حرکت کننده بدهيم، حرکت کننده، ميتواند حرکت شصت سال قبل خودش را ببيند، که آن مثلي که آن دانشمند ميزند ميگويد: در کتابخانهات نشستي يک کتابي را از روي ميز بر ميداري و جايش را عوض ميکني. همين حرکت خبرش به همه عالم ميرسد و حرکت هم ثابت ميماند بر صفحه عالم و بعدا هم قابل رويت است. حالا شما همين را بياييد در آيات قرآن مجيد ببينيد. مثلا در آل عمران ]يوم تجد کل نفس ما عملت من خير محضرا[ يک فعل مضارع در آيه است «تجد» يک فعل ماضي است، ]ماعملت[ حالا اينها از اوائل يا اواسط قرن 17 وقتي به قول خودشان ديناميسم عالم را بررسي کردند، به اين نتيجه رسيدند، ولي خود صاحب عالم خبر ميدهد کاري که خير بوده انجام گرفته تمام شده. کسي كه يک ميليون سال پيش يک کار خير انجام داده. حالا يک ميليون سال ديگر قيامت برپا ميشود. ]تجد کل نفس ماعملت من خير محضرا[ البته به ذهن ميرسد تکليف اين گناهان عملي که انجام گرفته آن هم در خلوت و درهاي بسته و پردههاي افتاده اينها چه ميشود؟ اينها که ماندني است. يعني در قيامت غير از انبياء و ائمه کار همه به رسوايي ميکشد اينجا پروردگار عالم يک محبت عجيبي به مردم مومن تائب در اين زمينه کرده. يک فرقي که اعتقاد ما به خدا با يهوديان و ديگر مکتبهايي که رنگ آسماني دارد در اين است که قرآن هم نقل ميکند. يهوديان ميگويند ]يد الله مغلولة[ که من يک وقت اين جمله را روي منبر ميخواستم معني بکنم اين جور معني کردم که مستمع راحت مطلب را بگيرد. اولا که پروردگار عالم جسم نيست که دست داشته باشد. يد در اينجا با ]يد ابي لهب[ فرق ميکند. با ]فاغسلوا وجوهکم وايديکم[ فرق ميکند. «يد» در اينجا کنايه از قدرت است و من اينجور معني کردم که پروردگار عالم قدرتش در قوانيني که بر عالم حاکم کرده حبس نيست. چون از قبل و بعد آيه هم استفاده ميشود که خداوند متعال کاري را نميتواند بکند، يهود ميگويند. اما قرآن ميگويد نه. شما دروغ ميگوييد و اشتباه داريد مسئله را مطرح ميکنيد. خدا در کل قوانين حاکم بر عالم که خودش حاکم کرده حبس نيست. مثلا قانون اين است که چيزي اگر بخواهد به دنيا بيايد از موجود زنده بايد دو طرف داشته باشد نر و ماده. اين حاکم بر عالم است. ولي پروردگار حبس در اين چارچوب نيست. آدم را ميآفريند بدون سابقه نر و ماده. عيسي را هم خلق ميکند بدون سابقه نر. پس حبس نيست. قانون حاکم بر آتش و طبع آتش، ذات آتش، تکوين آتش سوزاندن است. ولي ابراهيم ميافتد در اين آتش سنگين و نميگذارد بسوزد. معده هر انساني دائم پر از اسيد است. اسيد هم اسيد قوي اي است. يعني وقتي مردم خشک بار ميخورند، بادام ميخورند، گردو ميخورند و امثال اينها را، اسيد معده به آن ميپاشد تا به صورت يک آبگوشت خيلي رقيق در بيايد و بعد از معده وارد روده ميشود و روده کارهايي که بايد انجام بدهد و نهايتا تقسيم به بدن ميشود که براي چشم يک تقسيم ميفرستد بدن. براي دست و براي اعصاب و براي مغز. اين اسيد را شما ببينيد... ديروز من يک پيرمردي را ديدم سوال کردم چند سالش است؟ اتفاقاً سال تولدش را پدرش پشت يک کتاب قديمي ثبت کرده بود. 101 سالش بود فقط يک خرده ضعف داشت. 101 سال معده پر از اسيد است و همه چيز را نرم ميکند، غير از اينکه به خودش لطمه بزند. با اينکه ضخامت معده ميلي متري است، اما سوراخش نميکند. اين حبس نبودن در قوانين است. ]بل يداه مبسوطتان[ که حالا اين جملة آخر دعاي کميل را با آيه ميشود فهميد. «فانک فعال لماتشاء» تو حبس در قوانين و مقررات حاکم کرده بر عالم نيستي. اين پروردگار ماست.
اين نگاه وقتي نگاه به تعمق و تحقيق باشد، خيلي تحول ايجاد ميکند، چه در امر معنوي براي خودم، يا براي ديگران و چه در امر مادي. که اين گونه مسائل را در آن کتاب ميتوانيد ببينيد كه ما عملي را انجام ميدهيم عالم خبردار ميشود از اين عمل. اين يک حقيقت است. ]يومئذ تحدث اخبارها[ يعني عمل ما در وجود عالم ثبت است، در وجود ملائکه ثبت است، کرام کاتبين که شاهد اعمال ما هستند تمام فعل ما در صفحه وجود ملائکه ثبت است. يادشان هم نميرود. چون فعل مضارع است. درباره کرام کاتبين. ]مايلفظ من قول الّا لديه رقيب عتيد[ ]مايلفظ[ فعل مضارع است. يعني يادشان هم نميرود. در وجود خودمان هم ثبت است ]اليوم نختم علي افواههم و تکلمنا ايديهم وتشهد ارجلهم[ بشماريد ما ده تا بيننده و ثبت کننده داريم.
من اين کتاب را به اين خاطر دقيق مطالعه ميکردم که ببينم پيشرفت علوم چه مقدارش با آيات قرآن يا روايات هماهنگ است. اين اعتقاد ما را به اسلام بيشتر ميکند. يعني نگاه اگر نگاه تحقيق و تعمق حتي در معارف باشد، واقعا پاية اعتقاد را ثابت ميکند. من به کسي گفتم من حدود هشت سفر خارجي به شرق و غرب داشتم، يک سودي که برايم اين سفرها داشت اين بود که مرا قدرشناس پيوند با حضرت سيدالشهداء(ع) و با اسلام كرد. يعني آدم آنجا که ميرود شقاوت کامل مردم را ميفهمد، با نظر تحقيق و تعمق تازه انگار بعد از 60 سال بيدار ميشود که پروردگار عالم چه سرمايههاي سنگيني به ما عنايت کرده است.
ميليونها سال مردم ديگ آب، قابلمه آب، روي آتش ميگذاشتند، حالا براي گرم کردن آب درش را هم ميگذاشتند، ميديدند که وقتي آب جوش ميآيد، سماور تکان ميخورد، قوري تکان ميخورد، در روي ديگ تکان ميخورد، يک نگاه عادي بوده به اين حرکت. يک نگاه با چشم حيواني بوده. اما نگاه با تحقيق و تعمق. روزي که پاپن نظرش جلب شد به اين که اين دري که روي ديگ است چرا دارد حرکت ميکند؟ متحرک محرک ميخواهد. محرک اين در چيست؟ خودش که نيست، اگر خودش محرک بود که بايد در قفسه هم اين حرکت را داشت. ارتباط در با دور ديگ هم که نيست؟ عامل حرکت اين در فشار بخار است، بخار ميخواهد بيايد بيرون، در نميگذارد، فشار ميدهد در را، صد دفعه اين در را بلند ميکند تا بخار برود بيرون، گفت: عجب بخار قدرت حرکت دادن دارد. حالا بياييم بخار را مهار بکنيم با فشارش ايجاد حرکت بکنيم، اول برويم سراغ کشتي ها. هزاران سال است که مردم روي دريا با باد و پارو حرکت ميکنند، حرکت با پارو هم خيلي کند است. چند سال طول کشيد تا موتور بخار را اختراع کرد، وصل به يک کشتي کرد کشتي را در دريا در انگلستان به حرکت درآورد بيش از 300 سال پيش، سرعت حرکت هم داشت. کشتي داران ديگر وقتي اين کشتي را ديدند، آنها نگاهشان همه حيواني بود به جاي اينکه به پاپن بگويند يک سرمايه گذاري قوي ميکنيم، يک کارگاه کشتي سازي مهمي را ايجاد ميکنيم، کشتي بخار وقتي آمد کنار ساحل با کلنگ و تيشه و بيل ريختند کشتي را خورد کردند و موتورش را کاملا خورد کردند و گفتند: ملاح اين کشتي شيطان است. يعني بيشتر از اين هم عقلشان نميرسيد، که اين کشتي پارو و باد هم حرکت نداد پس اين ارواح خبيثهاي که با چشم ديده نميشوند آنها دارند اين کشتي را حرکت ميدهند. البته پاپن با آن سرمايه گذارش ضرر کردند ولي وقتي پيشرفت علمي حاصل شد، هم کارخانههاي مختلفي را با قوه بخار به حرکت درآوردند، هم کشتيها را، تا رسيده به اينجا. اين را لغت ميگويد «النظر هو امر وجودي اي هو رؤية في تعمق و تحقيق مادي او معنوي ببصر» که دو موردش را عنايت فرموديد «او بصيرة» يا من بيايم مطالعه بکنم در معارف از طريق اين مطالعه روشنايي درون پيدا بکنم به حقيقت برسم.
حالا نگاه قرآن مجيد را به نظر ملاحظه بفرماييد. چند قسمت کردم آيات و روايات مهمي هم در اين زمينه نقل شده. بخصوص از خود اميرالمومنين. «نظر فابصر» يک نگاه ما بايد به کل هستي باشد. البته نه به طور تفصيل. آنهايي که در نيمه شب بيدار ميشوند در سوره آل عمران ميفرمايد: آسمان و زمين را نظر ميکنند. ]قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفکرون في خلق السماوات والارض[ اين روي کره زمين است، يا در اتاقش، يا در ايوان خانهاش است. ]خلق السماوات و الارض[ نياز نيست آدم همه جا برود. اما اين نظر به تعمق و تحقيق پرش همه جا را ميگيرد.
سوره مبارکه اعراف آيه 185. اين يکي از زيباترين آيات قرآن مجيد است که حالا علاوه بر روايات که در باب السماء و العالم بحار ميتوانيد ببينيد، دو تا کتاب را هم ميتوانيد کنار دستتان بگذاريد، يکي «علم و زندگي» است که خيلي کتاب خوبي است. ترجمه شده است و يکي هم اين «تاريخ علوم» پير روسو تا عمق اين آيه را بفهمد.
]اولم ينظروا في ملکوت السموات والارض و ما خلق الله من شيء[ «نظر» ميگويد: که معنيش نگاه به تعمق و تحقيق است. حالا يا با چشم يا با مطالعه. «ملکوت» صيغه مبالغه است مال ملک و مالک است. يعني آن فرمانروايي کامل پروردگار را نسبت به آسمانها و زمين با نگاه تحقيق و تعمق نميبينيد. اين نظمي که در اين جهان برقرار است. ميلياردها سال است در حجم موجودات، در اندازه موجودات، در رشد موجودات، در منافع موجودات و در گردش موجودات ميباشد. اين چه نظمي است در سايه اين فرمانروايي يا ملکوت که منجمين جهان خيلي راحت ميتوانند بنشينند حساب بکنند، کره زمين با اين حجمش با ميلياردها تن و وزنش که به هيچ جا هم بند نيست در اين درياي فضا آزاد است نه با طنابي و زنجيري بسته شده و نه ستوني زيرش است، که همين هم در اين کتابهاي خارجيها مفصل شرح داده شده، ما در قرآن مجيد ميبينيم چقدر زيبا ميگويد، خلق کرده اينها را «بغير عمدٍ ترونها» نميبينيد. چه کسي در کار اين حرکات منظم است؟ نيروي جاذبه و دافعه.
يک کسي به نيوتن نوشت، من نامهاش را در يک کتاب ديدم که اين نيروي جاذبه و دافعه اي که ما نميبينيم و اين نظم را برقرار کرده که تو کاشفش بودي. که کاشفش او نبوده، در قرآن مطرح بوده. ديدني نيست اين ستونهاي بين موجودات چيست؟ اين را حقيقتش را برايم بنويس. چقدر زيبا جواب داده. نوشته اگر حقيقت جاذبه و دافعه را بخواهي بفهمي يک کلمه است. «الله» من هم بيشتر از اين نفهميدم. نيوتن ميگويد. «اولم ينظروا في ملکوت السموات و الارض» اين نظم را که منجمين ميتوانند دقيقا حساب بکنند، کره زمين با اين حجم، در گردشي که دور خورشيد دارد، براي تحول سال شمسي اش 1388 را گشته در سال يک بار. حالا ميخواهد وارد گردش سال 1389 بشود. در تقويمها مينويسند ساعت 3 بعد از ظهر و 15 دقيقه و 17 ثانيه نقطه تحول انجام ميگيرد. چند سال است که اين کار انجام گرفته؟ بالاي 4 ميليارد سال است. کم و زياد نشده، تا به حال 14 ثانيه در نقطه تحول روي 13 ثانيه تحول انجام نگرفته؟ نه. يعني يک لحظه دير نکرده نقطه تحول نه؟ يک لحظه زودتر انجام نگرفته؟ نه. دانشمندان ميگويند: اين گردشها، منظمتر از کارخانه قويترين ساعت سوئيسي است که در ساعت گذاشتند، يعني از ساعتهاي کامپيوتري اين حرکات سر وقت، منظمتر انجام ميگيرد، چون خود ساعتها را نوشتند چند سال يکبار يک عقب افتادگي يک جلوافتادگي پيدا ميکنند. اما ]الشمس والقمر بحسبان[
]اولم ينظروا في ملکوت السموات والارض[ عطف ميشود بعد. واو عاطفه دارد و «ما» در «ماخلق» ما موصوله است، و کل شيء را ميگيرد. آنچه که خدا از موجودات آفريده. اينها را هم نميخواهيد با نگاه تعمق و تحقيق نگاه بکنيد. استفهام انکاري است. که با اين تحقيق و تعمق به خيلي از حقايق که بالاترينش خود حضرت حق است برسيد، يعني به اين آيينه هستي نگاه بکنيد جمال او را خواهيد ديد.
]افلاينظرون الي الابل کيف خلقت[ وقتي كه من مدرسه بودم يک دبير ادبيات داشتيم آخوند هم بود. خيلي آخوند خوبي بود، باوقار، با ادب و آن زمان سعي اش اين بود که در دبيرستان دين را به بچهها ارائه بدهد. اين سه خط شعر را من از او دارم.
ابلهي ديد اشتري به چرا گفت نقشت همه کژ است چرا
شتري در چراگاه بود. اين گردن است تو داري کج و کوله. اين دهان پهن تو چه دهاني است. اين شکم بزرگ تو، اين پاهاي دراز تو.
گفت اشتر کاندر اين پيکار عيب نقاش ميکني هش دار
در كژيام مكن به نقش نگاه تو زمن راه راست رفتن خواه
نمي خواهم توضيح کاملي بدهم. دنبال توضيحش هم رفتم و ديدم، خلقت شتر را که ملاحظه کرديد، براي اينکه بار روي شتر بگذارند شتر را بايد بخوابانند. سنگينترين بار را در حيوانات که در دسترس مردم است شتر ميبرد. سنگينترين بار را رويش ميگذارند، که اگر روي الاغ و گاو و قاطر بگذارند نميتوانند بلند شود. من رفتم نشستم کامل دقت کردم، شتر را نگاه بکنيد خيلي راحت با يک حرکت موزون بار را بلند ميکند. حالا ثابت شده که آفرينش شتر، دقيقترين ساخت جرثقيل است، يعني آن چه که الان در جرثقيل به کار رفته با آن عناويني که دارد، در شتر به کار رفته. يک حيواني هم هست که جاده را گم نميکند. تا 70-80 سال پيش، کاشان بارش ميکردند، بعدش هم روي بارش خود شتربان ميخوابيد. اين هم در کويري که نه جاده داشت، نه علامت داشت، راحت بار را ميبرد کرمان، خلقتش هم به گونه اي است که براي بيابانهاي گرم و سوزان کويري است، اين را هم شتر ميداند که از کجا بايد برود، آفرينش درونش هم به سبکي است که ميداند ده روز بايد اين جاده را برود و آب هم پيدا نميشود. آب ده روزش را ميخورد و در يک طرف شکم اين آب را ذخيره ميکند و فقط وقت تشنگي اش از اين آب ذخيره استفاده ميکند، بقيهاش هم ميگذارد تا برسد به مقصد. ]افلاينظرون[ اين نگاه به تعمق است. شتر را که به تعمق نگاه بکنيد... اينجا دلالت بر خداشناسي ميکند در آيات. ]والي السماء کيف رفعت[ شما يک تخم مرغ ده گرمي را نميتوانيد رهايش بکنيد، در هوا نگاهش بداريد. من سيارات را با ميلياردها تن وزن، ميلياردها سال است که در اين فضا نگاهشان داشتم، که فرار نکنند، در جاي معيني در فلک و گردشگاه معيني هم دور خودشان ميچرخند و هم دور مرکزشان اين را با تعمق و تحقيق نميخواهيد نگاه بکنيد. ]والي الجبال کيف نصبت والي الارض کيف سطحت[ اين معني نظر است. البته اين يک بخش نظر است. نظر به هستي. حالا نظر به خود، نظر به نعمت ها، نظر به وضع گذشتگان، اينها هم نظرهاي ديگري است که قرآن مطرح کرده انشاءالله در جلسه بعد.