لطفا منتظر باشید

درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و هفتم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

  بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
روز قبل در ضمن بحث نکته مهمي هم از سورة آل عمران و هم از تحقيقات علمي دانشمندان بيان شد، که عملي که انسان انجام مي‌دهد نابود نمي‌شود، عمل مي‌ماند و روز قيامت انسان عمل را چه نيک و چه بد حاضر مي‌بيند. ]يوم تجد کل نفس ماعملت من خير محضرا وماعملت من سوء تود لوان بينها وبينه امداً بعيدا[  «تود» فاعلش «نفس» است، به همين خاطر مونث است. آنجا عرض کردم که خداوند متعال به مومن تائب عنايت ويژه دارد و خداوند در قوانين حاكم كرده بر جهان حبس و محصور نيست و مي‌تواند مسير اتفاقات را عوض كند. «فانّک فعال لماتشاء»  چون در اين زمينه من مي‌خواستم يک توضيحي بدهم يک کمي مفصل بود، رها کردم و دنبال «نظر فابصر» را توضيح دادم. حالا آن نکته را مي‌خواهم از قرآن بگويم که در رابطه با مومن تائب خداوند چه عنايتي دارد که اين نکته بسيار مهم است، در چهار بخش هم در قرآن مطرح شده. در بخش آياتي که «عفو» را به کار گرفته. آياتي که «صفح» را به کار گرفته. آياتي که «تکفير» را به کار گرفته. «يکفر نکفر» آياتي که «غفران» را به کار گرفته، که اينها هر کدامشان باب جداگانه‌اي است و هر کدام پرونده مستقلي دارد و اين کمال عنايت و لطف پروردگار به گنهکاري است که توبه واقعي کرده. توبه واقعي را هم ديديد در قرآن و روايات و نهج البلاغه که يک بحث ديگري دارد.
«عفو» لغتا به معناي ترک عقوبت است. من گناهي را مرتکب شدم مستحق جريمه هستم، چه در دنيا و چه در برزخ و چه در آخرت، ولي به لطف خود حضرت حق نسبت به آن گناه بيدار و بينا مي‌شوم و توبه مي‌کنم و جبران مي‌کنم. عقوبت برداشته مي‌شود. براي هر کدام آيه‌اي به عنوان شاهد نقل مي‌کنم.
سوره نساء آيه 99. ]فاولئک عسي الله ان يعفو عنهم[ اميد قطعي است که خداوند متعال عقوبت را از اينان بردارد، که اين اتفاق هم در دنيا در قوم حضرت يونس(ع) اتفاق افتاده يا در روايات خوانديد يا در آيات قرآن به صورت تلگرافي ديديد که واقعا عذاب نشان داده شد و آمد آن ابر تيره صاعقه دار که آن 100 هزار نفر را نابود بکند، ولي با راهنمايي يک عالم دلسوز توبه جدي کردند و خداوند هم عذاب را از آنها برداشت.
يک نکته هم اينجا لازم است که عرض بکنم ما در قرآن و روايات يک وعده داريم و يک وعيد داريم که وعده در امور مثبت معمولاً به کار گرفته شده و وعيد هم در امور منفي. آنجايي که خداوند به مومني وعده مي‌دهد، ]لايخلف الميعاد[  آنجايي که تهديد مي‌کند در اراده خودش اين بوده که اين تهديد عملي نخواهد شد اگر شخص توبه بکند. اينطور نيست که خداوند در اين بخش خلف وعده بکند. نه از اول خودش اين قرارداد را کرده که من تهديدم را عملي مي‌کنم مگر اينکه مردم توبه بکنند. سوره بقره آيه 286 در همين مسئله عفو است. در اين ايه سوره بقره سه مسئله مطرح است. عفو، غفران، رحمت. معلوم مي‌شود اين سه باب است. يک معنا ندارد و يک پرونده نيست. مترادف و متقارب المعني نيست. «واعف عنا» يعني اگر جريمه‌اي براي ما هست به خاطر خطاهايمان جريمه را از ما بردار. «واغفر لنا وارحمنا انت مولانا» تو همه کاره مايي. تو هر کاري در حق ما با حکمتت و با عدلت و با لطفت مي‌تواني انجام بدهي. اين يک مسئله که وقتي عفو در کار بيايد ترک عقوبت و جريمه در کار مي‌آيد.
اما «صفح» که خيلي هم به درد مومن تائب مي‌خورد در قيامت که به قول خودمان به رخش نکشند. هم بيامرزند او را و هم بهشت را به او بدهند و هم به رخش بکشند که يادت مي‌آيد چه غلط کاري‌هايي داشتي ولي حالا ما کاري به کارت نداريم. خود اين شرمساري و عتاب يک نوع عذاب است براي مومن. اما در قرآن مجيد مسئله «صفح» مطرح است. «صفح» در لغت به معني جانب و طرف است. به معني کنار است. ]فاعف عنهم واصفح[  خطاب به پيامبر است، درباره کساني که بدي کردند. اولا جريمه و عقابشان نکن. ثانيا اين قلبت را توجهش را به خلاف کاري‌هاي آنان به يک جانب مثبت ديگر برگردان. اصلا حرفش را نزن. انگار نه انگار اتفاقي افتاده. ]ان الله يحب المحسنين[ که کلمه محسنين زياد در قرآن به کار رفته، اما در يک آيه تمام اوصاف محسنين بيان نشده. اين اوصاف بخش بخش بيان شده. حالا اگر يک وقت انسان بخواهد محسنين را به مردم معرفي بکند فکر مي‌کنم بالاي ده آيه، خدا محسنين را مطرح مي‌کند. اين ده آيه را آدم کنار هم مي‌گذارد يک مجموعه‌اي از اوصاف به دست مي‌آيد که اينجا دوتايش را بيان کرده يا در سوره آل عمران آيات 134 به بعد بايد باشد. ]الذين ينفقون في السراء والضراء والکاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين[ اينجا «انفاق» را ذکر مي‌کند. «کظم غيظ» را هم ذکر مي‌کند. اين «عفو» هم هست. حالا عفوش که اينجا آمده. دوتا وصف آنجا دو تا وصف هم اينجا. مي‌شود چهارتا. بقيه آيات را هم بگيريد مي‌بينيد که محسنين داراي مثلا 15-20 وصف و ويژگي هستند که اينها اغلبش در باب اخلاق مطرح است.
اما «کفّر و تکفير» اين هم معنيش با «عفو و صفح» فرق مي‌کند. يعني پرده پوشي کامل. يعني هماني که باباطاهر مي‌گويد. شتر ديدي نديدي. در سوره آل عمران آيه 195 است. ببينيد خيلي لطيف است و با «صفح» معنيش فرق مي‌کند. آن صفح يعني نسبت به ما از دلت بيرون بکن و توجه به اشتباه طرفت بکن. اما اينجا پوشانندگي است، يک پوششي است که احدي ديده اش به پرونده مومن تائب ديگر نفوذي ندارد که بخواهد آن عمق پرونده را ببيند. ]لاکفّرنّ عنهم سيئاتهم[ زشتي‌هاي آنها را مي‌پوشاند. هم باطني شان و هم ظاهري شان را. بعد از پوشاندن است که ]ولادخلنهم جنات تجري من تحتها الانهار[ يا در سوره نساء آيه 31 که آيه فوق العاده‌اي است و يک داستاني هم کنار اين آيه اتفاق افتاده و من اشاره مي‌کنم به آن داستان. ]ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه[ اجتناب به معني دوري است يعني اگر بين شما و کبائر فاصله باشد، شما در حال کناره گيري باشيد، تا به آخر عمرتان که گناه آن طرف جوي وشما هم اين طرف جو. اگر يک چنين اخلاقي نسبت به کبائر داشته باشيد، خود اين اخلاق، اين کمک را به شما مي‌دهد که ]نکفر عنکم سيئاتکم[ که اينجا بحث گناهان صغيره را مطرح کردند. داستاني که اتفاق افتاده، نکفر يعني من يک مقداري زشتي‌هاي پيش پا افتاده تان را مي‌پوشانم. نمي‌گذارم در معرض ديد ملائکه قرار بگيرد در معرض ديد مردم قرار بگيرد يا پرونده تان را در قيامت در صغائر ببينند. بلكه پرونده‌تان را مي‌پوشانم.
يک مردي بوده از علماي اهل تسنن، بالاي 90 سال سن از بصره مي‌آيد مدينه محضر وجود مبارک امام ششم، که مرحوم مجلسي در بحار هم نقل مي‌کند. در همان سن 90 سالگي و پيري با اينکه آدم دانشمندي هم بوده به حضرت مي‌گويد: من يک بخش يک آيه سوره نساء را نمي‌فهمم، حضرت مي‌فرمايند: آيه را بخوان، همين آيه را مي‌خواند. ]ان تجتنبوا کبائر ماتنهون عنه نکفر عنکم سيئاتکم[ امام مي‌فرمايد: کجاي اين آيه را نمي‌فهمي؟ مي‌گويد کلمه کبائرش را نمي‌فهمم! کبائر به چه گناهاني مي‌گويند؟ چون اينجا خدا تقسيم کرده معلوم مي‌شود پرونده کبائر با پرونده سيئات جداست. واقعا آدم بايد هدايت را از امام بگيرد. ]وجعلناهم ائمةً يهدون بامرنا[  امام به او فرمودند: از ابتداي قرآن تا انتهاي قرآن را بخوان هر گناهي که در هر آيه‌اي مطرح شده و بلافاصله به آن وعده عذاب داده شده و بعد خود حضرت نزديک 25 آيه را مي‌خوانند، که هر آيه‌اي يك گناه يا دو گناه يا سه گناه در آن مطرح شده بود، مثل آيات اواخر سوره فرقان که شرک در يک آيه مطرح است، قتل نفس مطرح است، زنا هم مطرح است، که بعدش مي‌فرمايد: ]ومن يفعل ذلک يلق اثاماً[  أثام در اينجا از اسامي دوزخ است. اگر کسي مرتکب اينها بشود وارد دوزخ مي‌شود. آن وقت بعدش مي‌فرمايد: ]الا من تاب و آمن وعمل عملا صالحا[  اينها ديگر عذاب ندارند. اينکه امام، در يک لحظه، يک نکته را از قرآن مي‌گويد، قاعده براي شناختن کبائر بيان مي‌كند.
اما «غفران» اين هم يک معني ديگري دارد غير از معني تکفير و صفح و عفو. اينجا هم بايد شما تفاوت در مکلفين را هم در نظر بگيريد که با همه در قيامت ـ يعني همه اهل ايمان، همه مومنين تائب گرچه همه شان اهل نجات هستند ـ از نظر درجه و عنايت به يک شکل معامله نمي‌شود. حالا معني لغوي غفران، «غفر» به معناي محو اثر است. يعني يک پاک کن بردارند و اين نوشته روي تخته را بالکل پاکش بکنند که آيات غفران در اين زمينه زياد است، يکي از آيات اين آيه است. سوره ابراهيم آيه 10 که چقدر اين آيه زيباست. ]يدعوکم[ اينکه از شما دارند دعوت مي‌کنند بياييد طرف خدا، بياييد طرف دين، حالا اين دعوت يا دعوت پروردگار است. يدعوکم دعوت همه انبيا و اوليا را مي‌گيرد. براي چه دعوت‌تان مي‌کنند؟ علت را بيان مي‌کند، که يک کار بسيار مهمي به شرطي که دعوت را اجابت بکنيد براي شما انجام بدهم آن هم اين است. ]ليغفر لکم[  يک پاک کن بردارند و پرونده تان را پاک بکنند که در رواياتمان دارد ]التائب من الذنب کمن لاذنب له[  که شما باب توبه را اگر بخواهيد دقيقا ببينيد ابتدا در کتاب شريف اصول کافي، جلد ششم بحار مرحوم مجلسي باب توبه، و المحجة البيضاء فيض کاشاني که البته ما اگر اين سه تا کتاب را کنار هم ديگر بگذاريم. آيات، روايات کافي، روايات بحار، توضيحات مرحوم فيض، آن توبه واقعي به دست مي‌آيد.
سوره طه آيه 20 که البته اين آيه با آيات قبل خودش و آيات بعد از خودش در ارتباط است و يکجا بايد براي مردم بيان بشود. از آنجايي که ساحران، وقتي تبديل شدن چوبدستي موسي را به يک حيوان زنده مي‌بينند ]فألقاها فاذا هي حيةٌ تسعي[ عالم به سحر بودند و ديدند اين کار با هيچ قاعده جادوگري نمي‌سازد. پس معلوم مي‌شود کار، کار بشر نيست و از پشت پرده دارد اين کار هدايت مي‌شود. به سجده افتادند همه و ]قالوا آمنا برب هارون و موسي[  گفتند و بعد هم اين آيات را وقتي دقت مي‌کند از شوق مي‌خواهد زار زار گريه بکند يا به خاطر خوف از پرونده خودش مي‌خواهد بنشيند گريه بکند، که در يک جلسه، يک جمع ساحر با آن نورانيتي که از طريق توبه پيدا کردند. همين «نظر فابصر». عين اين جمله در آن‌ها تحقق پيدا کرده است. يعني نگاه به اين چوب دستي وقتي کردند که تبديل به اين حيوان عظيم الجثه شد فکر کردند، نظر کردند به تحقيق و تعمق. «النظر هو روية في تحقيق وتعمق» فکر کردن با نگاه چشم و با نگاه عقل به دست آوردن حقيقت مسئله که اين جادوست يا نه يک باب ديگر است؟ بايد ريشه مسئله و عمقش را فهميد که اين داستان چه داستاني است و چه خبر است؟ اين چوب به کجا وصل است. چه کسي پشت اين چوب است و چه چيزي عامل مي‌شود که اين چوب يک مرتبه اژدها مي‌شود و تمام سحر سحره را که فيزيکي هم بود. حالا چه مقدار تخته بوده، چوب بوده و طناب و ريسمان بوده و اينها به کار گرفته بودند که اعين ناس را مات بکنند و بگويند شما درست مي‌گوييد اما اين اژدها دهان باز کرد و کل را يک لقمه کرد و داد پايين و حالا هم که موسي گرفته همين که دست وصل به گرده اين اژدها شد همان چوب شد. يک مثقال هم به آن اضافه نشده بود. يک تن چوب و طناب را بلعيده و يک مثقال به او اضافه نشده. «نظر فابصر» حالا در حق اين‌ها نظر فابصر في تحقيق و تعمق. بالاخره خدا را در اين نظر پيدا کردند. ]قالوا آمنا برب هارون وموسي[ رب هم گفتند. يعني آن کسي که کارگرداني دستش است. تدبير دستش است. بعد تهديد شدند. ]و لاصلبنکم في جزوع النخل و لتعلمن اينا اشد عذاباً و ابقي[  بينايي و بصيرت را ببينيد. نگاه حق را در جادوگران ببينيد که با اين تهديدي که شدند يعني زن‌هايتان بيوه. بچه‌هايتان يتيم. صندلي‌هايتان بر باد. عزتتان پيش من پايمال و جانتان هم گرفته مي‌شود. همه اينها درونش بود. با خنده مسخره به فرعون گفتند ]فاقض ما انت قاض[  اينکه چيزي نيست دست راست ما را با پاي چپمان قطع بکنيد. هر حکمي مي‌خواهي در حق ما بكن. اين در متن آيه است. ما در اميد کاملي به پروردگارمان به سر مي‌بريم که يک مصداق و متعلق اميدمان اين است. ]انا آمنا بربنا[ ما آمديم طرف پروردگار. از تو بريديم. براي چه رفتيد طرف پروردگار. ]ليغفرلنا خطايانا[  اينها که اين درس را در کلاس موسي نخوانده بودند، اولين بار است که دارند با موسي برخورد مي‌کنند، اما اين «نظر فابصر» چه کرد با دل و باطن سحره، و چه نورانيتي به آنها داد که اين حقيقت را يافتند هر کس به جانب رب برود، تمام گناهانش محو مي‌شود و اثراتش هم محو مي‌شود، يعني کمترين دغدغه‌اي نداشتند که با يک عمر جادوگري و تقلب و حيله و حالا هم کمک به فرعون هيچ دغدغه نداشتند که جريمه مي‌شوند. بلكه خيلي هم يقين داشتند که اصل تمام آثار از پرونده شان محو مي‌شود. ]انا آمنا بربنا ليغفرلنا خطايانا[ البته شما در سوره طه داستان را از اولش ببينيد نکات آيات را هم به قول اميرالمومنين «في تحقيق و تعمق» عنايت بکنيد. از اين چند آيه وصل به همديگر مطالب بسيار مهمي استفاده مي‌شود.
يک نظر که من تقسيم بندي کردم براي جمله اميرالمومنين(ع) نظر به هستي است، که شارحين نهج البلاغه بعضي‌هايشان مي‌گويند. اين نظر که در اين آيه و آيات شبيه آن مطرح است. ]اولم ينظروا في ملکوت السماوات والارض وماخلق الله من شيء[  اولا نظر نمي‌کنيد در ملکوت سماوات و ارض؟ يعني در فرمانروايي... ملکوت مبالغه در ملک است به معناي فرمانروايي. چه کسي دارد اين نظام را اداره مي‌کند؟ علاوه بر اين نظر تحقيق و تعمق نمي‌کنيد در «ماخلق الله من شيء» حالا يک مورچه را بياييد در آن نظر بکنيد و ببينيد اين مخلوق را که چيست و چه کيفيت و کميتي دارد. چه شعوري دارد چه قدرتي دارد، چه معماري عظيمي دارد، چه علمي براي تربيت نوزادان دارد، چه دانشي براي بهداشت دارد، چه دانش و هندسه‌اي براي لانه سازي دارد، اين موجود به اين کوچکي که اغلب در کويرها و بيابان‌ها زندگي مي‌کند، اين باران‌هاي سيل آسا که در کويرها مي‌آيد اينها لانه‌شان زير زمين است، اينها چکار مي‌کنند؟ که لانه در دارد، بيرون هم مي‌آيند و بر مي‌گردند ولي وقتي که سيل مي‌آيد راه به داخل لانه پيدا نمي‌کنند. اينها در ساختمان سازي چکار مي‌کنند؟ درحالي که شما به اين قدرت نرسيديد! يک سونامي مي‌آيد از عهدة هيچ كسي كاري ساخته نيست جلوي آن را بگيرد، ساختمان 20 طبقه را فرو مي‌ريزد. باران بيشتري مي‌آيد کف تمام مغازه‌ها و اتاق هايتان پر آب مي‌شود. اين در ساختمان سازي چکار کرده که اين همه سيل‌ها و آب‌هايي که گاهي مي‌ماند فرو برود، چرا در لانه او نمي‌رود؟ اين را بايد رفت سراغ اميرالمومنين(ع) در آن خطبه‌اش که راجع به خلقت مورچه دارند و بعد سراغ مورچگان نوشته مترلينگ که اين سه کتابي که نوشته خيلي خواندني است، مورچگانش و موريانه‌هايش و زنبور عسلش. اما خودش نه، آدم بي بنياني بوده، و عاقبت از زندگي زده شده و خودکشي کرد. اما اين سه تا کتابي که نوشته واقعا خواندني است که «نظر فابصر» درباب مورچه بايد مطالعه بشود تا به ابصر آدم برسد. و خدا را کنار مورچه پيدا بکند.
اما نظر ديگر، نظر در خويش است. خودشناسي که دو بخش هم دارد. خدا مي‌داند در باب اين خودشناسي در شرق و غرب چه کتاب‌هايي نوشته شده. دو بخش است يک بخش معنوي است که جهت معنايي انسان شناخته بشود، يک بخش آن هم بخش مادي است که خود پروردگار هم در قرآن پرونده انسان را دو مرحله کرده و توضيح داده. وقتي سراغ امور مادي انسان مي‌آيد، آفرينش اين ساختمان کلمه بشر را به کار مي‌گيرد. اما در بيشتر آيات مربوط به امور روحي و عقلي و سمع و بصر به معني معنويش ]فجعلناه سميعاً بصيرا[  يا عقل يا لُب کلمه انسان را به کار گرفته. ]فلينظر الانسان ممّ خلق خلق من ماء دافق[  که چه غوغايي است در باب نطفه و اين ماء دافق که حالا قرآن مجيد اشاراتي دارد. ]يخرج من بين الصلب و الترائب[  حالا خود صلب مرد، چه کارخانه‌اي است براي نطفه سازي، يعني چه تحولاتي و چه حرکاتي در صلب پدر انجام مي‌گيرد در صلب نر تا اين نطفه درست بشود. در اين نطفه‌اي که نمي‌تواند يک انگشت دانه معمولي خياطي را پر بکند، ميلياردها موجود زنده که با ميکرسکوپ ديده مي‌شوند، در اين آب شناورند و به صورت زالو هم هستند که اولين روز بعثت خداوند متعال به پيغمبر اکرم اين معنا را ارائه مي‌دهد ]اقرء باسم ربک الذي خلق  خلق الانسان من علق[  با همه موجوديتش يعني باطن و ظاهرش. يعني مطالعه در نطفه و نظر در نطفه، بعد وقتي اين نطفه وارد رحم مادر مي‌شود، توليد رحم مادر ميلياردي نيست. توليد رحم مادر که خودش براي خودش يک موجود زنده دارد، بسيار اندک است. به اين خاطر هم مي‌گويند كه قدرت شهواني و جنسي مرد بيشتر از زن است ولي رفتار و عشوه گري و طنازي زن سنگين تر از مرد است. حالا آن روزگار خداوند مي‌فرمايد ما شما را صورت گري کرديم ]في ظلمات ثلاث[  يک دانه از آن علق‌هاي نطفه پدر با يک دانه از آن موجود زنده نطفه زن، پشت سه تاريکي با همديگر هم آغوش شدند، شما به وجود آمديد يا دوقلو شدند که دو آغوش با هم شدند، يا سه قلو شد يعني سه تا با همديگر هم آغوش شدند. نهايتا با  نگاه تحقيق و تعمق خودتان را نگاه بکنيد. ]وفي انفسکم أفلاتبصرون[  مرا در خودتان مي‌توانيد پيدا بکنيد. آيا بصيرت به خرج نمي‌دهيد؟ ]خلق من ماء دافق[ بعد برويم سراغ اين دو تا که با هم ترکيب شدند، از آيه 12 به بعد سوره مبارکه مومنون آنجا ديگر داستان پله به پله پروندة خلقت در رحم بيان شده، توضيح بيشترش را بايد برويم سراغ آيات سورة مومنون و توحيد مفضل و رواياتي در باب سماء و العالم بحار و کتاب «راز آفرينش» اين دانشمند عميق فرانسوي همه را که کنار همديگر بگذاريم ]فيلنظر الانسان ممّ خلق[ خيلي روشن‌تر مي‌شود، واقعا پيوند آدم با پروردگار بزرگ عالم قوي تر مي‌شود.
 

برچسب ها :