لطفا منتظر باشید

درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصتم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

  بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در توضيح «قد خلع سرابيل الشهوات»  بايد گفت: كه خداي متعال در قرآن مجيد راه هر نوع بهانه آوردن را براي ارتکاب برنامه‌هاي خلاف بسته است. ما در قرآن مجيد نداريم که حضرت حق گروهي را در کنار دينش معذور دانسته باشد، با همين لغت الاّ من اضطر، که اين اضطرار در آيات مربوط به طعام استعمال شده و چون در آن زمان که سفرها در بيابانها بوده و با مرکبهاي کند و پول هم کم بوده ممکن بود كه يک کسي گرسنه بماند و به مرز مرگ برسد، آنجا اجازه داده‌اند از حيوان حرام گوشت بخورد اما دو قيد ديگر هم براي آن خوردن آورده كه غير باغ و لا عاد آنجا بايد توجه داشته باشد که ميتۀ حلال شده بخاطر اضطرار را با اشتهاء و ميل باطني نخورد.
و به اندازۀ حفظ جانش بخورد و از حد خودش تجاوز نکند و نگويد حالا كه بر من حلال شده پس بگذار مثل چلوکباب توي شهر هم با ميل و سنگين بخورم و يک دلي هم از غذا در بياورم حتي گوشتهاي استخوانهايش را خالي بکنم و بخورم آنجا هم بالأخره يک تقوايي براي آدم ترسيم کرده‌اند، پس اضطرار خارج از اين بحث است مثلاً هيچ کسي در قيامت نمي‌تواند بگويد به اين رابطۀ نامشروع ناچار شدم و يا به اين که دو ميليارد از جيب دولت بدزدم ناچار شدم و يا مثل اينكه در علماي غير شيعه که فتواهاي ناباب خيلي داده‌اند مثل فقهاي بي شعور عربستان که فتوا داده‌اند کمک کردن به حزب الله لبنان حرمتش اظهر من الشمس است و حتي دعا کردن به آنها هم حرام است.
معني آن اين است که اسرائيل بماند و سايه‌اش به سر مصر، عربستان و اردن باشد، عمق فتواي اين بي شعورهاي شيطان پرست همين است فرداي قيامت مي‌گويند که ما معذور و مضطر بوديم ولي از آنها قبول نمي‌کنند پس بايد گفت راه «خلع سرابيل الشهوات و هموماً تخلي» از همۀ دغدغه‌ها «الا هماً واحداً انفرد به» همان است كه در جملۀ بعد است يعني راه باز است و همه در حد خودشان متمکن هستند بعد هم سفرۀ همۀ شهوات که جلوي آدم پهن نمي‌شود والا آدم از خوشحالي دق مي‌کند و باقي نمي‌ماند که شهوات را ادامه بدهد هر کسي در سفرۀ شهوتي يا دو شهوت يا سه شهوت قرار مي‌گيرد. در تقسيم بندي که ما در قرآن و روايات مي‌بينيم شهوت شکم در روايات ما است. شهوت غريزۀ جنسي همه در روايات ما و در آيات ما همينطور شهوت مال خواهي، ممکن است يک کسي يا شهوت جنسي ندارد يا نمي‌خواهد داشته باشد، شهوت متمرکز يا در شکم و يا در غريزۀ جنسي و يا در پول و يا در رياست و يا در شهوت عقلي است که اروپايي‌ها بالاي دويست سال گرفتارش بودند که البته بعضي از دانشمندان آنها مثل پيرسو قبول نداشته ولي وقتي علم گسترده شد و در درگيري با کليسا چراغش خاموش شد خيلي خوشحال به علم شدند و برايشان لذت عقلي داشت و علم را در زندگي به جاي پروردگار نشاندند يعني تبديل شد به بت و علم گرايي و عقل گرايي که خود اين يک داستان خيلي مفصلي دارد يک وقت فرصت بشود من برايتان ريز اين مسئله را مي‌گويم که چه جنايتي اتفاق افتاد و اين علم گرايي و عقل گرايي باعث شد آنها دين از زندگي آنها به يک طرف رانده بشود و از متن زندگي درآورده بشود و اين جنايت هم به گردن پاپها و کشيشهاي کليساهاي اروپاست و محاکمۀ جنايت کاران در قيامت واقعاً تماشايي است.
وجود مبارک امام باقر و امام صادق خيلي با عقل‌گرايي محض مبارزه کرده‌اند و شاگرداني را هم تربيت کرده‌اند که علم کلام هم از همان جا ناشي شد اما اين عقل گرايي آنها را به حس گرايي کشاند بطوريكه نهايتاً منکر غيب شدند و گفتند ما چيزي را احساس نمي‌کنيم پس وجود ندارد البته اين سد راه هم شکستند نه اينکه باقي ماند و «للباطل جولةٌ و للحق دولة» گاهي حق پوشانده مي‌شود ولي اين پوشش دائمي نيست بالاخره مي‌آيند پرده را کنار مي‌زنند مي‌گويند حق با اينها نبوده حق با حق است كه ماندني نيست هر چي هم كه زور بزنند در جهان حقي را بپوشانند نمي‌توانند. ابن ابي الحديد به اميرالمؤمنين خطاب مي‌کند و مي‌گويد خيلي در شگفتم که صد سال بني اميه کوشيدند و تو را در پوشش سنگيني قرار بدهند که فراموش بشوي دوستان شما که از ترس بني اميه نمي‌توانستند فضايل شما را بگويند و دوستانت از ترس نگفتند ولي دشمنانت با همۀ نيرو پوشاندند ولي الان شما يک چهرۀ جهاني اظهر من الشمس هستيد.
پس حقيقت قابل پوشيدن نيست در هر صورت اين «خلع سرابيل الشهوات» امکانش وجود دارد «و تخلي من الهموم الا هماً واحداً» هم امكان دارد البته در توضيح آن جمله هفت مسئله مطرح مي‌شود که اين مطرح شدن مال نتيجۀ «تخلي من الهموم الاّ هماً واحداً» است و خيلي هم زيباست ولي اگر مطرح بشود لذتش را خواهيد برد.
ما يک سلسلۀ بسيار مهم در زمينۀ انواع شهوات داريم که واقعاً بايد گفت فرهنگ شيعه در اين زمينه سنگ تمام گذاشته و آنچه که از ائمه ما رسيده به عقل کسي نمي‌رسيده که بيان بکند من قبل از اينکه وارد اصل روايت بشوم يک روايت را به عنوان نمونه برايتان مي‌خوانم که در اصول کافي در جلد دوم دربارۀ رده بندي آمده و در مقدمۀ آن روايت دارد به حضرت صادق عرض مي‌کنند گروهي را ما در مدينه مي‌بينيم «يلمون بالمعاصي»  از هيچ گناهي صرفه نظر نمي‌کنند با آنها حرف مي‌زني مي‌گويند ما شيعه جعفري هستيم.
بيخود وابسته به امام صادق نيستيم ما اميدمان به امام صادق که فرداي قيامت راحت دست ما را بگيرد و نگذارد ما را به جهنم ببرند که در روايت ظاهراً دارد امام در آن لحظه جابجا شدند و خيلي متأثر شدند و فرمودند:
«ليسوا لنا بموال والله ليسوا بموالنا» بقسم جلاله قسم که اينهايي که شما مي‌گوييد خود را در ارتکاب هر گناهي آزاد مي‌دانند اينها شيعه ما نيستند در مدينه در زمان بني عباس دو شهوت اوج داشته چون پول فراوان بوده شکم و غريزۀ جنسي كه يک سفرۀ گسترده اي برايش پهن بود بخصوص حاکمان زمان هم شبهاي کثيفي داشتند خود اهل تسنن نقل مي‌کنند که تا اذان صبح هر شب، هارون پنجاه هزار دينار خرج كرد و کارهايي که مي‌کردند آدم واقعاً شگفت زده مي‌شود اولاً نوازندگان گران قيمت شبها برايشان موسيقي مي‌زدند و دخترهاي جوان و زيبا چهره همراه با ا ين نوازندگان تا نيمه‌هاي شب برايشان مي‌رقصيدند و مي‌دانيد که اهل تسنن هيچ نوع موسيقي را حرام نمي‌دانند يكي از دانشمندان بدبخت و بي چاره آنها آمده و عمرش را خرج کرده و يک کتابي نوشته بنام الاغاني، يعني خوش صداهاي تصنيف خوان كه چند جلد است که اينها را از زمان بني اميه در اين کتاب رده بندي کرده در اين کتاب براي اينکه دنيا فراموش شان نکند که چه اهل فحشاء و منکراتي در دل اين امت مظلوم و بدبخت زندگي مي‌کردند و چه پولهايي مي‌گرفتند كتاب الاغاني خيلي عجيب است.
فرداي قيامت خدا به اين دانشمند سني بگويد مثلاً چه خلأيي در بين امت پيغمبر احساس کردي که آمدي چهل سال اين طرف و آن طرف بگردي که کدام فاحشه قشنگتر مي‌خوانده و قشنگتر مي‌رقصيده و چه كساني برايشان قشنگتر مي‌نواختند ولي در هر صورت اين کار را کردند و در بني عباس پسران زيبا چهره را لباس بسيار بسيار جالب مثل دختران مي‌پوشاندند که ديگر خيلي به چشم حکام بني عباس بنمايانند و بعد هر گناهي که دلشان مي‌خواست با اين پسران مرتکب مي‌شدند و خود اين زمينه اثر در مردم گذاشته بود «الناس علي دين ملوکهم» تجربه ثابت کرده كه دولت به هر طرفي که بچرخد اکثر مردم هم به همان طرف مي‌چرخند اگر يک دولتي دزد باشد ملت هم مي‌زنند به دزدي و اگر يک دولتي دروغگو باشد ملت هم مي‌زنند به دروغگويي، يک دولتي افراد بدنه‌اش اهل اختلاص باشند ملت هم مي‌گويند چرا ما نخوريم فقط آنها بخورند.
اگر يک دولتي به دنبال شهوت جنسي باشد آن ملت هم به دنبال آن مي‌روند. اين روايت «ليسوا لنا بموال» اخطار سنگيني است که بايد براي مردم توضيح داد که شما بايد بگوييد ما شيعه هستيم و امامان ما امضاء بکنند اقرار شما را يا نه برعکس، آنها بايد افعال و اخلاق شما را ببينند بگويند شيعه هستيد يا نيستيد کدامش جا دارد که ما خودمان را به ائمه تحميل بكنيم.
يک روايتي حضرت باقر دارند جابر جعفي نقل کرده كه در باب طاعت و تقواي اصول کافي است در جلد دوم کافي حتماً اين روايت را ببينيد که من يک وقت اين را به آموزش و پرورش پيغام دادم که هيچ فرهنگي در عالم اين متن را ندارد اين روايت را به کتابهاي درسي بياوريد و به کلاسها و دانشگاه‌ها که حضرت به جابر مي‌گويد: جابر آيا اگر کسي خودش را به شيعه منتسب كرد كافي است و اينكه فقط بگويد من شيعه هستم كافي است؟ يا نه شيعه با اين ويژگي‌ها تشيع‌اش تحقق پيدا مي‌کند.
امام صادق فرمودند: «ليسوا لنا بموال» شيعۀ ما شهوت حرام شکمي ندارد شيعۀ ما شهوت جنسي حرام ندارد اين ديگر تعارف ندارد شيعۀ ما زنا کار نيست اهل رابطۀ نامشروع با زنان نيست يا اگر زن شيعه است اهل رابطۀ با مرد غريبه نيست «انما اصحابي مَن اشتدّ ورعه و عمل لخالقه و رجا ثوابه فهولاء اصحابي» .
شيعيان ما اين دورۀ کوتاه عمرشان عملۀ خدا هستند و خدا کارفرما يشان است و کاري هم که ميکنند اميد پاداششان به خداست نه به حاج محمد تقي و حاج محمد حسن از آنهايي هستند که حافظ دربارۀ آنها فرمود:
غلام همت آنم که زير چرخ کبود    ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
«تخلي من الهموم الا هماً واحدا» يعني آنهايي که شيعه واقعي هستند زير بار فلک نمي‌روند همين‌ها هستند که پروردگار به دنيا خطاب کرده از همۀ طرف سفره خود را براي آنها باز کن همين‌ها هستند که قرآن مي‌فرمايد:
«سيجعل لهم الرحمن ودّا» راه زندگي را مردم بلد نيستند و الا اگر بيايند با خدا زندگي بکنند دنياي بسيار پاکي نصيبشان مي‌شود آخرتشان هم آباد مي‌شود خوب اين يک نمونه روايت، حالا به چند روايت مهم هم عنايت بکنيد.
يک متني را مرحوم فيض دارند كه بسيار عالمانه و حکيمانه در المحجة البيضاء البيضاء جلد 5 صفحۀ 145 اين را از قرآن گرفته «فأعظم المهلكات لابن آدم شهوة البطن» يکي از سنگين‌ترين مهلكات براي انسان‌ها شهوت بطن و شکم پرستي است، نه خوردن مال حلال، نه دنبال کار رفتن براي بدست آوردن مال حلال. در جايي ديگر مي‌فرمايد: «ما جعلناکم جسداً لا يأکلون الطعام» ما نمي‌گوييم نخوريد ما فقط مي‌گوييم حرام نخوريد، ما نمي‌گوييم دنبال کاسبي نرويد مي‌گوييم که «لاتأکلوا اموالکم بينکم بالباطل الاّ ان تکون تجارة عن تراض» اين شهوت بطن يعني دنبال ممنوع‌ها رفتن و مرزهاي خدا را شکستن و تجاوز به حدود الهي کردن و فقط بخاطر اين شهوت شکم بود که اخرج آدم و حوا من دارالقرار اين دار القرار يقيناً منظور آخرت نيست يعني از پيشگاه پروردگار از آن حرمتي که داشتند از آن مقامي که داشتند «الي دار الذل و الافتقار» آمدند اينجا آن عزتي که در پيشگاه حق داشتند با همين شهوت شکم به ذلت برگشت البته با آن توبۀ عجيبي که سراسرش درياي ادب است دوباره عزت را برگرداند.
«اذ نهيا عن اکل الشجره» حالا اجازه بدهيد بعداً در تفسير قرآن به سورۀ بقره که رسيديم تمام شئون مربوط به آدم و اين نهي و اين اکل و اين خروج و اين که اين نهي چه نهيي بوده و شکستن اين نهي چه شکستني بوده همه آنجا مورد بحث قرار بگير «اذ نهيا عن اکل الشجره» خوب نهي شدند چه شد «غلبتهما شهواتهما» اين شکم به هر دو تسلط پيدا کرد «حتي اکلا منها فبدت لهما سوءاتهما» اين مال شهوت شکم است.
اما شهوت جنسي يک گرگي است که قدرت شکم در کنارش مثل قدرت مورچه در مقابل گرگ است و بسيار خطرناک است مخصوصاً اگر هيجان پيدا کند خطيب بغدادي در تاريخ بغداد اين روايت را از رسول خدا نقل مي‌کند بسيار عالي است و مي‌فرمايد: «مَن عَشِقَ»  يعني کسي که بشدت دچار غريزۀ جنسي شود «فعف» يعني «عفت البطن و الفرج» بخرج بدهد و با پاکدامني به ميدان بيايد «فکتم» يعني اخلاص هم بورزد و اين طرف و آن طرف نگويد كه ما در خلوت با يک دختر 17 و 18 ساله گير افتاديم هيجان عجيبي هم به ما دست داد اما ديگر خدا به ما لطف کرد نجات پيدا کرديم.
پيغمبر مي‌فرمايد: مدام خودنمايي نکند «من عشق فعفّ فکتم» پنهان کند بگويد، ما با خدا يک معامله اي کرده ايم که دلمان مي‌خواهد خود خدا بداند بعد وقتي که عمرش تمام بشود از دنيا مي‌رود «فهو شهيد» چه مقامي «من اشر فعف فکتم فمات فهو شهيد».
رسول خدا با چند نفر آمدند بيرون مدينه کاري داشتند ديدند يک جواني كه حدود 20 سال داشت پيراهنش را درآورد خيلي گرم روي اين ريگهاي داغ دارد مي‌غلطد ريگهايي که نمي‌شود دست رويشان گذاشت نمي‌شود. آن هم گرماي مدينه، بعد هم پيراهنش را پوشيد. حضرت فرمود: صدايش کنيد، آمد و سلام کرد. حضرت  به او فرمود چه کار مي‌کردي؟ گفت: آقا ما ازدواج نکرديم هر وقت شهوت جنسي به ما حمله مي‌کند و نمي‌خواهيم گناه بکنيم مي‌آييم بيابان چون از شما ياد گرفته‌ايم که شهوت‌رانان اهل جنهم هستند و چه عذابهايي دارند وقتي مي‌بينم بدنم واقعاً طاقت نمي‌آورد بعد به خودم مي‌گويم اي بدبخت تو طاقت نداري يک چشم به هم زدن با اين ريگهاي داغ تماس بگيري قيامت چه جوري مي‌خواهي بروي جهنم در آن موقع اين هيجان شهوت مي‌خوابد خلاصه ما توي جنگ هستيم يا رسول الله!.
يک گرگ به اين خطرناکي را كه گاهي خرناسه مي‌کشد و مي‌گويد مي‌خواهم ولي ما مي‌آييم گلويش را مي‌گيريم و خفه‌اش مي‌کنيم و به او مي‌گوئيم غلط مي‌کني که مي‌خواهي، آنوقت ببينيد پيغمبر به او فرمودند: به اين ياران من دعا کن خدا دعاي تو را دعاي مستجاب قرار داده.
همين جاست که يک جواني وقتي خودش را نگه مي‌دارد عفت نفس بخرج مي‌دهد و ياد داشته باشد که دعا کند كه خدايا يک زن خوب نصيب من کن، قطعاً خدا نصيبش مي‌کند. قبل از انقلاب يک جوان خوش هيکل و خوش صورتي بود كه خيلي آدم لاتي بود و بعد با يک حادثه اي زيبا توبه کرد و با دو تا آخوند خيلي رفيق شد يکي من بودم و يکي هم يک پيش نمازي بود كه در تهران داشتيم که براي دين واقعاً آدم مؤثري بود خدا رحمتش کند. يک روز اين جوان آمد پيش من گفت حالا که من توبه کردم و با يك دختر عقد کردم كه اول چادري بوده ولي چند ماه است که با هم هستيم حالا مي‌گويد که من مي‌خواهم چادرم را بردارم و مثل همين دختر‌هاي تهران بيرون بروم هر کاري مي‌کنم گوش نمي‌دهد آيات مربوط به حجاب و ارزش حجاب را يادش دادم، رفت و بعد از يک هفته آمد و گفت که قبول نمي‌کند، چه کار کنم اگر من از اين زن بچه‌دار بشوم مي‌ترسم نسلم فاسد شود، گفتم اگر مي‌تواني با خدا معامله کني از اين بگذر، گفت آخر خيلي عاشقش هستم. گفتم پس وضعيت از اين بهتر نمي‌شود.
معاملۀ با خدا در حقيقت از سربالاي سنگين رفتن است بعداً گفت باشد مي‌گذرم ولي با همديگر توافق کردند طلاق داد و تمام شد گفتم وقتي از اين شهوت از اين عشق گذشت کردي، پيغمبر مي‌گويد: دعا کن خدا زني که مي‌خواهي نصيبت کند چند ماه از اين جريان گذشت من يک روز از حرم حضرت رضا(ع) مي‌آمد، او را ديدم، فهميدم همسري پاكيزه نصيبش شده و چهار بچه از او دارد.
اميرالمؤمنين(ع) در باب شين غرر الحكم مي‌فرمايد: «من تسرع الي الشهوات» اين تسرع در اين جمله يعني کسي كه از هول حليم توي ديگ بيافتد، «من تسرع الي الشهوات» مطلق است يعني شامل شهوت شکم و پولي و جنسي و مقامي مي‌شود در ادامه روايت دارد: «تسرع اليه الافات»، چون از دلِ شهوات حرام که رضايت خدا و بهشت بيرون نمي‌آيد بلكه از دل شهوات حرام شهوت جنسي ايدز مي‌آيد و يا سفليس و يا سوزاک مي‌آيد و يا بي آبرو شدن و زندان مي‌آيد. اين نگاه اميرالمؤمنين «من تسرع الي الشهوات تسرع اليه الافات»
باز هم در يک جملۀ حکيمانۀ ديگر مي‌فرمايد: «امنع نفسك من الشهوات تسلم من الافات»  جلوي نفس خودت را بگير حيف است كه خودت را توي شهوات بي در و پيکر بياندازي «تسلم من الافات» يعني سالم مي‌ماني و آبرو مي‌ماند و بدنت هم سالم مي‌ماند.
و در كلام ديگري مي‌فرمايد: «اهجروا الشهوات»  جدا بشويد هجران يعني قهر شدن، جدا شدن و دور شدن، «فأنّها با انّ مؤکّده، انّها تقودکم الي رکوب الذنوب و التهجّم علي السّيئات» يقين بدانيد که اگر دچار شهوات آزاد بشويد رهبري مي‌کند شما را به ارتکاب همۀ گناهان و هجوم کردن به زشتي‌ها هول مي‌زنيد که بد بشويد.
پروردگار به عيسي بن مريم مي‌فرمايد: «افطم نفسك عن الشهوات الموتبات فطم» يعني بريدن يعني نفست را از شهوات هلاك كننده ببر. نه هر شهوتي «و کل شهوة تباعدک منّي» از شهوات هلاک کننده ببر و از هر شهوتي که مي‌داني تو را از من دور مي‌کند «فاهجرها» قطع رابطه بکن، هجرت بکن، اجتناب بکن و دور شو.
 

برچسب ها :