لطفا منتظر باشید

درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و سوم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

  بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
به اينجا رسيديم که امام(ع) بعد از بيان يک سلسله ويژگي‌هاي احب عباد الله که هر کدام منزلي از منازل سلوک و هر کدامش حرکتي به سوي پروردگار است و بخشي از آن خودسازي کامل است و بخشي از آن پيرايش باطن از حالات منفي است که البته در آنها در حال سير و سلوکشان ريشه دار قوي نبوده و بعد مي‌فرمايد: «صار من مفاتيح ابواب الهدي و مغاليق ابواب الردي» اينها تبديل به کليد شد و در جهتي تبديل به قفل شدن در جهت ديگر، تبديل به کليد هدايت شدند و با هر که برخورد بکنند در هر کجا، در هر شرايطي، عاشقانه مي‌خواهند مردم را اصلاح کنند و عاشقانه مي‌خواهند هر راه انحرافي را به روي مردم ببندند اين وضع اينهاست تا زماني که با مردم سر و کار دارند، با فرد سر و کار دارند، با خانواده‌ها سر و کار دارند، با جامعه و ملت سر و کار دارند.
مهم اين گرديدن «صار من مفاتيح ابواب الهدي و مغاليق ابواب الردي» آيا اين گرديدن، خاص يک گروه است يا نه بلکه يک راهي است از باب رحمت پروردگار که به روي همه باز است يعني به روي هر مکلفي اعم از  هر مرد و هر زني ما در اين خطبه وقتي دقت مي‌کنيم و به فرمايشات پاکاني که وارد تفسير اين خطبه شدند دقت مي‌کنيم به اين نتيجه مي‌رسيم اين گرديدن يک راه عامي است و براي همه باز است. ولي اين گرديدن منوط به اين است انساني که بايد صيرورت پيدا بکند و گرديدن برايش حاصل بشود مشتاق و علاقمند باشد و بخواهد به آن کمال برسد به خصوص اينکه ما از آيات قرآن و روايات اين گرديدن را کاملاً استفاده مي‌کنيم و مي‌بينيم که در متن آيات و روايات است که پروردگار انسان را به همين تعبير کاسب مي‌داند و در امور معنوي انسان را تاجر مي‌داند در امور معنوي به نتيجه دنيا را تجارت خانه مي‌داند و کل نعمت‌ها و نعمت عمر و نعمت اراده و اختيار و مجموع نبوت انبياء و ولايت ائمه طاهرين را سرمايه مي‌داند ]يا ايها الذين آمنوا هل ادلکم علي تجارۀ تنجيکم من عذاب اليم[  که خودتان قفل درهاي جهنم بشويد و در دو آيه بعد ]جنات عدن تجري من تحتها الانهار و مساکن طيبه[ کليد باز کردن درهاي بهشت بشويد.
از اين سه چهار آيه شريفه در سوره مبارکه صف غير از اين را مي‌فهميم دست به تجارتي بزنيد که نتيجه اش بسته شدن در عذاب اليم به روي شما باشد ]تنجيکم من عذاب اليم[ و در آيات بعدش ]جنات تجري من تحتها الانهار[ يا ]ومساکن طيبۀ في جنات عدنٍ ذلک الفوز العظيم[  اصلاً وجودتان باز کننده درهاي بهشت به رويتان باشد از صريح آيات اين را درک مي‌کنيم کلمه کسب هم که در قرآن کريم زياد آمده است مثل ]کل نفس بما کسبت رهينه[ که نوع کاسبي چه نوعي بوده است.
اگر گناه را کاسب بوده ايد پس به اسارت خواهي رفت براي ابد و اگر کاسب حقايق ديگر بوده ايد که باز در آيه بعد از ]کل نفسه بما کسبت رهينه الا اصحاب اليمين في جنات يتساءلون عن المجرمين[ که وجودت باز کننده درهاي بهشت است.
در هر صورت حکما مي‌گويند الآن اين مال گذشتگان نيست با تحقيقات گفته اند وجود انسان محل گفتگوي هفت ميليون مسئله است شايد باز هم بعدها به اين عدد اضافه بشود روان انسان و آنچه که مربوط به روان است، مغز انسان و آنچه که مربوط به مغز است؛ بدن انسان و آنچه که مربوط به بدن است. يعني مجموع امور مادي و معنوي او هفت ميليون مسئله دارد که مقصد اين هفت ميليون مسئله انسان است اين هفت ميليون رشته از اين موجود ساطع شده طلوع کرده است و خداوند متعال هر مرد و زني را که آفريده است جهاني از استعدادها در او بوديعه نهاده است و به تعبير فلاسفه و از قوه‌ها آفريده قدرت ها، نيروهاو به وسيله انبياء و ائمه طاهرين طرح  و تمکن هم داده ]مکناهم في الارض[ براي اين که مجموع اين استعدادها به فعليت برساند با طرح‌هاي علمي تنها نمي‌شود استعدادها به فعليت برسند يک جمله بسيار با ارزشي را درباره در علم در روزگار جديد پيرسو دارد که براي شما نقل مي‌کنم به نظرم بايد با آب طلا نوشته شود که خودشان نسبت به اين علم در رابطه با انسان به اين نتيجه رسيده اند که آيا علم در رابطه با وجود انسان همه نوع کاربردي را دارد که ما از پروردگار دين و انبياء جدا بشويم و بگوئيم ديگر کاربرد اينها تمام شده است الآن ديگر بايد ميدان دار، علم باشد؟
انسان ظرف انواع استعدادهاست و راه به فعليت رسيدنش همان راه هدايت الهي است. ]قلنا اهبطو منها جميعاً فامّا ياتينکم منّي هدي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون[  البته دو اثر هدي، نداشتن خوف و حزن است. آثار ديگري هم دارد شما کلمه هدي را در قرآن مجيد از طريق معجم بگيريد از جزء اول تا آخر قرآن آثار هدايت بيان شده است و انسان را هدايت مي‌کند به اينکه تمام استعدادهاي خود را به فعليت برساند در اين زمينه هم براي هر فردي، هر جمعي حجت دارد، اين دنيا همان دنيايي است که آدم به مقام در اين دنيا رسيد اين مقام کمي نيست، شما کلمه را در قرآن مجيد مشتقاتش ببينيد ]ان الله آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين[  و چقدر قوي استعدادهاي خود را با هدايت الهي به فعليت رسانده است.
اين دنيا همان دنيايي است که يک بچه در چاه افتاده اش با فعليت استعدادهايش سر از تخت عزيزي مصر وجود در مي‌آورد جغرافياي مصر که در آفريقا است اين ميداني براي يوسف نبوده و چيزي نبوده است اما چگونه اين استعدادها را به فعليت رساند خودش مي‌گويد ]انه من يتّقِ و يصبر فان الله لايضيع اجرا لمحسنين[  اين همان دنيايي است که در آن چوپان گليم پوشي تبديل به کليم الله مي‌شود و براي فرعون و فرعونيان همين اعجاب انگيز بود که اين گليم پوش عصا به دست چه دارد مي‌گويد چه کار دارد مي‌کند البته بينندگان در آن زمان نمي‌فهميدند اما براي ما که روشن است چه طور اين گليم پوش سر از مقام کليم الله در آورد.
دو صفت موسي را دختر شعيب براي بابايش گفت ]استاجره اِنّ خير مَن استاجرت القوي الامين[  همه حرف‌ها در اين امين است چرا رسول خدا را جاهلان بي علم، بي فرهنگ خودشان لقب داده بودند امين، چون همه خوبي‌ها را در او مي‌ديدند همه ارزش‌ها را در او مي‌ديدند اين همان دنيا است اين همان دنياست که يک بچه يتيمي که اصلاً پدر را نديد و قبل از ولادتش پدر از دنيا رفت و چند ماهه بود به احتمال قوي که مادر را از دست داد اين بچه يتيم در بدترين محيط عالم و ميان بدترين مردم تبديل به وجود مبارک پيامبر عظيم الشأن اسلام مي‌شود با همين هدايت پروردگار ]الم يحدک يتيماً فاوي و وجدک ضالّاً فهدي[  اين همان دنياست.
اينجا جايي نيست که طبيعي انسان در هم کوبيده بشود، طبيعي ساختمان شخصيتش فرو بريزد، طبيعي هيچ کسي هم نمي‌تواند اين حرف را بزند که آقا براي رسيدن به مقامات عالي انساني و الهي شانس نداشته اند اين جمله دروغ است احدي را پروردگار بي شانس خلق نکرده است همه شانس دارند که کليد بشوند براي باز کردن درهاي بهشت و قفل بشوند براي بستن درهاي دوزخ.
اصلاً ما را آفريده اند براي گرديدن و تبديل شدن ما به بهترين مخلوق خدا اين گرديدن دست خودمان نبوده اما ما را  مرتب گرداندند تا رسيد به آنجا که ]ثم انشاناه خلقاً اخر فتبارک الله احسن الخالقين[  وقتي اين جسم را يک عالم، يک حکيم، يک رحيم، يک قادر با گرداندنش از منزل به منزل و مرتبه به مرتبه تبديلش بکند به يک موجودي که برگردد  و به خاطر اين تبدلات و تغييرات به خودش بگويد ]فتبارک الله احسن الخالقين[ معلوم مي‌شود که بهترين مخلوقش را درست کرد. تبارک يعني موجودي که بهره فراوان دارد يک بهره دست خالق همين گرداندن نطفه منزل به منزل تا تبديلش کرده به يک انسان کامل در قوا و در استعدادها که اين گرديدن را مي‌گوئيم گرديدن تکويني چون که دست خودمان نبوده است.
اما چقدر سيرش را زيبا گرداند تا اينکه ]فتمثل لها بشراً سوياً[  و يا سيره‌اش را تا ]احسن التقويم[ گسترش داد اين که حالا صيرورت تکويني است و اما صيرورت تشريعي آن را که ديگر طرحش را داده به انبياء و ائمه طاهرين و تمام امکانات گشتن را به خود ما داده و معماري اين کار را به دست خودمان داده سپرده که حالا بيا بشمار حالا بيا با اين طرح حرکت کن تا مؤمن بشويم ، تا مقرب بشويم و تا متوکل بشويم چون که خدا متوکلين و مؤمنان و مقربان را دوست دارد.
و اما آن هفت مرحله اي را که حکما در رابطه با انسان مطرح کرده اند عبارت است از علم شهود، اخلاق، حکمت، عرفان، مذهب که اين «صار من ابواب مفاتيح الهدي» بدون علم و بدون معرفت که نمي‌شود بلکه من بايد آگاه به طرح گرديدن بشوم تا بگردم اگر آگاه به طرح گرديدن يعني آن طرحي که در اختيار انبياء و ائمه بوده. من بايد عالم به آن طرح بشوم. اين علم را که به دست آوردم، گرديدن به وسيله اين علم که حضرت تعبير به صار مي‌کند يعني عالم شدني که ينتفع بعلم خودم و همه از آن علم‌هايي نباشد که پيش من باشد ولي نگردم با اين علم عالمون ينتفع بعلمه، نشوم بلکه از اين علم منتفع شوم شما سوره اعراف را ببينيد که درباره آن کسي که ظرف علم بود ولي نگرديدو متحول نشد و با آن علم عالمون ينتفع بعلمه نشد. ]مثله کمثل الکلب[  مي‌فرمايد: که درباره عالم است.
اينجا آن جمله پيرسورا بگويم البته بگذاريد منازل ديگر را بگويم که حرف او بهتر روشن مي‌شود.
فلاسفه مي‌گويند اين علم قرار داده شده براي تفکيک واجب از ممکن حالا تا اين مقدارش خيلي خوب است که آدم بفهمد مرحوم صدر المتألهين در اسفار عربي اش اين شعر فارسي را آورده.
سيه رويي ز ممکن در دو عالم يعني استقلال، يعني استغناء اين عدم استقلال و عدم استغناء ز ممکن هرگز نشد جدا بله وجود مطلق يعني مؤثر در همه امور وجود ممکن يعني محکوم دست او در همه امور حالا يا حکم تکويني يا حکم تشريعي.
من با فلسفه چه بشوم که درک کنم خود را که چه کسي هستم جايگاهم کجاست و پروردگار کيست و جايگاهش چيست و من نسبت به او بايد چکار بکنم درک بکنم يعني با اين علم به اينجا برسم که والله استقلال و استغنائي ندارم اين آزادي هم که مي‌گويند همين اختيار من در انتخاب است حالا اگر فيلسوف خوبي شدي بيا از اين اختيارت براي انتخاب حسن و احسن استفاده کن.
شهود يعني چه؟ يعني مشاهده براي حرکت به سوي مشهود و شاهد و مشهود چون من مي‌توانم در کنار خيلي‌ چيزها حاضر باشم و از حضورم استفاده بکنم براي اينکه به لقاء مشهود برسم البته اينها خيلي بحث دارد نمي‌خواهم معطل بشوم گرديدن و متحول شدن به وسيله اخلاق يعني اين که چه بشوم يعني اين که رشته اخلاق که پيراستگي و آراستگي باطني است و حسنات اخلاقي را در خودم ظهور بدهم و رذايل اخلاقي را دفع بکنم و دائماً بشوم که پيغمبر فرمود: «تخلقوا باخلاق الله».
يعني بگردم با مسائل اخلاقي و حرکت بکنم تا برسم به اخلاق الله گرديدن به وسيله حکمت چون همه اينها را آدم مي‌تواند بخواند و متوقف باشد همه اينها را مي‌تواند به دست بياورد ولي مثل يک انبار باشد مثل انبارهاي مردم يا مثل يک نوار باشد. اما کدام حکمت، هماني که جزء اهداف انبياء بوده است «يعلمه هم الکتاب والحکمه» که شما بخشي از آن را در سوره لقمان مي‌توانيد ببينيد که به نظر من اين سوره در ايام عاشورا قابل بحث براي مردم براي شناساندن اصحاب ابي عبدالله است که به فرموده اميرالمؤمنين حکما بودند اين حکمت‌هاي لقماني که در قرآن است اصول شخصيت را تشکيل مي‌دهد.
اما گرديدن به وسيله عرفان: سيد حيدر آملي در کتاب هايشان خيلي زيبا طرح مي‌دهد که ما يک شريعت داريم اصلاً کلمه شرع و شريعت يعني مجموعه قوانين ]شرع لکم من الدين[  يعني قانون برايتان جعل کردم ما يک شريعت داريم و يک طريقت و طريقت عبارت است از همراه با شريعت حرکت کردن در صراط مستقيم، يک حقيقت هم داريم که عمق واقعيات عمليه را من با قلبم لمس بکنم دريافت حقيقت که به من قدرت تکاپوي خالصانه مي‌دهد.
اما گرديدن به وسيله مذهب يعني شيعه واقعي شدن را با يک روايت که در اين باره برايتان بخوانم توضيح مي‌دهم مرحوم صدوق دارد اين روايت را امام هشتم مي‌فرمايند «شيعتنا الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزکاۀ و يحجون البيت الحرام و يصومون شهر رمضان و يوالون اهل البيت و يبرءون من أعدا اولئک  اهل الايمان و التقي والامانه»  نه تا خصلت را به عنوان تشيع مطرح مي‌کنند که در هر کسي از اينها باشد اين شيعه است.
ما با اين هفت حقيقت که يک بار ديگر تيتر آن را بگويم علم، فلسفه شهود، اخلاق، حکمت، عرفان، مذهب بايد بگرديم تا برسيم به اين نقطه «يا ايتها النفس المطمئنه» حالا در اين ابعاد هفت گانه که عرض کردم همه اش حرکت عبادي است مي‌توانيم حرکت عبادي هم نداشته باشيم اصلاً اين علوم را به دست بياوريم به قول حضرت باقر فقط پاي اين علوم بنشينيم براي شکم چراني با هر رشته از اين رشته‌ها که مي‌بينيد چقدر جنايت مي‌شود.
اينجاست که اگر با اين هفت مرحله برابر با هدايت نگرديم با همين علوم دچار فساد نفس مي‌شويم و هماني مي‌شويم که از پيغمبر نقل کرده اند «العلم هو الحجاب الاکبر» من نمي‌خواهم اسم ببرم دوست هم ندارم اسم ببرم الآن پنج شش نفر در ذهنم هست که بعضي از آنها تا حد مرجع تقليد شدن در نجف درس خواندند و وقتي که برگشتند رضا خان به مدارس، حوزه ها، به آخوند، به علم، به دين حمله کرد با آن علم شان فکر کردند بساط علم برچيده شد و ديگر نمي‌توانند زندگي کنند همان زمان کت و شلواري شدند و کراواتي شدند و ريش شان را هم تراشيدند رضا شاه هم براي تشکيل دولت جديدش دنبال يک مشت باسواد مي‌گشت براي دادگستري، براي آموزش و پرورش، براي مجلس اينها همه رفتند و در مقابل او کمر خم کردند خدا مي‌داند به اين دين و به اين مملکت چقدر خيانت کردند بعضي از آنها تا بعد از پيروزي انقلاب زنده بودند هشتاد نود سال شان بود اعدام شان کردند اين علم است آن هم علم دين و فلسفه و حکمت و مذهب که همه آنها قرآن فهم بودند.
ولي بعضي از آنها اشعاري در بي حجابي دارند که آدم متحير مي‌شوند چگونه اينها دچار کفر باطني شدند و ضروريات را منکر شدند و همينها با دارا بودن مقام اجتهاد جزو اولين کساني بودند که زن هايشان را بي حجاب کردند و در جلسات عمومي زير بغل خانم هايشان را گرفتند و آوردند و نشستند تا ديگران تشويق بشوند به بي حجاب شدن همه اينها هم اين هفت مرحله را خوانده بودند.
پيرسو در کتاب تاريخ علم صفحه 693 مي‌گويد تمام اين هفت منزل را شما در نظر بگيريد درباره نود درصد مردم دنيا البته بخش عالمان و آنهايي که مدعي دين داري هستند اين خودش يکي از دانشمندان معروف اروپا است مي‌گويد: سال هايي که علم فوق العاده گسترش پيدا کرده بود در آن زمان، ورشکستگي علم اعلام شد، يعني دانش نتوانست کار مثبتي بکند و تمدن قابل قبولي را ارائه بدهد، بشر را واژگون در ضلالت و در هلاکت و نابودي کرد.
يک بار ديگر جملات نوراني امام را عنايت کنيد از جمله اي که از شروع اين مباحثه شروع شد مي‌خوانم چقدر زيباست «خلع سرابيل الشهوات و تخلي من الهموم الا همّاً واحداً انفرد به فخرج من صفۀ العمي و مشارکۀ اهل الهوي و صاره من مفاتيح ابواب الهدي و مغاليق ابواب الردي».
 

برچسب ها :