درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و هفتم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
به نظر ميرسد اين جمله ملکوتي امير المومنين(ع) در رابطه با «احب عباد... فهو من اليقين علي مثل ضوء الشمس» در دو جهت ميشود از آن استفاده کرد. البته عنايت فرموديد يقين، همان علم استدلالي است آگاهي که اين آگاهي، متکي به دلائل قوي متين غير قابل رد است تا جايي که در نوشتههاي بعضي از حکماء و فلاسفه ديدم آنها از اين دلائل محکم و متين غير قابل رد که بسياري از حقايق بر آن متکي از تعبير دو دوتا چهار تا کرده اند. يعني يک آگاهي که اگر کسي در مقام رد آن بر بيايد رد آن سفسطه است. و مطالب بيهوده و ياوه است. البته ميدانيد که تاريخ بشر ثابت کرده است که اينگونه نيست که اگر حقايق دو دوتا چهار تا به مردم ارائه بشود صد در صد مردم قبول کنند اغلب در طول تاريخ مردم دچار حجابهاي ظلماني سختي بودند از همه بدتر هواي نفس بوده تا جايي که ما در قرآن ميبينيم بني اسرائيل دوره اول با ديدن 9 معجزه از موسي بن عمران(ع) و نابود شدن فرعونيان باز هم تسليم موسي و تورات نشدند و قرآن مجيد ميفرمايد: به موسي بن عمران گفتند که ]لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا[ که در روزگار بعثت پيغمبر هم نزديک بود يک عده اي از تازه مسلمانها همين را به پيغمبر پيشنهاد کنند که پروردگار جلوي کار آنها را گرفت، معني آن هم اين بود که به موسي بن عمران گفتند: خودت و پروردگار در قانون گذاري خواست ما را رعايت کند نه اينکه خدا خواست خودش را به ما ارائه بدهد، آنچه که ما ميخواهيم خدا حلال کند و آنچه که ما ميخواهيم خدا حرام کند. و اين شکل افراد کم نبوده اند در طول تاريخ الان هم کم نيستند. الان هم اگر بنا باشد ارزيابي بشود قطعا نود در صد از اين 6 ميليارد نفر حرفشان همين است. يعني همين راعنا است. يک جمله اي در نهج البلاغه است در يکي از خطبهها که کوتاه هم است در خطبه، مطلب خيلي مهمي است و مانع دلسردي، نااميدي، عقب نشيني است. اين جمله امير المومنين ميفرمايد: «لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلۀ اهله». وحشت غير از خوف ميباشد. وحشت، به معني رم کردن است. و حيواني که رم ميکند در حقيقت ميخواهد فرار بکند از آن مسئوليتي که ميخواهند برعهده اش بگذارند يا رم بکند که در جمع نباشد با جمع نباشد يا بخيال خودش از يک خطري فرار بکند. اين غير خوف ميباشد. ميگويد رم نکنيد از کوره در نرويد و فکر نکنيد که کار حوزه ايمان تمام شده است. چون اکثر مردم خارج از اين مدار زندگي ميکنند. زيرا هميشه اهل طريق هدي کم بوده است. «لاتستوحشوا في طريق الهدي لقلّۀ اهله» . به قول جلال الدين از هزاران تن يک تن صوفيند. يعني عارف واقعي، عارفي که عرفان مثبت دارد مگر چند نفر هستند؟ يا سعدي بعد نود سال که بخش عمده اي از آسيا را گشته است و مقداري از افريقا را، استادان زيادي را ديده است، عارفان مدعي زيادي را ديده است، معلمان زيادي را ديده بعد از اينکه برمي گردد شيراز و گلستان و بوستان خود را در اواخر عمرش تنظيم ميکند، اين حقيقت را که عينا مشاهده کرده بود در آن قصيده بلند در يک خط ميگويد واقعا هم همين است. (عالم و عابد و صوفي همه طفلان رهاند. مرد اگر هست بجز عالم رباني نيست) که شما در قرآن مجيد هم ميبينيد پروردگار عالم در معرفي عباد واقعي خودش ميفرمايد ]اعملوا آل داود شکراً و قليل من عبادي الشکور[ با توجه به معني شکر در قرآن که عبارت از انجام تمام خواستههاي خدا است، معني شکر است در قرآن «اعملوا آل داوود شکرا». شکرا در اين جا مفعول لأجله است يقينا و براي «اعملوا» آمده است و عمل کنيد، کار کنيد، عبادت کنيد، زحمت بکشيد قدم مثبت برداريد براي چي؟ بخاطر تحقق شکر. يعني بنده شاکر، بنده اي است که تمام نعمتهاي خدا را و وجود خودش را در همان جايي قرار ميدهد که خداوند خواسته است، اين معني شکر است. حالا در جامعه خودمان، که به اصطلاح جامعه مذهبي است، شما چند نفر شاکر به اين معنا پيدا ميکنيد؟ يا بقول ائمه(عليهمالسلام) ما که يقين را ميگويند (اعز) يعني کمبود ترين شي است، چند نفر اهل يقين پيدا ميشود؟ منظورم اين است که ما دلائل متين و محکم داريم، اولا خود قرآن مجيد يکپارچه ادل دلائل براي حقايق است، که در قرآن مجيد با اين تعدي علني که کرده است که ]وان کنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورۀٍ من مثله[ . اين دعوت را هيچ کسي در آن زمان نتوانست جواب دهد، تا حالا هم کسي جواب نداده است و با توجه به آيه سوره اسراء، که خيليها به غلط ميگويند اسراء (به فتح) اسراء باب افعال است يعني سير دادن. ]قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي أن ياتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهيراً[ اين وحي بودن آن است. خود پيکره کل آن دليل است که اگر به باب فضل قرآن در جلد دوم اصول کافي عربي مراجعه بفرماييد زيبا ترين روايات را کليني از پيغمبر و اهلبيت عليهالسلام در باره قرآن نقل ميکند روايتي که يک متن بسيار مهم و در کتب اهل تسنن هم عين اين متن را من ديدم از جمله: کساني که اين متن را نقل کرده اند فاضل هندي در کتاب کنزالعمال خودش و جالب اينکه اين متن را آنها از امير المومنين(ع) نقل کرده اند و ما از يکي از اصحاب پيمغبر عظيم الشان اسلام(ص) به نام مقداد نقل کرديم. ما ميگوييم مقداد ميگويد پيغمبر(ص) فرمودند، آنها ميگويند علي بن ابي طالب(ع) ميگويد ولي متن يک متن است در يک بخشي از آن پيغمبر دربارۀ قرآن ميفرمايد: «و هو دليل». خود اصل پيکره قرآن دليل است. دليل يعني يک حقيقتي که انسان را به حقيقت ديگر يا به حقايقي ديگري راهنمايي ميکند که اين دليل باعث ميشود درب هر شک و ترديد و وسوسهاي را ببندد. با توجه به اين که خود قرآن دليل است و در قرآن دلائل فراواني ذکر شده است. ]قل فلله الحجۀ البالغۀ[ ديگر چه دليل از حجت بالغه بالاتر است و با توجه به اينکه خود پيغمبر و ائمه حجت هستند روايت صادر شدۀ واقعي از آنها حجت است ولي ملاحظه ميکنيد اکثر حتي زير بار دليل هم نميروند، قبول نميکنند اينها بيماران هواي نفس هستند، بيماري اينقدر قوي است که با دليل، با برهان، با قرآن فعلا علاج نميشود حالا آينده آنها را نميدانيم. آگاهي همراه با دليل ميشود يقين. که البته دنبال آن ميروند و اهل انصاف هستند و انسانهاي نرمي هستند در برابر حق واقعا متواضع و فروتن هستند اينها ميشوند اهل يقين. بعد امير المومنين(ع) اين يقين را ميفرمايد: «علي مثل ضوء الشمس» که حالا دوتا معنا ميشود از آن استفاده کرد. يکي اينکه خود يقين اينان يک خورشيد باطني است براي آنان. يک خورشيدي که تمام تاريکيها را فراري داده است، تمام حجابها را برطرف کرده است و بحقيقت، تمام حقايق را بعد از آن آگاهي با دليل باور کرده است و با چنين خورشيد باطني نميشود اين باور را از آنها گرفت که مانند خورشيد ظاهر است يعني شما اگر شب چراغ را روشن نکنيد ابدا، با نبود چراغ نميشود چيزي را تشخيص داد. کدام رنگ، کدام شيء، کدام تابلوي ديوار را، کدام رفت و آمد را ؛ چه چيزي را ميشود تشخيص داد. اينکه ميگويند تمام حيوانات موذي شب بيرون ميآيند درندگان شب بيرون ميآيند براي چه؟ براي اينکه ديده نشوند، به دام نيفتند که بتواند حمله کنند، بتوانند بگزند يا دزدان هميشه شب ميروند دزدي، البته تا تمدن غرب حاکم نشده بود دزدي در روز وجود نداشت اما الان بخاطر تاريکي باطن خيليها، دزدي روز هم وجود پيدا کرده است ميليادري هم وجود پيدا کرده است با تقلب با سند سازي با ترفندهاي مختلف ميدزدند. وقتي انسان دنبال اين آگاهي با دليل نرود در باطن دچار ظلمت است، ظلمت را نميشود ديد، قيامت را نميشود ديد نبوت انبياء و امامت، امامان را نميشود ديد حلال و حرام را نميشود ديد. اما امير المومنين عليهالسلام ميفرمايد: اين بزرگواران خورشيد باطن دارند و ديگر آن تاريکيها يي که در آن تاريکيها حقيقت را نميشود ديد و مانع هر حرکتي مثبت در وجود است منتفي است علت هم دارد، علتش هم اين است که با اين آگاهيهاي متکي به دليل در حوزۀ جاذبه ذات مستجمع جميع صفات کمالي قرار گرفته اند که در قرآن ميگويد: ]الله نور السموات و الارض[ . يعني در روشنايي خود او همه چيز را ميشود ديد. در نور وجود مقدس او همه چيز را ميشود ديد و اينها معرفت به خدا و قيامت پيدا کرده اند، معرفت آنها همراه با دليل است اين مجموعه شده است يه خورشيد باطن براي آنان و زندگي آنان هم بين مردم واقعا يک زندگي ممتاز است. حالا شما انبياء را ببينيد در بين ملتهايي متولد شده اند و رشد کرده اند که دچار ظلمات بودند، ولي اينها با تفکر در عالم با انديشه در خودشان، با تکيه بر آيين انبياء قبلي خودشان خورشيد باطن داشتند. روش و منش و عادت و زبان و چشم و قدم برداشتن آنها با تمام افراد ان ملتي که بين خوشان بودند فرق ميکرد. درباره ابراهيم(ع) خدا ميفرمايد: ]وان من شيعتهِ لابراهيم[ . ضمير در «شيعتهِ» به نوح بر ميگردد که در آيات قبل از اين آيه است بالاخره بوسيله چهار تا انسان مومن ادم با يقين آن فرهنگ اصيل نوح که اتقوا الله، واعبدوا الله. اينها اصول دين نوح بوده است. اينها منتقل شده است به حضرت ابراهيم(ع)، ابراهيم با توجه به اصول دين، نوح(ع) با توجه به انديشه اي که خودش در عالم داشته با بکار انداختن عقل خودش، اهل يقين شده است جزء صالحين شده است بعد هم اين امتيازات باعث شده است که مبعوث به رسالت بشود. شکل زندگي آنهايي که خورشيد باطن دارند با همه فرق ميکند. همه بي درب و پيکر زندگي ميکنند ولي آنها قانوني زندگي ميکنند، همه بي نظم هستند، آنها با نظم هستند، همه در جهل هستند آنها حتي با علم گسترده باز هم دنبال علم هستند. اين دعا براي پيغمبر است: ]رب زدني علما[ . «رب ارني الاشياء کما هي» . با داشتن حتي علم فوق علم همه باز هم دنبال علم بودند يعني تحرک همه جانبه مثبت داشتند حالا در اين زمينه که زندگي آنها، نور است در يک روايت است که مدخله نور، مخرجه نور، کلامه نور، فعله نور، با توجه به اين مساله که با قبول اصول بيان شده در نبوت انبياء با توجه به انديشمندي و خرمندي خودشان، مشرق طلوع نوريقين و خورشيد يقين شده اند. سورۀ انعام آيه 122 اين از زيبا ترين آيات سوره مبارکه است: «اومن کان ميتاً فاحييناه». فاعل احياء در آيه پروردگار است اين ميت يعني قبل از رسيدن دلائل خدا، وهدايت و حجتهاي خدا، انسان يک مرده بوده. مرگ يعني توقف، يعني يک موجودي که هيچ حرکت مثبتي نداشته، متوقف بوده و نهايتا ميت معني بکنيم به اينکه از هدايت بهره نداشته است «فاحييناه» و ما او ار زنده کرديم با تکان دادن عقلش، با قرآن، با نبوت با زمينه دادن براي انديشه با ميل به ارتباط با اهل خدا، اينها همه ابزار احياء پروردگار است زنده اش کرديم حالا که اهل هدايت و اهل قرآن و اهل نبوت شد، حالا که از آن ميت بودن درآمد بعد از اين حرکت، ]وجعلنا له نورا يمشي به في الناس[ . ما براي او نور قرار داديم، خورشيد باطن قرار داديم يعني اينقدر تکاپو کرد تا به آگاهيهاي متکي به دلائل مستحکمي رسيد چنين انساني با داشتن چنين خورشيدي در باطن که از برکت نور آن همه حقايق را ميبيند. ]کمن مثله في الظلمات[. اين ادم با کسي که غرق انواع تاريکيها ظلمت جهل، ظلمت کبر، کبر در مقابل حق، ظلمت ريا، ظلمت شرک، ظلمت کفر. نور جمع ندارد در قرآن مجيد خيلي هم اين کلمه در کتاب خدا آمده ولي همه جا مفرد آمده است. چون تمام حقايق نور است کمن مثله في الظلمات واقعا زندگي اين آدم با خورشيد باطن مانند کسي است که في الظلمات يعني در چاه تاريکيها سرنگون است و دست من و انبياء و کتابهاي من دراز است براي اينکه او از اين ظلمت بيرون بيايد. ]ليس بخارج منها[. چندين چراغ دارد ولي بيراهه ميرود. دليل و برهان و علم را قبول نميکند. آيا زندگي آن انساني که درون آن مشرق طلوع خورشيد يقين شده است و تمام حرکات و اعمالش بر اساس آن يقين خودش است با زندگي ]من في الظلمات[ يکي است؟ ]کمن مثله في الظلمات[ . آيه بعد سوره مبارکه حديد است که اين براي دنياي اينها است که در همين سوره آخرت آنان را با مساله نور مطرح ميکند. ]يا ايها الذين آمنوا اتقوالله[ . اي مردميکه اهل ايمان هستيد تقوا داشته باشيد يعني خودتان را از درگير شدن از عذاب دوزخ حفظ کنيد. عامل ورود به عذاب دوزخ ارتکاب کبائر و اصرار بر صغائر است که شامل کل گناهان ظاهر و گناهان باطن ميشود. ]ولاتقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن[ . اين ]يا ايها الذين آمنوا[ يعني اينهايي که ايمان عام دارند اينها را خطاب قرار داده است که مومن هستند ولي اهل گناه هم هستند خدا و قيامت هم قبول اما لغزش انان هم زياد است ايمانش ضيعف است. ]يا ايها الذين امنوا اتقوالله[. از تمام کبائر و اصرار بر صغائر بپرهيزيد ]و آمنوا برسوله[ به حقيقت پيغمبر را قبول کنيد که ]آمنوا برسوله[ ]سلموا تسليما[ سوره احزاب است با اين دو واقعيت، يعني با ]اتقوا الله و امنوا برسوله[ حالا نوبت من است که عکس العمل نشانتان بدهم و من سه عکس العمل نشان ميدهم: ]يوتکم کفلين من رحمته[ . کفلين اغلب ميگويند دنيا و آخرت، اگر شما اهل تقوا بشويد و اگر تسليم پيغمبر بشويد ]يوتکم کفلين من رحمته[ من هم در دنيا رحمتم را نصيب شما ميکنم هم در آخرت. ]يجعل لکم نورا تمشون به[ . اين تمشون به معني راه رفتن نيست به معني اين است که براي شما نور قرار ميدهم، يعني وقتي د ر مسير من قرار گرفتيد، وقتي به طرف من حرکت کرديد، وقتي از کبائر و صغائر اجتناب کرديد، وقتي تسليم پيغمبر من شديد، از لابه لاي اين همه واقعيات دلائلي نصيب شما ميشود که قلب شما نسبت به توحيد و قيامت و نبوت محکم و ثابت ميشود اين همان ]يجعل لکم نورا[ است که پاداش اين عملکرد شما است. ]ويغفر لکم[ گناهان گذشته شما را هم ميبخشم ]والله غفور رحيم[. ببينيد هم در آيه انعام اين نکته را داشت ]يمشي به[ اين باء که سر ضمير آمده است باء سببيت است يعني به سبب اين نور در بين مردم زندگي ميکنيد. در سوره مبارکه حديد هم که جمع آورده. «تمشون به» به سبب اين نور يقين، در بين مردم زندگي ميکنيد. اين يک معني يقين است. «علي مثل ضؤئ الشمس». معني دوم هم اين است من فکر ميکنم از لوازم معناي اول است واقعا لازمۀ معناي اول است کسي که چنين خورشيدي را در باطن دارد. با داشتن چنين خورشيدي ميتواند اين خورشيد را به اسارت بگيرد و بگويد فقط براي خودم. ميتواند همچنين حرفي بزند ميتواند در خرج کردن اين نور براي اهل ظلمت گرفتار بخل باشد ما ميگوييم نور. وقتي خورشيد در اين باطن طلوع کرده، ديگر با طلوع اين خورشيد و اين يقين، واقعا جايي براي کبر و حسد و کبر و ريا و غرور نميماند، چنين انسان با نوري عاشقانه، فداکارانه، مشتاقانه، بدون خستگي، بدون نااميدي، بدون کسل شدن از حرفهاي مردم، از تهمتهاي مردم، از افتراهاي مردم حرکت ميکند، شما قران مجيد را ببينيد، فرعون به سحره خودش يعني به مامورين خودش ميگويد بزرگ شما، استاد و همه کار شما و در سحر وساحري موسي بن عمران است، به مردم مصر ميگويد اين آمده نظم جامعه را به هم بريزد و وحدت جامعه را بشکند و آمده دين شما را نابود بکند، تهمت کذب، تهمت سحر، تهمت ظلم در اين پرونده به تمام خوبان زده شده است. اينکه حضرت سيد الشهدا(ع) با خط مبارک خودشان مينويسند و پيش محمد حنفيه برادرشان ميگذارند و در ان نوشته اين چهار جمله را دارند: «فاني لم اخرج بطرا ولا اشرا ولا مفسدا ولا ظالماً» ادم از اين نامه درک ميکند که اين چهار تا تهمت را به حضرت زدن يعني حتي مردم مدينه را باور داده بودند که حسين بن علي مفسد است، طاغوت است، اشر و بطر است، اينها را ميگفتند: ايشان هم با چند تا از اهالي مدينه و اهلبيت خودشان به سوي کربلا رفت، چقدر به امير المومنين عليهالسلام تهمت زدهاند، شما درددلهاي ايشان را در نهج البلاغه ببينيد، که يک جايي ميفرمايد: دل من را مانند نمک در آب در سينه ام آب کردند، انبيا خدا و خود پيغمبر اکرم(ص) چقدر تهمت خورد و ما يک پيغمبر، يک ولي خدا، يک عالم رباني اهل يقين را سراغ نداريم که بخاطر اين جريانات ضد خودش دست از رسالت خودش در زندگي اهل ظلمت برداشته باشد. شايد معني «فهو من اليقين علي مثل ضوء الشمس» اين باشد که اينها خورشيد باطن را ظاهرو آشکارش ميکنند از طريق زبان خودشان، قلمشان، عملشان و دنبال تاريک دلان و غافلان ميدوند و از پرتاب سنگ آنها و جريان سازي آنها و افترائات آنها فراري نميشوند. چرا فراري نميشود؟ اين نکته را بدانيم بد نيست. بخاطر يقين خودشان است، يقين دارند که اين قدم برداشتن براي نجات اهل ظلمت يک عبادت بسيار مهمي است حالا جمله بعد امير المومنين(ع) اتفاقا چند تا وصف عالي براي اهل يقين بيان ميکنند که ميرسيديم با اين نکته اينها دائم خود را در ارفع امور قرار ميدهند. با بستن در و نشستن در خانه که انسان راهي به ارفع امور نميبرد، اينها با نور خودشان ميبينند که اين بيچارهها دارند به جهنم ميروند. حالا مريض است اين مريض بالاخر از درد نااله ميکند. نالۀ اينها همين سنگ زدن و کشتن و افترا بست دروغ گفتن و ظلم کردن است ولي نا اميد نميشوند، دلسرد نميشوند دلتنگ نميشوند اين نوري که خدا به آنان داده است در کمال سخاوت و جود و کرم ميخواهند هزينه کنند که البته هزينه کردن آنان براي خودشان هزينه بر است ولي اين هزينه بري را حتي تا مرز شهادت قبول کردند و پذيرفتند اين هم احتمالا يک معناي ديگر «علي مثل ضوء الشمس» باشد. يک روايتي هم ادرس آن را هم بدهم کاملش را ببينيد خيلي مفيد است چاپ ايراني بحار چاپ اسلاميه چاپ اخوندي جلد 77 مواعظ پروردگار به عيسي بن مريم(ع) يک جمله آن اين است که مثل خورشيد باش صبح که طلوع ميکند براي خرج کردن و پخش کردن نورش بخل ندارد به همه خانه ها، به همه کوهها، به همه باغها، به همه موجودات زنده ميتابد اهل يقين هم عين خورشيد هستند. اخلاقشان، عاشق تابيدن هستند براي فراري دادن ظلمتها از خميه زندگي مردم.