درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هشتم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
امام در پايان خطبه هشتاد و ششم با فرمايشهايشان که يقينا يک عده از اين فريب خوردهها در اين سخنراني شرکت داشتند، زنگ بيدار باش سختي را ميزنند تا بلکه اين به دام افتادهها در دام گرگها را بيدار بکنند. البته اين زنگ بيدار باش براي همه زمانها و همه روزگارها است. بخصوص اين زمان که پيچيدگي زياد است، فرهنگهاي مختلف با ژست علمي وارد زندگي مردم شدند، اربابان کفر و ضلالت براي سرقت دين مردم، البته گاهي با اسلحه دين در کارند،
«فَأَينَ يتَاهُ بِکُم!» در کدام بيابان گمراهي شما را سرگردان کردند؟ (وَ کَيفَ تَعمَهُونَ) بسيار شگفت انگيز است، اميرالمومنين ميفرمايند، حتي براي خودشان، بسيار شگفت انگيز است (کَيفَ تَعمَهُونَ) که چگونه در تاريکيها غرق شديم، غوطه ور شديم، اين «واو» جمله بعد، «واو حاليه» است «وَ بَينَکُم عِترَهُ نَبِيکُم»
مگر نه اينکه پيغمبر، 23سال مردم را سفارش به مراجعه به اميرالمومنين کردند. کراراً از عترتشان در لحظات آخر عمرشان اسم بردند، «اني تارک فيکم الثقلين» فرمودند. امام ميفرمايد: اهل بيت پيامبر(ص) الان دارند در ميان شما زندگي ميکنند، يعني حق آشکارا در بين شماست، که در جملات قبل هم فرمودند که اينها هستند که راه تربيت کردن شما را به آداب حق و متخلق کردن شما را به اخلاق مفاسد و مصالح حيات شما را از همه بهتر ميدانند، معلم اينها هستند، عالم اينها هستند، نه آنهايي که بني اميه عَلَم کردند، آنها «ليس بعالم» هستند، و اهل بيت پيغمبر (عليهمالسلام) بدون کمترين توقع، ميخواهند امور مادي و معنوي شما را اصلاح بکنند، با وجود يک چنين دليل پرقدرتي و چراغ فروزاني، «فَأَينَ يتَاهُ بِکُم وَ کَيفَ تَعمَهُونَ»
شرح ابن ابي الحديد، در توضيح «بينکم عتره نبيکم»، زيباترين متني را ارائه داده است: «قد بين»، قد بين يعني توضيح داد، آشکار کرد، «قد بين رسول الله عترته مَن هي» ، ايشان روشن کرد که عترت من چه کساني هستند؟ که فردا بعد از من کساني را به عنوان عترت، «فقال عترتي اهل بيتي»، «و بين في مقام آخر، من اهل بيته»، کي به چه صورت معرفي کرد؟ «حيث طرح عليهم کساء»، آنوقتي که يک پوششي را روي همه آنها انداخت، زماني که اين آيه نازل شد، (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ)
فرمود: «اللهم هولاء اهل بيتي فأذهب الرجس عنهم» «فان قلت: فمن هي العترة التي عناها اميرالمومنين(ع) بهذا الکلام»، حالا قصد خود اميرالمومنين و نيت حضرت از اين کلام، «بينکم عترة نبيکم» چه کساني هستند؟ «فمن هي العتره؟ التي عناها اميرالمومنين»، عناها يعني قصد و توجه، «بهذا الکلام»، ابن ابي احديد ميگويد: «قلت: نفسه و ولداه»، منظور از «عترة نبيکم»، خودش بود و حسن و حسين، «و الاصل في الحقيقة نفسه»، ميگويد: در حقيقت ريشة خودش است، ريشه عترت، «لأن ولديه تابعان لله و نسبتهما اليه»، نسبت حسن و حسين (عليهماالسلام) به اميرالمومنين «مع وجود اميرالمومنين کمثل الكواکب المضيئۀ مع طلوع الشمس المشرقه»، مانند خورشيد نسبت به ستارگان است، «و قد نبَّه النبي(ص) علي ذلک بقوله: و ابوکما خير منکما» .
به نظر من خيلي زيبا توضيح داده، «و بينکم عترة نبيکم» را، ادامه حرف اميرالمومنين(ع):
«وَ هُم أَزِمَّةُ الحَقِّ»، اينان يعني اهل بيت عليهالسلام زمامداران حق هستند، يعني مهار حق دست اينها است، حق برپاست تا آنان برپا باشند، اگر خانه نشين بشوند حق تعطيل ميشود و باطل به جريان ميافتد، اينجا ابن ابي الحديد باز جمله جالبي دارد: «جعل الحق دائراً معهم حيثما دارو و ذاهبا معهم حيثما ذهبوا» ، اگر جامعه دنبال اهل بيت باشد جامعه بر حقي است، اگر اهل بيت را رها بکنند که آنها از متن جامعه حذف بشوند، حق هم حذف ميشود، «و السنة الصدق»، و اهل بيت زبان صدق هستند، يعني چي؟ يعني «لما کان يصدرعنهم حکمٌ و لا قولٌ الا و هو موافقٌ للحق»، براي اينکه ذات اهل بيت صدق است، ماهيتشان صدق است وجودشان صدق است. «و لا يصدر عنها قولٌ کاذب اصلا». از اين زبان دروغ صادر نميشود.
يک دليل خيلي زيبايي است که خيلي عالي بيان شده، انسانهايي که سراپا صدق هستند، ابدا قول کاذب از آنها صادرنميشود، پس هر چي ميگويند حق است، ديگران نه، هرچه ميگويند حق نيست، اگر هم حق بگويند حقشان در باطل، گم است.
«فأنزلوهم منازل القرآن»
ابن ابي الحديد در اينجا ميگويد: «تحته سرٌ عظيم»، ذيل اين جمله سر عظيمي است و آن اين است «و ذلک اَنَّه اَمَرَ المُکلفين»، خدا امر کرده مکلفين را يا اينجا اميرالمومنين مکلفين را امر ميکند که نسبت به عترت پيغمبر در اجلالشان و انقياد نسبت به آنها و طاعت اوامرشان که مجري قرآنند، مردم تسليم باشند.
«ادلة النصوص قد دلَّت علي عصمة»، اين را هم اضافه ميکند که چرا تا قيامت به اينان مانند قرآن احترام بکنند، چرا تسليم اينها بشوند، «انزلوهم باحسن منازل القرآن»، ابن ابي الحديد ميگويد: ميخواهد وزن اهل بيت را با وزن قرآن براي مردم بيان کند که يکي است و ميگويد: چرا اينها سرتاپا صدق هستند، ميگويد «ادلة النصوص»، روايات «قد دلَّت علي عصمته و القطع علي باطنه ومغيبه»، ادله نشان ميدهد که ايشان داراي مقام عصمت است، عصمت در باطن و ظاهر اميرالمومنين قطعي است «و ان ذلک امرٌ اختص هو»، اين عصمت ويژه اميرالمومنين است، «دون غيره من الصحابه»، خودش ميگويد ما براي ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالرحمان بن عوف، مقام عصمت قائل نيستيم، وقتي کسي معصوم باشد، پس سراپاي وجودش صدق است. حالا که اين گونه است به چه دليل واجب است ما از آنها اطاعت بکنيم؟!
«وَ رِدُوهُم وُروُدَ الهِيم العِطَاشِ» ، اين دنباله امر امام است.
مثل شتري که سخت در کوير گرم تشنه است و دنبال آب است به اين شکل با ما اهل بيت رفتار بکنيد، اميرالمومنين ميفرمايد: تشنه معارف آنها باشيد، تشنه يافتن آنها باشيد، تشنه ديدار آنها باشيد، تشنه اطاعت و انقياد از آنها باشيم.
«ايها النّاس، خُذُوها عَن خاتَمِ النَبيين»
يعني سفارشهاي پيغمبر را درباره اينها عمل بکنيم که حضرت فرمود: « إنّه يموت من مات منا و ليس بميت»، که ما با مرگ نميميريم، «و يبلي من بلي منا و ليس ببال» ما با مرگ کهنه نشديم، ما وارد يک زندگي قويتري شديم، حالا يا معنايش اين است که ما اشراف داريم به شما در انتقال به عالم بعد، که رواياتمان هم ميگويد، که همين آيه سوره توبه براي ما کافي است که «سين» آن براي تحديد است، سر مضارع آمده است، «سين» زماني نيست، (فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ)
تناقضي با (كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ) ، چون آيه ديگري داريم، (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ) حيات برزخي در روايات هم آمده، در آيات قرآن هم است، براي همه يکسان نيست، ارواح عاليه متنعم هستند، چه ارواحي در عالم برزخ عالي تر و بارفعت تر از روح پيغمبر و ائمه و با توجه به اينکه يازده نفر از ائمه شهيد شدند. و زهرا عليهاالسلام دوازدهمي ايشان هستند و پيغمبر هم که ريشه ايشان است، بر اساس اين آيه (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ) مرحوم مجلسي و شيخ مفيد و کليني و طبرسي و طوسي ميگويند: اين ارواح عاليه در عالم برزخ در بدن مثالي قرار دارند، برزخ اين قبر زمين نيست، داراي بدن لطيف و نوري متناسب با عالم برزخند و اشراف هم دارند، «تسمع کلامي و تشهد مقامي و ترُدُّ سلامي»، اين اعتقاد ما شيعه است، دليلمان هم آيه است (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ)
دليل عقليمان اين است که ارواح عاليه خيلي با ارواح دانيه تفاوت دارند، (فَلا تَقَولُوا بِمَا لاتَعرِفُونَ)
چيزي را کهن ميدانيد نگوئيد، جاهلانه حرف نزنيد،
«فانَّ اکثَرَ الحقَّ فيما تَنکِرُون»، 90درصد حق که شما منکرشان هستيد و ده تاي آن را منکر نيستند در اهل بيت است، بياييد عالم بشويد، بياييد آگاه بشويد، بدون شناخت ما درباره ما حرف نزنيد، اين جمله هم که بعد از اين جملات بسيار مهم است.
«وَ اَعذِروُا مَن لاحُجَّةَ لَکُم عَلَيهِ»
منِ اميرالمومنين را معذور بداريد که هيچ دليلي عليه من نداريد، چرا که من يک عمري است در هدايت شما با وجود شما زحمت کشيدم، من در ارشاد شما کوتاهي نکردم، من هيچ عذر و بهانهاي را برايتان نگذاشتم که بر ضد من حجتي اقامه کنيد و به نفع خودتان دليلي بياوريد که علي از ما کم گذاشت، علي سکوت کرد، علي به جهاد نيامد، علي حلال و حرام ما را بيان نکرد، نه اينطور نيست، من معذور هستم و شما معذور نيستيد، واقعا چه حجتي را ميشود عليه حجة الله اقامه کرد، اميرالمومنين در قول، در عمل، در اخلاق، در تفکرات، در حرکات و در سکنا، حق و بر همه حجت است، هيچ کس بر او حجت ندارد، اين جمعيت عظيم زمان خودش، که يک عده در صفين گرايش به معاويه پيدا کردند، يک عده خوارج نهروان شدند، يک عده دنبال شتر آن زن راه افتادند، هيچ حجتي بر او نداشتند اما اميرالمومنين بر آنها همه نوع حجتي داشت و معذور بود، چطور ميشود عليه اميرالمومنين حجت اقامه کرد؟ در حالي که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: «الحق مع علي و علي مع الحق»
اين را اهل تسنن هم نقل کردند. «و ما شککت في الحق مذ أريته» من در حق، هيچ حقي از وقتي به من ارائه شده، يعني در زمان کودکي، يکبار هم شک نکردم، و فرمود: «ما کنت اعبد رباً لم اره» ، و فرمود «والله لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاکها علي ان اعصي الله في نملۀ» و الله اگر جهانهاي هفتگانه را با هر چه در آن است بمن بدهند تا من يک پوست جوئي را از دهان مورچه بگيرم، انجامنميدهم. چه کسي در اين دنيا است که بگويد اميرالمومنين دنبال مال و منال بوده، دنبال مقام بوده، کسي که ميتوانست با يک کلمه «آره» به عبدالرحمن عوف تعهد بدهد که در شوراي تشکيل عمر، که عبدالرحمن عوف جزء شش نفري بود که بنا بود حاکم تعيين بکنند، دستش را دراز کرد طرف اميرالمومنين، «ابايعک علي کتاب الله و سنته رسوله و سيرۀ الشيخين» ، ميتوانست بگويد باشد، قدرت را که در دست گرفت، بگويد شيخين کي هستند؟ من خودم حجت خدا هستم و من خودم علم هستم.
مي توانست با اين کلمه آري سي سال رئيس جمهور مملکت باشد، اما نگفت، اين اميرالمومنين است، چه حجتي بر علي دارد؟ تمام عالم محکوم علي هستند، «اَلَم اَعمَل فِيکُم بُالثَّقَلِ الاکبَرِ»
آيا من در بين شما تمام کارهايم قرآني نبوده است؟ قراني که وزن شما ملت را تشکيل ميدهد، «وَ اَلَم اَعمَل فِيکُم بُالثَّقَلِ الاکبَرِ اَترَک فِيکُمُ الثَّقَلَ الاَصغَرَ!» ، آيا من همه کارهايم قرآني نبوده؟ آيا من عترت پيغمبر را در بين شما قرار ندادم، معرفي نکردم؟
«قَد رَکَزتُ فيکُم رَايةَ الايمَانِ»، من با کمک قرآن و بيان حق، پرچم ايمان را ميان شما محکم کردم.
«وَقَفتُکُم عَلَي حُدُودِ الحَلالِ وَ الحَرَامِ»، در اين عمري که با شما بودم، حلال و حرام خدا را براي شما بيان کردم.
«وَ اَلبَستُکُمُ العَافِيةَ مِن عَدلي»، من زمينه سلامت همه جانبه را براي شما فراهم کردم.
«وَ فَرَشتُکُمُ المَعرُوفَ مِن قَولِي وَ فِعلي»، من بساط نيکو و سفره خير را در گفتار و عملم براي شما گستراندم.
«وَ اَرَيتُکُم کَرَائِمَ الاَخلاقِ مِن نَفسِي»، ارزشهاي اخلاقي را از خودم نشان دادم.
«فَلاَ تَستَعمِلُوا الرَّاي فِيمَا لايدرِکُ قَعرَهُ البَصَرُ»، راي تان را در آنچه بصيرت نداريد به کار نگيريد و نظر نابجايتان را وارد زندگي نکنيد، درک حقايق کار ماست به ما مراجعه بکنيد. يک هشداري هم به ترسوها ميدهد، به آنها که زود تحت تأثير جريانات قرار ميگيرند، در پايان خطبه ميفرمايد: روزگار به جايي رسيده در نفهمي مردم و بي خبري مردم که «حَتَّي يظُنُّ الظَّانُّ اَنَّ الدُّنيا مَعقُولَةٌ علي بني امية» ؛ بيچارهها فکر کردند که زمام کل امور زندگي و دنيا و حکومت بسته شده به گردن بني اميه، ما اصلا يک چنين راي نداريم که حکومت براي يک طايفه ابدي باشد، و دائمي باشد، و اين گمان کننده، گمان ميکند که «تَمنُحُهُم دَرَّهَا». دنيا همه منافعش را به طرف بني اميه جهت داده است، اينطور نيست، بني اميه لحظه به لحظه ضرر ميکنند، با اين بي ديني و ظلم و غارتگري به طرف جهنم ميروند.
«وَ تُورِدُهُم صَفوَهَا»، باز هم اين گمان کننده فکر ميکند که تمام امتيازات وقف بني اميه شده، نه اينطور نيست، بيائيد با چشم علي نگاه بکنيم، که اينها به طرف جهنم ميروند.
«وَ لايرفَعُ عَن هذِهِ الاُمَّةِ سَوطُهَا وَ لاسَيفُهَا» خيال ميکنند تازيانه بني اميه و شمشير و سرنيزه دائمي است و نميدانند که انقلابها خواهد شد و اينها را نابود خواهد کرد.
«وَ کَذَبَ الظَّانُّ لِذلِکَ» گمان اين گمان برنده دروغ است، چون مردم فکر ميکردند براي حفظ زندگيشان بايد علي را رها بکنند و بروند به طرف بني اميه.
«بَل هِي مَجَّةٌ»، خيلي تعبير زيبايي است، اين حکومتي که دست اينها است، مثل يک آب دهان يا يک چيز محقري از غذا است که پس از جويده شدن بيرون انداخته ميشود.
«بَل هِي مَجَّةٌ مِن لَذِيذِ العَيشِ يتَطَعَّمُونَهَا بُرهَةً، ثُمَّ يلفِظُونَهَا جُملَةً» يک مدتي در خوشي دست و پا ميزنند، مدتي از زندگي به حرام برخوردارند و بعد از آن هم بيرون مياندازند. با کوله باري بسيار سنگين از دنيا خارج ميشوند.
کجا ميرويد؟ دنبال کدام فرهنگ هستيد؟ چه ميکنيد؟ اينها هشدارهايي بود که حضرت براي امت تا روز قيامت عنايت فرمودند.