فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 2
95% این مطلب را پسندیده اند

خیر از منظر قرآن کریم

هیچ کار خیرى را نباید کوچک شمرد؛ بسا کارى که در نظر حقیر آید؛ اما در نزد خدا بسیار با عظمت باشد.
  خیر از منظر قرآن کریم

گرچه مفهوم خیر از مفاهیم بدیهى در معارف بشرى است، لکن شناخت حقیقت و مصادیق عینى آن نیازمند تأمل و ژرف بینى است. نگارنده در این مقاله کوشیده است با تکیه بر قرآن و حکمت، حقیقت خیر به ویژه مصادیق آن را معرفى کند.

خیر حقیقتى است که گمشده همه ىِ انسان ها و حتى حیوانات و گیاهان است و براى رسیدن به آن همواره در تکاپو هستند.
هیچ موجود زنده اى نیست که به خیر گرایش نداشته نباشد. گویى این گرایش یک اصل فطرى و ذاتى بشر(1) و هر موجود زنده اى است؛ تا جایى که افراد شریر هم خود و فعلشان را بدان منتسب مى کنند و شر را با نام شر نمى جویند؛ بلکه خیرى در آن مى پندارند؛ حتى آن که خودکشى مى کند، سبب آن را رهایى از بدبختى ها و رنج ها و... که مصادیق شر هستند، بر مى شمارد.

افلاطون گفته است:
وقتى آدمى آنچه را که در واقع شر است انتخاب مى کند، آن را به پندار این که خیر است انتخاب مى کند.(2)

در این مقاله به این سئوال ها پاسخ داده مى شود که از نگاه قرآن کریم واقعیت خیر چیست و مصادیق آن کدام است؟
مفهوم خیر به ظاهر آشناترین مفاهیم است؛ اما حقیقت آن در غایت خفاست؛ همان گونه که سبزوارى در باب وجود که مساوى خیر است، چنین گفته است.
مفهومه من اعرف الاشیاء ***و کنهه فى غایة الخفاء(3)
مفهوم وجود شناخته شده ترین چیزهاست؛ اما کنه و حقیقت آن در نهایت خفا و پوشیدگى است.


 شناخت خیر

خیر از دو منظر معناشناسى و هستى شناسى در خور بررسى است:


2. 1. خیر از حیث معناشناسی

خیر کلمه اى عربى است که غالبا در مقابل شرّ به کار مى رود؛ چنان که جوهرى مى نویسد:
الخَیرُ ضدّ(4) الشَرِّ... والخیار: خلاف الاشرار(5)؛ خوبى ضد بدى و خوبان در مقابل بدان است.

گاهى خیر مقابل ضرر استعمال مى شود و در فارسى معمولاً معادل آن خوبى و نیکى یا فایده و بهره است.(6)

راغب اصفهانى در فرهنگ واژه هاى قرآن خیر را این گونه تعریف مى کند: خیر چیزى است که همه آن را خواهان اند؛ مثل عقل و عدل و هر چیزى که سودمند است و ضد آن شرّ است... خیر گاه معنایى اسمى دارد و گاه معنایى وصفى. اولى، مثل آیه ىِ شریفه ىِ «ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر(7) و دومى، مانند «نأتِ بخیرٍ منها(8)»(9).

حکما نیز در معناى خیر گفته اند:
خیر چیزى است که همه آن را خواهان اند و به واسطه ىِ آن بخشى از کمالات شایسته ىِ یک چیز حاصل مى شود.(10)

حکیم و مفسر بزرگ معاصر علامه طباطبایى در معناى خیر مى نویسد:
در اصل خیر به معناى برگزیدن است و یک چیز را از آن رو خیر مى نامیم که آن را با چیز دیگرى مقایسه مى کنیم؛ سپس آن را برمى گزینیم؛ پس آن را که برگزیدیم، در نظر ما خیر است؛ چون برگزیده ىِ ماست(11).

معنایى که علامه طباطبایى بیان فرمودند، در واقع به معنایى که راغب در مفردات آورده و حکما بر آن اند، قابل ارجاح است؛ چون اگر در هنگام مقایسه و انتخاب، علت انتخاب از انتخاب کننده سؤال شود، همان را خواهد گفت که در معناى اول آورده شد؛ پس هر موجود انتخاب گرى چیزى را که انتخاب مى کند، به جهت کمالى است که به او مى بخشد.

قرآن کریم خیر را گاه در مقابل شرّ و گاه در مقابل ضُرّ یعنى زیان و رنج به کار برده است. مثال مورد اول: لَوْ یُعجّلُ اللّه لِلنّاس الشَرَّ استعجالَهُم بالخیر لَقُضى الیم اَجَلُهم(12).

اگر خدا به عقوبت عمل زشت مردم و درخواست شرّى که در حق خود مى کنند، به مانند خیرات تعجیل مى فرمود، لازم مى آمد که طومار زندگیشان را در هم پیچد.

مثال مورد دوم: و ان یمسَسْک اللّه ُ بضُرٍّ فلا کاشِفَ له الاّ هو و انْ یَمْسَسْکَ اللّه ُ بخیرٍ فهُوَ على کل شى ءٍ قدیر

اگر از خدا به تو ضررى برسد، هیچ کس جز او آن را از تو دفع نتواند کرد و اگر خدا به تو خیرى عطا نماید، [هیچ کس نمى تواند آن را منع نماید]؛ پس او بر هر چیزى تواناست.

همان گونه که اشاره شد، خیر گاه به معناى اسمى و گاه به معناى وصفى به کار رفته است. در معناى وصفى گاه به معناى صفت مشبّهه و گاه به معناى صفت تفضیلى و گاه به معناى صفت عالى است.

جوهرى از قول اخفش مى نویسد:
وقتى اسمى با خیر توصیف شود و گفته شود «فلان چیز خیر است»، خیر اینجا صفت مشبه است.(13)

علامه طباطبایى در این زمینه، آیه ىِ شریفه ىِ «قل ما عنداللّه خیر من اللهو(14)» را شاهد مثال مى آورد و معناى افعل تقضیل را براى آن مناسب نمى داند؛ چون در لهو خیرى نیست تا «ما عنداللّه » أخیر از آن باشد.(15)

بدیهى است که معناى افعل در جایى مناسب است که دو چیز خوب و پسندیده با هم سنجیده شوند؛ چنان که خداى سبحان در باب نسخ و تبدیل احکام مى فرماید:
مانَنسْخَ من آیة اَوْ نُنْسها نأتِ بخیرٍ منها اَو مثلها(16).

آن چه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آن را متروک سازیم، بهتر از آن یا مانند آن را بیاوریم.

اما خیر به معناى صفت عالى بیشتر در جایى استفاده مى شود که به صورت اضافه استعمال شود؛ مانند:
واللّه ُ خیرالرّازقین(17)؛ خدا بهترین روزى دهندگان است.
... و هو خیر النّاصرین(18)؛ و او بهترین یارى دهندگان است.
...و انت خیر الرّاحمین(19)؛ (پروردگارا) تو بهترین مهربانان هستى.


2. 2. خیر از منظر هستى ‌شناسى

فیلسوفان برخى در حکمت عملى (20) و برخى در حکمت نظرى (21) در باب خیر بحث کردند. سقراط معتقد است که خیر عبارت است از حکمت (22) و افلاطون مى گوید:

خیر اعلى یا سعادت انسان شامل معرفت خداست. سعادت باید با پیروى از فضیلت به دست آید که به معناى شبیه شدن انسان به خدا در حد امکان است و آن عبارت است از: عادل و درست کار شدن به کمک حکمت.... پیروى از آنچه در حقیقت خوب و نافع است. خردمندى....(23)

ارسطو خیر را از دیدگاه غایت شناسى مورد توجه قرار داده، مى گوید:
خیر غایت همه ىِ امور است؛ لیکن بر حسب فنون یا علوم مختلف خیرهاى گوناگون وجود دارد. غایتى که ما آن را براى خودش مى خواهیم و همه ىِ دیگر خیرها یا غایات تابعه را براى آن مى خواهیم، بهترین خیر و در واقع عین خیر است(24).

ارسطو در مورد این سئوال که خیر چیست، مى گوید:
درباره ىِ این سئوال نمى توان به همان دقتى پاسخ داد که به یک مسئله ىِ ریاضى پاسخ مى دهند و این به سبب طبیعت موضوع است؛ زیرا عمل انسان موضوع علم اخلاق است و عمل انسان را نمى توان با دقت ریاضى معین کرد(25).

به هر حال ارسطو بر اساس غایت شناسى در زندگى مى گوید:
مردم معمولاً نیکبختى را غایت زندگى مى شمارند؛ اما افراد مختلف از نیکبختى چیزهاى بسیار متفاوتى مى فهمند. بعضى از مردم آن را با خوشى و لذت یکى مى گیرند و ... علاوه بر آن ممکن است انسانى در زمان هاى مختلف نگرش هاى متفاوتى از نیکبختى داشته باشد. در بیمارى سلامت و در فقر ثروت را نیکبختى بداند(26).
در حکمت زرتشتى ایران قبل از اسلام، هستى به خیرات و شرور تقسیم مى شوند. انگره مینو(اهریمن) منشأ زشتى ها در مقابل پنتیامینو خرد مقدس و قوه ىِ نیکى هاست و جهان مادى آمیخته اى از آن دو است(27).

فارابى نیز در زمینه ىِ خیر و سعادت مى گوید:
سعادت همان خیر به طور مطلق است و هر چیزى که در رسیدن انسان به سعادت نافع باشد و انسان را به سعادت برساند، خیر است. البته نه به جهت خودش، بلکه به جهت این که در رساندن انسان به سعادت مفید است و در مقابل هر چیزى که به وجهى مانع رسیدن انسان به سعادت باشد، شّر به طور مطلق است و خیرى که در رساندن انسان به سعادت مفید است. گاه به طبع موجود است و گاه به اراده موجود مى شود.(28)

ایشان در ادامه خیر و شرّ ارادى را که همان زشتى و زیبایى اند، ویژه ىِ انسان مى داند و خیر ارادى را عملى مى داند که قواى خیال و حسى انسان تحت نظر قوه ىِ ناطقه انجام مى دهند.(29)

ابن سینا در شفاء، نجات و اشارات و تنبیهات به مناسبت، مباحث خیر را طرح نموده است. در شفاء در بحث عنایت الهى و ترسیم هستى ممکنات بر مبناى آن، غلبه در هستى را از آن خیر مى داند و شرّ را در عالمى متصور مى داند که ممزوج از قوه و فعل، یعنى عالم ماده، باشد؛ اما عالم مفارقات را عالم خیر محض مى شمارد(30) و در نجات مى گوید:

همه ىِ اشیاى طبیعى در هستى به سوى خیرى سوق دارند ... و براى آنها ترتیبى حکیمانه هست و هیچ چیز در نظام هستى معطل و بیهوده آفریده نشده است.(31)

ابن سینا در اینجا به نظام غایت شناسى ارسطو نظر دارد که خیر هر موجودى را رسیدن به غایت مى داند. وى در جاى دیگر خیر را امرى غیر مادى مى شمارد و مى گوید:
این که گفته مى شود، واجب الوجود خیر است، به معناى وجودى است که از هرگونه آمیختگى با استعداد و نقص مبّراست یا او مبدأ هر کمال و نظام و آراستگى است و این نسبت به سایر موجودات است(32) و ذاتش به گونه اى است که از او خیر افاضه مى شود و این از لوازم جلال اوست و افاضه ىِ خیرات به حسب طبع نیست؛ بلکه از روى علم و رضاست.(33)

ابن سینا در اشارات در نمط هشتم که در باب بهجت و سعادت، خیر را کمال مى داند و براى هر موجودى به کمال ویژه اى قائل است که به حسب استعداد اولى و فطرى آن را مى جوید.(34)

ملاصدرا نیز در اسفار خیر را چیزى مى شمارد که هر موجودى به آن اشتیاق دارد و آن را مى طلبد و خیر مطلق را از آن کسى مى داند که همه ىِ اشیاى عالم به او اشتیاق دارند و به واسطه ىِ او و آنچه از او افاضه مى شود، کامل مى شوند و آن وجود قیومى واجب الوجود است؛ زیرا او وجود مطلقى است که نقصى در او نیست و نور و روشنایى محض و موجودى تمام و فوق تمام است. پس طبع هر ممکنى به او شوق دارد و عاشق اوست؛ از این رو هیچیک از معلولات از هر جهت، خیر محض نیست؛ بلکه به اندازه ىِ نقصان درجه ىِ وجودیش از خیر مطلق، به شر آمیخته است.(35)

بر این مبنا موجودات یا خیر محض اند که هیچ شرّى در آنها نیست یا خیر در آنها غالب است و در دار هستى موجودى که شرّش غالب یا حتى خیر و شرّش مساوى باشد، نداریم؛ چون مقتضى حکمت آفریدگار هستى نیست که موجودى را که شرش غالب یا مساوى خیرش باشد، خلق نماید.

از آنچه در باب خیر از منظر هستى شناختى گفتیم، نتایج زیر حاصل مى شود:
1. خیر هم در حکمت نظرى طرح مى شود و هم در حکمت عملى.
2. خیر در حکمت نظرى مساوق وجود و کمال وجودى و در حکمت عملى مساوق سعادت یا راه رسیدن به سعادت است.
3. خیر هم غایت زندگى و امور است و هم صراط رسیدن به غایت نهایى یعنى خیر نهایى.
4. خیر یا مطلق است یا نسبى. وجودى که تمام و فوق تمام است، خیر مطلق است و ماسواى او خیریّتشان نسبى است. خیر به جنبه هاى وجود و وجوب و شرّ به جنبه هاى امکان و نقص شى ء بر مى گردد.
5. آنچه در دار هستى لباس وجود پوشیده، یا خیر محض است یا خیریتش غالب بر نقص و شریت اوست.
6. همه ىِ موجودات ناقص و فقیر، به سوى خیر مطلق و کمال وجودى با عشق و شوق وصف ناپذیرى در حرکت اند.
7. خیر یا تکوینى است یا ارادى. نعمت هاى وجودى خیرات تکوینى اند و خیر ارادى، خیرى است که با اراده و تدبیر قوه ىِ عاقله ىِ انسان تحقق پیدا مى کند.
8. هر موجودى به اندازه ىِ معرفت او از خیر حقیقى و کمال نهایى به تحصیل آن اهتمام دارد.

3. شناخت مصداق هاى خیر

آنچه پیش تر آمد، نگرشى کلى نسبت به خیر به دست مى دهد. بر اساس آن دانستیم: خیر چیزى است که تأمین کننده ىِ کمال است و لازمه ىِ تحصیل خیر واقعى معرفت خیر حقیقى و کمال نهایى است.

در اینجا سئوال این است که آنچه که کمال یا تأمین کننده ىِ کمال شى ءاست، چیست و در خصوص انسان کدام فعل او مصداق خیر و تأمین کننده ىِ کمال یا سعادت و نیکبختى او و رساننده ىِ او به خیر اعلى است.

انسان ها با الهام از عقل و خرد خویش خوبى و خیر بودن پاره اى از امور را ادراک مى کنند و در خیر بودن و حسن پاره اى از امور اتفاق نظر دارند و بر این مبنا افراد ملل و مذاهب مختلف با هم مراوده و معامله دارند؛ مثلاً همه عدل، وفاى به عهد، امانت دارى، احسان به فقیر و درمانده را خوب و نیکو مى شمارند و در مقابل ظلم، عهدشکنى، خیانت در امانت، قتل نفس محترم را بد و زشت مى دانند؛ اما در انسان قواى دیگرى هم مثل قوه ىِ وهم، غضب و شهوت هم فعال اند(36) و هریک مى خواهند عنان نفس را در دست داشته باشند و خیریت هر قوه نسبت به قواى دیگر متفاوت است؛ به این معنا که خیر عقل در علم و حکمت و امر به افعال پسندیده و نهى از زشتى هاست؛ اما خیر قوه ىِ غضب در تسلط بر غیر و درندگى و خیر شهوت در رسیدن به لذات جنسى و خوردن و آشامیدن از هر راهى و حرص بر این امور و خیر قوه ىِ واهمه در مکر و رسیدن به مقاصد خود به هر نحو ممکن است و انسان ها بر حسب تسلط هریک از قوا بر آنها به اصناف مختلف تقسیم مى شوند؛ از این رو آراى مختلف در باب مصادیق خیر و شر پدید مى آید و حتى فلسفه ها و مکتب هاى فکرى متفاوت ظهور مى کند تا ایى که برخى فیلسوفان مثل جرمى بنتام فلسفه ىِ خودش را چه در عالم اخلاق و چه در عالم سیاست بر رنج و خوشى مبتنى مى کند و مى گوید:

باید عملى انجام داد که خوشى حاصل از آن بیشتر و با دوام تر و مؤثرتر و شامل حال اغلب افراد جامعه باشد. اساس اخلاق سودخواهى و جلب خوشى است.
و دیگرى مثل نیچه به فلسفه اى مبتنى بر قدرت قائل است و اصالت را متعلق به قدرتمندان مى داند و مى گوید:

باید از دنیا متمتع شوم ... و آنچه براى حصول این مقصود لازم است، اگرچه با قساوت و بى رحمى و مکر و فریب و جنگ و جدال باشد، خوب است .... مرد برتر آن است که نیرومند باشد ... و هواها و تمایلات خود را برآورده سازد و خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند .... بشر بر حسب فطرت بى رحم است....(37)
برخى دیگر چون سقراط و افلاطون و ارسطو اصل را بر حکمت و دانایى و معیار فضیلت را معرفت و غایت هستى را تشبّه به خیر اعلى مى دانند.

بنابراین آنهایى که قوه ىِ عقل و خردشان بیدار و حاکم بر قواى دیگر است، به خیر و غایت آن نزدیک ترند تا آنهایى که قواى دیگر بر آنها حاکم است.

در میان خردمندان و حکیمان در شناخت مصادیق خیر اختلاف بسیار است؛ به این جهت وجود انبیاى الهى و تعالیم آسمانى ضرورى مى نماید و تا در آنچه آدمى به قوه ىِ خرد خویش از خیرات درک کرده، مؤیِّد و در زمینه ىِ آنچه از حوزه ىِ معرفت بشرى خارج است، مؤسِّس باشند و فصل الخطاب آراى متعارض قرار گیرند؛ چرا که سخنشان از ناحیه ىِ معمار هستى و خالق انسان است و او به خیرات حقیقى فرد و اجتماع در هر عصر و زمانى بیش از هرکس آگاه تر است و از اینجا سرّ جاودانگى قرآن مکرّم و تعالیم نبى خاتم و اوصیاى برحقش نیز هویدا مى شود. آدمى تا به معرفت وحیانى بى واسطه یا باواسطه متصل نشود، شناخت او نسبت به مصادیق واقعى خیر و شناخت خیر اعلى تام و تمام نمى شود؛ چون گاه امورى را خیر مى داند که در واقع خیر نیستند و به عکس.

قرآن بینش بشرى را محدود و گاه معکوس مى شمارد؛ چنان که در خصوص کسانى که جهاد در راه خدا را خوش نمى داشتند، مى فرماید:
عَسى اَن تکْرَ هُوا شیئاً و هو خیرٌ لکُم و عَسى اَن تُحِبّوا شیئاً و هو شرٌّ لکُم و اللّه ُ یعلمُ وانتم لا تعلمون

بسا چیزى را ناگوار شمارید؛ در حالى که به حقیقت خیر شما در آن است و بسا چیزى را دوست مى دارید؛ ولى در واقع براى شما شرّ است. خداوند مى داند و شما نمى دانید.

خداى سبحان در این آیه ىِ شریفه نقص معرفت بشرى به خیرات و شرور واقعى و نهایى را این چنین اعلام مى فرماید؛ حتّى گاه انسان چیزى را نمى پسندد و حال آن که خداوند در آن خیر فراوان نهاده است.(38)

بر این مبنا محقق قرآن پژوه ژاپنى در تبیین آیه ىِ «نبلوکُم بالشّرّ و الخیر فتنةً و الینا ترجعون»(39) و نظایر آن مى نویسد:
این آیات به ما مى گویند که خوبى و بدى یک امر یا یک چیز، اصولاً به علاقه و عدم علاقه ىِ انسان به آن ربطى ندارد؛ بلکه خوبى و بدى را باید از روى مقصد نهائى اى که این امور ما را بدان راهبر مى شوند، مورد قضاوت قرار داد.(40)

حتى مرگ و زندگى که به ظاهر همواره یکى شرّ و دیگرى خیر مى نماید و مردمان غالبا از مرگ مى هراسند و مى گریزند و گاه براى چند روز زیستن بیشتر و بهتر به هر ذلتى تن مى دهند. چنین نیست که همواره مرگ شرّ و حیات خیر باشد؛ بلکه گاه به عکس است؛ چنان که از نبى اکرم(ص) روایت شده است که فرمود:
لایتمنى احدکم الموت لِضُرٍّ نزل به و لْیَقُل اللّهُمّ اَحْیِنى ما کانت الحیاة خیرا لى و توفِّنى اذا کانت الوفاة خیرا لى

هیچیک از شما به خاطر رنج و مصیبتى که بر او وارد شده، آرزوى مرگ نکند؛ بلکه بگوید: خدایا مادام که زندگى برایم خیر است، مرا زنده بدار و آنگاه که مرگم خیر من است، مرا بمیران(41).

چند روایت در این زمینه آمده است (42) و امام سجاد(ع) در دعاى مکارم الاخلاق مى فرماید: خدایا تا آن زمان که عمرم در طاعت توست، مرا زنده بدار و آنگاه که عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بستان؛ قبل از آن که خشم و سخط تو بر من پیشى گیرد.(43)

مؤمنان مجاهد شهادت در راه خدا را بزرگترین خیر و سعادت دانسته و به فضل خدا شادمانند.(44)

پس معیار خیر و شر را نباید علائق و خواسته هاى نفسانى و زودگذر دنیایى قرار داد؛ بلکه خیر واقعى آن است که به امضاى عقل سلیم و شریعت حکیم رسیده باشد.
از آنچه که گفته شد، نتیجه مى گیریم، چیزى به طور مطلق خیر است که مورد رضاى الهى باشد و بقیه ىِ امور خیر و شرّشان نسبى است؛ خواه مرگ باشد یا زندگى، آسایش و رفاه و برخوردارى از نعمت و حکومت باشد یا رنج و سختى و مرگ عزیزان؛ چرا که مرگ در راه رضاى الهى و برپایى حق عزّت و زندگى ذلیلانه با ظالمان ذلت؛ چنان که امام حسین(ع) مى فرماید:
فانّى لاارى الموت الاَّ السّعادة و الاحیاة مع الضالمین الاّ بَرَما
من مرگ را جز سعادت و حیات با ستمکاران را جز هلاکت نمى دانم(45).

و در پایان همه ىِ مصائب مى فرماید:
صبرا على قضائک یا ربّ(46)؛ اى خدا بر قضاى تو شکیبایى مى ورزم.

و امام سجاد(ع) مى فرماید:
اَن قضائک لاّ یجرى الاّ بالخیرة(47)؛ قضاى تو جز بر خیر و نیکى جارى نیست.

قرآن کریم گاه خیر و شر را به طور مطلق و گاه مصادیق جزیى و راه رسیدن به آن مقصد نهایى و خیر اعلى را بیان مى کند. مثلاً در زمینه ىِ نگرش کلى به خیرات و شرورى که در صحنه ىِ زندگى انسان با آن مواجه است، مى فرماید:
نبلُوکُم بالشّرِ و الخیر فتنةً و الینا ترجعون(48)؛ ما شما را به بد و نیک [روزگار [مبتلا مى کنیم تا بیازماییم و بازگشت شما به سوى ماست.

در جاى دیگر مى فرماید: لَمثوبةٌ عنداللّه خیرٌ(49)؛ پاداشى که نزد خداست، بهتر است.

و یا مى فرماید: ما عنداللّه ِ خیرٌ(50)؛ آنچه نزد خداست، بهتر است.

در این گونه آیات آنچه که نزد خداست که همان پاداش و جزاى نیک باشد، خیر و پسندیده تر شمرده شده است و این معنا در چند جاى قرآن تکرار گردیده است. قرآن این بینش کلى را در مقابل دنیاگرایى عده اى دیگر مطرح مى کند. مثلاً در سوره ىِ جمعه مى فرماید:

وقتى مردم تجارتى یا سرگرمى هاى فریبنده ىِ دنیا را ببینند، به سوى آن مى شتابند و تو را تنها مى گذارند، بگو آنچه نزد خداست، از لهو و تجارت بهتر است.(51)
یا در سوره ىِ قصص مى فرماید:

آنچه از نعمت هاى دنیا به شما داده شده، کالاى فانى و زینت زندگى دنیاست؛ در حالى که آنچه نزد خداست، نیکوتر و پایدارتر است. آیا تعقل نمى کنید؟(52)

نظیر این معنا در همین سوره و سوره هاى فرقان و یوسف تکرار شده است. قرآن ضمن مقایسه دنیا و آخرت، بهشت جاویدان و پاداش الهى را از مال و مقام و بهره هاى دنیایى بهتر و برتر مى شمارد و مى فرماید:
سراى قیامت و زندگى اخروى براى متقین بهتر است.(53)

در زمینه ىِ مصادیق عینى و جزئى خیر چند دسته آیات به چشم مى خورد: دسته اى از آیات قرآن به جنبه ىِ بینش و نگرش انسان و دسته ىِ دیگر به جنبه ىِ عمل آدمى و دسته ىِ سوم به اخلاق او نظر دارند.


3. 1. آیات مربوط به هستى ‌شناسى و جهان ‌بینى توحیدى

برخى از این آیات نسبت به بعضى دیگر کلى ترند. مثلاً در سوره ىِ بقره آمده است:
یؤتى الحکمةُ مَنْ یؤتَ الحکمةَ فقد اوُتِىَ خیرا کثیرا و ما یذکَّرُ الاّ اوُلوُ الألبابْ(54)

خدا هر کس را بخواهد، حکمت (درستى و استقامت در اندیشه و اتقان در عمل) عنایت مى کند و کسى را که خداى سبحان حکمت ببخشد، خیر کثیر به او داده است و این حقیقت را جز خردمندان در نمى یابند.

امام صادق(ع) در زمینه مى فرماید:
حکمت چراغ معرفت و میزان تقوا و ثمره ىِ صدق است و خداوند هیچ نعمتى، بزرگتر و با ارزش تر و پسندیده تر و والاتر از حکمت قلبى به بنده اى نبخشیده است....(55)

در آیات دیگر مصدایق حکمت را بیان مى فرماید:

1. توحید: حضرت یوسف(ع) در زندان به دو رفیق زندانیش مى فرماید:
ءَ اربابٌ متفرقون خیرٌ امِ اللّه الواحد القَهّار(56)؛ آیا خدایان متفرق بهترند یا خداى یگانه و قاهر و غالب بر همه هستى.

و در سوره ىِ نمل مى فرماید:
اللّه ُ خیرٌ اَمّا یُشرکون(57)؛ خدا بهتر است یا آنچه را شریک او مى گیرید؟

و در سوره ىِ نساء خطاب به مسیحیان مى فرماید:
به تثلیت (اب و ابن و روح القدس) قائل نشوید. این سخن شرک آمیز را کنار بگذارید که شما را جز خداى یکتا خدایى نیست(58).

2. ایمان به خدا و رسول: قرآن کریم در سوره ىِ صفّ مسلمانان را به تجارتى سودمند که رهاننده از عذاب آخرت است، دعوت مى کند و مى فرماید:

تومنون باللّه و رسوله... ذلکُم خیرٌ لکم ان کنتم تعلمون(59)؛ به خدا و رسولش ایمان آورید... این براى شما بهتر و نیکوتر است؛ اگر آگاه باشید.

بدیهى است که ایمان به رسول خدا، ایمان به آنچه را که او از جانب خدا آورده است، لازم دارد؛ بر این اساس چنان که ایمان به رسول خیر است، ایمان به قیامت و حشر و ملائکه نیز خیر است؛ به همین رو مى فرماید:
نیکى آن نیست که رویتان را به سوى مشرق یا مغرب کنید، نیکى ایمان به خدا و روز قیامت و ملائکه و کتاب اللّه و انبیاى الهى و ... است(60).

پس مجموعه امورى که به جنبه ىِ اعتقادى و بینشى انسان مربوط مى شود، خیراتى اند که در حکمت نظرى مربوط مى شود.


3. 2. آیات مربوط به جنبه ‌هاى عملى و افعال انسان

این آیات نیز گاه به طور عام دعوت به خیر مى کند و مى فرماید:
فاستبقوا الخیرات(61)؛ به سوى خیرات بشتابید.

گاه به طور خاص به خیر فرامى خواند. این دسته از خیرات را مى توان در چند مجموعه ىِ کوچک تر جاى داد.

1ـ خیرات عبادى: قرآن کریم گاه به طور کلى عبادت و اطاعت خداى سبحان را خیر مى خواند و گاه مصادیق عبادت را بر مى شمارد. در مورد اول مى فرماید:
و ابراهیمَ اذ قال لِقومه اعبدُوا اللّه َ و اتّقوُهُ ذلکُم خیرٌ لکُم ان کنتم تعلمون(62)

و ابراهیم به قومش فرمود: خدا را عبادت کنید و از او پروا داشته باشید. این براى شما نیکوتر است، اگر بدانید.

در زمینه ىِ این آیه و مانند آن دو نکته شایسته یادآورى است:
اول این که خیر در این گونه آیات باید به معناى صفت مشبهه معنا شود؛ چون در عبادت غیر خدا هیچ حُسنى نیست تا عبادت خدا اَحسَن و اخیر باشد.

دوم این که کسانى خوبى و ارزش والاى ایمان و عبادت خدا را درک مى کنند که اهل آگاهى و دانایى باشند.

آیاتى که مصادیق عبادت را خیر مى خوانند، به این شرح است:

در زمینه ىِ نماز جمعه آمده است:
اى مؤمنان وقتى براى اقامه ىِ نماز جمعه فرا خوانده شدید، به ذکر خدا بشتابید. این براى شما نیکوتر است، اگر بدانید(63).

در خصوص روزه آمده است:
اَن تصوموا خیرٌ لکُمْ ان کنتم تعلمُون(64)؛ این که روزه بگیرید، براى شما بهتر است.

این آیه ىِ شریفه در مورد مسافران و بیماران و کسانى است که توانایى روزه دارى ندارند. در این آیه قضاى روزه را به جا آوردن از طعام به مساکین دادن بهتر دانسته شده است.

2. خیرات اقتصادى: خداى سبحان یکى از مصادیق بارز خیر را «مال و ثروت» خوانده است. البته مالى که از راه حلال و موازین شرعى به تصرف و تملک درآمده باشد. راغب اصفهانى با استناد به آیه ىِ شریفه ىِ «ان ترکَ خیرا»(65) که در طى آن ارث از مصادیق خیر خوانده شده، مى نویسد:
«خیرا اى مالاً» و برخى از علما گفتند: وقتى به مال خیر گفته مى شود که بسیار بوده و از راه پاک به دست آمده باشد.(66)

یکى دیگر از آیاتى که در آن مال خیر خوانده شده، این آیه است:
و ما تنفقوا من خیرٍ فان اللّه به علیهم(67)؛ هر مالى را که انفاق مى کنید، خداوند به آن آگاه است.

یکى از مصادیق بارز خیرات مالى انفاق کردن و صدقه دادن در راه خداست. خداى تعالى در زمینه ىِ صدقه مى فرماید:
این که آشکارا صدقه بدهید، خوب است؛ اما اگر آن را پنهانى به فقیران برسانید، بهتر و نیکوتر است.

دیگر از مصادیق خیر اقتصادى پرداخت زکات و قرض دادن است؛ چنان که خداوند مى فرماید:
و اقیموا الصلوة و اتو الزکوة و اقرضوا اللّه َ قرضا حَسَنا و ما تقدّموا لاِءنفسکم من خیرٍ تجِدُوهُ عنداللّه هو خیرا و اعظمُ اجرا؛
نماز را به پا دارید و زکات بدهید و به خاطر خدا به بندگان خدا قرض بدهید و [بدانید [آنچه از خیرات براى خودتان پیش مى فرستید، آن را نزد خدا مى یابید. این براى شما بهتر و اجرش بزرگتر است.

دیگر از مصادیق خیر اقتصادى، انفاق و تأدیه ىِ حقوق ارحام و خویشان و مسکینان و در راه ماندگان است و خداوند این عمل را براى کسانى که مشتاق لقاى پروردگاراند، بهتر و ارزنده تر مى داند و آنان را به سعادت و رستگارى مژده مى دهد.(68)

رعایت قسط و عدل در معامله از دیگر مصادیق خیرات اقتصادى است: وقتى حضرت شعیب(ع) در شهر مدین با کم فروشى مردم در معاملاتشان مواجه شد، آنان را به قسط دعوت کرد، و نصیحت کرد که در پیمانه کم نگذارید و فرمود: این عمل خیر و پسندیده است و گرنه فساد در زمین و عذاب در آخرت به همراه دارد.(69)

3. جهاد در راه خدا: یکى از اعمالى که در قرآن کریم از مصادیق خیرات به شمار رفته، جهاد در راه خدا با جان و مال است؛ چنان که خداوند مى فرماید:
تجاهدُون فى سبیل اللّه بأموالکم و أنفسکم ذلکم خیرٌ لکم...(70)

در راه خدا با مالتان و جانتان جهاد کنید. این براى شما بهتر است.(71)

نتیجه ىِ جهاد در راه خدا براى مجاهد چه بر دشمن غلبه کند و چه کشته شود، خیر است؛ چنان که خدا به رسول اکرم مى آموزد که به منافقانى که ماندن در خانه را بر جهاد ترجیح مى دادند و پیروزى مسلمانان را خوش نمى داشتند، بگوید:
قل هل تربَّصُون بنا الاّ اِحْدىَ الحُسنَیین(72)؛ بگو اى پیامبر آیا شما منافقان جز یکى از دو نیکویى چیزى را بر ما انتظار مى برید.

علامه طباطبایى در تفسیرش این دو حسنه را به غلبه بر دشمن همراه با غنیمت و شهادت در راه خدا معنا نموده اند(73) و هر دو براى انسان مؤمن خیرند.

4. باقیات صالحات: در دو آیه ىِ شریفه (74) اعمال صالحى که ثمره ىِ آن جاودانى باشد، خیر خوانده شد.(75)

باقیات صالحات در آیات شریفه در بعضى روایات بر نمازهاى پنجگانه و نماز شب و اعمال حج و روزه ماه رمضان و تسبیحات اربعه و مودت اهل بیت و فرزندان صالح تفسیر و تطبیق شده است.
به هر حال باقیات صالحات آن چنان گسترده است که هر گفتار، کردار و عمل شایسته اى را که اثر و برکتش نصیب جامعه شود، در بر مى گیرد.(76)

آنچه آمد، در این آیه یاد شده است:
الباقیات الصالحات خیرٌ عند ربَّک ثوابا و خیرٌ املاً(77)؛ باقیات صالحات در نزد پروردگار نیکوپاداش تر و امیدبخش تر از هر چیز است.
این عبارت در سوره ىِ مریم هم تکرار شده با این تفاوت که در سوره ىِ مریم به جاى جمله ىِ اخیر، جمله ىِ « خیرٌ مرَدّا»ـ یعنى خوش فرجام تر ـ آمده است.

3. 3. توبه

یکى از امورى که از مصادیق خیر خوانده شده است، توبه است. خداى تعالى مى فرماید:
فان یَتُوبوا یَکُ خیرا لَهُم(78)؛ اگر به سوى خدا باز گردند، بر ایشان بهتر و نیکوتر است.

مقام توبه در نزد خداى سبحان آن قدر باارزش است که مى فرماید:
آنهایى که مرتکب بدى ها شدند، سپس توبه کرده، ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، بدى هایشان را به خوبى بدل مى کنیم که خداوند آمرزنده و مهربان است.(79)


3. 4. خیر اخلاقى

یکى دیگر از مهم ترین مصادیق خیر، خیر اخلاقى است. اخلاق قرآنى مبتنى بر نگرش کلى قرآن درباره ىِ هستى است. همان گونه که در جهان بینى قرآنى مبدأ و مقصد هستى خداست(80)، خیر هم به طور مطلق در دست اوست(81)؛ بر این اساس، اخلاق مورد نظر اسلام بر مبناى تقواى الهى شکل مى گیرد؛ یعنى با تقواى الهى مى توان به خیر اخلاقى دست یافت؛ چنان که خداى تعالى فرمود:
لباس التقوى ذلک خیر(82)؛ پوشش تقوا بهترین پوشش است.

پیش تر سخن حضرت ابراهیم به قومش را یادآور شدیم که به آنان فرمود:
اُعبُدُوا اللّه و اتّقُوهُ ذلِکُم خیرٌ لکم(83)؛ خدا را عبادت کنید و از او پروا کنید. آن براى شما خیر است...

بعد از معرفت خدا و عبادت او مهم ترین چیز تقواى الهى است، و بر این مبناست که امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید:
خیر دنیا و آخرت در دو خصلت نهفته است: بى نیازى از مردم و تقواى الهى(84).

و در کلام دلنشین دیگر مى فرماید: التّقى سائق الى کل خیرٍ(85)؛ تقوا انسان را به هر خیرى سوق مى دهد.
بنابر این هر فعل اخلاقى که بر مبناى تقواى الهى صورت پذیرفته باشد، خیر و در امتداد رسیدن انسان به خیر اعلى است.

اینک نمونه هایى از آنها را بررسى مى کنیم:


1. صبر و پایدارى در مشکلات:

خداى سبحان در سوره ىِ نمل مى فرماید:
اگر کسى (بر شما ستمى روا داشت و) شما را به عقوبتى گرفتار کرد، شما هم مى توانید، مقابله کنید؛ اما اگر (در عین توانایى بر انتقام) صبر پیشه کنید(و از او درگذرید)، این براى صابران بهتر و نیکوتر است.(86)

در سوره ىِ نساء به جوانان مؤمن توصیه مى شود که اگر در مقابل غرائز جنسى صبر کرده، عفت و پاکدامنى در پیش گیرند تا خداوند توانایى اختیار همسر پاکدامن و آزاده را به آنها عنایت فرماید، بهتر و نیکوتر است:(87)

و اَن تصبروا خیرٌ لکم و اللّه غفورٌ رحیم؛ اگر صبر پیشه کنید(و بر هیجان شهوت فائق آیید)، براى شما بهتر و پسندیده تر است.(88)


2. صلح و مدارا و ایجاد آرامش و امنیت اجتماعى:

هسته ىِ مرکزى هر جامعه اى خانواده است؛ اما خداى تعالى مى فرماید:
اگر زنى از شوهرش بیم ناسازگارى یا رویگردانى داشته باشد، بر آن دو گناهى نیست که از راه صلح با یکدیگر، صلح کنند که صلح بهتر است.(89)

و امیرالمؤمنین براى دفع خصومت ها و ایجاد آرامش مى فرماید:
من دفع الشّرَ بالخیر غَلَب؛ کسى که بدى را به خوبى پاسخ دهد، پیروز است.

و امام صادق مى فرماید:
مجاملة الناس ثُلث العقل(90)؛ خوش رفتارى و مدارا با مردم یک سوم خردمندى است.


3. امر به معروف و نهى از منکر:

یکى دیگر از مصادیق خیر به ویژه در اخلاق اجتماعى احساس مسئولیت کردن نسبت به تک تک افراد جامعه است؛ به این معنا که وقتى کسى دید منکرى انجام مى شود و معروفى بر زمین مانده است، باید براى پیش گیرى از منکر و انجام معروف بر زمین مانده، تلاش کند.

قرآن کریم هم امر به معروف و نهى از منکر و هم آمران به معروف و ناهیان از منکر را از مصادیق خیر مى شمارد؛ چنان که در آیه ىِ 104 آل عمران مى فرماید:
و لتکن منکم اُمّةٌ یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و یهنون عن المنکر و اولئک هُمُ المفلحون

باید گروهى از شما به خیر و صلاح دعوت کنند و به کار پسندیده امر و از کار ناپسند نهى کنند.

سپس در آیه ىِ 109 همین سوره مى فرماید:
کنتم خیرامةٍ اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهَوُن عن المنکر

شما بهترین امتى هستید که از میان مردم برخاستید تا مردم را به کارهاى پسندیده امر مى کنید و از زشتى ها باز مى دارید.


4. رعایت آداب اجتماعى معاشرت:

در صدر اسلام برخى از تازه مسلمانان ادب اجتماعى معاشرت با پیامبر را رعایت نمى کردند و آن حضرت را از پشت دیوار خانه، با صداى بلند مى خواندند. خداوند این عمل را نکوهش کرده(91) و مى فرماید:
و لو انّهُم صبروا حتّى تَخْرُجَ الیهم لکان خیرا لَهُم

اگر اینان صبر کنند تا خودت به سوى آنان بیرون شوى، براى آنان بهتر و نیکوتر است.

بدیهى است که رعایت ادب معاشرت به رسول اللّه اختصاص ندارد؛ بلکه ائمه ىِ معصومین و نزدیکان رسول اللّه و ائمه و پیشگامان علم و ایمان را هم باید گرامى داشت. خداى سبحان به پیامبرش امر فرمود که به مردم بگوید:
لااسئلکم علیه اجراً الاَّ المودة فى القربى (92)

من در مقابل رسالت جز دوستى با خویشاوندانم از شما مزدى نمى خواهم.
احترام و تکریم بزرگان نیز از مصادیق خیر اخلاقى است. از امام صادق(ع) نقل شده است:
بزرگداشت سپید موى مؤمن بزرگداشت خداى سبحان است....(93)

از رسول گرامى اسلام(ص) نقل شده است:
وقتى کریم قومى بر شما وارد شد، او را اکرام کنید(94).


5. عفاف:

یکى دیگر از مصادیق اخلاق اجتماعى که قرآن کریم آن را خیر شمرده، عفاف است. خداى سبحان بر زنان سالخورده حجاب را الزامى نکرده است؛ اما در عین حال پوشش را براى آنها بهتر دانسته است؛ چنان که مى فرماید:
و ان یَسْتَعفِفْن خیرٌ لَهُنَّ(95)؛ صلاحشان در عفاف و پوشیدگى است.


6. گفتار نیک:

یکى از مصادیق خیر اخلاقى گفتار نیک و بیان پسندیده است و این در نزد خداى از صدقه دادنى که در پى آن آزار و رنجش سائل باشد، بهتر و نیکوتر است.(96)

امیرالمؤمنین در همین زمینه مى فرماید:
همه ى خیر در سه خصلت جمع شده است: نگریستن که در آن عبرت باشد، سکوتى که در آن تفکر باشد و کلامى که همراه با یاد خدا باشد[ تا لغو و بیهوده نگوید].(97)

و در جاى دیگر مى فرماید:
قولو الخیر تُعرَفوا به(98)؛ از خیر و نیکى سخن بگویید تا بدان شناخته شوید.


3. 5. شعائر الهى

قرآن کریم برخى از شعائر را معرفى کرده و آنها را خیر نامیده است. حج و اعمال مخصوص آن مثل حلق، تقصیر، رمى جمرات، سعى صفا و مروه، و قربانى از آن جمله است. این امور راز و رمزگونه که براى انسان وضع شده اند تا از طریق آنها بندگى خود را آشکار سازد، در سوره ىِ حج «حرمات اللّه »(99) و «شعائراللّه »(100)خوانده شده و از مصادیق خیر(101) و نشانه ىِ تقواى قلبى به شمار رفته است:
من یُعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب(102)؛ بزرگداشت شعائر الهى نشانه ىِ تقواى قلبى است.

نکته شایسته توجه رابطه ىِ این اعمال ظاهرى با تقواى قلبى است: کسى با همه ىِ وجودش شعائر الهى را بزرگ مى شمارد که تقواى الهى داشته باشد؛ چنان که در چند آیه ىِ بعد، پس از آن که مى فرماید:«قربانى کردن را از شعائر حج مقرر داشتیم که در آن خیراتى براى شما نهفته است»، مى فرماید: «از گوشت و خون قربانى یزى به خدا نمى رسد»؛ یعنى این ها براى خدا ارزشى ندارد. آنچه براى او ارزش دارد، تقواى شماست.(103)

پس تعظیم شعائر آنگاه خیر است که موجب توشه ىِ سیر الى اللّه یعنى تقوا و پرهیزکارى شود و الاّ ظواهرى بى روح و معنا بیشتر نخواهد بود.

همان گونه که اشاره شد، بسیارى از اعمال حج شعائرى هستند که گویاى رمز بندگى اند؛ مانند سعى صفا و مروه. خداوند مى فرماید:
ان الصفا و المروة من شعائر اللّه فمن حج البیت او اعتَمَرَ فلاجناح علیه ان یطوف بهما و من تطوَّعَ خیرا فان اللّه َ شاکر علیهم(104)

صفا و مروه از شعائر الهى اند؛ پس کسى که حج گزارد یا عمره به جاى آورد، بر او باکى نیست که سعى صفا و مروه کند و هرکس به سوى خیر بشتابد، خدا به او پاداش نیک دهد که او به همه چیز آگاه است.

یکى دیگر از شعائرى که قرآن به صراحت از آن نام مى برد، قربانى کردن است که مى فرماید:
و البُدنَ جعلناها لکُم من شعائر الله لکُم فیها خیرٌ

اینها دو نمونه از شعائر الهى اند که از مصادیق خیر شمرده شده اند. برخى از مفسرین گفته اند:
تمام آنچه در برنامه هاى دینى وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آیین او مى اندازد، شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه ىِ تقواى قلبى است.(105)

4. اخیار(نیکان) در قرآن

قرآن کریم علاوه بر آن که به انجام فعل خیر تحریض مى کند(106) و یکى از نشانه ها صالحین را شتافتن در
خیرات(107) مى داند، انسان هاى بزرگ تاریخ را که همواره براى انجام خیرات بر دیگران پیشى مى گرفتند، الگوهاى خیر یا اخیار معرفى مى کند؛ چنان که در سوره هاى انبیاء و ص تعدادى از پیامبران الهى را که شتابندگان در خیرات بوده اند با وصف «اخیار» معرفى مى کند. در سوره «ص» مى فرماید: و اذکر عبادنا ابراهیمَ و اسحق و یعقوبَ... انهم عندنا لَمِن المُصطفین الاخیار و اذکرُ اسماعیلَ و الیَسَعَ و ذالکفلِ و کُلّ من الاخیار

اى پیامبر بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را یاد کن که آنها از بندگان برگزیده و خوبان نزد مایند و یاد کن از اسماعیل و یسع و ذاالکفل که همه از نیکان بودند.
در سورىِ انبیا نیز ابراهیم و لوط و اسحاق و یعقوب را از کسانى که افعال خیر به آنها الهام شده(108) و زکریا و همسرش و یحیى را از کسانى که در انجام کارهاى خیر سرعت مى گرفتند، معرفى مى نماید.(109)

البته خداى سبحان الگوهاى مصادیق خیر را در جاى جاى قرآن معرفى نموده است. یوسف الگوى عفاف و جهاد با نفس، ایوب الگوى صبر بر شدائد، لقمان الگوى حکمت، ابراهیم قهرمان توحید، رسول اکرم الگوى تمام نماى انسان کامل(110) و...


5. امور تهى از خیر

قرآن برخى از امورى را هم که خیرى در آن ها نیست، ذکر نموده است؛ از آن جمله:
ـ مال و فرزند: مال و فرزند طیّب خیر است؛ اما وقتى در جهت خدا نباشند، هیچ خیرى در آنها نیست؛ چنان که مى فرماید:
آیا مى پندارند با مال و فرزندان که به آنان یارى مى کنیم، به سود آنان به خیرات مى شتابیم؟ (نه)؛ بلکه نمى فهمند.(111)

- نجوا کردن (به راز سخن گفتن): خداى سبحان در سوره ىِ نساء مى فرماید:
لا خیر فى کثیرٍ من نجویهُمْ الاّ من امر بَصَدَقةٍ او معروفٍ او اصلاحٍ بین الناس...(112)؛ در بسیارى از رازگویى هاى آنها خیر نیست؛ مگر آن که به صدقه دادن یا نیکى کردن یا اصلاح کردن میان مردم فرمان دهد....

اینها نمونه‌ هایى از آیاتى است که در آنها بعضى امور فاقد خیر خوانده شده است.

در پایان چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد:
اولاً، هیچ کار خیرى را نباید کوچک شمرد. بسا کارى که در نظر حقیر آید؛ اما در نزد خدا بسیار با عظمت باشد؛ چنان که امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید:
افعلوا الخیر و لاتحقروا منه شیئا فانَّ صغیره کبیرٌ و قلیله کثیرٌ

هر کار خیرى را به انجام برسانید و هیچ یک را کوچک نشمارید؛ زیرا کوچک آن بزرگ و کم آن بسیار است.
ثانیا، در انجام کار نیک باید بر دیگران سبقت گرفت و کارى را که انجامش بر عهده ىِ ماست، نباید به دیگرى واگذار کرد؛ چنان که قرآن کریم مى فرماید:
فاستبقوا الخیرات(113)؛ در امور خیر بر هم پیشى گیرد.

امیرالمؤمنین مى فرماید:
و لایقولَنَّ أَحَدُکم انَّ احدا اولى بفعل الخیر منى...
هیچ یک از شما نگوید، دیگرى در انجام خیر بر من سزاوارتر ست.

چون به فرموده ىِ آن حضرت خیر و شر اهلى دارد که اگر شما آنها را واگذارید، اهلش انجام خواهند داد.

ثالثا، ظهور اعمال خیر در روز بازپسین است؛ چنان که خداوند در سوره ىِ زلزال مى فرماید:
فَمَنْ یعمل مثقال ذرةٍ خیرا یَرَهُ(114)؛ هر که ذره اى کار نیک و خیر انجام دهد، آن را روز بازپسین مى بیند.

نکته زیبایى که در آیه ىِ شریفه نهفته است، این است که انسان خود عمل را مى بیند و مؤمن از عمل خیرش مسرور مى شود و جزاى خیر، ثمره ىِ اعمال و اعتقادات خیر است.

6. خلاصه و نتیجه

مباحثى که آمد، به این شرح تلخیص و نتیجه گیرى مى شود:
1. مفهوم خیر مثل مفهوم وجود از آشناترین مفاهیم، اما حقیقت آن از پوشیده ترین مفاهیم است.

2. همه ىِ موجودات خواهان خیر و کمال خویش هستند؛ اما انسان در تشخیص مصداق خیر، علاوه بر این که به هدایت عقل و خرد خویش نیازمند است، به هدایت تشریعى پیامبران نیز نیاز دارد.

3. قرآن کریم زیباتر و کامل تر از همه ىِ حکیمان و فیلسوفان و علماى اخلاق مصادیق خیر حقیقى را براى انسان تبیین نموده است.

4. پاره اى از امور به طور مطلق خیرند و پاره اى از امور خیر و شرشان نسبى است.

5. از دیدگاه هستى شناسى و جهان بینى توحیدى، هر موجودى از آن حیث که فیض الهى است، خیر است و شریّت امور به جنبه هاى فقر و نقص موجودات برمى گردد.

6. از دیدگاه قرآن هر فعلى که در جهت تحصیل رضا و رضوان الهى باشد و شارع تحقق آن را امضا کرده باشد، خیر و در جهت سعادت انسان است.

7. هم بینش ها و هم کُنش هاىِ انسان مشمول خیر و شر مى شود.

8. قرآن علاوه بر معرفى مصادیق خیر الگوهاى خیرات را هم معرفى کرده است.

9. هیچ کار خیرى را نباید حقیر و کوچک شمرد. هر عمل خیرى که با اخلاص همراه باشد، بزرگ است.

10. در انجام کار خیر باید بر دیگران سبقت گرفت.



1 . لایسأم الانسانُ من دعاءالخیر[فصلت، 49]؛ انسان پیوسته خواهان خیر است در این راه هرگز خستگى و سیرایى ندارد.
2 . کاپلتون؛ تاریخ فلسفه، ج1، یونان و روم، ترجمه سیدجلال الدین مجتبوى، تهران، سروش، 68، ص253
3 . ملا هادى سبزوارى؛ شرح منظومه حکمت، قم، دارالعلم، چاپ سنگى، ص9، بى تا
4 . خیر ضد شر است. البته ضدّ در اینجا به معناى منطقى آن نیست؛ بلکه به معناى عام تقابل است.
5 . جوهرى؛ الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور، ج2، ماده ىِ خیر، ص651
6 . الیاس انطوان الیاس؛ فرهنگ نوین، به اهتمام سید مصطفى طباطبایى، ماده ىِ خیر، ص304
7 . آل عمران، 104
8 . بقره، 106
9 . راغب اصفهانى؛ مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفران عدنان، ماده ىِ خیر، ص300
10 . رک: صدرالمتألهین؛ اسفار، ج7، بیروت، ص58 و اشارات و تنبیهات، شرح خواجه طوسى، ج3، نشر البلاغه، قم، ص341
11 . رک: محمدحسین طباطبایى؛ المیزان، ج3، بیروت، اعلمى، ص152 و 153
12 . یونس، 11
13 . جوهرى؛ پیشین
14 . همان
15 . رک: طباطبایى؛ المیزان، ج3، ص153
16 . بقره، 106
17 . جمعه، 11
18 . آل عمران، 150
19 . مؤمنون، 109
20 . رک: کاپستون؛ نظریه ىِ اخلاقى افلاطون، ص249 و الفباى علم اخلاق ارسطو، ص379
21 . رک: ابن سینا؛ اشارات و تنبیهات، ص241 و صدرالمتألهین، اسفار، ج، ص58
22 . جوهرى؛ پیشین
23 . رک: کاپلستون، ص151 و ص253
24 . همان، ص 379
25 . همان، ص 380
26 . همان، ص 381
27 . رک: گات ها کهن ترین بخش اوستا، ابراهیم پوداود، اننشارات اساطیر، چ1، 1378، ص 71 و 72
28 . فارابى؛ السیاسة المدنیه، چ1، تهران، الزهراء، 1366، ص 72
29 . همان، ص 73
30 . رک: شفا، تحقیق حسن زاده آملى، قم، دفتر تبلیغات، 1376، ص450 و 451
31 . ابن سینا؛ نجات، ویرایش دانش پژوه، دانشگاه تهران، 1364، ص 197
32 . رک همان، ص 603
33 . همان، ص 650
ابن سینا؛ اشارات و تنبیهات، ص 341
صدرالمتألهین، اسفار، ج7، ص 58
36 . رک: محمد مهدى نراقى؛ جامع السعادات، ج1، تصحیح سید محمد کلانترى، نجف اشرف، 1383، ص 28
37 . همان، ص 199 و 202
38 . «عسى أن تکرهوا شیئا و یَجْعَلَ اللّه ُ فیه خیرا کثیرا؛[نسا، 19] چه بسا چیزى را شما نپسندید؛ در حالى که خدا در آن خیر بسیار قرار داده است.
39 . شما را به شر و خیر مبتلا مى کنیم تا بیازماییم و به سوى ما باز مى گردید[انبیا، 35].
40 . ایزوتسو؛ ساختمان معنایى مفاهیم اخلاقى دینى در قرآن، ترجمه ىِ فریدون بدره اى، ص277
41 . حّر عاملى؛ وسایل الشیعه، ج2، ص659
42 . رک: همان، ابواب احتضار، باب 32
43 . صحیفه ىِ سجادیه، ترجمه ىِ سید علینقى فیض الاسلام، 1375
44 . رک: آل عمران، 168ـ170
45 . ابن شبعه حرّانى؛ تحف العقول، ص 249
46 . سید محمد حسین طهرانى؛ لمعات الحسین، دانشگاه مشهد، 1418، ص 2
47 . صحیفه ىِ سجادیه، ص 239
48 . انبیا، 35 و جوهرى؛ پیشین
49 . قصص 80
50 . آل عمران، 198؛ جمعه، 11؛ قصص، 6
51 . رک: جمعه، 11
52 . رک: قصص، 60
53 . رک: اعراف، 169؛ نسا، 77؛ یوسف، 109
54 . بقره، 269
55 . مصباح الشریعة، بیروت، 1403، ص 198
56 . یوسف، 39
57 . نمل، 59
58 . رک: نسا، 171
59 . صف، 11
60 . رک: بقره، 177
61 . بقره، 147؛ مائده، 48
62 . عنکبوت، 16
63 . جمعه، 9
64 . بقره، 184
65 . همان، 180
66 . راغب اصفهانى؛ مفردات، ماده ىِ خیر
67 . بقره، 273
68 . فآتِ ذالقربى حَقّهُ و المسکین و ابن السبیل ذلک خیرُ للذین یریدُون وجه اللّه و اولئک هم
المفلحون... روم 37
69 . رک: هود، 83 ـ 86
70 . صف، 11
71 . همان
72 . توبه، 52
73 . علامه طباطبایى؛ المیزان، ج9، ص 318
74 . کهف، 46؛ مریم، 76
75 . علامه طباطبایى؛ المیزان، ج13، ص 315
76 . رک: ناصر مکارم؛ گزیده ىِ تفسیر نمونه، ج3، ص 47
77 . مریم، 77
78 . توبه، 74
79 . فرقان، 17
80 . انا للّه و انا الیه راجعون[بقره، 156].
81 . و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر انک على کل شى ء قدیر[آل عمران، 26]؛ خدایا تو هرکه را بخواهى عزیز دارى و هر که شایسته نباشد، ذلیل مى کنى و خیر به دست توست و تو بر هر کار توانایى.
82 . اعراف، 26
83 . عنکبوت، 16
84 . ناظم زاده؛ جلوه هاى حکمت، ص 216
85 . همان
86 . نمل، 126
87 . نسا، 25
88 . بقره، 221
89 . نسا، 128
90 . کلینى؛ اصول کافى، ج4، ص457، ترجمه ىِ سیدهاشم رسولى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى
91 . رک: حجرات، 4
92 . شورى، 23
93 . اصول کافى، ج4، ص478
94 . همان، ص479
95 . نور، 60
96 . رک: بقره، 263
97 . شیخ صدوق؛ خصال، جامعه ىِ مدرسین، 1362، ص98
98 . ناظم زاده؛ جلوه هاى حکمت، ص217
99 . حج، 36
100 . همان 36
101 . همان، 36
102 . همان، 32
103 . همان، 37
104 . بقره، 158
105 . برگزیده ىِ تفسیر نمونه، ج3، زیر نظر ناصر مکارم شیرازى، تنظیم احمد على بابایى، چ4، 1377، تهران، دار التبلیغات الاسلامیه، ص 214
دـ ک کاپلستون ص 151 و ص 253
106 . فاستبقوا الخیرات[بقره، 148]
107 . و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین[آل عمران، 114].
108 . و اوحینا الیهم فعل الخیرات[انبیا، 73].
109 . و زکریا اذ نادی ربّه ربّ لا تذرنى فردا ... و هبنا له یحیى و اصلحنا زوجه انهم کانوا یسارعون فى الخیرات[همان، 89 و 90]
110 . لقد کان لَکُم فى رسولِ اللّه اسوةٌ حسنة[احزاب، 21] هر آینه در رسول خدا براى شما الگوى شایسته اى است.
111 . مؤمنون، 55 ـ 56
112 . نسا، 114
113 . بقره، 148
114 . زلزال، 7

 


منبع : پایگاه معارف قرآن
  • کار خیر
  • 0
    95% (نفر 2)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    سفارش حضرت مهدي(عج) به زيارت عاشورا
    ماه رجب
    سخاوت امام سجاد
    وقايع بعد از شهادت
    حادثه کربلا
    بسیط روی زمین باز بساط غم است از حجت‌الاسلام ...
    کلید فتح‏ ازحسین فولادی
    عَمْرُو بْنُ عَبْدِ اللَّهِ جَنْدَعى
    خواندن خدا به حق اولیای او!!
    روزی که حقیقت اعمال بر ملا می شوند!

    بیشترین بازدید این مجموعه

    هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
    مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
    صفات خوب انسان‏
    قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر
    اسم اعظمی که خضر نبی به علی(ع) آموخت
    آثار ایمان به خدا در زندگی
    گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
    سوره ای از قران جهت عشق و محبت
    کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
    متن دعای معراج + ترجمه

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^