جلسه 130
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتحصيل ايمان، مقدمهاي لازم دارد كه عبارت از آگاهي و علم به متعلقات ايمان است. در آية صد و هفتاد و هفت سورة مباركة بقره، پنج حقيقت را جزء متعلقات ايمان شمرده است. خدا، قيامت، فرشتگان، انبياءو كتاب الهي.
ابتدا بايد اسنان به اين حقايق علم پيدا كند، بعد از اين كه علم و دانايي پيدا كرد، امام صادق (ع) ميفرمايد: وابستگي و ارتباط ميآورد، يعني: وقتي كه انسان علم به خدا و صفات حق پيدا كرد و علم به قيامت و پاداش پاكان را پيدا كرد. علم به فرشتگان و اين كه مدبرات امرند، پيدا كرد. علم به انبياء پيدا كرد كه معلمان واقعي و هدايتگران واقعي هستند. علم به قرآن پيدا كرد و نظامات قرآن وابستگي و علاقه و اعتقاد برايش ميآيد و اين وابستگي، اعتقاد و اين ايمان، او را وادار ميكند كه از اين متعلقاتش شكل بگيرد و سازندگي در او شكل بگيرد، كه به تدريج ـ به تعبير بزرگان ـ بشود مرد خدا، يا ـ به تعبير قرآن كريم ـ بشود مؤمن.
اين علم كه به فرمودة پيغمبر اكرم (ص) نور، چراغ و روشنايي است،« العلم نورٌ» در تعبيرات وجود مبارك رسول خدا (ص) آمده است: يا با تحصيل حاصل ميشود، يا با شنيدن از زبان عالمان، كه البته اگر با تحصيل حاصل بشود، كه ميشود يك علم پخته و علم همراه با استدلال و برهان و حكمت. اگر از زبان عالمان گرفته شود، ميشود يك آگاهي؛ حال اين آگاهي عيبش اين است كه تفصيلي نيست و بر تودة مردم هم اسلام علم تفصيلي را واجب نكرده. اين مقداري كه آگاهي پيدا بكنند و اين آگاهي وابستگي به خدا و قيامت و انبياء را به آنها بدهد و وارد عمل بشوند، ميشوند مؤمن. ايمان هم درجاتي دارد و خداوند متعال برابر با سعة وجودي مكلفان تمام درجات را كه همراه با عمل صالح است پذيرفته است و اين كه ميگويند بهشت پروردگار هشت بهشت دارد و دوزخ، هفت مرتبه و مرحله دارد، به تناسب تفاوت بندگان در ايمان و عمل و در كفر و شر است. همه در دوزخ يك جا نيستند. همه هم در بهشت يك جا نيستند.
اگر بنا باشد ما در حدي علم تفصيلي پيدا كنيم كه مقدمة ايمان است، چون به مجهول نميشود مؤمن شد. بالأخره در حدي بايد آن متعلق ايمان براي ما معلوم شود. وقتي كه چشم دل با آن علم توانست چهرة زيباي مطلق را ببيند، انسان تبديل به عالم محب ميشود و محب هم سعيش اين است كه از محبوب و معشوق شكل بگيرد و نهايتاً بشود از اولياء الله، در آيات قرآن كلمة الله را با اولياء همراه آورده است و بشود عبدالله ( إِنِّي عَبْدُ اللَّه) يعني ايمان چهرة عمل و عبوديت هم به خودش بگيرد. اين علم را خود ما ميتوانيم تفصيلاً از طريق كتاب به دست بياوريم و تودة مردم هم ميتوانند اجمالاً از زبان ما بگيرند. چنان كه امتها از زبان انبياء گرفتند، اصحاب ائمه هم از زبان ائمه، بعضي هم كه اهل تحصيل علم تفصيلي بودند، اين روايات بسيار پرقيمت باب توحيد، باب نبوت، باب حجت و امثال رواياتي كه مثل توحيد مفضل است، كار آن شاگرداني بوده كه عاشق علم تفصيلي بودند. روزها ميآمدند خدمت پيغمبر (ص) يا ائمة طاهرين : ميشنيدند و مينوشتند و به ديگران هم انتقال ميدادند. بالأخره در قرون مختلفه كه پرورش پيدا كردند و فقيه و حكيم شدند، از كلاسهايي بوده كه علم تفصيلي ياد ميدادند.
اما سه كتابي كه اشاره شد، ولي به شرحش نرسيدم؛ يكي كتاب آفاق عالم طبيعت كه ملياردها ورق دارد.و نيز ملياردها كلمه در اين كتاب است، كلمهاي كه در سورة مباركة لقمان ميفرمايد: اگر درياها و هفت درياي ديگر مانند همين درياها مركب بشود ( و شجرة اقلام) و تمام درختان قلم بشود اين از آيات خيلي زيباي قرآن است ـ و نويسندگان با اين قلمهايي كه از كل درختان درست شده است، نوكش بزنند. در اين هفت درياي فعلي و يك برابر ديگرش بنويسند، كه خداوند متعال در اين كتاب آفاق چند تا آيه دارد ( ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّه) تمام نميشود، ولي بالأخره ما در حد خودمان گوشههايي از اين كتاب را به تفصيل ميتوانيم تحصيل كنيم، چون ما داراي قدرت بالايي هستيم. اولاً مغز هر كدام از ما بياستثناء چهارده مليارد سلول قابل فعاليت دارد كه هر كدام از اين سلولها به ما ميتواند در راه علم و تحصيل و تدوين و اختراع كمك كند. چهارده مليارد سلول كم نيست، اگر بنا باشد بكار بگيريم، من چند كشور اروپايي را رفتم، چند سال پيش ـ شايد بيش از سي سال پيش ـ يك دخترخانم ايراني در يكي از عظيمترين فروشگاههاي آلمان، فروشگاهي به اندازه شهر كه به قول معروف، از سير تا پياز زندگي را در اين فروشگاه ميفروختند. آن زمان از كشورهاي مختلفي كه به آلمان ميآمدند و نهايتاً به اين فروشگاه ميرفتند. اين دختر كه هنوز چهل سالش تمام نشده بود، چهل زبان دنيا را مثل زبان مادري حرف ميزد. اين قدرت سلولهاي مغزي انسان است. يعني هيچ بايگاني در عالم اينقدر ذخيرة علمي نميتواند بكند.
شما ذخائر علمي پيغمبر اكرم (ص) را در همة رشتهها ببينيد، در رشتة تشريع، رشتة طب، رشتة سياست، رشتة جنگ، رشتة اخلاق، در هر رشتهاي كه مربوط به حيات بوده، ايشان نظر دادند و روايتش هم روايت صحيحه و درست است. اين نظر در همة رشتهها تا الآن زنده مانده و كهنه نشده است. مليونها نظر ديگر را، اين نظر از كنارش رد شده كه آنها كهنه شدند و غلط از آب درآمده و در بايگاني تاريخ حبس شدند، ولي هنوز نگاههاي پيغمبر(ص)به رشتههاي مختلف زنده است و اين همه پيشرفتهاي علمي نتوانسته نظر ايشان را از ميدان زندگي خارج كند و مارك كهنه و باطلشدن به آن بزند. اين كه غرب اينقدر در مقابل پيغمبر اكرم (ص) موضعگيري كرده به خاطر اين است كه اگر علم به پيغمبر (ص) در جوامع غربي حاصل شود مؤمن به پيغمبر (ص) ميشود يعني آدمهاي روشن و با ذهن بالا درسخوانده، وقتي آگاه به وجود پيغمبر(ص) بشوند، با اين علم و درايت و هوش و حافظه و مغز كه يكي از پروفسورهاي دانش طب به من گفت آدم كمي هم نبود در علم خودش اينقدر بالا بود كه مهمترين دانشگاههاي دنيا افتخاراً برايش لوح فرستاده بودند، گفت: مغز امثال انيشتين، صدرالمتألهين، ابن سينا يك سومش كار كرده كه شدند ملاصدرا و ابن سينا و انيشتين، اما مغز پيغمبر از حرفهايش پيداست كه چهارده مليون سلولش فعال است. نميتواند آدم بگويد اين مرد مؤمن نباشد و او را قبول نكند ابن سينا حرف جالبي دارد، ميگويد: اگر مطالب پيغمبر (ص) با دانش فلسفه نسازد، يعني ما يك قواعدي داشته باشيم كه ببينيم يك حرف پيغمبر (ص) با اين قواعد نميسازد. ما به اين قواعد كاري نداريم، تعبداً به خاطر اين كه ايشان فرستادة پروردگار است و حرفش اينقدر بالاست و در اين ترازو نميگنجد آن را بسنجيم، حرف پيغمبر (ص) را قبول ميكنيم. يعني دانايان، عالمان و (لا يعدلها الا العالمون) يعني اگر ما معقول را بتوانيم به دنيا ارائه بدهيم ـ كه نميگذارند ما با آن قدرتي كه دارند معبود را ميپوشانند و نميگذارند معبود را نشان بدهيم ـ اگر راه براي ما باز باشد، پيغمبر را راحت قبول ميكنند. وقتي آگاه به وجود مقدس او شوند. اين آگاهي يقيناً دلبستگي ميآورد همراه آگاهي صحيح. اگر طبيعي برخورد كنيم. تعصب و تكبر و پاي شكم و شهوت باشد، هماني است كه در سورة نمل ميگويد: معجزة موسي را منكر شدند در حالي كه (وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُم ) عالم به آن بودند، يعني در درون آگاه بودند كه اين چوب تبديل به اژدها ميشود. با هيچ قاعدة سحر نميسازد، اگر با قوانين جادوگري ميساخت. جادوگران اين ريسماني كه انداختند آن هم بايد يك اژدهاي زندهاي ميشد، با آن دهان و تمام سحر ساحران را ببلعد. پس معلوم ميشود اين فوق سحر است. يعني اين علم را داشتند، ولي سد شكم و شهوت و صندلي كه هميشه در راه بشر، بشر را متوقف كرده نگذاشتند كه قبول و باور كنند و وارد عمل و مؤمن شوند.
يك كتاب، كتاب آفاق است كه اگر به بخش خلقت بحارالانوار مراجعه كنيد، كه نزديك به ده جلد از اين كتاب نگاه پيغمبر (ص) و ائمة طاهرين به مسائل عالم و طبيعت است بخشي از اينها را وقتي براي رئيس دانشگاه گريگوريان ايتاليا كه من بايد بگويم با تأسف، با حسرت، با غصّه، پنجاه مليون دانشجو در تمام جهان زير نظر آن دانشگاه است، حتي از كشورهاي اسلامي. خرجشان را ميدهند، استاد برايشان ميگذارند، دانشگاه برايشان ساختند و اين بچهمسلمانها را تربيت ميكنند و بعد وارد در بدنة دولتها ميكنند براي اين كه استعمار، در كشورها به مانع برنخورد. يعني نوكران آنها، نوكران سازمان سياه و كليسا تربيت ميكند. مثل اردن، مصر، يمن و عراق گذشته كه صدام حسين تربيت شدة ميشل افلق بود. ميشل افلق مادرش از يهوديهاي صهيونيسمها بود. نهايتاً صدام حسين تربيت شدة صهيونيسم بود و ديديد يا شنيديد كه در بيست سالي كه سر كار بود، چه موانع سنگيني در راه پيشرفت اسلام و انقلاب ما داشت. عراق را به نابودي كشيد و ما را درگير جنگ كرد، ثروت پنجاه ميليارد دلاري موجود عراق را به باد داد. مراكز علمي را به اسرائيل گرا داد تا بمباران كردند. تبشير مسيحيت كارش اين است. حالا پنجاه مليون دانشجو زير نظر اين دانشگاه تحصيل ميكنند و جوانان كشورهاي اسلامي هم در اين دانشگاهها نوكر استعمار بار ميآيند و وظيفة ما نسبت به قم و اين حوزة اهلبيت : چقدر سنگين است. براي گسترش دادنش، براي قبول كردن هر نوع دانشجو البته بادقت از جهان و در اينجا بالأخره در شأن خودشان و شأن زندگي مملكت خودشان اينها را تقويت كردن، عالم بار آوردند و فرستادند به ممالك خودشان كه اقلاً بتوانيم جلوي بخشي از پنجاه ميليون نفري كه در آينده بدنهاي مهمي عليه دين تشكيل ميدهند در كشورهاي اسلامي خبرهاي عجيبي در اين جهان است كه قم و دانشجوي قم بايد از اين خبرها اطلاع پيدا كند كه دشمن چه كار ميكند. با اين رئيس دانشگاه كه فيلم و نوارش در مؤسسه موجود هست بالاي يك ساعت صحبت كردم. محور حرفهاي من اين بود كه شما ميگوييد مسائل مربوط به طبيعت مربوط به گاليله است، مربوط به چه كسي است. شناخت ميكروب مربوط به كدام دانشمند است. به او گفتم آقاي رئيس! اينها در مكتب تشيع پيش از شما، خيلي سابقه دارد يعني هفتصد سال قبل از شما، هفتصد سال قبل از گاليله و كخ و پاستور، ما اين حرفها را در روايات اهلبيتمان داريم و داشتيم و اگر شما فرصت بدهيد. من بخشي اش را براي شما بيان بكنم.
براي او خيلي تعجب آور بود و قبول هم كرد كه يك سمينار عظيم براي شناساندن امام صادق و دانش امام صادق (ع) در سالن اين دانشگاه در ايتاليا با شركت دانشمندان بالاي شيعه و دانشمندان دانشگاههاي مسيحي برپا شود كه البته زمينههايش را هم دادم نوشتند آماده كرده و برايشان فرستاديم. بالأخره استعمار قبول ميكند كه ما يك سمينار به نام حضرت، به نام يك چهرة علمي در دانشگاه گريگوريان برپا كنيم يا نكنيم؟ نه، اجازه نميدهند، چون الأن جنگ فرهنگي با اسلام بسيار شديد شده است.
حدود هفتصد آيه در قرآن مجيد راجع به مسائل جهان و طبيعت است، دربارة خورشيد، ماه، ستارگان، آسمانها، زمين، آب، ابر، باد، باران، گياهان، حيوانات و اين مسئلة بسيار مهم كه قرآن مجيد اعلام كرد ( وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْن) وقتي از قول خدا ميبيند، علم به قدرت، حكمت، وجود، صفات، عدالت، رحمت و زيبائي مطلق او پيدا ميكند. امام صادق (ع) ميفرمايد: اين علم باعث علاقه ميشود. اگر پردة كبر و پردة شكمپرستي و شهوتپرستي نباشد و اين علم وقتي كه تبديل به ارتباط قلبي و علاقه شد، محبت ايجاد ميكند. محبت همان ايمان است «هل الدين الا الحب» در اصول كافي است در پاسخ به سؤال كسي كه به امام صادق (ع) گفت: محبت هم جزء دين است؟ فرمودند: خير، محبت خود دين است و اين عشق و محبت به محبوب باعث ميشود انسان دنبال محبوب برود و از محبوب شكلگيري كند و حرف شنوائي داشته باشد، ( وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ) ببينيد نكته را ( والذين آمنوا) آنهايي كه قبلاً آگاه به خدا شدند، ارتباط قلبي برايشان و عقد قلبي آمده ( اشد حبّاً لله) محب نميتواند از محبوب و از خواستههاي محبوب جدا زندگي كند. وقتي پاي محبت بيايد، ميآيد. و عجيب آدم را تحريك ميكند. ما در اين محبتهاي مجازي ميبينيد، گاهي دلبستگي اينقدر شديد ميشود كه آدم ميخواهد كسي از اين محبت مجازي جدا كند نميتواند.
يكي از دوستان طلبه ميگفت: دعا كنيد براي من، چون خيلي گرفتارم. گفتم: گرفتاريات چيست؟ گفت: رفتم دختري را ديدم، پسنديدم. حال به من نميدهند. همة زندگي و فكر من به هم خورده است. اگر به من بدهند، من در دنيا خوش هستم. اگر ندهند، من از همه چيز كه دارم ميافتم. اين عشق مجازي است. حال اگر محبت حقيقي ظهور كند، كه من در اين زمينه، كميل كه خواندم و دو شب احيا و سيشب ماه مبارك رمضان امسال، در جلسة شب بحث محبت مثبت را، ـ نه محبت طبيعي و شهواتي ـ مطرح كردم، فكر ميكنم در دورة عمرم پرنكتهترين منبرها را رفتم. در اين بيست و پنج شش جلسه كه نوار ماه رمضان حسينيه همدانيها است، روي اين بحث هم خيلي زحمت كشيده شد. يك كتاب، كتاب آفاق است. وقتي آدم اين كتاب را مطالعه كند، خوشبختانه بخشي از اين كتاب در قرآن خودمان است، يعني قرآن كتاب در كتاب است. همانطور كه فخر رازي در ابتداي سورة حمد نقل كردند، از حضرت سيدالشهدا روايتي را ميآورد كه امام فرمودند: صد و سيزده كتاب قبلاً نازل شده، با قرآن ميشود صد و چهارده عدد، تمام علوم را امام حسين ميفرمايند. خدا آورد در قرآن، همة علوم قرآن را آورد در سوره حمد.
قرآن يك كتابخانة عظيم است، هم كتب آسماني دارد، هم كتاب آفاق و انفس دارد و نيز نظامات و قوانين خودش را دارد. اگر كتابهاي بيروني را هم كنار اين آيات بگذاريم، بهتزدهمان ميكند ( من كل شيئٍ) اين خيلي عجيب است. اتم هم بسيط و تك واحدي نيست. اتم هم جزء كل شيئ است و زوجين است. بار الكتريكي مثبت و منفي دارد. گوشهاي از اين حرفها را براي همين رئيس دانشگاه گريگوريان كه خيلي انسان باسوادي بود نقل كردم، واقعاً بهتزده شده بود و نهايتاً ما هر كدام در يك رشته متخصصيم، اما شما يك كتابخانه سياري، چطور اطلاعات شما در زمينههاي مختلف وسيع است؟ گفتم: اين اقتضاي دين ماست. گفتم: ما اماماني داريم كه آنها باعث شدند علوم را تفصيلي دنبال كنيم و دنبال هر رشتهاي هم برويم. روزگاري حوزههاي علميه طب تدريس ميكرد، يعني اطباء كشورهاي اسلامي، آخوندهاي حوزهها بودند و رياضي تدريس ميكرد، آخرين رياضيدان ما آخوندها كه فوق العاده قوي بود مرحوم آقا عباس خوانساري در نجف بود كه مشكلات رياضي از آمريكا و اروپا برايش مينوشتند، ايشان با نگاه كردن به نامه، زيرش جوابش را مينوشت، يعني در رشتههاي مختلف حوزويها تبحر داشتند. برخي اهل نجوم بودند، مانند شيخ بهائي، حدود پنجاه جلد كتاب كه در رشتههاي مختلف نوشته، ايشان شاگرد حوزة اصفهان بوده. اما حالا دروس حوزه تبديل شده اغلبش به فقه و اصول و به رشتههاي ديگر نيز پرداخته ميشود كه تمام آن رشتهها را بايد در حوزهها زنده كنند و ما يك آخوندهاي جامعي بار بياييم.
( وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْن) اين حرف قرآن است. قرآن حرف پروردگار است. آدم از اين طريق عالم به حق كه شد، عاشق حق هم ميشود، عاشق كه شد، شروع ميكند به شكلگيري كردن انبياء، چون آنها اهل شكم و شهوت نبودند، اولياء چون موانع را در راه نداشتند، از درون خودشان و از بيرون وقتي عاشق شدند، آنقدر در اين عشق كار كردند، كه اصلاً وجودشان شد مظهر معشوق (ناد علياً مظهرُ العجاعب) اصلاً شد عين الله و يد الله و اذن الله و كار خدايي، اين بندة خاص خدا توانست بكند. آنقدر جلسه كه در طبقه پنجم دانشگاه برگزار شد، پس از اتمام جلسه اعجابانگيز بود رئيس دانشگاه گريگوريان لوح دانشگاه كه به بزرگان دنيا ميدهند، از من اجازه گرفت و گفت: من ميخواهم اين لوح را بياورم و به شما تقديم كنم. و تا درب ماشين آمد و بدرقه كرد. از يك آخوند شيعه يك كسي كه چهرة جهاني دارد، فقط به خاطر همين اطلاعات، آن هم از مكتب اهلبيت :.
يك كتاب هم كتاب انفس است، يعني شناخت خود خلقت انسان كه بخشياش در قرآن مجيد است. يكي هم شناخت نظامات و قوانين خود قرآن مجيد است. اين مجموعه، آدم را عالم بالله، عالم به معاد، عالم به فرشتگان، عالم به انبياء، عالم به قرآن ميكند. اين علم تفصيلي عاشق ميكند و اهل عمل صالح ميكند كه ما اجمال اين مسائل را بايد انتقال به اين مردم بزرگوار هم بدهيم. ان شاء الله.