جلسه 133
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید مطالب مهمي دربارة راه تحصيل ايمان براي اينكه به عمق الذين آمنوا آيه بيست و پنج سوره بقره برسيم گفته شد ما بايد اول نسبت به متعلقات ايمان كه پنج عدد است خدا، قيامت انبياء، فرشتگان و قرآن. علم به متعلقات پيدا بكنيم و اين متعلقات را در كمال زيبائي ميبينيم كه ميبينيم خود اين زيبائي عامل ظهور محبت است محبت هم عامل حركت است يعني علم است و عشق است و حركت كه حركت در اين مسير همان عبادت الله و الخدمت لخلق الله است يعني قلب وقتي از طريق محبت به وجود مقدس حق و قيامت و پيغمبران و قرآن اتصال پيدا ميكند ما را به فضاي عبادت الله و خدمت لخلق الله قهراً ميكشاند.
مواردي را عنايت بفرماييد كه در اهل ايمان بوده است و در خود ما هم با شكر پروردگار به حدي هست كه اينها آثار ايمان است اين ايمان بهتر اين است كه تعبير بكنيم علمي، ايمان يقيني. هر انساني كه داراي اين سرمايه باشد به سوي عبادت و طاعت سوق ميدهد يعني راهبري ميكند حملهداري ميكند اين ايمان او را به انجام واجبات و ترك محرمات ميكشاند اين درست است حقيقت دارد. او را به آراسته شدن به حسنات دليل ميشود و رهنمون ميشود.
اين ايمان كه واقعاً همين است چون از آيات قرآن كريم هم كاملاً استفاده ميشود. انسان را آراسته به صبر ميكند چون خدا را پذيرفته و ميبيند پروردگار صد و سه بار در قرآن كريم دعوت به صبر و استقامت كرده وقتي معشوق انسان پروردگار است، ميگويد محبوب من، من را در برخورد به ابتلائات، به بلاها، به عبادات، به معصيتها، به مصائب در صبر و استقامت ميخواهد ببيند. انسان صابر ميشود، متوكل ميشود، مجاهد ميشود، مهرورز ميشود. چون شبانه روز ده بار به صورت واجب هر بار چند بار ميگويد بسم الله الرحمن الرحيم» مؤمني كه در ارتباط با حق است « تخلقوا باخلاق الله» را عمل كرده است ميبيند خدا مهربان است، مهرورز است. دستور هم به او دادند كه اخلاق خدا را داشته باش انسان مهرورز ميشود هي محبت كند و عاطفه نشان بدهد قوي ميشود، نفس همينطور است يعني يك موجود گرسنهاي است چه در امر منفي چه در امر مثبت هر غذائي كه به او بدهيد به او مزه بكند گرسنهتر ميشود. اگر شهوات حرام را به او بچشانند اينجور نيست كه پس بزند سير بشود، نه باز هم حس ميكند بيشتر ميخواهد. وقتي كه مزة ارتباط را و ذكر و ياد و حال و صبر و توكل و جهاد را بچشد نسبت به آنها گرسنهتر ميشود.
اين روايت خيلي روايت جالبي است كه وقتي مريم (س) از دنيا رفت مسيح كنار قبرش خيلي گريه كرد در همان شهر ناصريه فلسطين همان شب اول مرگ مادر را ديد كه من اين جمله را در كليساي مريم مقدس روم پايتخت ايتاليا در يك سخنراني كه براي هزار مرد و زن مسيحي داشتم و كشيش آن كليسا كه فوق دكتري داشت از اول تا آخر سخنراني بغل من ايستاده بود خيلي برايشان اين روايت شگفتآور بود كه چند بار آن كشيش كه مقام كاردينالي داشت نسبت به مريم در سخنراني من حالت احترام گرفت و بعد از آن سخنراني راجع به مسيح و مريم جلوي آن هزار نفر با من دست داد خم شد كه دست من را ببوسد من كنار كشيدم يعني در آن سخنراني من گفتم نگاه ما به مريم و عيسي با نگاه شما خيلي تفاوت دارد. مريم را خواب ديد مادر را. ببينيد آنچه كه انسان به نفس بچشاند و نفس لذت ببرد از آن كه مؤمن از تمام شئون حق و خاصههاي حق و فرمانهاي حق را واقعاً لذت ميبرد ميبيند محبوبش او را قبول كرده و پيشنهادهايي به او داده و در مقابل اين پيشنهادها هم پاداش عظيم مخصوصاً رضايت خودش را قرار داده است. اينها را انسان فكر ميكند واقعاً نمازي كه ميخواند به او ميچسبد روزهاي كه ميگيرد به او ميچسبد حجي كه ميرود به او ميچسبد، ياد خدا براي او شيرين است.
گفت مادر چه آرزويي داري با اين كه شما ميدانيد طبق آيات سوره آل عمران و سورة مريم نمره پروندهاي مريم در عبادت، در عفت، در پاكدامني، در عظمت روح بيست است. اين چه كسي بوده است كه وجود او لياقت پيدا كرد چهارمين پيغمبر اولالعزم خدا در او بدون شوهر با دم الهي ظهور پيدا بكند؛ معلوم است چقدر مقام دارد. گفت: مادر تو نمرهات بيست است حالا من دارم تعبير ميكنم جايت هم بهترين جا است ( في مَقْعَدِ صِدْقٍ) اين جاي اينگونه انسانها است ( عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر) كه حتي در قرآن اينها فزع اكبر را در قيامت حس نميكنند.
گفت: حالا چه آرزويي داري يعني با آن مقام و با آن ( في مَقْعَدِ صِدْقٍ ) ديگر در وجود مريم نبايد هيچ آرزويي باشد. گفت: پسرم آرزو دارم در اين قبر را خدا باز بكند من را به دنيا برگرداند روز گرم براي او روزه بگيرم و شب برايش عبادت بكنم. حالا شما فكر بكنيد ايشان در آن مقام چه لذتي از بندگي خدا برده است، چه شيريني احساس كرده كه ميگويد من را از اينجا برگردانند در اين خاك و خاشاكها و در اين شلوغ پلوغيها و من خدا را عبادت بكنم خوب ايمان صبر را با خودش ميآورد چون اينها همه بسته به ايمان است توكل و جهاد و مهرورزي و تقوي و تعاون علي البر و تقوي و خوف از مقام حق و خشيت و خضوع بدني و خشوع قلبي و جود و سخاوت و عفو و گذشت ميآورد و صدق و امانت ميآورد، كرامت ميآورد.اين ايمان مولد است، كارخانه است اين هم محصولاتش است و خود ايمان هم نور پروردگار در قلب است و نهايتاً دو تا جنت هم اين مولد با اين آثار ميسازد. يك جنت همين جنات تجري من تحتها الانهار است يك جنت هم جنت رزوان است كه صدر المتالهين ميگويد اين بهشت دوم اصلاً براي هيچ كس فعلاً قابل حس نيست و پروردگار عالم اين جنّت رضوان را در قرآن )اكبر من الجنّات( معرفي كرده است ايشان ميفرمايد اين جنّت، جنّتي است كه تمام ميوههايش فقط براي ذائقه قلب است و شيريني كه قلب از رضوان الله در بهشت ميچشد نمونة اين شيريني را بدن از نعمتهاي بهشت نميچشد كه مقابلش هم ميفرمايد عذاب جهنم گوشت و پوست را ميسوزاند ولي يك سوز قلبي هم جهنّميها دارند كه با سوختن گوشت و پوست اصلاً قابل مقايسه نيست و آن اين است كه در اين آيه مطرح است ( في مَقْعَدِ صِدْقٍ كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ) همين كه دل از محبوب من احبّ در حجاب است اين خيلي باطن اينها را آزار ميدهد و رنج ميدهد.
اينها آثار اين ايمان است كه از علم درميآيد و علم هم از مطالعة سه كتاب آفاق و انفس و تشريع تحصيل ميشود من براي نمونه يك آيهاي را برايتان بخوانم كه در اين آية شريفه به گوشهاي از آيات كتاب تكوين يا كتاب آفاق اشاره شده كه خودش هم اين آيات در قرآن مجيد آمده يعني كتاب آفاق با كتاب تشريع اينجا در يك نقطه است سورة مباركه بقره آية صد و شصت و چهار كه ببينيد يك آدم باانصاف اين آيه را و اعماق اين آيه را درك بكند امكان دارد كه در اين آئينه خدا را نبيند، زيبائيهايش را نبيند، عالم به حق نشود، بعدعاشق نشود و بعد اين عاشق محرك نشود و بعد اين عشق اين آثار را دنبال خودش نياورد ميشود؟ پس آنهايي كه ظرف اين آثار شدند چگونه شدند.
( إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ) اولاً من ميشمارم ببينيد از آيات كتاب تكوين چه چيزهايي در اين يك آيه مطرح است: سماوات يكي از آيات است ارض يكي از آيات است واختلاف الليل و النهار اختلاف يعني رفت و آمد شب ميآيد روز ميرود، روز ميآيد شب ميرود. چقدر زيبا به طور تلويحي در پانزده قرن قبل به كرويت و به حركت زمين اشاره كرده است چون قبلاً ميگفتند زمين ثابت است خورشيد دور زمين ميگردد اين مسئله در همه دانشگاهها حاكم بوده تا زمان گاليله كه بعد آن نظام هيئت قديم به هم ريخت و گفتند نه زمين ساكن نيست خورشيد هم دور زمين نميچرخد اين زمين است كه هم كروي شكل است هم دور خورشيد ميگردد براي پديد آمدن چهار فصل هم دور خودش ميچرخد براي پديد آمدن شب و روز همين اختلاف ليل و النهار اين چهار تا. شب، روز.
اگر حركت دوراني زمين از اين كندتر بود شب خيلي طولاني و روز هم خيلي طولاني ميشد آن وقت بايد محاسبه كرد كه شب طولاني چه بلاهايي سر موجودات زمين ميآورد و روز طولاني چه بلاهايي بر سر موجودات زمين ميآورد يا اگر زمين ساكن بود يك طرفش هميشه روز بود يك طرفش هميشه شب بود طرف روزش همه چيز سوخته بود طرف شبش هم همه چيز منجمد بود.
( وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاس ) كشتي پانصد هزار تن را بار كرده با كانتينر و اين بار به اين سنگيني روي آب به اين نرمي از خليج فارس حركت ميكند ميرود مديترانه ميرود اقيانوس اطلس ميرود اقيانوس كبير، ميرود آمريكا، ميرود تا از منطقه شمالي به منطقه جنوبي خوب آّب به اين نرمي خودش در قرآن ميگويد: ( إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ ) كاري ندارد آب خيلي نرم است من اگر دست از سر آب بردارم (ان نشأ) اين پانصد هزار تن درجا فرو ميرود اما اين كشتي كه در آيه آورده است ميخواهد بگويد شما نيستيد كه كشتي را روي اين آب سيال نرم ميبريد و ميآوريد در آيات ديگر دارد كه رفت و آمد كشتي كار من است يك وقت با يك خلباني مصاحبه ميكرد تلوزيون در هواپيما ميگفت: دستگاهها، تجهيزات جلوي چشمت، كامپيوتر و موتور كامل به شما اطمينان ميدهد كه از مهرآباد يا فرودگاه امام كه حركت ميكنيد به مقصد برسيد؟ گفت: نه اين چيزها به ما اطمينان نميدهد. گفت: پس چه چيزي به شما اطمينان ميدهد؟ اين بار به اين باعظمتي را با اين همه مسافر و بارشان تا سي و دو هزار تا ميبري بالا ميروي مقصد؟ گفت: خدا كار چند تا سيم و چند تا كامپيوتر كار اينها نيست كه كار پروردگار است.
( وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْر ) تجري براي چه ( بِما يَنْفَعُ النَّاس ) اين جابجا كردن بارها كشورها را دارد ميگرداند اين جابجا كردن نفتها، بنزينها بخواهد انسان به دنبال منافع كشتي برود كلاس بايد ببيند و جنگهايي كه در دريا با دشمن ميشود همه در ( بما ينفع الناس) است ( وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ ) و در آنچه كه خدا از بالا، چون ابرها در بالا است تعبير به سماء ميكند خيلي هم بالا نيستند ابرها چون اگر خيلي بالاتر بودند و از حوزة جاذبة زمين خارج بودند يك مقدار از مرز جاذبه آن طرفتر بودند يك قطره باران روي زمين نميآمد؛ اما تنظيمي كرده است كه ابر تا كجا برود بالا چه مقدار باد باشد كه سوار بشود روي باد، كجاها بايستد كه ببارد، اندازهاش را كه باريد حركت بكند و چگونه هم ساخته اين ابرها را! اين ابرها اگر همه ابرهاي سيبي بودند يعني ابرهاي فشردة يخزده در طول سال هفت هشت ماه در كل كشورهاي شرق طياره نميتوانست در آن حد لازم حركت بكند يعني بيست و هفت هزارتا نميتوانست بالا پائين هم نميتوانست حركت بكند و با خوردن به يك ابر سيبي طياره غولپيكر پودر ميشد ميريخت پائين اما ابرها را طوري ساخته كه هيچ مانعي براي مسافرتهاي هوايي بشر نيست چون شبانهروز شش هفت هزار هواپيما در حركت هستند يك موقع از تهران تا انگلستان همه ابر بود نه صبح كه سوار شديم هواپيما در سي و پنج هزاتايي وارد ابر شد و وقتي رسيديم انگلستان از ابرها آمد پايين يعني بالا و پائين و بغلهاي هواپيما همه ابر بود اما انقدر اين ابرها كه درياي آب را در شكم خودشان دارند نرم هستند كه طياره از فرودگاه بلند ميشود ميزند داخل ابر، ابرها را ميشكافد هيچ تكاني نميخورد، لرزشي نداشت، ترس و وحشتي هم نداشت.
ساختمان ابرها: ( وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ) اينجا يك نكته جالبي قرآن دارد كه من مرده را با باريدن باران زنده ميكنم( فَأَحْيا بِهِ الْأَرْض ) اين ضمي به، به همين ماء برميگردد به سبب آب زمين مرده زنده ميشود اما باور نميكني كه به سبب قدرت من قيامت خودت زنده ميشوي؟ آب مرده را زنده ميكند اينجا حيات را نسبت به ماء ميدهد( فَأَحْيا بِهِ الْأَرْض ) به سبب باران به وسيلة باران زمين مرده را من زنده ميكنم. آن وقت قيامت را قبول نداري كه به اراده و قدرت و اشاره من مرده زنده ميشود.
( وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ ) و روي زمين از هر نوع جنبندهاي كه تمامشان در كره زمين صاحب اثرند. مطالعه در موجودات و در حيوانات و در حشرات ميخواهد كه ببينيد كه هر كدام از اينها در خيمه حيات چه مكانتي دارند، چه جايگاهي دارند؟ مثلاً دربارة اين حيوانات زهردار مثل مار زنبور، رتيل، عقرب، دانشمندان بزرگ نوشتند اين همه كربنيكي كه وارد هوا ميشود ما شبانهروز اين شش مليارد انسان هفتصد ليتر اكسيژن هوا را در ريهاش ميسوزاند و سوخته را به صورت كربن ميدهد بيرون و بعد در آشپزخانهها هيزم ميسوزانند، گاز روشن ميكنند همة اينها كربن ميدهد در فضا و در هوا. تمام درختان كربن هوا را ميگيرند مازادش را اكسيژن كم شده ميسازند تحويل كره ميدهند و حيوانات زهردار هم مواد سمي هوا را ميگيرند هم براي خودشان اسلحه درست ميكنند هم تصويه خانه براي هواي كره زمين هستند يعني اگر يك روز بعضي از حشرات را جمع بكنند دانمارك من در كتابها خواندم يك سال تصميم گرفت هر چه حشرة ريز و پشه كور و پشة بينا در هواي دانمارك است قرنطينه بكند كل را نابود بكند يعني به خيال خودشان آمدند هوا را پاكسازي بكنند دانمارك يك كشور فوق العاده سرسبزي است اين كار را كردند همه را نابود كردند حشرات را و اين حيوانات ريزي كه در فضا بودند آن سال كه بهار تمام شد محصول دانمارك يك دهم شد يعني فقط درختاني كه به وسيله باد لقاح برايشان انجام گرفته بود گردهافشاني شد، باد گردة نر را برده بود ريخته بود روي گرده ماده از اين طريق فقط ميوه داشتند بعد معلوم شد كه اين حشرات دلالهاي پروردگار بودند كه پاهايشان هم يك مقدار كرك دارد ميآيند روي گرده مينشينند گرده ميچسبد به پاهايشان ميروند روي آن گرده ديگر مينشينند عمل ازدواج صورت ميگيرد ميوه درست ميشود.
قطرهاي كــه از جويبـــاري مـــيرود از پــــي انجـــام كـــاري مـــيرود
سوزن ما دوخت هرجا هر چه دوخت آتش ما سوخت هر جا هرچه سوخت
من در يك كتاب قديمي اين را خواندم و اين را بايد از پزشكان پرسيد چون هيچ چيز در عالم بدون حكمت نيست الان ثابت شده است كه روغن خرچنگ از موادي است كه ضد سرطان است خيلي چيزها در عالم است هنوز كشف نشده فلسفه و حكمتش. من در يك كتاب قديمي خواندم كه يك روزي ارسطو يكي از اين حشرات خانواده سوسك را كه سياه است و بدبو. بيشتر هم در طويلهها و روي پهنهاي گاو و حيوانات چهارپا زندگي ميكند كه اسم تركيبي هم دارد يك بخش تركيبش اسم الاغ رويش است يك بخش تركيبش هم يك لغت ناهنجار رويش است. بعد ارسطو با مسخره گفت ما نفهميديم ديگر خدا اين را براي چه در اين عالم آفريد آخر اين به چه درد ميخورد گذشت... يك وقتي يكي گفتش اين هم خيلي شيرين است من در حلية المتقين خواندم گفت واقعاً اين آخوندها هم گاهي حرفهاي مسخرهاي در كتابهايشان نوشتند در حلية المتقين خواندم هر وقت از اتاق آمديد بيرون خواستيد كفش بپوشيد اگر كفش بسته بود برداريد يك بار بتكانيد گفت: آخر اين ياوهها چيست در كتابها از قول پيغمبر (ص) و ائمه: نوشتند آخر پبغمبر(ص) به كفش ما چه كار داشته است؟ اگر خواستي كفش بپوشي خوب بپوش. بالاخره يك روزي گفت: من نوكر حلية المتقين هستم من غلام حلقه به گوش مجلسي هستم. چه شده؟ هوا خيلي سرد بود اين هم كفشها را بيرون گذاشته بود يك زنبور زرد بزرگ خيلي سردش شده بود رفته بود ته كفش كه آنجا يك سنگري بگيرد يك مقدار گرمش بشود وقتي پايش را ميكند در كفش چنان پايش را نيش ميزند كه اين فضوليها به تو نيامده كه به حلية المتقين و به قال الرسول اللهها حمله بكني.
هماني كه ديروز گفتم: «كل ما قرع سمعك من العجائب و الغرائب فذره في بقعة الإمكان ما لم يمنعك عنه قائم البرهان» هر روايتي را رد نكن و بگو اين چرنديات چيست؟ صبر كن تا حكمتش معلوم بشود. ارسطو دچار بيماري چشم ميشد حالا يا آب سياه آورد يا آب مرواريد آورد خودش هم پزشك بود دواهايي كه خودش ميدانست اثري نكرد به چشم شاگردانش اثري نكرد تا يك روزي از يونان از آتن گفتند يك طبيبي آمده يكي دو روز هم اينجا نيست گفت بياوريدش. آوردند چشم ارسطو را معاينه كرد يك داروي سياه رنگي را درآورد و گذاشت روي چشم ارسطو و گفت تا دو ساعت ديگر آبريزش پيدا ميكني و خوب ميشوي. بعد ارسطو به او گفت: تركيبات اين دارو چيست من همه تركيبات دارويي را براي چشم را دارم گفت: يكي از عناصر تركيبي اين دارو روغن بدن خرچسونه است ديگر فضولي نكن كه خدا اين را براي چه درست كرده.
( وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ ) كه هر كدام آثاري دارند ( وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض) كه ابر مسخّر است در يك جاي معين نه ميآيد به زمين ميچسبد نه ميرود فضاي باز كه برود به كل همة اينها ( لآيات) نشانههايي است كه خود اينها آيات كتاب تكوين است (ِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون) آنهايي كه اهل تعقلند، اهل فكرند، اهل انصافند اينها را همه دقت ميكنند صاحب عالم را پيدا ميكنند ميشود علم به خدا زيباييها را در صنعت و صفات خودش ميبينند ميشوند عالم عاشق بيشتر از اين مقدار هم خدا نميخواهد انسان بيايد جلو چون عشق كه ظهور كند خودش مولد و محرك است انسان را وادار ميكند كه به عنوان مسخر و مملوك و عبد حق تكاليف الهيه را از او قبول بكند و به صفات او آراسته بشود و خود اين برنامهها برايش بشود مولد بهشت و رضوان الله.