جلسه 134
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید سه كتاب است كه هر سه در قرآن مطرح هستند. اين سه كتاب مطالعهاش دانشي را با نورانيتش به انسان منتقل ميكند و از بركت اين دانش، انسان به متعلقات ايمان آگاه ميشود، اين متعلقات سراسر زيبايي و بركت و داراي كاربرد در حيات انسان هستند كه اين حقايق و آثار و زيباييها توليد محبت ميكند و به عبارت ديگر، توليد ايمان ميكند و وقتي اين محبت و ايمان توليد شد، يقيناً ايجاد حركت ميكند. به خصوص دو حركت عظيم اثرگذار در دنيا و آخرت در انسان ايجاد ميكند. يكي حركت عملي كه به دنبال همه آمنوا و عملوا الصالحات قرآن آمده. يكي هم حركت اخلاقي است يعني انسان در آن فضاي محبت به محبوب ميبيند كه يك خواستههاي ارزشي محبوب از انسان دارد كه فشار آن محبت و آن ايمان در حدي كه در وجود انسان باشد، آدمي را به عمل صالح به اخلاق حسنه آراسته ميكند و نهايتاً انسان تبديل به يك مؤمن ميشود. بعد اين مؤمن چه حالات باطنش، چه اعمال ظاهرياش، چه حسنات اخلاقياش آخرتساز ميشود و براي آخرت اين مؤمن از وجود خود اين مؤمن، جنّت الله ظهور و رضوان الله ظهور ميكند.
در روايات معراجية پيغمبر اكرم(ع) است كه خيلي روايت جالبي است. وقتي اين روايت را ديدم حضرت امام نيز در سخنرانيهايشان به اين روايت استناد كردند. بعد از اين روايت، ديدم كه اسلام هزار و پانصد سال قبل از لاوازيه كه اين تزّ علمي را مطرح كرد، تبديل نيرو به ماده و ماده به نيرو و اينكه حالا به قول خود او مكانيسم عالم، نظام عالم به گونهايست كه در اين عالم چيزي از بين نميرود. فقط يك تغيير و تحولي ايجاد ميشود. عدم بعد از وجود راه ندارد به وجود. اين تقريباً حرف لاوازيه است كه حالا ما همين حرف را اولاً بخشي از آن را در روايت پيغمبر (ع) ميبينيم تبديل نيرو به ماده، يعني ما وقتي عبادت ميكنيم، وجود خودمان را تبديل به انرژي و نيرو ميكنيم و اين انرژي از ما صادر ميشود. ما ديگر نميبينيم نمازي را كه خوانديم و روزهاي كه گرفتيم، فعاليت مثبتي كه كرديم، خودمان را مصرف كرديم. اين مصرف شدن را ما نميبينيم، ولي از ما صادر ميشود. چه ميشود؟ پيغمبر (ع) ميفرمايد: بهشت را كه به من ارائه دادند، جبرئيل همراه من بود. بعضي از اين روايات خيلي عجيب است و واقعاً يقين انسان به اسلام بيشتر ميشود. ايمان انسان به اين فرهنگ كامل و تمام الهي بيشتر ميشود. ميفرمايند: من ديدم يك قسمت بهشت كاملاً ساخته شده است و قسمت ديگرش به صورت كوير است و فعالاني اين قسمت را آباد ميكنند، چشمه راه مياندازند، درخت ميكارند، تخت و پشتي ميگذارند، خانه قصر و كاخ ميسازند، اما كارشان بريده بريده است. يعني يك تكه ديوار كاخ را ميچينند، بعد مينشينند. يك درخت ميكارند، بعد مينشينند. من به جبرئيل گفتم: چرا قسمتي از بهشت هنوز كوير است و چيزي ندارد و يك قسمتش كاملاً آباد است. بعد اينهايي كه دارند به اين آبادي اضافه ميكنند، چرا كارشان تداوم ندارد و بريده بريده كار ميكنند؟ گفت: يا رسول الله! آن بهشت ساخته شده براي عباد مؤمن پروردگار است كه مردند. اينها كه زنده بودند (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلين) با حالات و اعمال و اخلاقشان اين بهشت را ساختند. يعني آن ايمان، حالات، اعمال، اخلاق تبديل شد به بهشت كه در سوره مؤمنون ميخوانيم (الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُون) وارث خودش است. (الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ) از آن ايمان و عمل و اخلاقشان ارث ميبرند. مال خودشان است (لهم جنات) ملك خودشان است. آنها مردند، بهشتشان هم كامل شده است. تا قيامت به آنها بدهند و اما اينهايي كه كوير است، هنوز سازندگانش به دنيا نيامدهاند. اين مقداري كه ميسازند، اينها در دنيا زندهاند. هر وقت عمل خيري، عبادتي، كار مثبتي انجام ميدهند، تبديل به مصالح بهشت ميشود و اينها كار ميكنند. هر وقت آنها تعطيل ميكنند، ديگر مصالحي نيست كه كار كنند. اين تبديل انرژي به ماده و اما چيزي معدوم نميشود و از بين نميرود، از دايرة هستي خارج نميشود كه وارد دايره عدم بشود. اين را ما از يكي از آيات سورة لقمان استفاده ميكنيم كه چيزي از بشر در اين عالم گم نميشود. يعني معدوم و از آن چيزي كم نميشود.
از لطيفترين آيات خطاب خدا است. اولاً قدرت و محاسبة خدا را آيه نشان ميدهد، نظام خلقت را نشان ميدهد، معدوم نشدن موجود را آيه نشان ميدهد كه فقط يك تغيير است (يا بُنَيَّ) چقدر او عالم بوده، قبل از لاوازيه، نميدانيم لقمان براي چند هزار سال پيش است (يا بُنَيَّ انّها) اين ضمير ها برميگردد به فعاليت و كوشش و كار ( إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ) اگر عمل تو به وزن يك دانة ارزن باشد ( مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ) و اين ارزن كه عمل تو است در اعماق آسمانها باشد، آسمانهايي كه ديروز شنيديد يك بخش آن را جديد كشف كردند. دوازده مبليارد سال نوري با زمين فاصله دارد. فكر كن اين دانة ارزن در اعماق اين آسمانها افتاده باشد (فَتَكُنْ في صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماوات) صخره نكره است و در آيه بدون الف و لام كه خود اين شكل كلمات را در آيات هم حتماً بايد مورد توجه قرار داد، يا اين عملي كه به وزن دانه ارزن است (في صخرة) در يك سنگ نامعين باشد حال چقدر سنگ در اين عالم است؟ چون آيه نميگويد: في صخرة في الأرض، چون ماه و مريخ هم پر از صخره است. خدا ميداند چقدر صخره و چقدر سنگ در اين كرات آسماني است، اگر عمل تو در يك صخره باشد كه اين را كسي نداند، چون وقتي نكره باشد براي پيدا كردن اين عمل ما بايد دل كل سنگهاي ساخته شده را بشكافيم تا عمل را پيدا بكنيم (او في الارض) يا در اعماق زمين باشد (يأت بها الله) گم نميشود، كم هم نميشود كه كم و نابود شود (ُإِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبير) خدا هم لطيف و هم آگاه است از امام هشتم (ع) سؤال ميكنند ظاهراً در عيون اخبار رضا روايت باشد، لطيف يعني چه؟ ميفرمايد: خالق موجودات ريزي كه با چشم ديده نميشوند.اين هم مسئله ويروس، ميكروب قبل از پاستور.
پرونده گناهان با اعمال مثبت در قرآن مجيد، خداوند فقط از باب رحمت ويژهاش، نه رحمت عامش با پرونده اعمال مثبت فرق گذاشته است. گناهاني كه انسان مرتكب ميشود بر اساس «فأنك فعال لما تشاء» خداوند با توبه واقعي نابودش ميكند، چون دست خودش است «فأنك فعال لما تشاء» يك فرهنگي كه فرهنگ اهلبيت دارد كه با همه فرهنگها فرق ميكند. اين است بعضي از فرهنگها به خصوص فرهنگ يهود كه در قرآن مجيد هم ملاحظه كرديد ميگويند: (يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ) خدا دست بسته است كه اينجور اين آيه را من تفسير كردم. يهود ميگويند: خدا جهان را آفريد و بر تمام موجودات جهان چهارچوب قوانين و نظاماتي را حاكم كرد كه خودش نميتواند اين نظامات و قوانين را تغيير بدهد، يعني در چهارچوب قانون خودش حبس پروردگار است، اما قرآن جواب ميدهد: (بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ) نه ما دستمان بسته نيست. ما اگر قانوني را حاكم كرديم كه حتماً تولد يك مولود بايد از يك زن و مرد باشد، اما در اين قانون ما حبس نيستيم ما عيسي را بدون پدر ميدهيم، يا اگر قانون حاكم كرديم آتش فقط ميسوزاند، ولي ما در اين قانون حبس نيستيم يا ( يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهيمَ) هم ميگوييم. يا اگر قانون حاكم كرديم بادام و فندق و پسته و گوشت و نان خشك و اينها را هضم بكند، به معده ماهي بگوييم تو غذايت را بخور، ولي مهمان ما يونس را هضم نكن ما بر اساس ( بل يداه مبسوطتان ) و بر مبناي «فأنك فعال لما تشاء» پرونده گناه را جدا ميكنيم كه خودش فرموده: اگر توبه كنيد ( نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُم )
سه تا موضوع راجع به گناه در قرآن دارد: غفران، كفران، عفو و اين هر سه در آيات قرآن مطرح است. نكفّر يعني پاكش ميكنم. يعني از پروندهتان همه را برميدارم. اين بر اساس همان ( بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ) و «انك فعال لما تشاء» است، لذا خدايي كه ما قائل هستيم با خداي اهل سنّت در چهار مذهبشان و خداي يهود و خداي مسيحيت فرق ميكند، ما ايمان به خدايي داريم كه همين خداي آفريننده جهان است، ولي آنها ايمان به خداي دستساز دارند. خداي اهل تسنن ساخت بنياميه است. خداي مسيحي ساخت پولس است. خداي مسيحيان، خداي يهود هم ساخت اهبار بيدين است. بنابراين ما برگرديم به آن قواعدي كه اوايل طلبگي از اساتيد ميشنيديم و براي ما معني نميكردند و همينجوري ميگفتند و ميرفتند و يك مدتي هم براي ما نامفهوم بود، اثبات شيء نفي ماعداه نميكند. اگر قرآن ميگويد چيزي معدوم نميشود (ما من عام الا وقد خص) درباره پروردگار عالم والا اگر بخواهد گناه را معدوم نكند و بماند و گناه هم طبعش جريمهطلب است، ديگر كلاه همه پس معركه ميماند.
يك واعظي در يك شهري منبر ميرفت و راجع به گناهان صحبت ميكرده. يكي از دوستان گفت آن جوري كه او صحبت ميكرد خيلي هم سخت ميگرفت هنوز منبر شبهايش تمام نشده بود، بالأخره يك شب كه خيلي منبرش اوج گرفت، يكي از پاي منبر بلند شد گفت: حضرت آقا! يك پيغام ميتواني از من به خدا بگويي؟ گفت: خودت پيغام بده. گفت: والا ما كه آبرويي نداريم. با اين گناهاني كه تو ميگويي تو پيغام بده. گفت: چه پيغامي بدهم؟ گفت: اين هشت بهشتي كه تو ساختي فقط بده به علي بن ابيطالب چون اينجور كه تو ميگويي ما همه و كل جهانيان جهنمي هستيم. يعني واقعاً اگر دخالت پروردگار در نابودي گناهان نباشد به غير از انبياء و ائمه كسي نميماند كه برود بهشت. همين مثل معروفي كه ميگويند علي ميماند و حوضش.
اما اثبات شيء نفي ماعداه نميكند، خوبيها كه از مؤمن صادر ميشود ماندگار است. معدوم نميشود، كم هم نميشود، بلكه از عجايب رحمت پروردگار است كه در قرآن مجيد ميفرمايد: خيلي عجيب است، در سوره شوري ( مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الْآخِرَة ) كسي كه خواهان كشت براي آخرت است، بالأخره انسان هم خودش محدود است هم زمانش محدود است هم عملش محدود است، اگر بنا باشد اين اعمال تبديل به بهشت باشد با آن تماشايي كه پيغمبر (ص) كردند، حدود عمر را و محدود بودن اعمال را خدا حساب كند، هر كسي به اندازه عمر تكليفش بايد در بهشت باشد و به اندازه عمر تكليفش هم نعمت بهشت نصيبش بشود. اما آيه را ببينيد (مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في حَرْثِه) من كشت او را اضافه ميكنم. هم حدود عمرش را در قيامت ميشكنم، هم حدود عمل را ميشكنم، يعني پنجاه سال عمر را ميكنم ابد ( خالدين فيها ابدا) عبادت، محدودش هم زماني تبديل به بهشت ميشود، همان را هم كه محصول عبادت و مصالحي است كه خودش فرستاده او را هم ابدي ميكنم.
وقتي اين علم براي انسان حاصل ميشود، متعلقات ايمان و عشق دنبال اين علم ميآيد، يعني ايمان وابستگي، دلبستگي به ناچار انسان حركت پيدا ميكند. از طريق اين ايمان براي عمل و اخلاق حسنه ما الآن دنبال آن علم هستيم كه از طريق اين علم صاحبخانه را پيدا بكنيم و شئون صاحبخانه را كه در سوره مباركه بقره كه خوانديم، آياتي از كتاب آفاق را پروردگار بيان كردند، البته يك مقدار كلي است، ولي يك آيه دارد كه امروز برايتان ميخوانم. به نظر من اين آيه خيلي عجيب است. نگاه قرآن را راجع به آيه اولي كه در آن آيه مطرح است كه آيات كتاب انفس، آفاق، آسمان و زمين و شب و روز و كشتي و دريا و باران و اينها را ما دانه دانه البته مختصر اگر بخواهيم مفصل ببينيم، غوغايي است.
من ده نگاه از قرآن يادداشت كردم آسمان، ( الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ) اولاً قبل از اين كه آسمان و زمين به وجود بيايد، بنا به فرموده اميرالمؤمنين (ع) و بعد بنا به گفته لاپلاس فرانسوي، البته لاپلاس حرفش خيلي كامل نيست، اما اين حرفش در حرفهايش است كه اميرالمؤمنين(ع) در خطبه اول نهج البلاغه اشاره دارند. براي دانشمندان ثابت شده كه قبل از آسمانها و زمين، يا به تعبير قرآن يك دخاني در عالم اول به وجود آمده و اين دخان، اين گاز جا ميخواهد، محل ميخواهد يعني محل نميتواند نباشد فضا برايش ساختند، ظرف كه اين دخان در اين فضا بوده حالا اين فضا را تا چه اندازه ساختند كه دانشمندان ميگويند: لايتناهي، ولي غير خدا هر چه است تناهي دارد اما «كان الله ولم يكن معه شيئ» اينجا انسان را گيج و متحيّر ميكند، يعني خدا بود و هيچ چيز نبود در نبود هيچ چيز پروردگار فضا را به وجود آورد. اينجا ميگويد: خود اين فضا آيا عنصري است كه مكان ميخواهد، اين هم يك سؤال است نميدانم به آن جواب دادند يا نه؟ ما در هر صورت بايد بياييم اين طرف تر چون هر چه عقبتر ميرويم حيرتمان بيشتر ميشود و بعد هم گير ميكنيم و جوابي جز خدا نداريم. فقط بايد بگوييم الله. فضا را كه خدا ظرف را آماده كرد بالأخره اين خورشيد در يك ظرف است، يك مقدار فضا را اشغال كرده خود ما اندازه حجم بدن فضا را اشغال كرديم.
اول دخان بود ( ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخان) در سوره فصلت است ( فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعين) ما به اين گاز، به اين دخان، به اين دود خطاب كرديم آسمانها ظاهر بشويد، زمين آشكار شو! ( فقال له و للارض ائتيا فاتينا طائعين) گوش دادند و اطاعت كردند و آمدند و اين شكل پيدا شد. حالا خود همين ( فقال لها و للارض) ميگويند: اين كلمه،كلمه كن وجودي است. اين را فلاسفه ميگويند و ملاصدرا خيلي خوب در اين زمينهها وارد شده است. بعد شعور آسمانها و زمين را كه كن وجودي حق را شنيدند و اطاعت كردند و همين كه گفته بياييد، بدون اين كه اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايند: خدا حركتي به خودش بدهد، بدون اين كه نقشهاي جلويش باشد، بدون اين كه خطكش و ابزار معماري و بنايي و شاقول و ماله داشته باشد، بدون اين كه اصل آمادگي باطني براي خودش ايجاد كند، اين نظام عظيم آفرينش را برپا كرد.
اما اين نگاه، نگاه كلي است كه قبلاً گاز بود و تبديل به اين عوالم شد ( ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ ) خداوند آفرينش همه آسمانها را سماء معني جمع ميدهد، اراده فرمود ( فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماوات) هفت آسمان را، هفت عالم بالا را با نظامي استوار، نيكو، صحيح و درست به وجود آورد (بقره آيه بيست و نه).
نگاه دوم، نگاه حكيمانه قرآن به آسمانها و زمين و اين كه آسمانها و زمين اصولي دارند، فلسفه و حكمتي دارند (انبياء آيه شانزده) ( وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين) ما نميخواستيم بازي كنيم، ما خداي بازيگري نيستيم، نياز به بازي و خوشگذراني و رفع خستگي هم نداشتيم كه حالا اين عوالم بالا را با زمين را خلق كنيم، با اينها بازي داشته باشيم.آفرينش علت دارد، حكيمانه است. (انبياء آيه سي و دو ) نگاه ديگر قرآن است، ( وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً) ما آسمان را سقفي حفاظت شده كه نميافتد قرار داديم آن هم سقفي كه ستون ندارد، هيچ مهندسي در عالم سقف معلق كه ستون نداشته باشد، نساخته و نميتواند بسازد، گاهي هم هر گوشه اين سقف ميلياردها تن وزن يك عنصرش است و نميافتد. اينها را هم نميشود گفت نيستي به وجود آورده نيستي كه هيچ است، هيچ كه عامل به وجود آوردن اين همه چيز نيست. نيستي كه هميشه نيست، هيچ ابداً و ازلاً هيچ است. عدم ابداً و ازلاً عدم است، اما اين صنعت نشان ميدهد كه عالمي، حكيمي، قادري اين كار را كرده است ( وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُون) آيات در اينجا جمع است. ضمير به سماء برميگردد ( هُمْ عَنْ آياتِها ) از نشانههاي قدرت و ربوبيت و حكمت و عدل من در اين آسمانها ( هُمْ عَنْ آياتِها ) رويگرانند نامردها نميآيند بيايند يك مقدار فكر كنند، بپرسند، يك مقدار كتاب مطالعه كنند. همين جوري مثل گاو آسمان بالا را نگاه ميكنند و زمين پايين را نگاه ميكنند و نميآيند فكر كنند و تعقل كنند و انديشه كنند كه اين سقفي كه هيچ كس وزنش را غير از خدا نميداند، چون ميليارد در ميليارد در ميليارد تن وزن اين عالم بالا است و ملياردها سال هست اين سقف حفاظت شده است و نميافتد ( وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُون ) از نشانههاي خالقيت من، ربوبيت من و قدرت من اعراض دارند. باز سورة انبياء آيه سي ( أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا) اين كساني كه درهاي دلشان بسته، مغزشان اسير است، عقلشان زير پاي هواي نفس دارد له ميشود. ناسپاسان نسبت به نعمت هستند ( وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً) كه همه اينهايي كه ميبينيد جداي از همه يك روزي بسته بود. به صورت گاز بود همه يك جا بود، بسته بود ( فَفَتَقْناهُما) حالا اگر روز نزول اين آيه را رتق و فتق آسمان را نفهميدند حالا خوب ميفهمند ( فَفَتَقْناهُما) ما اين عالم بسته را شكافتيم و هر سيارهاي را هر كهكشان و سحابي را جدا كرديم، از آن بسته بودن در جاي مخصوص خودش قرار داديم و در همين آيه باز اشاره به يك حقيقتي ميكند كه امروز براي دانشمندان يك چيز ثابت و روشني است ( وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ) كه خيلي از مردم درس نخوانده، اين آيه را برعكس معني ميكنند. ميگويند: هر زندهاي از آب زنده است، ولي قرآن ميگويد: هر زندهاي از آب است ( وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ) بعد سؤال ميكند ( افلا يؤمنون ) شما مؤمن نميشويد. با اين رتقي كه من ميگويم، با اين فتقي كه من ميگويم. با اين ( وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ) نبايد آگاه بشويد تا بعد از آگاهي به من ايمان بياوريد.
نگاه پنجم ( وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِه ) اين خيلي عجيب است كه اين ميليارد ميليارد ميليارد وزن را خود من آن را نگه داشتم كه نيفتد روي سرتان و رو زمين ( وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ ) واقعاً ما يك توپ توخالي را نيمساعت روي دستمان نگه داريم دستمان را تكان ندهيم آن هم توپ كم وزن و خالي، حالا چه برسد به آن سنگ پنج كيلويي را پنج دقيقه نميتوانيم نگه داريم، مچمان خسته ميشود و مياندازيم پائين. اما تمام اين كهكشانها و سحابيها و خورشيدها و ميلياردها سياره ها را ميگويد: «يمسك» من نگه داشتم كه نيفتد.