جلسه 135
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید خداوند مهربان حدود هفتصد آيه در قرآن مجيد، ما را به مطالعه فعل، صنعت و پديدههايش دعوت كرده است. دعوت به تعقل كرده براي چه؟ براي اين كه ما از طريق تعقل در پديدههاي او، خلقت او، آفرينش او، او را بيابيم و باور كنيم و به اين نتيجه برسيم. مطالبي كه ديگران ميگويند، خيلي حرفهاي پوچ و پوكي بوده است. به قول كمونيستها عامل به وجود آمدن دنيا ماده است. جالب اين كه حرفهايي كه ما درباره پروردگار داريم، آنها هم دربارة ماده دارند. ماده ازلي، ابدي، بيرنگ، بيبو. ما گرفتار آنها نشويم، از توحيد جدا نيفتيم، از اين منبع فيوضات بينهايت قطع نباشيم. يك كلمه به آنها ميشود گفت ماده خود از اجزاي موجودات و عالم خلقت است. يعني مثلاً در يك سلول شصت و سه عنصر و ماده قرار دارد كه تركيب وجود سلول را ساخته. خود ماده كه در وجود موجودات به كار رفته چگونه خودش منشأ اين همه پديدهها ميشود، يا آنهايي كه ميگويند: تصادفاً عالم به وجود آمده. تصادف يعني چه؟ يعني عمق تصادف را براي ما بگوييد كه چيست؟ ممكن است بگويند: منظور ما از تصادف خود به خود به وجود آمده است. اين حرف بيهودهاي است خود به خود! معنياش اين است كه كل اين عالم هستي بود، بعد خودش را به وجود آورد. يعني عامل به وجود آوردن خودش، خودش است.البته اگر بود، ديگر به وجود آمدن نميخواهد و اگر اين حرف باطل است، نهايتاً بايد بگوييد. نيستي عامل هستي است كه نيستي يك مسأله پوچي است ميگوييد: نيست. نبوده و نخواهد بود. نميتواند نيستي عامل هستي باشد.
از وقتي كه ما تعقل در آيات كتاب آفاق ميكنيم، اين نظم و استواري و دقت را در اين پديدهها ميبينيم، ميبينيم كه تمام اينها از علم و حكمت خبر ميدهند، از عدل خبر ميدهند. چه طور ميشود انسان مطالعه كند و خدا را پيدا نكند و ياوههاي آنها را هم رد نكند. يعني سود در مطالعه آيات كتاب آفاق كه بخشياش را پروردگار در قرآن آورده و راه ما را كوتاه كرده. انسان اينها را بفهمد و به اين نقطه نرسد، به نقطه حذف و انتخاب.
حذف تمام معبودهاي باطل و حرفهاي باطل و انتخاب حق، يعني امكان ندارد باانصافي، آدمي كه تواضع قلبي دارد در اين آيات دقت كند، بيرون هم تفسير اين حقايق را ببيند و به اين نقطه روشن زيباي حذف و انتخاب نرسد كه اين حذف و انتخاب هم در كنار توحيد براي انسان در همه كارهايش دائمي ميشود، يعني لا اله الا الله در همة امور انسان حاكم ميشود. الآن ميخواهد يك پولي به دست بياورد؛ براي حلال به دست آوردن، ناچار است حرام را حذف كند، يعني در اقتصادش هم لا اله الا الله كار ميكند، در عبادتش هم لا اله الا الله كار ميكند، در كار خيرش هم لا اله الا الله كار ميكند. يعني انسان ميشود يك موجود حذفي و انتخابي، اول هم پاي حذف بايد در ميان باشد. لا اله يعني بايد زندگي را فكر را عمل را از تمام برنامههاي ضد توحيد حذف كند. انسان تا آن توحيد واقعي تجلي نمايد والا اگر پاي حذف در كار نباشد، انسان ميشود مشرك ( وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّه ) آنها ميگويند: خدا ولي كنار اين خدا لات را هم ميگويند. عزّي را هم ميگويند، اسكناس هم ميگويند، قدرت و صندلي را هم ميگويند. ميگويند: اينها هم دخالت استقلالي در زندگي ما دارند. يعني اگر حذفي در ميان نباشد، شرك حاكم ميشود. فرض كنيد ريا را حذف كند و در عبادت لا اله را نياورد در نماز، در كار خيرش نياورد؛ رد پاي شرك خيلي روشن ديده ميشود. نماز ميخوانم هم براي خدا و هم براي خوش آمدن مردم، اين نماز، نماز لا اله الا اللهي نيست. اقتصاد آميخته حلال با حرام، اقتصاد الهي و قرآني نيست. رياست آميخته با كبر در مقابل خلق يا در مقابل حق و بعد هم شعار خدا دادن، اين سياست لا اله الا اللهي نيست.
نميتواند اين آيات را بخواند و تعقل نكند و به اين نقطة زيباي حذف و انتخاب نرسد. ابوطالب (ع) را سران مكه دعوت كردند گفتند: به برادرزادهات بگو زيباترين دختر را پيشنهاد كن برايت ميگيريم. جوان، از همه دختران عرب زيباتر، هر چه پول خودت تعيين كني به تو ميدهيم، چون مكه ثروتمند داشت. علت مبارزه آنها با پيغمبر(ص) اين بود. اينها سيصد و شصت بت در كعبه گذاشته بودند. سيصد و شصت قبيله به نوبت از مناطق مختلف عربستان و مناطق بيرون عرب ميآمدند. هر قبيله و هر طايفهاي در مقابل بت خودش شتر و گوسفند و خرما و طلا و نقره ميآورد، اينها را پاي بت ميگذاشتند و ميرفتند. سران مكه هم بين خودشان تقسيم ميكردند. حالا پيغمبر (ص) آمده اين منبع درآمد را قطع كند. تمام اين بتها را ميخواهد سرنگون كند. شكمپرستان فداي شكم شدند، پولپرستان فداي پول شدند، يعني خدا و بهشت را از دست دادند، كمالات و عبادات را از دست دادند، فيوضات ربّانيه را از دست دادند. محض اين پولهايي كه اين سيصد و شصت قبيله و گاو و گوسفندهايي كه اينها ميآوردند. يعني مشركين نسبت به منافع با نبوت پيغمبر (ص) احساس خطر كردند. گفتند او را ساكت كنيد.
انحراف فكري داشتند كه فكر ميكردند از طريق شهوت كه فشار بسيار شديدي به بشر ميآورد، به پيغمبر(ص) پيشنهاد كنند، مثلاً خانمت پانزده سال از تو بزرگتر است. تو هم الآن چهل و دو سال داري، در اوج سلامت بدن و شهوت هستي، پيشنهاد كن زيباترين دختر را بيخرج برايت بگيريم، هر پولي كه ميخواهي به تو بدهيم و رأي بدهيم كه تو رئيس تمام قبائل مكه شوي و شاه ما بشوي. هر سه را ما در اختيارت ميگذاريم، دست از برنامهات بكش. ابوطالب آمد خدمت پيغمبر (ص) گفت: برادرزاده! يك پيغامي سران مكه به من گفتند اين پيغام را ببر. حضرت هم گوش دادند و فرمودند: عموجان! جواب اهل مكه را ببر از طرف من. پيغمبر (ص) در اوج بلاها و مصائب و گرفتاريها از طرف همين مشركين بود. فرمود: به اينها بگو اگر قدرت شما به جايي برسد كه خورشيد را در دست راست من بگذاريد و ماه را در دست چپ من بگذاريد «رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ ص اسْتَعْبَرَ ثُمَّ قَالَ يَا عَمِّ وَ اللَّهِ لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فِي يَمِينِي وَ الْقَمَرُ فِي شِمَالِي مَا تَرَكْتُ هَذَا الْقَوْلَ حَتَّى أُنْفِذَهُ أَوْ أُقْتَلَ دُونَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو طَالِبٍ امْضِ لِأَمْرِكَ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْذُلُكَ أَبَداً»
يعني من يك حكومتي پيدا بكنم ـ به قول ايرانيهاي قديمي ماه تا ماهي ـ تمام پول عالم را به من بدهيد، دختران زيباچهره را به من بدهيد، من قبول نميكنم و دست از اين تكليفم و هدايت شما برنميدارم «حتي اقتل دونه» تا در اين مسير هم كشته شوم، اين حذف.
سيدالشهداء (ع) با يارانشان از مدينه تا كربلا همهاش در مقام حذف بودند، يزيد نه! فرهنگ يزيد نه! سازش با يزيد نه! كنار آمدن به يزيد نه! بالاخره كربلا كه رسيدند عمر سعد گفت: آقا اگر نسازيد دستها قطع ميشود، سرها قطع ميشود، زن و بچه به اسارت گرفته ميشود، زندگيتان به آتش كشيده ميشود. فرمودند: هرچه ميخواهد بشود.
با حذف است كه توحيد جلوه ميكند، رضايت الله جلوه ميكند، جنت الله جلوه ميكند، كمالات به صورت ريشهدار در وجود انسان رشد ميكند. همة اينها يقين بدانيد از طريق مطالعه معارف قرآن و اهلبيت : به دست ميآيد.
گفتند: ده تا نگاه خداوند به آسمانها دارد كه پنج تا را ديروز عنايت فرموديد، ششم ( تَبارَكَ الَّذي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنيراً ) با بركت است، سودمند است، با منفعت است، پروردگاري كه ( الذي ) اللهش آيات قبل است ( جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً ) در آسمانها پايهها و برجهايي قرار داد كه اين پايهها را نميدانم دانش امروز كشف كرده چيست؟ اين بروج به چه معناست در آسمانها؟ ( جَعَلَ فيها سِراجاً ) در عالم بالا سراج قرار داده.زماني در پاورقي يك كتابي سراج را ميخواندم با قيد وحّاج آنجا با توجه به ريشهيابي لغت وحّاج به اين نتيجه رسيده بود، كه خورشيد مليونها سال بايد خاموش شده باشد، چون بالاخره محدود است. اين شعلههايي كه ميكشد، اين موادي كه خودش ميسوزاند، شعلههايي كه شانزده هزار كيلومتر طول دارد، در عكسبرداري من ديدم آن عكسها را، عكسهاي خيلي زيبايي است. اين مواد احتراقياش ميليونها سال بايد سرد شده باشد و خاموش شده باشد و فقط نظام منظومه شمسي به هم ريخته باشد نه نظام عالم، ولي ايشان نوشته بود و تحقيق بيشتري ميخواهد كه وحّاج عبارت از موادي است انرژي مصرف شده را تأمين ميكند كه اينها اسم اين انرژي را ميگويند هليوم كه در خورشيد است. هر قدر كه ميسوزاند در حدي آن سوختهشده را تأمين ميكند، ولي حالا يك چيز عجيبي كه دانشمندان را واقعاً متحيّر كرده اين است كه ميگويند: حجم خورشيد يك مقدار كم شده و لكههاي سياهي هم در خورشيد پيدا شده. اين حجم كه كم شده بايد نظام منظومه تغيير كرده باشد، يعني نيروي جاذبه، نيروي دفع نيروي جذب، ولي با كم شدن حجم يك ميليمتر هم تغيير در منظومه شمسي پيدا نشده است. چه كسي دستاندر كار اين كار است اين را كه انسان پيدا كند هر چه مقابلش در طول تاريخ ساختند، آدم حذف ميكنند. اينها خدايان قلابي هستند، خدايان پوكند ( إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها ) اين اسمهايي كه روي بتها گذاشتهايد، دلالت بر يك معنا دارد مثلاً اين اسم دلالت بر اين دارد كه اين بت در باران دخالت دارد. اين بت در بهار دخالت دارد. اين اسمهايي است كه خودتان گذاشتيد و معنا ندارد و دروغ است.
اما نگاه هفتم، آيهاي كه خواندم سوره فرقان آيه پنجاه و نه است ( الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيَّام ) آسمان و زمين وقتي نبود، روز و شب معني ندارد، يوم معني ندارد، يك وقتي بود گاز خالي بود. يك تودة گاز درهم پيچيده روز اصلاً معنا نداشت. روز با گردش زمين به دور خودش پيدا ميشود. اين ايام يعني شش دوره كه هر دورهاي هم ممكن است مليونها سال طول كشيده باشد، اين كار را پروردگار يعني خلقت آسمان و زمين و با بينهما را تدريجي انجام دادند، اما اگر بخواهيم دفعي انجام بدهند، ميتوانند ( إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون ) نه، ثم يكون تراخي ندارد فيكون يعني فوراً اراده كنم پديد آمدن چيزي را پديد ميآيد ( ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْش ) عرش در اينجا به معني حكومت حضرت حق بر كل آسمانها و زمين است كه ( ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْش ) يعني بر تدبير كل آسمانها و زمين غلبه كرد و چيره شد و هيچ كرهاي، ستارهاي، كهكشاني از دايرة غلبة او و قدرت و چيرگي او نميتوانست بيرون برود، چون او محيط بر هستي است، هستي محاط و در قدرت اوست دنبال آيه ( الرّحمن ) كه مرفوع است و بايد هو قبلش باشد كه جمله ابتداييه است هو الرّحمن آخر اين آيه جالب است كه ميگويد: قناعت به اين كليگويي من نكنيد من ميگويم ( الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبيراً ) از انسانهاي آگاه درباره آسمان و زمين و با مابينهما سؤال كنيد و چه كتابهاي عالي در اين زمينه نوشته شده است.
اما هشتمين نگاه حضرت حق، آيه بيست و پنجم سوره مباركه روم ( و من آياته ) اين از نشانههاي من است. نشانههاي ربوبيت و قدرت من، در همه آيات خودش را مطرح ميكند كه دقت در اين آيات ما را مصون ميكند از اين كه به اين طرف و آن طرف ميل پيدا كنيم، يعني خدا را همه جا و در همه چيز، در خلقت، در تداوم خلقت، در تدبير خلقت لحاظ كنيم كه آن حذف بشود كاملاً انجام بگيرد، چون اگر انجام نگيرد، توحيد جلوه نميكند، توحيد تجلياش در قبل به شرطي است كه مانعي وجود نداشته باشد والا اگر مانع در ما وجود داشته باشد، توحيد ظهور نميكند. آن وقت ظهور نفاق و شرك و نماز پشت سر اميرالمؤمنين (ع) و خوردن پلوي معاويه است. يعني ديگر انسان مالك اشتر نميشود. يكطرفه نميشود ( و من آياته ) اگر از نشانههاي او نيست، از نشانههاي كيست؟ از نشانههاي نيستي است و از نشانههاي تصادف است، از نشانههاي ماده است؟ ماده كه خودش از اجزاي عالم خلقت است ( وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِه ) اين هم خيلي آيه عجيبي است؛ خورشيد با زمين صد و پنجاه مليون كيلومتر فاصله دارد. ماه تا زمين سيصد و شصت و پنج هزار كيلومتر فاصله دارد. اين خيلي عجيب است كه خورشيدي كه از نظر حجم يك مليون و سيصد هزار برابر كرة زمين است، ملياردها سال قبل اينهايي كه تحقيقات كردند با آزمايشات علمي، آخرين عددي كه من از ايشان ديدم اين است كه چهار مليارد و پانصد مليون سال زمين به وجود آمده. خورشيد زودتر از زمين از آن گاز آفريده شده آن وقت شما ببينيد چهار مليارد و پانصد مليون سال كرة زمين با اين حجم، با اين وزن در فضا در يك فاصله معين با خورشيد معلق است. فقط امر به او كرده كه جايت همين جاست بايست و در اين نقطه عالم باش. حالا دور خودت بگرد. در اين نقطه دور خورشيد بگرد در اين نقطه، يا به خورشيد فرمان داده جايت اينجاست. در اين گوشه از كهكشان قابل رؤيت كه ميگويند راه شيري يا راه مكه و بعد ملياردها ستاره كه بعضيهايشان مليونها برابر خورشيد است. تمام اين عالم بالا را با اين وزن و با اين حجم با امر نگه داشته است.
اين خداست با اين قدرت، با اين حكمت، چرا انسان بايد برود دنبال بت زنده و مرده؟ شما ببينيد دولتهاي عربي چقدر نفهمند و جاهل كه هر رئيس جمهوري در آمريكا ميآِيد اينها او را ميپرستند. آنها به او تكيه دارند؛ با اين كه ديدند اينها تكيهگاههايي بسيار بيوفايي هستند يعني به محض اين كه حس كنند تاريخ مصرف مبارك يا ملك عبدالله يا پادشاه اردن يا شيخهاي خليج تمام شده با بدتر از كهنه حيضي كه زنان بيرون مياندازند رفتار ميكنند، ولي جهل به توحيد و قرآن و اين حقايق اين بدبختها را بتپرست كرده، جالب است كه ملاصدرا ميگويد: جهل سنگينترين و بدترين و از نظر منفي بودن بدآثارترين بيماريهاي دروني انسان است. ( وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِه ) همين را انسان دقت كند واقعاً خدا را ميبيند.
نهم ( إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ ) صافات آيه شش، كه شبها اين بيابانگردان و روستاييان و شهرها اگر چراغهايش را خاموش بشود، انسان سرش را بلند كند فقط زيبايي است. اين ستارگان چشمكزن اين نقشهاي زيبا روي صفحه آسمان كه هر كدامش در كتابها به شكلي مورد بحث هستند.
اما نگاه دهم، سوره مباركه قاف آيه ششم. اين هم از آيات عجيب قرآن است ( أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا ) نظر يعني نگاه با كمك عقل غير رؤيت چشم ( أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها ) اولا ً بروند ببينند چگونه ما اينها را برافراشتيم، ساختيم، بالا برديم و به امرمان نگه داشتيم (أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوج ) يعني اينجا نكره در سياق نفي است. فروج نكره ما، ماي نافيه مالها من فروج هيچ ناموزوني، هيچ شكاف، هيچ خلاف نظمي كه راه نفوذ فساد در آسمانها باشد براي او وجود ندارد. اينقدر منظم همه چيزش، حجمش، وزنش، گردشش، كه شما در صفحه اول تقويمها ميخوانيد، مينويسد تحويل سال يازده و ده دقيقه و هيجده ثانيه و پنج آن يعني آنقدر نظام هستي دقيق است كه ميگويد: زمين در يك سال اين مقدار زمان دور ميزند دور خورشيد تا سال تحويل بشود.