لطفا منتظر باشید

جلسه 136

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بحث در راه تحصيل ايمان است. در توضيح آية بيست و پنجم سورة مباركه بقره ( وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات )  كه اغلب آمنوا را به صورت فعل ماضي ذكر كرده است. مواردي كه به صورت فعل مضارع آمده اغلب آيات دليل بر حال است، يعني كساني كه الآن اهل ايمانند. ولي اغلب آيات با فعل ماضي است، يعني اين كلاس را گذراندند و ايمان را به دست آوردند و الآن مؤمنند. چند جلسه گذشته هم راه اين تحصيل بيان شد: علم است و عشق است و عمل؛ يعني وقتي انسان عالم به متعلقات ايمان شد، ايمان و متعلقاتش را زيباي صرف مي‌بيند و اين زيبايي عامل ظهور محبت است، اين محبت هم موتور حركت و عمل است، كه ( وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه ) بعد از اين كه تحصيل ايمان كردند ( أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه ) يا ( أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّه ) در سوره يونس است ( لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ )  چه كساني هستند ( الذين آمنوا ) كه كلاس ايمان را طي كردند و به دست آوردند ( الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُون )  تقوا را به صورت ماضي نياورده بلكه به صورت ماضي استمراري آورده؛ يعني تقوا را كسب كردند و ادامه مي‌دهند تا لحظة آخر عمرشان، چون خوانديم در ادبيات، وقتي كه فعل ماضي با مضارع تركيب مي‌شود، مثل همين‌جا ( وَ كانُوا يَتَّقُون ) دلالت بر استمرار دارد و جمله را مي‌گويند: ماضي استمراري .
پس علم اول و مقدمه است. ظهور محبّت ميوة اين علم است و عمل صالح و حركت مثبت هم ميوة اين محبّت است و واقعاً غير از اين سه تركيب، چيزهاي ديگر را نمي‌شود گفت ايمان. در ايمان محبت است، اشدّ حبّاً عمل هم در آن است. اين سه، تركيب ايمان است. خود پروردگار اين علم را كه بايد تحصيل كرد، در آيات قرآن راهنمايي مي‌كند كه اين سه علم است: علم به آفاق، يعني موجودات جهان هستي، البته نه به تفصيل، چون تا روز قيامت كسي به اين علم به صورت تفصيل نمي‌رسد؛ اما همان اجمالش هم وقتي كسب مي‌شود، بهت‌آور است و همان علم اجمالي خودش يك آئينه است براي اين كه جمال ازلي و ابدي را انسان در آن آيينه ببيند.
 «ما رأيت الله شيئاً الا رأيت الله قبله و معه و بعده»  گيتي و خوبان آن در نظر آيينه‌ايست، ديده نديدند در آن جز رخ زيباي دوست.
آيه‌اي كه درباره آيات آفاق براي شما قرائت كردم، از سوره بقره كه مواردي را خداوند ذكر مي‌كند اولي آن آسمان است ( إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ )  و بعد فلك و ابر و باران و بقية امور( انّ في ذلك ... ِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون ) يعني وقتي تعقل كنند، مبدأ را در همين مخلوقات و آيينه‌ها مي‌توانند ببينند، پيدا كنند. تعقل كه باشد به اين نتيجه مي‌رسند كه كارگاه هستي معلول تصادف و ماده نيست؛ چون ماده خودش اجزاي موجودات است. نمي‌تواند مقدمات موجودات شود و معلول خود به خود نيست، پس به اين نقطه مي‌رسند كه كار، كار حكيم و عادل و رحيم و مدير و قدرتمندي است كه تمام صفاتش بي‌نهايت است. اگر بي‌نهايت نبود، امكان به وجود آمدن اين موجودات به اين سبك و به اين نظام و به اين استواري وجود نداشت.
انسان با چشم غيرمسلح يك دورنمايي از عالم بالا را مي‌تواند ببيند، اما وقتي كه چشم را مسلح كند كه خداوند متعال در آيات قرآن به اين ابزار هم مردم را هدايت كرده است. به وسائل مردم را هدايت كرده است. هم وسايل مادي و هم وسايل معنوي ( بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ ) در يكي از آيات و ( حَبْلٍ مِنَ النَّاس)  كه اين حبل من الناسي كه كنار حبل من الله با واو عاطفه قرار دارد، يقين است كه حبل من الناس نه همه ناس بعضي از ناس كه پيغمبر(ص) و ائمه طاهرين: باشند. خداوند متعال در اين آيات موجوداتش را براي ما ابزار و وسيله شناخت قرار داده است و چه مانعي دارد كه انسان ابزار جديدتري به دست بياورد براي اين كه دلش، ايمانش، به پروردگار نزديك‌تر و قوي‌تر شود. هرچه چشم مسلح‌تر شود، شماره ستارگان كشف‌شده را انسان مي‌بيند. اين ستارگان در حال اضافه‌شدن هستند. آخرين اطلاعات را كه من گرفتم، كهكشان ما يعني همين راه شيري كه شب‌ها بيرون از شهرها به آساني پيدا است. به آن راه مكه مي‌گويند. كهكشاني كه كاملاً در ديد و قابل رؤيت است، از سيصد ميليون ستاره تشكيل شده است كه فاصله متوسط هر يك ستاره با ستارة ديگر چهار سال نوري است، يعني اگر بخواهند از يك ستاره به يك ستاره ديگر بروند دو ستاره‌اش از سيصد ميليون ستاره ثانيه‌اي سيصدهزار كيلومتر حركت كنند، چهار سال بعد فاصله دو تا ستاره را طي كردند.
شما فضاي بين دو تا ستاره را هم حساب كنيد. سيصد ميليون ستاره را هم حساب كنيد. فاصله چهار سال نوري هر ستاره‌اي با ستاره ديگر را هم حساب كنيد. سيصد ميليون ستاره كه بعضي از آنها از نظر بزرگي قابل مقايسه با خورشيد نيست اينها در فضا معلقند، گردش دارند، گردش وضعي و انتقالي دارند. همه كهكشان هم خودش دوباره گردش دارد، غير گردشي كه ستارگانش دارند. عرض اين كهكشان دويست هزار سال نوري است، يعني شما وقتي آن را نگاه مي‌كنيد يك طول و يك عرض دارد. طولش را كه ننوشتند، ولي اگر كسي بخواهد از ابتداي خط عرضي بيايد به خط عرضي اين طرف و ثانيه‌اي سيصد هزار كيلومتر حركت كند، دويست هزار سال بعد به آن‌جا مي‌رسد. اين يك كهكشان‌ است، ميليون‌ها كهكشان تا حالا عكس‌برداري و ثبت شده است.
حدود سي‌هزار منظومه شمسي، يعني ستارگاني كه به مركزيت يك خورشيد است، در اين كهكشان ما وجود دارد. اين عددها خيلي عددهاي عجيبي است. فاصله دو تا ستاره چهار سال نوري، تشكيل كهكشان از سيصد ميليون ستاره، عرض بسيار عظيم؛ دويست هزار سال نوري، تعداد منظومه‌هاي پيدا شده؛ سي‌ هزار منظومه شمسي، حساب كنيد چه قدرتي است كه اينها را ميلياردها سال است و نظم با همين قوانين حاكم بر آنها، با همين فاصله‌ها در عالم بالا نگه داشته است و نمي‌گذارد فرار كنند، نمي‌گذارد به هم بخورند، نمي‌گذارد بيفتند. البته اين خداست و غير از اين هم به فكر انسان نمي‌رسد. منظومه شمسي ما با سيارات و اقمارش سي‌ هزار سال نوري از مركز كهكشان فاصله دارد. منظومه شمسي در مدار بزرگي جمعاً با همديگر مي‌چرخند، يعني خورشيد و زمين و مريخ و عطارد و زحل و اورانوس و نپتون اينها با همديگر يك دور كاملي كه مي‌زنند تا سيصد ميليون سال دور زدن يك بارشان طول مي‌كشد.
اين يك گوشه‌اي از ( إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ) است. جلسات گذشته عرض كردم؛ كدام معمار و كدام مهندسي را در عالم سراغ داريم كه سقف بدون ستون و بدون پايه بتواند بسازد! اصلاً ما سقف معلق در عالم نداريم. بله! يك بتي در بت‌خانه سومنات معلق بوده، يعني وسط هوا ايستاده بوده و با همين وسط هوا بودن اين بت عدة زيادي را در آن شهر به بت‌پرستي آلوده كردند. ظاهراً يكي از دانشمندان اسلامي يا يكي از حاكمان اسلامي مي‌رود در آن بت‌خانه و مي‌بيند كه اين بت معلق است و در يك مركز خاصي هم ايستاده است. سؤال مي‌كند جنس بت چيست؟ وقتي مي‌فهمد آهن است، دستور مي‌دهد روبه‌روي بت را يك جاي ديوار را روبه رويش را دقيقاً خراب كنيد. اينها آهنرباهاي قوي درست كردهو روبه‌روي بت كار گذاشته بودند و يك پردة نازكي از يك جنس، روي اين آهن‌رباها بود كه آهن‌رباها هر كدام، بت را به طرف خودشان مي‌خواستند جذب كنند، چون چهار طرف نيروي جاذبه بود اين بت آن وسط معلق مانده بود، هيچكدام نمي‌توانستند جذبش كنند. اين چهار نيرو نگه داشته بود، يك طرف كه آهن‌ربايش را برداشتند بت افتاد زمين.
هيچ سقف معلقي در عالم وجود داشته به دست معمار و مهندس، نه الآن وجود دارد و نه آينده به وجود مي‌آيد، مگر به اين صورت كه در بت‌خانه سومنات تقلب كرده بودند، تقلب كنند.
اما اين سقف بي‌ستون با ميليون‌ها كهكشان با اين وزن‌هاي غير قابل فهم، ميلياردها سال است در فضا هم دور خودشان و هم دور خورشيد مركزي مي‌چرخند، هم همه با همديگر به طرف جلو در حركتند. كار چه كسي است؟ كار تصادف است؟ رياضي هيچ تصادفي را قبول ندارد. اين را هم كه خوردن ماشين را به همديگر مي‌گويند تصادف اين نه به معناي اين است كه بي‌علت است. يكي‌ از آنها اشتباه در رانندگي داشته يا خواب بوده يا انحراف به چپ بوده، بالاخره علت دارد. تصادف گفتاري به معني بي‌علت بودن نيست. تصادف يعني هيچ خود به خود، يعني يك حرف كاملاً‌ غلط ماده مبدأ عالم است. ماده خودش جزء است، عنصر وجود اين موجودات است، نمي‌تواند مبدأ باشد. پرده‌هاي شرك را كنار بزنيم، يعني به لا اله قلباً‌ برسيم، خداوند ظهور مي‌كند در قلب ما عشق او،‌ محبت او، ايمان به او قطعاً‌ ظهور مي‌كند.
اين آسمان كه ميلياردها كهكشان دارد كه بعضي از موجودات اين كهكشان‌ها گاهي ميليون‌ها برابر از زمين ما حتي بزرگ‌تر و سنگين‌تر است اين آسمان‌ها ( لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ )  نشانه قدرتي عظيم و دانشي بي‌نهايت است كه ما در همين آيه صد وشصت و چهار ( إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ) كلمه آيات را داريم( لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) اين براي آسمان، البته اين كه ذره‌اي از مسائل آسمان را، شما اگر دو كتاب دانشمندان خودمان را كه درباره عالم البته محور كتاب بخش اول خطبه اول نهج البلاغه اميرالمؤمنين (ع) است به نام نهج البلاغه و آسمان نوشته مرحوم علامه فيلسوف حاج ميرزا خليل كمره‌اي غير از اين كه ايشان مجتهد و فيلسوف بود، خيلي با علوم روز آشنايي داشت.
من زياد خدمت ايشان مي‌رسيدم. گاهي هم منزلشان دعوت مي‌كردند و من منبر مي‌رفتم يك اجازه هفت صفحه‌اي بزرگ هم خودشان به من مرحمت كردند اين كتاب را شما بخوانيد، ديدگاه اميرالمؤمنين (ع) راجع به آسمان‌ها، ملاحظه مي‌كنيد كه حرف آخر را اميرالمؤمنين(ع) زده، يعني فوق دانشمندان امروز كه تلسكوپ‌هاي نجومي دارند و يكي هم اگر پيدا كنيد كتاب الهيئت و الاسلام كه ترجمه شده به نام هيئت در اسلام. هيئت يعني همين دانش فضا و عالم بالا تأليف مرحوم آيت الله آقا سيد هبةالدين شهرستاني كه خود ايشان يك روزگاري اعتقاد به هيئت بطلميوسي داشت، ولي وقتي روايات ائمه : را درباره عالم كاوش‌گري مي‌كند، خيلي متحيّر مي‌شود و مي‌آيد بر اساس آن روايات و مسائل كشف شده به وسيله دوربين‌هاي نجومي، اين كتاب واقعاً‌ باارزش را مي‌نويسد. كتاب‌هاي ديگري كه خارجي‌ها نوشتند؛ يكي، از جهان‌هاي دور است. يكي ديگر، نجوم بي‌تلسكوپ خواندني است، سرگذشت زمين و خواندني است، سرگذشت خورشيد و خواندني است، يك كتابي را هم كه به نظر من رشته‌هاي مختلفي را با تحقيق دقيق جمع‌آوري كرده اگر باشد، حتماً اين كتاب را بگيريد و بخوانيد به نام علم و زندگي براي دانشمندان خارجي است و يك كتاب ديگر است درباره گياهان و حيوانات به نام شگفتي‌هاي آفرينش اينها كه بار اول به بازار آمد، من همه را تهيه كردم. يا درباره بدن‌شناسي اين كتاب انسان موجود ناشناخته كارل را كه انسان باانصافي هم بوده. اعتقاد به دين داشته و يك بار هم برنده جايزه نوبل شده. آن را بخوانيد كه كتاب بسيار مهمي است، چون رشته كارل بدن‌شناسي بوده. انسان وقتي اين ساختمان بدن را در اين كتاب مي‌بيند، واقعاً‌ برايش بهت‌آور است.
و اما زمين ( إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ )  من خيلي مختصر مسئله زمين را براي شما مي‌گويم. در همان كتاب علم و زندگي يك سانتي‌متر مربع خاك را براي شما بررسي مي‌كند. يك كتاب ديگر هم كه ترجمه احمد آرام است. ايشان هم مترجم خيلي قوي بود، به نام دانستني‌هاي علم آن را هم اگر بخوانيد نكات بسيار باارزشي درباره عالم و انسان و مسائل مختلفي دارد.
اگر سطح زمين و اين شكل زمين، پستي‌ها، بلندي‌ها، تپه‌ها،‌ ماهورها، كويرها، كوه‌ها، دره‌ها، بيابان‌ها، آب‌ها، رودها و چشمه‌ها تمام اينها آياتٌ براي اين كه انسان در اين آيينه‌اي كه زير پاي اوست خدا را ببيند. اگر سطح زمين به طور كامل صاف كند، پستي و بلندي نداشت، يعني خداوند كل سطح را در عين كروي بودن صاف قرار داده بود، كوهسار و دره نداشت چي مي‌شد؟ اين پستي‌ها و بلندي‌ها و سرازيري‌ها تمام را به طرف دريا جهت داده است. اين معلوم است اين كار يك عليم و ناظم و لطيف و دقيق است. از زماني كه زمين را آفريده تا حالا كه دانشمندان چندبار اين عدد را گفتند، من همين پنج يا شش ماه پيش اين عدد را باز گفتند: چهار مليارد و پانصد سال است زمين آفريده شده است. ابتدا مي‌گفتند: از خورشيد جدا شده به صورت يك گلوله آتشين بعد به تدريج سرد شد و شد زمين.
امام باقر (ع) قبول ندارد كه از خورشيد جدا شده امام باقر(ع) زمين را مستقل مي‌داند كه الآن دانش به اين نتيجه رسيده. از آن گاز و دخان خدا داشت زمين را مي‌آفريد، منظومه شمسي را هم از آن آفريد، يعني مستقل آفريده شده و چسبيده به خورشيد بوده. تعبيري كه قرآن دارد ( أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً )  كه متأسفانه بعضي از ترجمه‌هاي قرآن واقعاً بايد گفت ترجمه‌اي است براي اهل علم و علم آبروريزي است. يك ترجمه كه يك چاپ هم خورده من خيلي ناراحت شدم از آن ترجمه، بعد ديدم كه مركز مطالعات ترجمه‌هاي قرآني سي تا ترجمه را به نقد كامل كشيده و اين ترجمه را كه به نقد كشيده نوشته (ما من صفحة الا و فيها اغلاط كثرةٌ) شما كه تخصص نداري چرا وارد قرآن مي‌شوي؟ ترجمه كرده ( أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً ) آيا زمين را براي شما كفايت كننده قرار ندادم؟ كفا را با كفت از هم تشخيص نداده كفت، كفا دو تا باب است. كفايت مال كفا يكفي است. كفت ت آن براي خود كلمه است براي خود لغت است لغت عرب را مراجعه كنيد مي‌گويد كفا پرنده قوي است كه با دو بال خودش سرعت پرواز دارد و حتي با خودش هم مي‌تواند در حد تمام خودش بار بردارد و بار را هم حمل كند. و شما ببينيد پانزده قرن قبل ( أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً ) كه تلويحاً گردش زمين است ( أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً  ) كه جاذبه و دافعه را مي‌گويد دو تا بال است. يك بالش جاذبه و يك بالش دافعه است. اين همه بار هم با خودش دارد و مرتب حمل مي‌كند اين انسان‌ها و حيوانات و تشعشعاتي كه از عالم بالا مي‌ريزد روي خود زمين بارش را سنگين‌تر مي كند، ولي هيچ انحرافي در حركتش ايجاد نمي‌كند.
 اگر كل زمين صاف بود از چهار ميليارد و پانصد مليون سال قبل باران كه مي‌آمد باران راه نمي‌رفت. مي‌ايستاد و انبار مي‌شد. بر اثر ماندن آب تمام خاكستان‌هاي زمين تبديل به باتلاق مي‌شد، وقتي باتلاق مي‌شد، كجا مي‌خواستند زراعت كنند؟ روي آب كه نمي‌شود زراعت كنند. كجا مي‌خواستند حيوانات را بچرانند؟ چه منابع غذايي را براي بشر پيدا كنند؟ يعني يك انگشت نمك براي بشر پيدا نمي‌شد، وقتي باتلاق كامل بود. اصلاً حيات حيوان و انسان و موجود زنده تحقق پيدا نمي‌كرد وضع فعلي يعني بودن اين همه گل، گياه، زراعت، چراگاه حيوانات، انسان‌ها و حشرات، مديون اين ناهمواري‌هاي زمين هستند. ممكن است يك انسان نفهم نگاه كند و بگويد: خدايا! اين همه كوه و دره براي چه ساختي؟ صاف درست مي‌كردي كه رفت و آمد ما راحت باشد. جواب اين انسان را بايد با آن سه خط شعر داد كه:
كـه ابلهـي ديـد اشتـري به چـرا  گفت نقشت همه كژ است چرا؟
آخر اين گردن بلند، اين پوزه اين پاي پهن، اين پاي بلند، اين شكم بزرگ، خيلي كج و كوله است.
گفت اشتــر كه انــدر اين پيكار  عيب نقـاش مي‌كنـي تـو چــرا؟
شما الآن نگاه كنيد خلقت شتر را، دقيق‌ترين قوانين جرثقيلي در خلقت شتر به كار برده شده، لذا هر حيواني را وقتي ايستاده بار مي‌كنند اگر الاغ يا گاو يا قاطر را بخوابانند بار سنگين رويش بگذارند يا نمي‌تواند بلند بشود يا خيلي به زحمت بلند مي‌شود اما شتر را مي‌خوابانند از همه حيوانات بيشتر بارش مي‌كنند براي بلند شدنش تمام قوانين جرثقيل را به كار مي‌گيرد، چون بدن اصلاً جرثقيلي است و بلند مي‌شود.
گفت اشتر كه اندر اين پيكار   عيب نقاش مي‌كني تو چرا؟
در كژ من نكن به عيب نگاه  تو زمن راه راست رفتن خواه
حيات در كرة زمين مديون اين پستي‌ها و بلندي‌هاست و همين‌ها است كه باران‌ها را هدايت مي‌كند مي‌روند و در دريا مي‌ريزند. آن وقت به صورت ابر از دريا برمي‌گردند و زمين را سيراب مي‌كنند.
اگر آب در مراكزي كه سنگ و كوه خالي است، اين پستي‌ها وبلندي‌ها نبود مي‌ماند و مي‌گنديد و آب گنديده توليد حشرات سمي مي‌كند. بوي تعفّن با گند آب همه زمين را مي‌گرفت و با بودن حشرات سمي‌ اگر بر فرض گياه و حيوان و انساني هم وجود داشت، همه را نابود مي‌كردند.
(إن الارض آية‌ من آيات الله لأن تنظر) خطاب به همه است. اين جمله در قرآن نيست. اين جمله حكيمانه است لأن تنظر بسببه به وسيله زمين نظر عاقلانه نمائيد «الي قدرته و ربوبيته و حكمته» هفتاد و دو درصد كره زمين را آب گرفته، بيست و هشت درصد خشكي، اگر غير از اين بود يعني بيست و هشت درصد آب و هفتاد و دو درصد خاك، برف و باران هم يك سوم مي‌شد، يعني اين مقدار ديگر نبود، اگر نسبت آب و خاك پنجاه پنجاه بود، برف و باران از نصف مقدار موجود كم‌تر بود آن وقت سطح زمين مي‌شد يك بيابان خشك، وقتي باران به اندازه نبود، برف هم نبود. با نبود آن تناسب، مي‌شد صحراي سوزان و بدون گياه، مي‌شد بدون مرغزار، بدون باغ، بدون بوستان، تشنگي و گرسنگي همان زمان اول اگر نبات و حيوان و انساني بود همه را نابود مي‌كرد. واقعاً‌ چه نشانه‌اي براي ايمان به خدا از اين نشانه‌ها بهتر و نزديك‌كننده‌تر است.

برچسب ها :