جلسه 137
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید كلام در راه تحصيل ايمان به حق است كه لازم و واجب است و راهي غير از اين نيست. ابتدا بايد متعلقات ايمان را بشناسيم و به آنچه كه بايد مؤمن باشيم، آنها علم پيدا كنيم كه طبق آيات كتاب خدا، اين متعلقات پنج حقيقت است: خدا يعني مبدأ، معاد، فرشتگان، انبياء و وحي.
شناخت اين پنج حقيقت از دو راه ميسر است؛ يكي اين كه انسان تحصيل علم كند. ده سال يا پانزده سال يا بيست سال، همان كاري كه خداوند مهربان به ما توفيق داده. علم نور است، علم گوهر درياي خلقت است. اتصاف به علم، اتصاف به يكي از صفات پروردگارعليم است. آنقدر جايگاه علم مهم است كه شما در آيات سي به بعد سوره بقره كه بحث خلقت آدم مطرح است بعد از ( وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي ) مسئله علم را مطرح ميكند و معلم را و متعلّم را. ( علّم ) كه فاعلش پروردگار معلّم، آدم متعلم است ( وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ) اين علم.
وقتي انسان آگاه است، به متعلقات ايمان ميشود از راه تحصيل يا راه دوم همه كه نميتوانند قم بيايند، همه كه نميتوانند در حوزهها ده سال بيست سال يا تحصيل علم كنند، اين يك واجب كفايي است. قرآن مجيد هم از كل امت نخواسته بروند، در آية نَفْر چرا گروهي نميروند ( لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِم ) راه ديگرش اين است؛ از زبان عالمان بشنوند و عالم به حقايق شوند، البته ميدانيد وقتي ما برميگرديم بين مردم زبانمان براي انتقال آنچه كه لازم است كه انتقال داده بشود، بايد زبان انبياء و ائمه طاهرين : باشد.«نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» به حدي كه بتوانند دريافت كنند «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» ما خيلي چيزها را گنگ ميخوانيم، اما قابل انتقال نيست، ولي براي خودمان خيلي خوب است، چون زمينه كشف يك سلسله دقايق و حقايق است نبايد به منبر كشيد، چون عمر مردم را ضايع ميكند.
خداوند به ما محبت كرده، نميخواهيم منبر را گود زورخانه قرار بدهيم و خودمان را بنمايانيم ما منبر ميرويم براي اين كه خدا و انبياء و قرآن را بنمايانيم، يعني به اين هدف اگر كسي براي مردم سخنراني كند هم سخن خوب به مردم انتقال ميدهد، هم به خاطر نيتش خداوند مهربان در كلام او اثر قرار ميدهد. اين دو راه را براي تحصيل علم قرار دادند.
( لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ ) يا آدم قدرت درك خودش را ببرد در حوزه و سيراب بكند يا گوش بدهد. وقتي انسان عالم به متعلقات ايمان ميشود فرض كنيم تمام فرازهاي جوشن كبير را عالم شويم، اين فرازهاي اول دعاي كميل اميرالمؤمنين (ع) را كه راجع به پروردگار است عالم شويم، فرازهايي كه حضرت حسين (ع) در دعاي عرفه دارند انسان عالم بشود، يقين است كه بعد از چنين علمي كه علم به زيبايي مطلق است دلش آنجا به قول بچهها گير ميكند، يعني گره ميخورد وقتي كه گره ميخورد به پروردگار و عاشق اين زيباي بينهايت ميشود تحرك برايش ايجاد ميشود يعني نميتواند عاشق حرف معشوقش را گوش ندهد اصلاً عشق محال است جداي از حركت باشد آن كه يك معشوقي را ميخواهد دنبالش ميدود، بيخوابي ميكشد، حرفش را گوش ميدهد، همهاش ميخواهد رضايت محبوب را جلب كند. اين ميشود ايمان، ايماني كه به صورت عمل هم ظهور ميكند.
يكي از مباحثي كه در قرآن مطرح است براي يافتن خدا و براي تماشاي خدا با چشم قلب، انديشه در آثار پروردگار است. حالا بعد قيامت هم خودش يك مسائلي دارد. ملائكه يك مسائلي دارند كه من در جلد سوم شرح صحيفه سجاديه دويست صفحه راجع به ملائكه مطلب نوشتم از قرآن و روايات و دعاها و ردهبندي هم كردم كار فرشتگان را و در قرآن ملاحظه كرديد كسي كه دشمني بكند با فرشتگان گاهي هم ميگويد: دشمني با جبرئيل كند پشت پا به سعادت خودش ميزند وقتي انسان فرشتگان را ميشناسد، وقتي قيامت را ميشناسد، وقتي يك شخصيتي مانند رسول خدا را ميشناسد، وقتي قرآن را ميشناسد، ضرورتاً علاقمند ميشود و راه ميافتد دنبال اينها.
يك روايتي از اهل تسنن ديدم در تفاسيرشان هم نقل كردند شيعه در ذيل آيه شصت و نه سورة نساء كه بعضيها هم شأن نزول گرفتند كه يك مردي ميآيد مؤمن ميشود به همين حقايق به نام ثوبان مدتي كه ميگذرد يك روز وجود مبارك رسول خدا چهرة او را درهم ميبيند كه پيغمبر (ص) يك اخلاقش اين بود در مقابل هيچ چيز بيتفاوت نبود. مثلاً بعد از سلام نمازش كه برميگشت رو به مردم كه حالا اين كار را سنّيها ميكنند، ولي با برگشتن امام جماعت كاري هم صورت نميدهند، ولي پيغمبر (ص) كه برميگشت، برگشت ايشان فلسفه داشت. برميگشتند تمام صفهاي پشت سرشان را از نظر مبارك ميگذراندند. اگر جاي كسي را خالي ميديدند ميپرسيدند كجاست؟ اگر معلوم ميشد مريض است ميفرمود برويم عيادت. اگر گرفتار است برويم گرفتاريش را حل كنيم، يعني مسجد را محل يك حكومت معنوي براي حل مشكلات قرار داده بودند. چهرههايي را هم كه افسرده ميديدند سؤال ميكردند چه شده؟ از جمله ثوبان.
آن روز وقتي او را افسرده حال ديدند فرمودند: چه شده؟ گفت: آقا من امروز به فكر قيامت افتادم. در ذهنم آمد اگر بنا شود من را ببرند بهشت، جاي من در بهشت با جاي شما مثل زمين و آسمان فرق ميكند و من آنجا شما را نميبينم، آنجا شما را نبينم خيلي برايم سنگين است اگر هم ببرند مرا به جهنم كه بدتر است. چه كار بايد بكنم من عاشق؟ اين آيه نازل شد ( وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً ) به ثوبان بگو غصه نخور، اگر قرار باشد بيايي بهشت كه ميآِيي چون مطيع خدا و پيغمبر هستي و همه اوليا و صديقين و صالحين را ببيني گواهان حق يا شهيدان در جبهه حق عليه باطل را ميتواني ببيني منظورم اين است وقتي انسان علم به متعلق پيدا ميكند، بياختيار عشق به متعلق هم پيدا ميكند، عشق هم انسان را راه مياندازد، چون قويترين موتور است. در اين عشقهاي مجازي هم ميبينيد چه طور انسان يكطرفه ميشود و تجلي معشوق ميشود به يك صورت ديگر.
براي شناخت پروردگار قرآن راهنمايي ميكند. فعل او را ببينيد، صنعت او را ببينيد، صفت او را ببينيد، يعني رشتههاي مختلف مربوط به حضرت حق در قرآن مجيد مطرح است ( وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ) كه افعل تفضيل احسن است. اين اسماء حسني را كه مرحوم صدوق در ابتداي كتاب توحيد دارد. مرحوم فيض يك كار زيبايي در اين اسماء حسني كرده. در جلد اول علم اليقين كه هر كدام از اين نود و نه تا را يك توضيح مختصري هم داده و بعد راهنمايي كرده كه ما ميتوانيم متصف به اين صفت به اندازه سعه وجودي خودمان بشويم، اگر خدا رحمان است، ما هم ميتوانيم انسان مهرباني از كار دربياييم. اگر رحيم است، ما ميتوانيم انسان رحيمي از كار دربياييم. اگر رزاق است، ما ميتوانيم نانرساني خوبي از آب درآييم. كه شيخ صدوق وقتي روايتش را از پيغمبر (ص) نقل ميكند، پيغمبر(ص) ميفرمايد: «إن لله عز و جل تسعة و تسعين اسما مائة إلا واحدة من أحصاها دخل الجنة» كه صدوق ميفرمايند: منظور شمردن نود و نه تا نيست، احصي يعني نود و نه تا چراغش را در وجودت روشن كن، نه تنها حالا تفكر در خلقت پردهها را كنار ميزند و هر چه رشته شرك است بافته تاريخ بشر اينها را از همديگر گسسته ميكند. در صفات او هم كه انسان مطالعه ميكند بيشتر عاشق ميشود.
يكي از مخلوقات وجود مقدس او، زمين است كه من شب گذشته دنبال اين مسائل در كتابها رفتم. يك قطعه از زمين غير از آنچه كه ديروز عرض كردم باقي ماند و آن اين است كه اين ديگر ثابت و يقيني است كه زمين داراي جاذبه است و با كمك جاذبهاي كه دارد و طبيعي است اجسام رابه طرف خودش ميكشد و اگر جاذبه نبود، اين اجزاء بر سطح زمين ابداً با زمين نميتوانستند كنار همديگر باشند. چرا؟ اگر جاذبه نبود، اجسام روي زمين اگر روي زمين ميماندند كه نميماندند، وزني نداشتند و سنگيني نداشتند و از زمين به فضا پرتاپ ميشدند، يعني تا روي زمين پرتشان ميكرد، اگر جاذبه نبود پرتاپ به اعماق فضا ميشدند بدون بازگشت، يعني ميرفتند و همانجا ميماندند و نابود ميشدند.
يقيناً اگر جاذبه نبود آب درياها يك قطرهاش هم به جاي خود نميماند براي اين كه بدانيد و ميدانيد درياها موقعيتشان در زمين چگونه است زمين كروي است، دور خودش و خورشيد هم ميچرخد. شما يك توپ فوتبال يك توپ واليبال را، يك بادكنك را الآن در ذهنتان تصور كنيد داخل يك انگشتانه خياطي آب بريزيم و توپ را بگذاريم روي زمين بماند كه حركت نداشته باشد و اين انگشتانه آب را بگذاريم روي توپ كه بايستد. حالا روي همين زمين شما توپ را بغلطانيد. به محض اين كه محل انگشتانه آمد اين طرف، انگشتانه ميافتد و آبش هم ميريزد. اين پنج اقيانوس مانند همين انگشتانه است پر از آب و روي اين كره مدور و كروي است و اين كره هم در فضا است. ميلياردها ليتر آب و ميلياردها متر مكعب آب هر شبانهروز يك بار كه زمين دور خودش ميچرخد، اگر جاذبه نبود همه ميريخت در فضا و آبي ديگر نميماند و حياتي ديگر ادامه پيدا نميكرد.
همين هوايي كه اكسيژن را به اصطلاح كربن كه همه موجودات زنده درختان و نباتات نفس ميكشند كه ميگويند: به ضخامت صد كيلومتر دور كره زمين از ابتداي خلقت زمين قرار داده شده، بالاخره ائمة ما در پانزده قرن قبل فرمودند: هوا وزن دارد. سنگيني و جرم دارد. اين را دانشمندان تا قرن هجدهم بلد نبودند بعد كه كشف شد، اين اكسيژن و كربن و هيدرژن داراي اتم و اتم داراي الكترون هستند. اينها خودشان به اصطلاح جسمند، عنصرند. وزن و حجم دارند. اين را زين العابدين (ع) در صحيفه فرمود: «يا من يعلم وزن الهوا» اين چند كيلومتر هوايي كه دور كره زمين است، اگر جاذبه نبود نميماند كه الآن رفته بود و معلوم نبود چند ميليون سال نوري از ما دور شده بود. اگر جاذبه نبود ابرها معلق ميماندند و نميآمدند پايينتر كه باران به مردم برسانند و آب آنها به زمين نميآمد. اين بخشي از منافع زمين است كه براي انسان هم قرار داده شده ( هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ) ولي ميبينيد شش نفر ميليارد نمك خور نمكدان شكن داريم. شش ميليارد روزي خور مخالف روزي دهنده داريم. شش ميليارد خورنده جايز به مطعم داريم و به عطاكننده داريم. اگر بيايند فكر و انديشه كنند اين حقايق را بفهمند، تمام موارد كفر و شرك كنار خواهد رفت.
و اما اختلاف ليل و نهار، اين هم از مسائل مهم قرآن است. چه ميشود كه پديده شب به وجود ميآيد؟ چه ميشود پديده روز به وجود ميآيد؟ اگر زمين به اراده الله به دور خودش نميچرخيد، يعني اين ساعات معين، البته هر كجاي زمين ساعات معيني دارد. شبش و روزش كه اين متعادلترين ساعاتش در عربستان و در مناطق استوايي است كه دوازده ساعت روز و دوازده ساعت شب است. آنها در كل فصول ساعاتشان كم و زياد نميشود. ولي اگر بنا بود دور خودش نچرخد كه خود همين اختلاف ليل و النهار درست است قرآن مجيد مجمل ميگويد، اما در آيات خلقت آسمان و زمين آخر آيه فرمود: ( فَسْئَلْ بِهِ خَبيراً ) يعني تفسيرش را برو از اهل خبره ببين. خود اين اختلاف الليل و النهار اختلاف يعني رفت و آمد.
يك روايتي اهل سنت نقل كردند كه اشتباه هم معني ميكنند «عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ قَوْماً يَرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ اخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَةٌ فَقَالَ صَدَقُوا فَقُلْتُ إِنْ كَانَ اخْتِلَافُهُمْ رَحْمَةً فَاجْتِمَاعُهُمْ عَذَابٌ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ وَ ذَهَبُوا إِنَّمَا أَرَادَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَنْفِرُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَيَتَعَلَّمُوا ثُمَّ يَرْجِعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ فَيُعَلِّمُوهُمْ إِنَّمَا أَرَادَ اخْتِلَافَهُمْ مِنَ الْبُلْدَانِ لَا اخْتِلَافاً فِي دِينِ اللَّهِ إِنَّمَا الدِّينُ وَاحِدٌ إِنَّمَا الدِّينُ وَاحِدٌ» اختلاف يعني درگيريها رحمت است؟ درگيريها كه تا حالا همهاش ضرر بوده. گروه گروه شدن دسته دسته شدن، يك اسلام را به صد جور اسلام درآوردند، اسلام حنفي، اسلام مالكي، اسلام شافعي، اسلام حنبلي، اسلام صوفيه، اسلام آمريكايي اين رحمت است براي امت؟ اين اختلاف يعني رفت و آمد امّت براي تحصيل علم، براي حل مشكلات مردم، براي تشييع جنازه، براي ديدن اقوام اين رحمت است، نه اين اختلافي كه در آن همه دعوا و نزاع و درگيري و طرد و لعن درميآيد. اينها كه عذاب است براي امت، اين اختلاف يعني رفت و آمد شب و روز.
( فسئل به خبيرا) چگونه شب به وجود ميآيد؟ چگونه روز به وجود ميآيد؟ اين گوي عظيم كه در فضا معلق است، سالي يك بار دور خورشيد ميچرخد و هر بيست و چهار ساعتي هم يك بار دور خودش ميچرخد كه هميشه دوازده ساعت با اختلاف مناطق يك طرفش در ساعات محدود رو به خورشيد است، روز است. يك طرفش در ساعات معين پشت به خورشيد است، شب است. شما يك توپي را جلوي لامپ اتاق نگه داريد نچرخانيد، يك طرف توپ روشن است. يك طرف توپ به طرف چراغ نيست، تاريك است. اگر اين گردش دوراني نبود، اين گردش وضعي به قول دانشمندان و خبرهها نبود؛ چهار ميليارد و پانصد سال بود كه يك طرفش طرف خورشيد بود و همه چيز آتش ميگرفت. يك طرف هم پشت به خورشيد بود و همه چيز يخبندان بود. اما اين گردش به دور خودش هميشه يك تعادلي براي كرة زمين و موجودات زندهاش به وجود آورده آن كسي كه اين كره را ساخته عالم به اين بوده كه دور خودش وادارش كند بچرخد و دور خورشيد هم دور بزند كه با دور زدن دور خورشيد چهار فصل پديد بيايد. با گشتن دور خودش روز و شب به وجود بيايد.
شما ليل و نهار را در قرآن از طريق معجم بگيريد. من ديگر منافع روز و شب را و آثار شب و روز را در حيات و حتي منافع معنوي شب را كه خداوند اقلب مسائل معنوي را در ظرف شب تعريف كرده است ( سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى) (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً ) يعني مقام محمود را از دل تَهَجَّدْ شده در ظرف شب درآور ( قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً ) و ( وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ) ( وَ لَيالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْر ) كه طبري سني يك تفسير ده جلدي دارد. من اولين بار اين ليال عشر را در آنجا ديدم كه ايشان فرموده: منظور از ليالٍ عشر دهة عاشوراست. خيلي از مفسران گفتهاند دهه اول ذي الحجه است. اين هم جالب است كه يك سني كه از يك قيل هم نقل كرده كه قسم خدا به اين ده شب، قسم به دهة عاشوراست. در هر صورت يك طرف چند ساعت رو به خورشيد است و يك طرف پشت به خورشيد است. هميشه تعادل برقرار است، نه گرماي كشنده و نه سرماي كشنده. بعد شب بايد باشد كه اثر در موجودات زنده دارد روز هم بايد باشد كه اثر در موجودات زنده دارد.
يك مطلب علمي هم نقل كردند كه شنيدني است. اين كه يقيني است زمين در حوزة جاذبه خورشيد است و گرد خورشيد هم ميگردد. بر اساس اين مسئله طبيعي بايد هميشه نيمي از زمين به طرف خورشيد باشد. در اين گشتن و نيمي به طرف مخالف خورشيد. اگر وضع اين جوري بود نيمي كه رو به خورشيد بود يك جهنم سوزاني بود و نيم ديگرش كه تاريك بود يخبندان كامل بود. ولي قدرت و حكمت وجود مقدس او نگذاشت كه چنين وضعي پيش بيايد در حالي كه دور خورشيد او را ميگرداند، امر هم كرده كه دور خودش هم بگردد. خيلي جالب است كه پروردگار در آيات قرآن تمام نظام عالم خلقت را همين گردشها را گردش به دور خودش، گردش به دور خورشيد را محصول وحي ميداند. يعني تمام اين موجودات متصل به وحي پروردگارند. ( وَ أَوْحى في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها) ( وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُون) يعني وحي در اين عالم خلقت.
انسان اگر وضع موجودات را ببيند، وضع گياهان را ببيند ( أأنتم ) خيلي عجيب است. اين آيه در سوره واقعه ( أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ) واقعاً كار كامل گياه را شما ميكنيد. شما كه فقط ميپاشيد روي زمين و ميرويد. در آن تاريكي زير خاك چه كسي دانه را تدبير ميكند كه بشكافد از دل دانه چه كسي تقدير ميكند كه بخشياش فرو برود و بشود ريشه و بخشياش بيرون بيايد ساقة گندم، خيلي هم سبك است. آن وقتي كه آن بخش بيرون آمدني سر از خاك درميآورد چند گرم مگر وزن دارد؟ چه كسي قدرت به اين ساقه داده است كه عليه جاذبه به اين پرقدرتي اين كره و خلاف جاذبه رو به بالا بيايد. شما هر دانهاي كه ميكاريد بايد كلش جاذبه به طرف خودش بكشد اما چه ميشود؟ چه كسي است كه اين كار را ميكند؟ كدام حكمت است؟ كدام علم است كه وقتي دانه شكافته ميشود اولاً بايد بپوسد. يعني هر چيز را كه لاي خاك كه ميگذارد بعد از مدتي بايد بپوسد، درحالي كه دانهها زنده ميشوند، فعالتر ميشود. يك طرفشان ميآِيد به طرف زمين و يك طرفش بر خلاف جاذبه بالا ميآيد. حالا كرهاي كه وادارش كرده دور خورشيد بچرخد، اگر امر نميكرد كه دور خودش بگردد. يك طرف جهنم سوزان بود و يك طرف هم تاريك بود و يخبندان.
اين حركتي كه براي زمين قرار داده، در هر ثانيه سي كيليومتر دور خودش ميچرخد. اگر اين را بكند سي و پنج كيلومتر، بيست و پنج كيلومتر يعني يا سرعت را بياورد بالا يا سرعت را بياورد پايين، تمام نظام حيات بعد از بالا و پائين رفتن اين سرعت به هم ميخورد، چون سي كيلومتر بشود سي و پنج كيلومتر روز خيلي كوتاه ميشود و شب هم خيلي كوتاه ميشود، موجودات زنده ديگر زنده نميمانند اگر سرعت را بكند بيست كيلومتر، شب ميشود چهل ساعت. روز ميشود چهل ساعت، اصلاً تعادل حيات به هم ميخورد. اما يك كاري كرده كه تمام نقاط زمين عادلانه از سود خورشيد در روز و از سود شب بهره ببرند. اين شب و روز هر كدام (آيَةٌ مِنْ آيَاتِ اللَّه) و نهايتاً مولد للايمان.
خيلي ايمان شيرين است، خيلي شناخت خدا شيرين است، خيلي زندگي كردن با خدا شيرين است، خيلي زندگي كردن با خدا آرام بخش است، خيلي دنبال خدا دويدن سود و منفعت دارد كه در توضيح آيات بعد اين سود با خدا زندگي كردن كه در خود قرآن بيان ميشود، اصلاً شنيدنش و گفتنش خودش براي انسان از عسل واقعاً شيرينتر است.