جلسه 139
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید كتاب خدا يقيناً هنوز دنياي ناشناختهاي است و در تك تك آيات كريمه اين كتاب جاي كار بسيار فراواني است. هر آيه حتي كلماتش، نه جملهاش قابل دقت است. انتخاب كلمات مانند لغت مهاد براي زمين، لغت كفاد براي زمين، لغت وحاج براي خورشيد. استخدام اين كلمات دليل بر معجزه بودن قرآن است. چرا؟ چون با استخدام كلمات خاص، حقايقي از خلقت را ميخواهد در اختيار مردم بگذارد و معلوم است كه آيات قرآن در بخش آفاق نازل شده كسي است كه آفاق را ساخته است نازل شده. كسي است كه آسمانها و زمين و روز و شب و كشتي و باران و باد و ابر كه در آيه صدو شصت وسه بقره آمده ساخته. از اين آيات عادي نبايد عبور كرد، چون چشم عادي با چشم غير عادي خيلي فرق ميكند. يك چشمي كه عادي نگاه نميكند؛ با نگاهش نسبت به آنچيزي كه ميبيند به حقيقتي ميرسد، يا از طريق آن شيء به يك حقيقت ديگر ميرسد و اين در قرآن كريم بينهايت است.
ميليارها نفر از قديميترين روزگار تا الآن، شب اول ماه هلال را ديدند، اما يك نگاه غير عادي و يك نگاهي كه نگاه عقلي است. وقتي هلال ماه را ميبيند، مثل وجود مقدس زين العابدين (ع) است. چه كار ميكند در اين نگاه كه نگاهش تبديل ميشود به يكي از دعاهاي صحيفه سجاديه «من دعائه » زماني كه نظر به هلال كرد حالا كه حضرت با اين نگاهشان در حقايق سفر كردند. غير معصوم هم اگر نگاهش عادي نباشد، به نعمتهاي پروردگار، عادي نباشد به كلمات قرآن، عادي نباشد به چينش اين كلمات، خيلي حقيقت به دست ميآورد. يا در خود اين آيات كه آيينه است، حقايقي را ميبيند. يا به وسيلة اين آيات به حقايق ديگر راه پيدا ميكند، يا نهايتاً به قول اهل حال و اهل دل، كارش به جايي ميرسد كه خود قرآن از خودش به او خبر ميدهد، با او نجوا ميكند.
البته رسيدن به حقايق قرآن هم طبق اين آيه سورة واقعه خيلي كار ميبرد. انساني كه عالم است، ولي گرفتار حجابهاي اخلاقي است، مانع از اين است كه چشم قلبش حقايق آيات را ببيند، لطايف را درك نمايد، اشارات را بفهمد، پيچيدگيهاي علمي و باطن آيات را بفهمد ( لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ ) اين مس، مس عقلي است و مس قلبي است، نه اين كه ميخواهد اعلام بكند كسي كه طهارت ندارد نميتواند مس بكند؟ نه. اينقدر ما ديوانه داريم در اين مملكت و آدم عوضي كه پناهنده به قرآن، به ظاهر قرآن، ماشين ميخرد و با زن و بچهاش كه بيحجاب و بدحجابند، ميخواهد به يك سفر معصيتي برود، قرآن آويزان ميكند. يا خانه ميخرد يك قرآن ميبرد. يا دخترش را جلوي آن همه نامحرم نيمه عريان مينشاند و يك قرآن سر سفره عقد ميگذارد. اين جور مسها را نميخواهد نفي كند اينها كه موجود است اين مس ( إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ ) كه خود اين طهارت كه تضعيف هم دارد، يعني با تشديد آمده دلالت بر طهارت نوعي و طهارت كامل ميكند. طهارت عمل، طهارت دل، طهارت اعتقاد، طهارت اخلاق آن جور بشود، انسان نهايتاً به قول پيغمبر اكرم (ص) كه در اصول كافي آمده؛ چهل روز فقط مال خانقاهها نيست «من اخلص لله اربعين صباحاً» اين تجربه و امتحان شده، اين يك حقيقتي است. «من اخلص لله» از تمام شوائب پاك بشود، شوائب باطني، ظاهري و كارش دقيق باشد. « ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه » من قلبه، يعني بعد از چهل روز به حدي قدرت درك و فهم بالا ميرود كه ( لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَة ) ميشود.
در سوره بقره ميفرمايد: ( وَيُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا ) اين حكمت به طور يقين، من خودم جزء موافقين خواندن فلسفه هستم. يك مدتي هم خصوصي براي چهار يا پنج نفر منظومه ميگفتم. آدم مخالفي نيستم، البته منظومهاي را كه ميگفتم در هر جلسهاي مطالب را ميبردم سراغ آيات قرآن يا روايات اصيل، اگر پذيرش نداشت، رد ميكردم. ميگفتم: اين بخش ديگر فرهنگ بشري است. يعني يادگار فلاسفه و حكما و عرفاي ايران قديم و هند و اسكندريه است كه سازنده اين نوع حكمت آميخته با عرفان فلوتين بوده كه از حكماي مصر است و فورفوريوس در ايران بوده و اين رشته هم از سه هزار سال قبل از ميلاد مسيح به عنوان حكمت و فلسفه پا گرفته، اين را خدا نميگويد كه: هر كس اسفار را خوب بخواند، يا منظومه را خوب بخواند، يا حرفهاي ارسطو را خوب بفهمد، يا حرفهاي افلاطون و يا سقراط را فقط ( أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا ) لقمان شاگرد اينها نبوده، لقمان اهل خلوص و اهل عبادت بوده و با يكي دو تا از پيغمبران خدا هم ملاقات داشته و در درسشان شركت ميكرده ( وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ ) كه شما از اهداف پيغمبر اكرم (ص) همين تعليم حكمت است كه چهار بار در قرآن ميبينيد. يكي در سوره بقره است از قول ابراهيم، يكي در آل عمران است، يكي در سوره جمعه است و يك آيه ديگر هم ( وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة ) كتاب و حكمت، كتاب يعني ظاهر آيات را يادشان بده، حكمت يعني اعماق اين آيات را يادشان بده.
اين استخدام و چينش كلمات و علم حكمتي كه در تك تك اين آيات است، اگر انسان با نگاه غير عادي و با طهارت باطن ببيند، آن وقت ميفهمد كه در اين قرآن چه غوغايي است كه بايد لمعه و رسائل و مكاسب و كفايه را خيلي خوب انسان بخواند. من مخالف با اين كتابها نبودم و نيستم و انسان با خواندن اين كتابها رشد علمي پيدا ميكند، بايد هم بخواند تا به فقه اهلبيت : برسد. اينها همه ابزار و وسيله است، ولي كل اينها به يك گوشه قرآن كريم هم نميرسد، يعني اين هشتاد و چهار كتاب فقهي ما از باب طهارت تا ديات،طهارت، صلاة و صوم و اعتكاف و حج و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و تجارت و مزارعه و مساقات و مضاربه و نكاح و طلاق و ذباحه و لغة و حدود و ديات و قصاص كه همه را شهيد اول، مؤلف لمعه هر هشتاد و دو سه كتاب فقهي را در اين لمعه جمع كرده و در شرحش هم آمده. در كل قرآن از شش هزار و ششصد و شصت و چند آيه، پانصد آيه فقط مربوط به احكام عملي است، ولي بقية آيات علم و دانش و رشد و بصيرت و آگاهي و بينش است به شرط دقت و طهارت.
يك نگاه غيرعادي غير معصوم را ببينيد، ميلياردها نفر هلال را نگاه ميكنند، حافظ هم نگاه ميكند. اين نگاه چقدر نگاه زيبايي است و چقدر اين نگاه حكيمانه است. هلال ماه را ميبيند ولي پي به يك حقيقت ديگر ميبرد، يعني هلال را آيينه قرار ميدهد براي فهم يك حقيقت ديگر، گاهي انسان هلال را نگاه ميكند، آيينهاش ميكند براي توحيد نگاه كردن جمال ازلي و ابدي و زيباي بينهايت حضرت حق. گاهي هم انسان نگاه ميكند و به يك حقيقت ديگر انتقال پيدا ميكند.
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
ببينيد چقدر تشبيه زيبا است. اين فضاي بيكران را به صورت يك زمين كشت ديدم. داس مه نو هلال را كه كاملاً شكل داس دارد آن را هم ديدم
مزرع سبز فلك ديـدم و داس مـه نـو يادم از كِشتة خويش آمد و هنگام درو
كه من براي آخرتم چه كاشتم و همان را بايد درو كنم، دروغ بكارم، راست و صدق در نميآيد. تهمت بكارم، تعريف درنميآيد، زنا بكارم، ازدواج در قيامت درنميآيد، با هور العين، عرق و شراب بكارم، شراب طهور از آن درنميآِيد، هر چه كاشتم همان را بايد درو كنم اين است كه اگر حتي كتاب خدا يك پشه را مطرح كرد، كتاب خدا الاغ را مطرح كرده در سوره نحل ( الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَميرَ ) قاطر و اسب را مطرح كرده؛ همين كلمات عمقش رسيدگي بشود، يعني انسان بيايد خلقت الاغ قاطر را و جايگاه اينها را در زندگي بفهمد، ميبيند همه به طرف توحيد حركت ميكنند، يعني ميخواهد با تك تك اين لغات و با جملاتي كه با اين لغات به وجود آمده، فقط غير خدا را نفي نمايد در اعتقاد و خدا را جلوه بدهد، تك تك اين لغات براي تحقق لا اله الا الله است.
چون عيب بيشتر مردم ما اين است كه اهل توحيد و خداشناس نيستند، به اين علت وابسته به پروردگار نيستند، وابستگيشان به غير خدا خيلي شديد است. بيشتر آنها به گندم و جو و انگور و انعام و طلا و نقره وابسته هستند كه ميدانند خدا گفته؛ اين نه برنامه زكات دارد، با كمال شجاعت نميدهند. اين عيب است، ولي معلوم ميشود اين وابستگي بسيار ضعيف است، يعني چراغ توحيد در دل بيشتر مردم همين روشنايي سر كبريت است. اصلاً حرارتي ندارد، از اين شعلة ضعيف كه در دل سوسو ميزند كاري بر نميآيد، لذا ميبينيد اينها را وارد عمل، خصوص در امور مالي نميكند، نماز پولي نيست، خيلي مردم سختشان نيست به آنها ميگوييم: نماز بخوانيد ميخوانند، اما به آن كشاورزي كه نماز ميخواند و امسال ده ميليون زكات به او تعلق گرفته بگوييم: زكات، ميگويد: آقا نميدانيد در اين بيابانها چقدر عرق ريختم و چقدر آفتاب خوردم، دختر دارم و پسر دارم. بالأخره خودش را توجيه ميكند كه از زير بار پرداخت زكات بيرون برود.
اينها دينشان بيشترشان دين تكه تكه است، هماني كه قرآن خيلي با آن مخالف است (وَ غَرَّهُمْ في دينِهِم ) يعني دين را قطعه قطعه كردند. آنجايي كه نه احساس ميكنند چيزي از آنها كم نميشود، پاي پول هم در كار نيست، به دين عمل ميكنند. روزه كه پولي نيست، نماز كه پولي نيست؛ اما عبادات پولي ميگويي: ده دفعه به تو حج واجب شده ميگويد: آقا ما را رها كن .پولمان را از ايران ببريم و شكم اين عربها را پر كنيم. نه، من نيستم. يا زكات بده يا خمس بده توجيهات عجيبي هم ميكنند. اين جمله را ما زياد ميشنويم كه ما زحمت كشيديم پول درآورديم حالا با دست خودمان برويم قم بدهيم به اين آخوندها بخورند كه چي يعني عمق بين نيستند كه با پول اندكي كه به حوزهها دادند، چه سود كلان غير قابل ارزيابي به آنها برگشت ميكند. با پولي كه به حوزهها دادند، بعد شيخ طوسي نصيبشان شده، شيخ مفيد، علامه حلي، شيخ انصاري، مرحوم نائيني. مفسريني مثل طبرسي، حكماي بزرگ، اينها را حساب نميكنند كه پول اندكي به اين حوزهها داديم و ميلياردها تومان جنس معنوي به شما برگشته، به شهرهايتان برگشته. اگر ناموستان، دخترانتان، پولهايتان و آبرويتان حفظ شده از بركت همين آخوندها حفظ شده. اينها آمدند به مردم حلال و حرام را تعليم دادند كه كسي دست به دختر تو دراز نكند، كسي زن شوهردار تو را برندارد ببرد، كسي مال تو را ندزدد، غصب نكند، اگر همه چيزت محفوظ است، براي همين پول بسيار بسيار اندكي است كه به حوزهها دادي و اين جور مسند معنوي برگشته است.
هر لغتي در قرآن ميبينيد، حالا عمق خود لغت يا كاربردش، در هر صورت حركتش به طرف توحيد است. خداوند بنا ندارد تفصيل مسائل آفاق و انفس و كتاب وحي را بيان كند. راهنمايي ميكند، بعد هم ميگويد: ( فَسْئَلْ بِهِ خَبيرا ) تفصيلش را ميخواهي، برو از آگاهان بپرس، ولي بايد دقت كرد، بايد ارزش داد، بايد اهميت داد.
از جمله مسائلي كه به عنوان آيهاي از آيات كتاب آفاق براي علاج شرك و طلوع توحيد آورده مسئله باران است، همين باران ( ٍما أَنْزَلَ اللَّهُ ) الله آورده كه باران، كار غير من نيست. همين باران را ببين تا خورشيد توحيد در قلبت تجلي كند و بدانيد كه كسي در اين عالم كارهاي نيست. هر كار مثبتي انجام ميگيرد، به هدايت اوست و هر كار منفي به تقصير عامل كار است. ( ٍما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّة) باران ميآيد و زمين را زنده ميكند، بعد از اين كه مرده بود فعالش ميكند. اين همه گياه و باغ و باغستان به وجود ميآيد. با زنده شدن زمين و با هر جنبندهاي كه سفرهشان آماده كردند، در زمين پخش ميكنم. بثّ يعني پخش كردن.
اما باران، اين آبهايي كه روي زمين است ديگر ثابت شده بر اثر حرارت خورشيد بخار ميشود و چون بخار سبك است و ذات بخار ميل به صعود است، يعني بالا ميرود اين هم از عجايب است كه بر ضد جاذبه، بخار خودش را از زمين آزاد ميكند و بالا ميرود، به طبقات سرد بالا كه ميرسد بخار تبديل به ابر ميشود، يعني تراكم پيدا ميكند. ابر، دريايي از آب را در دل خودش دارد، حال اگر باران نميباريد، چه فاجعهاي پيش ميآمد. اگر باران نميآمد، قنات از كجا، چشمه از كجا، رود از كجا؟ اين اندازهگيري چقدر حكيمانه است! چه مقدار حرارت از خورشيد بايد بيايد به درياها بتابد كه اين را بخار كند حرارت اينقدر بالا نباشد كه آب درياها شروع به جوشيدن كند. اگر قل قل ميكرد، خيلي زود از بين ميرفت بايد حرارت به اندازهاي برسد تا باران به وجود بيايد. اگر ميل به صعود را خدا به بخار نميداد، بخار بلند ميشد؟ ولي روي آب ميايستاد، باز چه فاجعة عظيمي به وجود ميآمد. اگر جاذبه، باران را از بالا به طرف خودش نميكشيد كه بيايد روي زمين از ابر وقتي باران ميچكيد، همه ميرفت در فضا و سرگردان ميماند. اگر زمين جاذبه نداشت چگونه باران به زمين ميرسيد؟ اگر باران بيش از اندازه ميباريد، همة سودش تبديل به زيان كامل ميشد، يعني بيش از اندازه و در زمان بيشتر، تمام مزارع را آب ميبرد،تمام باغها را آب ميبرد، تمام خاكهاي قابل كشت را با خود ميبرد. دريا و اين لايه قابل كشت، اگر از بين ميرفت تمام موجودات زنده از بين ميرفتند، ولي چهار ميليارد سال است باران ميآيد، لايه را نشسته ببرد. با اين پستيها و بلنديهاي زمين. چون هر چه جنس در سرازيري باشد توان رفتنش خيلي بيشتر است، ولي اين خاك با ضخامت خاصي كه دارد براي كشت تا حالا شسته نشده و نيست، برود.
اين علامت حكمت و عدالت و رحمت نيست كلّ مسائلي كه مربوط به باران است. از عجايب ديگر آب؛ تمام آبهاي شيرين مثل آب باران، آب رود، آب جويبار، آب چشمه، آب قنات كه در ايام نيسان خود باران نيسان باران و آب مفيدي است كه ائمه فرمودند: بگيريد و دعاهايي هم دارد، بخوانيد شفا است. در روايات بحارالانوار، باب باران كه خدمت امام صادق (ع) در مكه عرض كردند؛ يك هماتاقي ما به شدت مريض شده دارد ميميرد و همه ما را غصهدار كرده. حضرت فرمودند: خيلي غصه نخور، امروز باران شديدي ميآيد، ظرفي برداريد و ببريد مسجد الحرام، باران كه روي بام مسجد باريد و از ناودان سرازير شد، آن آب تميزش را بگيريد و بياوريد به مريضتان بدهيد خوب ميشود. «الْمَاءُ سَيِّدُ الشَّرَابِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» باران خوردني است، آب چشمه گواراست، ماء معين، آب جويبار، آب آبشار و آب قنات. همه اينها از آب شور نشأت گرفتند، يعني كل اينها از آب درياست و آب دريا شور هم است و ميلياردها سال است اين همه نمك ميرود از زمين چون توليد نمك ميشود. در كره زمين اين همه نمك ميرود در دريا ولي شورتر نميشود، يعني اين تناسب چگونه برقرار شده؟ چه كسي برقرار كرده؟ بت بيجان است؟ بت جاندار است؟ قدرت امريكاست؟ قدرت اروپاست؟ قدرت خودمان است؟ چه كسي اين تناسب را برقرار كرده كه هر سال ميلياردها تن نمك به دريا اضافه ميشود ولي شوري آب زيادتر نميشود. چه كار ميكند كه اين آب شور در همه منابع شيرين ميشود، يعني كار تصفيه و تطهير انجام ميگيرد. نمك اين آب در باران و در چشمهها گرفته ميشود و اگر هم گرفته ميشود، او دارد ميگيرد، او تقطير ميكند، او تصفيه ميكند، تا براي كل خورندگان از انسان و حيوان قابل استفاده باشد. اگر اين آب همه شور بود و ميريختيم پاي درختان و گندمها و نخودها و لوبيا و سيفيجات همه خشك ميشد. بپرسيد از وجود مقدس او اين دستگاه و تقطير و آب شيرين كن تو، كجا نصب شده؟ اصلاً در عالم بالا كجاي ابرها اين كارخانه را نصب كردي؟ در بخار كجا نصب كردي؟ در قناتها و در رودها كجا نصب كردي؟
يك مطلب ديگر درباره آب ( ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ ) اين هم خيلي مهم است. ما اين مسئلة آب را روي منبر به مردم به اين شكل انتقال بدهيم، مقداري نسبت به توحيد نزديكشان ميكنيم كه اگر اين آب نبود به باغها و كشاورزي بدهيد يا شور بود يا تلخ بود، چه كار ميكرديد؟ عجيبتر اين كه فقط كار خداست. خورشيد با اين حرارت كه به آب ميتابد بخار بالا ميرود، اما خيلي آبها همان اندازه حرارتي كه به دريا ميتابد به آن ميتابد بخار نميشود. يعني در يك زمان در يك نقطه دو تا كار ميكند، هم آب بخار ميشود و هم نميشود. اگر همة آبها بخار ميشد ديگر از آب چشمهها و قناتها چيزي باقي نميماند. آبها بخار ميشد و ميرفت. آنها كه مثل اقيانوسها نيست كم و محدود است. پس باران طبق گفته خودش آخر آيه ( لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) كه باران و آب را ببينند و تعقل كنند و تمام مظاهر شرك را پاك كنند و قلبشان را افق تجلي لا اله الا الله بكنند، با حرارتي كه بتواند آنها را به فضاي عمل بكشد. اين ايمان سر كبريتي نباشد.
ميگويند؛ به ملانصرالدين گفتند: اگر شب تاريك بروي تك و تنها در قبرستان يك دور بزني، ما يك شام حسابي به تو ميدهيم. گفت: ميروم. گفتند: نميترسي؟ گفت: نه از چه بترسم. يكي را هم گماردند ببينند ميرود يا نه، بالاخره لباس پوشيد و نيمه شب رفت و يك دوري در قبرستان بدون ترس و لرز زد و برگشت. فردا به رفقايش گفت: ما كي شام بياييم؟ گفتند: ما گفتيم شب تاريك جنابعالي ديشب كه رفتي در قبرستان در ده يك چراغي روي پشت بام روشن بوده، به آنجا مقداري نور ميداده و شامي از ما طلب نداري، تو بايد به ما شام بدهي. گفت: باشد. همين امشب همهتان بياييد. گفت: چند نفريد. گفتند: بيست نفر. آمدند و ساعت نه شد، ساعت ده شد، ساعت يازده شد، گفتند: چرا سفره نمياندازي؟ گفت: غذا دارد ميپزد. گفتند: مگر غذا را دير گذاشتي؟گفت: نه، صبح تا حالا گذاشتم. خودتان بياييد ببينيد، آمدند ديدند، يك ديگ بزرگي روي اجاق و يك شمع كوچكي هم زيرش روشن است. اصلاً آب هنوز داغ نشده. به او گفتند: بيشعور! با اين شمع كه آب هم جوش نميآيد. گفت: چرا چراغ موشي كه روي پشت بام ده به قبرستان نور بدهد، ميخواهيد اين شمع به اين نزديكي غذا را درست نكند.