جلسه 140
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید اين كه قرآن كريم در بيش از هفتصد آيه مردم را دعوت ميكند به مطالعه و تعقّل و انديشه در سه كتاب؛ كتاب آفاق و انفس و كتاب دين، كه قرآن مجيد است؛ فقط به خاطر اين است كه بيماري بسيار خطرناك شرك را از طريق سوزاندان ريشه جهل معالجه بكند و قلب مردم را و دل مردم را و قدرت فهم و درك مردم را توجّه به توحيد بدهد و علاقه و محبّت به حضرت حق را، چراغش را در دل مردم روشن بكند و از اين طريق زمينه تسليم شدن به پروردگار و عمل به خواستههاي او را كه همه آنها به نفع دنيا و آخرت مردم است، فراهم كند.
انصافش اين است كه هر كه وارد در تحقيق اين سه كتاب شود و عقل و فهمش از خواب بيدار نشود و در باطن خودش چشم خدابين پيدا نكند بايد عيب و علت را در خودش جستجو كند. البته بعد از اين كه انسان علم به خدا پيدا كرد با دقت در آيات قرآن و سخنان انبياء و ائمه، يا از طريق تحصيل يا از طريق سمع دلش به پروردگار عالم گره ميخورد و افق ظهور ايمان ميشود و از علم بالله سفر ميكند به ايمان بالله. چون علم بالله موتور سفر نيست، خيلي از دانشمندان گذشته و امروز عالم، علم بالله داشته و دارند اما روش و حركات و منششان كالانعام است يعني وارد دايره تكاليف نشدهاند و نميشوند و به آن معنا تسليم پروردگار و فرهنگ حضرت حق نيستند.
خداوند متعال هم هيچ جاي قرآن ندارد كه وقتي عالم به حقايق شديد بس است و متوقف بشويد. از علم بايد آمد سراغ عشق و محبت و ايمان، از آنجا هم خودبهخود انسان ميرود سراغ عمل و انجام تكاليف. تمام مشركين مكه كه با پيغمبر (ص) درگير بودند اگر تعجب نكنيد عالم بالله بودند اين را خود قرآن ميفرمايد: به پيغمبر اكرم(ص) از اين متوليان سيصد و شصت بت سؤال بكن (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض) اينقدر عقل دارند كه جواب ندهند خالق و به وجودآورندة اين افلاك و اين آسمانها، اين بتها هستند هيچ بتپرستي اين را نميگويد. هيچكدامشان نميگويند خالق سماوات و ارض و ما في السموات و الارض بتها هستند. با كمال قاطعيت چون هم نون تأكيد ثقيله دارد آيه هم لام جواب قسم دارد (لَيَقُولُنَّ اللَّه ) حتي اسم اصليش هم ميگويند مثل كمونيستها نميگويند ماده. كمونيستها ميگويند ماده ولي تمام صفات خدا را براي ماده هم در كتابهايشان بيان ميكنند. ميگويند: مادهاي كه بوده به وجودش نياوردند. مادهاي كه خواهد بود، مادهاي كه شكل ندارد، مادهاي كه رنگ ندارد، مادهاي كه حدود ندارد و هيچ پيغمبر كمونيستي هم نتوانسته است غير از اين را تعبير بكند و ذات اين ماده ابدي و ازلي و بيرنگ و بيبو و بدون محدوديت چيست؟ نهايتاً معلوم ميشود با ما خداپرستان دعوايشان دعواي لفظي است ما ميگوييم الله، الله را هم ميگوييم ازلي است ابدي است رنگ ندارد، بو ندارد، شكل ندارد، حدود ندارد، عين همينها را هم آنها ميگويند ولي ما ميگوييم الله به تعليم خود پروردگار و انبياء :. آنها چون با خدا و انبياء كاري ندارند شناسنامه خدا را اسمش را گذاشتند ماده.
يكي شوخي ميكرد حتي نر هم نميگويند به خدا ميگويند ماده. مانند هماني كه شوخي ميكرد ميگفت حتي قوانيني كه در دنيا حاكم است حتي در مملكت خودمان بيشترش ماده است يك دانه قانون نر نيست. ماده دوازده، ماده هجده، ماده صد و بيست و چهار ماده خيلي دارد براي همين كار پيش نميرود.
اين خيلي مهم است اين آيه يعني مكه منكر خدا نداشته است حتي سر اسمش هم دعوا نداشتند با پيغمبر (ص) . حتي اسم حضرت حق را صحيح ميگفتند ( وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ) به آنها بگو اين هياكل چيست در اين كعبه سيصد و شصت تا برپا كرديد. جواب ميدهند ( هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه ) يك فرهنگي بوده كه من تاريخ به وجود آمدن اين فرهنگ را پيدا نكردم اولاً چه كسي پايهگذارش بوده بعد هم از چه مملكتي شروع شده كه اين فرهنگ در هند الان بسيار پرقدرت است. در اين فرهنگ ميگويد جهان يك روح ندارد به نام خدا، به نام اهورمزدا، همة كارها دست خدا نيست. عالم خدا دارد ولي يك ارواح نامرئي هستند كه هر كدام در اين كارگاه آفرينش كاري دستشان است يك روح مربوط به فصول است، فصل بهار به وجود آمدنش به خاطر آن روح است، تابستان همينطور، زياد شدن آب و همة امور طبيعت بعد آمدند اين متوليان، اين مكتبها نه تنها شرك را به مردم، شكل اين ارواح را هم تحميل كردند. براساس آن شكلسازيها بت درست كردند كه احترامي كه به اين بتها ميكنند چه در قديم و چه در زمان حال، نه اين كه عقيده داشته باشند اين هيكل در اين عالم دارد كار ميكند. ميگويند: اين شكل نمايندة آن روح است، نماينده آن قدرت و آن انرژي است. ما كه قرباني ميكنيم، طلا و نقره براي بت هزينه ميكنيم، سجده ميكنيم آن روح از ما خوشش ميآيد بعد روح باران به وقتش باران زياد ميدهد روح هوا به وقتش هواي متعادل ميدهد، روح ولادت به ما دختر ميدهد، روح ولادت به ما پسر ميدهد و اين را اينقدر فرهنگسازي كردند كه حتي دانش امروز هم از پسش برنميآيد و نميتواند علاجش بكند.
من يك زماني در لندن به سفارت گفتم كه از معبد هنديهاي لندن يك وقتي بگيريد من بروم آنجا را ببينم، بزرگان هندو را ببينم. وقت گرفتند و آنها هم وقت دادند و من با همين لباس هم رفتم. يك معبد بزرگي بود در يك منطقه خوب لندن منطقه گرانقيمت كه خود انگلستان و آمريكا اصرار شديدي به بقاي اين مكاتب دارند عليه اسلام، يعني به هر شكلي كه بتوانند تمام مكاتب انحرافي را حفظ ميكنند و اگر ببينند يك جا دارد شل ميشود يك مكتب انحرافي ميسازند. انگلستان سه تا مكتب را يك روز با هم ساخته است در يك زمان در دويست سال پيش. مكتب قادياني را در هند در دل مسلمانان هند يكي را عَلَم كردند با محاسن بلند تا روي ناف به نام احمد قادياني چون ديدند هندوها عليه استعمار انگلستان و مسلمانان شبه قاره دارند حركت ميكنند انصاف هم بخواهند به خرج بدهند بايد بگويند انقلاب هند و پيروزي هند بر انگلستان كه كل هند را خورده بود معادن هند را خورده بود، و مردم هند را بردة خودش كرده بود مديون مسلمانان است. شما كتاب نهضت اسلام در هند را بخوانيد آنجا كاملاً توضيح داده شده ترجمه هم شده. ببينيد مسلمانان چقدر تأثير داشتند در آن انقلاب حتي روزي كه هند پيروز شد و اولين روز جمهوري هند شروع شد و گاندي به رياست كل هند انتخاب شد كه آن زمان هند هفتصد هشتصد ميليون جمعيت داشت همه هم پاي راديوها بودند كه سخنراني گاندي را در اين پيروزي گوش بدهند من متن سخنرانياش را دارم در تهران.
هفت هشت دقيقه بيشتر سخنراني نكرد به مردم هند گفت از كار من شگفتزده نباشيد من كاري را اختراع نكردم من انقلابي را پايهگذاري نكردم، من همان كاري را براي هند كردم كه حسين بن علي (ع) در مقابل ستمگران زمانش كرد. گفت: اين انقلاب الگوبرداري شده از ابيعبدالله الحسين (ع) است اين درس را ما از او گرفتيم گاندي خودش هم هندو بود.
انگلستان قيام مسلمانان را ديد فوق العاده دارد كار ميكند در وزارت خارجه مكتب قادياني را در دل مسلمانان هند ساخت اين قدر هم براي احمد قادياني تبليغ كرد كه بدنة عظيمي از مسلمانان اهل سنت را به شدت ارادتمند او كرد، به عنوان نمايندة خدا جايش انداختند، به عنوان نمايندة قرآن و پيغمبر (ص) جايش انداختند. خوب كه زمينهسازي شد آن وقت به احمد قادياني گفتند حالا آمادگي در ملت اسلام در شبه قاره پيدا شده فتوايت را بده كه ايشان هم فتوا داد به تك تك مسلمانان دادند كه امروز جنگ با انگلستان حرام است و هر كس وارد جنگ با اينان بشود اهل دوزخ است مردم مسلمان ساده بيسواد با آن ارادتي كه ساخته بودند ببينيد چه بدنة عظيمي را از جهاد و مبارزه جدا كردند و همان زمان يك مكتبي را براي شيعه در دل شيعه ساختند به نام بهائيت. شيخ احمد احصائي مؤسس شيخيه كه ميگويند از شيعيان احصاء عربستان بوده اصلاً تاريخ روشني ندارد يعني يك انسان مرموزي به نظر ميرسد كه با نوشتن شرح زيارت جامعة كبيره و غلوّها و افراطها زمينهسازي كرد براي پديدآمدن شيخيه كه وزارت خارجه انگليس پله پله آمد بالا و بعد شيخ احمد، سيد كاظم رشتي كه در رشت هيچ كسي از گذشتگان رشت اصل نسبي برايش نميشناخته و رشتيها نميدانستند اين كيست و در درس او كه بدتر از شيخ احمد احصائي بود در غلوّ، سيد علي محمد باب عَلَم شد و آقا محمد كريم خان پسر ظهير الدوله كرماني كه بخش عظيم شيخيه را آقا محمد كريمخان عَلَم كرد در كرمان و كارش هم گرفت كه اين مكتب را تا حدود يزد و مناطق آذربايجان و تا مناطق كوير و حدود بندرعباس و سيرجان و آبادة شيراز رساند و يك بدنة عظيمي را از تشيّع متعادل صاف جدا كرد و ميدانيد يك ملتي كه تفرقه پيدا بكنند و يكي نباشد چه ميشود! ما ميگوييم جنگ با استعمار واجب است رهبر يك بدنه بگويد حرام است، رهبر يك بدنه بگويد نه مرجعيت اصلي در اسلام ندارد، بك بدنه بگويند كه ولايت فقيه مسئله مندرآوردي است هي تكه تكه از اين بدن وقتي قيچي بشود و ملّت گوشت قرباني بشوند ضعف در آنها ايجاد ميشود (وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ ) در سوره انعام است.
وقتي از راه من بيرون رفتيد و وارد جادههاي ديگر شديد تكه تكه ميكنم شما را و بعد آن وقت با دشمن نميتوانيد براي پيروزي درگير بشويد. اينجا بهائيت را عَلَم كردند كه از دل شيخيّه درآمد و در عربستان هم محمد بن عبدالوهاب را عَلَم كردند كه من يك عكسش را گير آوردم خيلي هم عربستان ميكوشد اين عكس پخش نشود ولي پخش شده، كه با لباس هخامهاي يهود و با آن عرقچين كوچك و نوع سر از او عكس گرفته شده كه اين عكس خيلي حرف دارد. بعد هم خود آل سعود البته كتابهايي كه در لبنان دربارة اجدادشان چاپ شد خريدند و همه را نابود كردند و نگذاشتند دوباره چاپ بشود اينها در جدّ ششم هفتمشان يهودي بودند لذا ميگويند ما عربها اگر از فرزند اسماعيل باشيم كه هستيم و يهود فرزند اسحاق ما با اسرائيل عموزاده هستيم و جنگي نداريم. اين حرف دولت عربستان است نه اين كه علني كند قادياني در هند بهائيت در ايران وهابيت را در عربستان و شيخيگردي قبل از بهائيگري همانجور تكه تكه كردند كتابهاي شيخيه را بخوانيد ميگويند كه جهان بر پايه چهار ركن است ركن اول خداست ركن دوم پيغمبر است ركن سوم امام است ركن چهارم هم رهبر شيخيه است كه همان زمان آقا محمدخان كرماني را آقا محمد كريمخان رئيس شيخيه را كه ثروت عجيبي هم داشت، او را ميگفتند ركن رابع و عجيب هم به او وابسته بودند و هستند كه كتاب شرايع را ديديد ركن ركن است.
ميگويند: يك كسي آمد پيش شيخ انصاري گفت: نظر شما در مورد ركن رابع در كرمان چيست؟ گفت: من نظري ندارم، صاحب شرايع محقق عنوان كردند «الركن الرابع في النجاسات»
( ُوَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ) همه اين حرفها را زدم براي اين كه عنايت كنيد همه علم بالله دارند ولي خدا اجازه نميدهد ما در علم بالله متوقف بشويم همين كه بدانيم عالَم كارگردان دارد اين كافي نيست بايد رفت سراغ ايمان، از علم سفر به ايمان كرد يعني به وابستگي به تكيهدادن به مأمن امن، كه فرهنگ وجود مقدس او اين است كه در اين آيات توجه ميدهد به توحيد و دفع شرك.
من وقتي وارد معبد هندوها در لندن شدم روبهروي در ورودي آخر سالن يعني شمال سالن يك تختهكاري زيبايي بود بالاي ده مجسمه در قفسههاي اين تختهكاري بود كه همه ميرفتند دور اين تختهكاري كه ده تا مجسمه بود طواف ميكردند هم كساني كه وارد ميشدند با تمام بدن ميافتادند به خاك و حتي گريه ميكردند و ناله ميزدند كه من از آن كارگردان معبد پرسيدم اينهايي كه ميافتند روي خاك چه كساني هستند مثلاً ميگفت: اين دكتر فيزيك است، اين استاد شيمي در كمبرينج است، اين شش تا زبان بلد است يعني ببينيد استعمار از گذشته و بعد كه افتاد دست انگليس و بعد كه افتاد دست آمريكا چه كار كردند كه مهندس عالم دكتر عالم ميآيد در مقابل مجسمه با تمام وجود ميافتد گريه ميكند و متوسل ميشود.
هند دو سه تا رئيسجمهور قبل از اين داشت كه من عكسش را در روزنامهها ديدم هميشه يك ليوان در جيب اين رئيسجمهور يك مليارد آدميزاد، رئيسجمهور انسان عالم و دكتراي فلسفه وجود داشت هميشه اين ليوان در جيبش بود تا يك جا ميديد يك گاو دارد بول ميكند رئيسجمهور ميدويد با شوق ليوان را ميگرفت زير بول گاو پر ميكرد و ميخورد چون گاو مقدس است.
سنايي حرف جالبي دارد ميگويد مقام نبوت مقام مادون توحيد است ميگويد اين هنديها را ببينيد كه نوح را كه مقام نبوت مادون توحيد دارد به پيغمبري قبول ندارند گاو را به معبود بودن قبول دارند ديگر شستشوي مغزي از اين بدتر نميشود.
در اين تحميل فرهنگها و به باور دادن مردم و اين كه خط عبادت خدا را نه اعتقاد به الله، اعتقاد به الله را نتوانستد كور بكنند لذا همه بتپرستان جوابشان به پيغمبر اين بود ( لَيَقُولُنَّ اللَّه) اما شرك در عبادت كه راه ورود هر گونه فساد در اين را باز كردند و وقتي افتاد دست استعمار انگليس و امريكا به شدت از اين خط شرك چه در هند، چه در كشورهاي اسلامي محافظت كردند و من با مطالعهاي كه در كتب اهل سنت دارم با يقين صددرصد به شما ميگويم كه عامل ترويج و عامل رشد و عامل گرفتن نيرو براي شرك در روزگار ما پايهگذارانش اهل سقيفه بودند اين بلاي جهاني و تاريخي را آنها سر مردم دنيا درآوردند يعني ارث سقيفه حدود چهارصد سال پيش رسيد به انگلستان چون در دينسازي از همة استعمارگران او هنرمندتر بود اغلب اين دينهاي ساختگي از انگلستان درآمده وقتي ميديدند كه آن فرهنگ دارد ضعيف ميشود پشتوانه درست ميكردند فقط براي اين كه اين پيكرة ملتها تكه تكه بشود فتواي ضد در آنها درست بشود اينها مشغول غارتگريشان بشوند و هنوز هم رها نكردند ميبينيد در دنيا چه كشتاري ميكنند هر كجا كه ببينند مردم عليه اينها بيدار شدند يعني دارند از فضاي شرك ميآيند بيرون شرك اين روزگار اين است كه اگر امريكا نباشد ما نميتوانيم زندگي كنيم، اگر انگليس نباشد ما نميتوانيم زندگي كنيم، اگر صنعت ايتاليا و آلمان نباشد ما نميتوانيم زندگي كنيم بنابراين بايد با همة اينها بيعت كنيم و بسازيم و درگير نشويم.
آيات تمام اين بتها را ميخواهد بزند كنار و توجه مردم را به حضرت حق بگرداند و آئين توحيد را در دل مردم استوار بكند اينقدر كه مردم توانستند با مطالعه عاشق خدا بشوند يا ما توانستيم از طريق منبرها مردم را عاشق خدا بكنيم كه به نظر من امروز در منبرهاي محرم و رمضان و صفر سخن گفتن از خدا و توحيد او و كارهاي او و صنعت او و فعل او و رحمت او به بندگان از اوجب واجبات است.
وقتي انسان در اين آيات دقت ميكند آيات كتاب آفاق و انفس و خود قرآن مجيد همهاش زيبائي ميبيند عالم عاشق ميشود يعني عالم مؤمن ميشود يكي از آيات كتاب حق باد است «رياح» كه در قرآن مجيد زياد اين كلمه آمده است و با لغت و مصدر تصريف در قرآن آمده يعني گرداندن، يعني باد يك جا نميماند چون اگر باد را مأمور ميكرد در يك نقطة كرة زمين بماند و سفر نكند تصريف نداشته باشد، اولاً نود درصد از ميوهها به وجود نميآمد يعني هر كجا كه باد نداشت اولاً آب نداشت. هركجا باد نبود آب نبود و هر كجا باد نباشد اگر هم آب باشد بر فرض يك جايي يك كشوري باد ندارد ولي آب دارد حالا فرض بكنيد كه كشور كنار دريا است اينها هم ميتوانند مثل هلند تمام كشور را كانال بزنند. هلند كل زمينش و كشورش پائينتر از درياست اينها از قديم تمام كشور را كانال كشيدند آبها را كه بالاتر از زمين بود جريان دادند آب الان پائينتر از كشور هلند است. من آن كانالها را ديدم بر فرض كه حالا آب باشد ولي باد نباشد قطعاً نود درصد ميوه به وجود نميآيد اگر جايي بر فرض آب باشد باد نباشد گرما همه را ميكشد اگر باد نباشد سرما همه را ميكشد. كه حالا پيوندهاي اين باد را با آب با گرما با سرما به خواست خدا روز دوشنبه براي شما شرح ميدهم ان شاء الله.