خدا آفريننده ندارد، زيرا موجودي نيازمند به آفريننده است كه ممكن الوجود و پديده باشد، يعني قبلاً وجود هستي نداشته و براي پديد آمدن نياز به پديد آورنده داشته باشد، ولي خدا اين گونه نيست، يعني او ممكن الوجود و پديده نيست، بلكه واجب الوجود و ازلي است و هستي را دارا است و نياز به بخشندة هستي ندارد. پس هستي مخلوقات از خدا است، ولي هستي خدا از چيزي ديگر نيست، بلكه او خود داراي هستي و بلكه عين هستي است و موجودي كه چيزي را داشته باشد، ديگر در داشتن آن نياز به ديگري ندارد.
شوري هر چيز از نمك است، ولي شوري نمك ذاتي است، يعني ذاتاً شور است. چربي همه غذاها از روغن است، ولي چربي روغن ذاتي است.
هستي همة مخلوقات از خدا است، ولي هستي خدا ذاتي است. به ديگر سخن: خدا عين هستي است و موجودي كه عين هستي است و خودِ هستي است، خالي از هستي نيست تا نيازمند به هستي بخش باشد. چيزي نيازمند هستي بخش است كه هستي نداشته باشد، اما خداوند ذاتش هستي است و ذاتش وجود است.
از طرف ديگر اگر خدا مانند ساير موجودات نياز به علت پدپد آورنده داشته باشد، لازم مي آيد جملگي جهان معلول بدون علت باشد. واضح است كه معلول بدون علت امكان ندارد. پس براي اين كه همه آفريده ها بدون علت نباشند لازم است از خدايي سرچشمه گرفته باشند كه معلوليت در او راه نداشته باشد.
اگر قرار باشد كه خدا نيز علتي داشته باشد و كسي او را به وجود آورده باشد، ديگر خدا نخواهد بود، بلكه موجودي كه او را به وجود آورده، بالاتر از او است و او مي تواند خدا باشد. در هر حال بايد به موجودي برسيم كه ديگر نياز به هيچ كس و هيچ چيز نداشته باشد و همان خدا است وگرنه جهان هستي، معلول بدون علت خواهد شد.
منبع : پاسخگو