فارسی
چهارشنبه 26 دى 1403 - الاربعاء 14 رجب 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دستور العمل علوى

اعتقاد شيعيان
به همين جهت شيعيان عقيده دارند كه : در زمان حضور امام معصوم فقط او صلاحيت رهبرى و زمامدارى جامعه را دارد ، و در صورت عدم حضور امام ، اشخاصى كه با برنامه هاى تعيين شده در قرآن و روايات ، واجد شرايط زمامدارى باشند ; يعنى: شخص كاردان ، با سياست و تدبير ، قوى النفس ، عارف به نظامات ، قوانين و هدف هاى اساسى اسلام ، خوشنام ، نيكوكار ، عادل ، با تقوى ، دور از زشتى هاى اخلاقى ، اهل اجتهاد و بصير به امور ، پذيراى انتقادات ، انعطاف ناپذير از حق و درستى و قوانين(1) .براى شناخت زمامدار و وظايف او ، در زمان عدم حضور امام معصوم ، به عهد نامه على (عليه السلام) به « مالك اشتر » و « محمد بن ابوبكر » كه در كتاب پربهاى « نهج البلاغه » آمده است مراجعه كنيد .زمامدار اسلامى بايد به كمك ايمان مردم ، مجرى احكام و قوانين الهى براى رفاه حال جامعه باشد ، آن قوانين و برنامه هايى كه اصولش در قرآن و توضيحش با پيغمبر و امام است .
دستور العمل علوى
على (عليه السلام) روزى كاتب خود « عبيدالله بن ابو رافع » را فرا خواند و فرمود :ده تن از ثقات و كسانى كه مورد اعتمادند را نزد من بياور ! ، گفت : اى اميرمؤمنان ! نام آنان را بفرما ، فرمود :اصبغ بن نباته، ابوالطفيل عامر بن وائله كنانى، زربن حبش اسدى، جويرية بن مسهر عبدى، حارث بن عبدالله، اعور همدانى، مصابيح نخعى، علقمة بن قيس، كميل بن زياد و عمر بن زراه . عبيدالله بن ابو رافع آنان را دعوت كرد و همه شرفياب حضور اميرمؤمنان (عليه السلام) شدند .حضرت خطاب به آنها فرمود :اين نوشته را بگيريد كه بايد عبيدالله بن ابو رافع ، آن را در حضور شما هر روز جمعه قرائت كند ، اگر شخص ماجراجويى ، غوغا برپا كرد شما كتاب خدا در ميان بگذاريد و او را به انصاف بخوانيد .در آن نوشته ، على (عليه السلام) برنامه هاى مفصلى قرار داده بودند كه ما اصول عالى اجتماعى آن را ، كه پاره اى از برنامه هايش از نظر اجرا مربوط به حاكم اسلامى در سايه ايمان مردم است نقل مى كنيم ; تا اولاً اصول اسلام از نظر حكومت و ثانياً آثار شوم شهوت پرستى و تخريب برنامه ها از طرف زمامداران اسلامى روشن گردد ، اينك به متن نوشته اميرمؤمنان (عليه السلام) كه خود كاملترين مجرى آن در جامعه اسلامى بود توجه كنيد :« فرستاده خدا به سوى شما از خود شما و همزبان شما بود . كتاب ، حكمت ، فرايض و سنت را به شما تعليم كرد ، شما را امر به صله ارحامتان ، به مصونيت خون هايتان و به اصلاح ذات البين فرا خواند و دستور داد : آن امانات را به صاحبانشان رد كنيد ، به عهد خود وفا كنيد ، سوگند خود را بعد از تأكيد نقض ننماييد ، عطوفت به يكديگر نموده و سراغ هم ديگر برويد . با يك ديگر نيكى كنيد ، به روى هم خندان باشيد ، سخاوت داشته باشيد ، به يكديگر رحم كنيد و از چپاول ، ستم و حسد بر يكديگر بپرهيزيد . حرف ناروا و تهمت نزنيد ، شراب نخوريد كه حرام است و همچنين از كسرى كيل ، كمى ترازو و وزن نهى فرمود ، و در ضمن آنچه به گوش شما تلاوت كرد ، راه پيش شما نهاد كه زنا نكنيد ، ربا نگيريد ، اموال يتيمان را نخوريد ، در زمين تباهى و فساد مكنيد و تعدى ننماييد ; خدا تعدى كاران را دوست ندارد . كوتاه سخن آنكه هر خيرى را كه شما را به بهشت نزديك مى كرد و از آتش دور مى نمود امر داد و از هر شرى كه به آتش نزديك مى نمود و از بهشت دور مى كرد نهى فرمود »(1) .
خط مشي حكومت اسلامى
اين مطالب عالى و ارزنده ، خط مشى حكومت اسلامى در جامعه را نشان مى داد ، كه جامعه را از محرمات و ممنوعات حفظ و به خوبى سوق مى داد ; تا رفاه جامعه در سايه اين برنامه تأمين گردد . اين و هزاران برنامه ديگر از اصول عالى اسلامى ، كه پاره اى از آن مربوط به اعمال فردى و پاره اى از آن اجتماعى و برخى از آن اجرايش به دست حاكمان عادل اسلامى است ، به عنوان قانون الهى ، در بين مردم قرار گرفته است ; ولى زمامداران اسلامى نه تنها خود عامل نبودند ; بلكه در سايه حكومت آنان اجتماع اسلامى هم از اصول عالى اسلام دور مى ماند .عدل و داد ، تعاون اجتماعى و قواعد بسيارى ديگر ، كه ريشه و اساسش در كتاب خداست ، پايه هاى حكومت اسلامى بود ، كه در اين 14 قرن از اجراى آن به وسيله حكام و مردم خبرى نبوده و نيست .توجه كنيددر كتاب « روح الدين الاسلامى » از قول ابن القيم الجوزى در كتاب « الطرق الحكميه » مى گويد :« خداى مهربان پيامبران و كتب را فرستاد تا زندگى انسان را بر مبناى عدل و داد به پا دارند ، آن عدل و دادى كه زمين و آسمان ها به آن برپاست »(1) .آرى ! مسير حكومت ، همان مسيرى است كه نبى اسلام پايه گذار آن ( از طرف خداى متعال ) بود كه پس از او تغيير كلى كرد و تا امروز تمام سيرت و صورتش را از دست داده است ، در چنين شرايطى ، مسلم است كه 14 قرن انحراف روى انحراف ، چنان انحطاطى ايجاد كرده و مى كند كه ملت گرفتار آن ، امروز نتواند با جمعيتى بالغ بر يك ميليارد و دولت هاى مختلف در مقابل دشمنى پست و زورگو ، مانند يهود مقاومت كند .
خداى متعال حاكم مطلق بر آفرينش است و در نظام انسانى انبيا و امامان معصوم ، فرمانروايان او ، و پس از ايشان مؤمنان عدالت پيشه ( كه به طور مفصل در باب ولايت فقيه در كتب فقهى بيان شده است ) مى باشند ; ولى افسوس كه تا امروز به جاى مؤمنان عادل ، افرادى رشته امور را در دست داشتند كه هيچ گونه شايستگى نيابت و جانشين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نداشته اند . براى اين كه به ضررهاى فراوانى كه از حكومت هاى جور به جامعه اسلامى وارد شده آشنا شويد ، لازم است به گوشه اى از برنامه هاى حكام جور توجه كنيد ; تا به نحو دقيقترى علت دوم انحطاط مسلمين معلوم گردد :
سيره غاصبان خلافت
تفصيل حكومت سه حاكم بعد از رحلت نبى مكرم اسلام را در كتاب جهانى « الغدير » ملاحظه كنيد و پس از آن ضربه هاى غيرقابل جبران حكومت معاويه و پسرش يزيد پليد را ، بر جامعه اسلامى در تمام كتب معتبره تاريخى و روايى ببينيد .« مروان بن حكم » خليفه اموى كه پس از معاوية پسر يزيد(1) زمام امور ملت اسلام را به دست گرفت ، آدمى پليد بود و در عداوت و كينه توزى نسبت به پيامبر اسلام و بويژه اميرمؤمنان (عليه السلام) شهرت بسزايى داشت . او كسى بود كه با پدرش به امر رسول خدا از مدينه تبعيد شد و تا زمان حكومت عثمان ، او را به مدينه راه
1 ـ پس از كشته شدن « يزيد بن معاوية » مردم به سوى « معاويه » فرزند يزيد هجوم بردند و از او خواستند تا خلافت بعد از پدرش را بر عهده بگيرد ; اما معاويه فرزند يزيد پس از مدتى سكوت ، روزى بالاى منبر قرار گرفت و ضمن سخنانى اعمال و رفتار پدر و پدربزرگش معاوية بن ابى سفيان را به انتقاد گرفت .وى شهادت امام حسين (عليه السلام) را به دستور پدرش يزيد به شدت محكوم كرد و گفت : اين خلافتى كه شما امروز به من پيشنهاد مى كنيد حق ما نيست و بايد به صاحبان اصلى خود بازگردد . در اين ميان از جمع زنانى كه حاضر بودند كسى فرياد زد : « اى كاش مانند لخته خونى از من خارج شده بودى ; و به اينجا نمى رسيدى كه آبا و اجدادت را لعن كنى » . كسى پرسيد : اين زن كه بود كه اين گونه سخن گفت ؟ جواب دادند : وى مادر معاويه پسر يزيد بود . در تاريخ زندگانى معاوية فرزند يزيد آمده است كه وى پس از 40 روز سكوت از دنيا رفت . همان زمانى كه آن سخنرانى عجيب را ايراد كرد و اعمال پدر و پدربزرگش را محكوم كرد ، مروان حكم گفت : تو اگر دوست ندارى حاكم شوى ، مانند عمربن خطاب شورايى تشكيل ده و حكومت را به ما واگذار كن ! معاويه در جواب گفت : من هرگز خودم را به آتش نمى اندازم تا تو لذّت ببرى .برخى از تاريخ نويسان بر اين عقيده اند كه معاوية بن يزيد را به شهادت رسانده اند . پس از مرگ وى « مروان حكم » بر سر كار آمد . براى اطلاع بيشتر مى توانيد به كتاب « برگ هاى سياهى از تاريخ » نوشته على اصغر ظهيرى مراجعه كنيد .
ندادند(1) .
در زمان عثمان
در زمان عثمان بر خلاف روش رسول خدا ، به سفارش عثمان به مدينه آمد و هنگام ورود ، صد هزار درهم از بيت المال مسلمين به او داده شد ، علاوه بر آن خمس استان « افريقيه » و « فدك » هم در اختيار او قرار گرفت و خراج و ماليات بازار مدينه را نيز ، در سايه حكومت عثمان تصرف كرد . پاره اى از تواريخ نوشته اند: فرمان قتل «محمد بن ابى بكر»(2) به خط او ، از حامل نامه به دست آمد.
1 ـ مرحوم علامه امينى در جلد 6 الغدير داستانى را نقل كرده است كه اتفاق آن سبب شد تا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) پدر مروان يعنى « حَكَم » را از مدينه تبعيد كند . خلاصه داستان مزبور اين است كه : روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) وارد منزل يكى از همسران خود شد ، « حكم بن عاص » كه در پستى و رذالت سرآمد مردم زمان خود بود از لاى شكاف در به چشم چرانى پرداخت .همين كه رسول خدا متوجه شد تازيانه را برداشت و او را دنبال كرد ، حكم بن عاص آن روز از دست پيامبر گريخت ; اما رسول گرامى اسلام براى ريشه كن نمودن غده سرطانى خطرناكى چون او ، دستور داد تا او را تبعيد كرد ; به گونه اى كه حتى روزهاى جمعه نيز مجاز به بازگشت نبود و حق حضور در شهر مدينه را نداشت .در تاريخ آمده است كه : هر طفلى كه در مدينه به دنيا مى آمد او را به حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله)مى آوردند و حضرت برايش دعا مى كرد . وقتى « مروان » پسر حكم به دنيا آمد و او را به حضور رسول خدا آوردند حضرت فرمود : اَلْوَزَعُ بنُ الْوَزع ، اَلْمَلْعُونُ بنُ الْمَلْعُون يعنى : اين مارمولك فرزند مارمولك و ملعون فرزند ملعون است . ( اُسدالغابة : 4/348 ) .
2 ـ « محمد بن ابى بكر » فرزند ابى بكر اما پرورش يافته اميرمؤمنان (عليه السلام) بود . مادرش « اسماء بنت عُميس » از زنان پاك طينت روزگار بود . محمد علاوه بر فضايل و مكارم اخلاقى كه داشت جدّ مادرى حضرت امام صادق (عليه السلام) محسوب مى شود ; يعنى پسرى به نام « قاسم » « فقيه حرمين » داشت كه دختر او « ام فروه » همسر امام باقر (عليه السلام) و مادر حضرت صادق (عليه السلام)است .محمد از طرف اميرمؤمنان (عليه السلام) دو بار به استاندارى « مصر » منصوب شد ، يكبار قبل از « مالك اشتر » و بار ديگر پس از شهادت مالك ، در مرتبه دوم معاوية بن ابى سفيان ، عمروعاص و مردى به نام « معاوية بن خديج » را مأمور شهادت محمد كرد . آنها او را به شهادت رساندند و بدن مطهرش را در شكم حمار مرده اى گذاشته و به آتش كشيدند .آنها سر مطهر محمد را براى معاويه فرستادند . نقل مى كنند : « عايشه » در شهادت محمد گريست و در قنوط نماز بر معاويه و كشندگان محمد لعن مى فرستاد .اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز از شهادت « محمد » سخت گريست و فرمود : « مُحَمَّدٌ اِبْنىِ مِنْ ظَهْرِ اَبى بكر » يعنى محمد پسر من بود از پشت ابى بكر . محمد هنگام شهادت 28 ساله بود و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) قبل از ولادت خبر شهادتش را داده بود . قبر مطهر او در « مصر » خيابان « حيضان » كنار « جامع الله » در پشت دانشگاه « الازهر » واقع شده است .وى در جنگ جمل بر عليه على (عليه السلام) همراه عايشه بود ; تا وقتى كه شكست بصريان نزديك شد ، تيرى به طرف طلحه رها كرد كه طلحه از زخم آن كشته شد سپس به دست لشگريان اميرمؤمنان (عليه السلام) اسير گشت .امام دوم و سوم به پدر بزرگوارشان گفتند : از مروان بيعت بگير فرمود :« مرا به بيعت او حاجت نيست ; زيرا دست او دست يهودى است و او مانند سگى است كه با زبان ، بينى خود را مى ليسد » .اين موجود خطرناك ، هنگام حكومت يزيد ، در حمله « مسلم بن عقبه » به مدينه ، مسلم را به كشتن مردم و غارت اموال تشويق كرد .روزگارى اين جرثومه كثيف و درنده ، عجيب بر ملت اسلام حكومت داشت ، تنها خداى بزرگ مى داند كه در سايه شوم حكومت او چه ضررها و انحرافاتى به وسيله برنامه هايش در جامعه اسلامى پديد آمد ! !
عبدالملك مروان
پس از مرگ او ، زمام حكومت بر جامعه اسلامى ، به دست پسرش « عبدالملك مروان » قرار گرفت . نوشته اند : هنگامى كه خبر حكومت و خلافت به او رسيد مشغول قرآن خواندن بود ، ناگهان قرآن مجيد را بر هم نهاد و گفت « سلامٌ عَلَيْكَ ، هذا فِراقٌ بَيْنِى وَبَيْنِكَ » يعنى از هم اكنون روز جدايى بين من و توست .خوانندگان عزيز ! قرآن مجيد كه قانون اساسى حكومت در اسلام است و بايد ملازم و همراه حاكم و حكومت باشد ; خليفه شهوت پرست اموى و مروانى از لحظه اول حكومت بر جامعه اسلامى ، با آن خداحافظى مى كند ، وقتى رئيس دولت با قرآن وداع كند ، از كارمندان دولت و ملت گرفتار آن چه انتظارى مى توان داشت .« راغب » در كتاب « محاضرات » مى گويد :« عبدالملك مروان مى گفت : من از كشتن مورچه مضايقه داشتم ; ولى امروز كه به حكومت رسيده ام « حجاج » استاندار من ، مى نويسد هزاران نفر را كشتم و در من كوچك ترين تأثيرى ندارد ! ! » .« زهرى » به عبدالملك گفت : شنيده ام شرب خمر مى كنى ؟ گفت : آرى ! خون هم مى آشامم .عبدالملك مروان زمامدار ملت اسلام ، مردى بخيل ، خونريز ، قاتل بود و اكثر عمال و واليان او چون « حجاج » در عراق « مهلب بن ابى صفره » در خراسان « هشام بن اسماعيل » در مدينه « عبدالله بن عبدالملك » در مصر « موسى بن نصير » در مغرب « محمد بن يوسف » در يمن و « محمد بن مروان » در جزيره ، مانند او خون آشام ، بخيل و متجاوز بودند(1) .در اين صورت آيا سلامتى براى جامعه اسلامى باقى مى ماند ؟
هشام بن عبدالملك
پس از او « هشام بن عبدالملك » از زمامدارانى بود كه به بخل ، حرص ، غلظت روح و كمى علم شهرت داشت . اموالى كه در زمان حكومتش در خزانه جمع كرد ، مانند نداشت ، به طورى كه در تاريخ آمده است :در سفرى كه به حج مى رفت سيصد شتر جامه هاى او را حمل مى كردند . اموال بيت المال و ماليات هاى استان ها در زمان او به وسيله عمالش ، به صورت عجيبى حيف و ميل مى شد .در ايام حكومت هشام ، طارق همين كه فرزند خود را ختنه كرد ، خالد هزار غلام و هزار كنيز غير از اموال و لباس هاى الوان به وى هديه كرد ! !يعقوبى در « تاريخ » خود مى نويسد :« خالد اموال بسيارى بين مردم پخش كرد كه بالغ بر سى و شش ميليون درهم بود ! ! » .ابن خلدون نيز در « تاريخ » معروفش مى گويد :« محصولات كشاورزى خالد هر سال بالغ بر سيزده ميليون درهم مى شد »(1) .اينها نمونه كوچكى است از فجايع حاكم و عمال او كه به عنوان جانشينان پيغمبر بر مردم مسلمان حكومت مى كردند . سيره و راه و روش ساير خلفاى بنى اميه را نيز تاريخ ضبط كرده است ; خوانندگان محترم تفصيل آن را بايد در كتب تاريخ ملاحظه كنند .
آثار شوم حكومت بنى اميه
بدون ترديد جامعه اسلامى در دوران بنى اميه ، گرفتار انحرافى شد . گوشه اى از آن را « تاريخ تمدن اسلام » چنين مى نويسد :
« بنى اميه جداً با استقلال و آزادى گفتار و افكار مقاومت داشتند و زبان ها را از هر راه مى بستند ، كسانى كه آزادى دوره خلفاى قبل را درك كرده بودند ( با آنكه مردم در زمان خلفاى قبل محدود بودند ، و آزادمردانى چون على و يارانش از تمام برنامه ها بركنار شده بودند و حق دخالت در امور را نداشتند ) و به آزادى و حقيقت گويى خو گرفته بودند ، طبعاً از آن وضع تنفر داشتند و بر ضد امويان برمى خاستند ; ولى بنى اميه آنان را براى آزادى خواهى و استقلال طلبى به سختى عذاب مى دادند ، و هر كس را كه نمى توانستند علناً بكشند به حيله و مكر در پنهانى هلاك مى كردند » .
ريشه فساد
پيش از آنكه امويان در شام حكومت يابند ، اين برنامه ها از زمان عثمان آغاز شد ; چه آن كه خليفه ناتوان و ضعيف الرأى ، براى خوشنودى كسان و اقوام خود ، كارهاى آنان را ناديده مى گرفت و اگر جز اين بود ، معاويه قدرت نداشت « ابوذر غفارى » را به آن وضع آزار دهد و از شام تبعيد كند ، گناه ابوذر چيزى جز آن نبود كه امويان را از تعدى و تجاوز به اموال مسلمانان ملامت مى كرد .همين كه معاويه به خلافت رسيد ، چاره اى جز اين نديد كه آزادى خواهان و استقلال طلبان را سركوب سازد ، وى « حجر بن عدى » و « عمر بن حمق خزاعى » و ياران آنها را كشت ; زيرا آنان از روى وجدان پاك ، نفرين بر امام على (عليه السلام)را بر سر منابر جايز نمى دانستند .پس از اين فشارها و شكنجه ها ، مسلمانان خواه ناخواه ، به تقلب و دروغگويى و رياكارى متوسل شدند و آن آزادى خواهى و استقلال طلبى صدر اسلام را از دست دادند و در قضاياى خلاف واقع ساكت ماندند و يا براى استفاده خود به مجاز گويى پرداختند .
نمونه
به عنوان نمونه زمانى كه معاويه بدون مجوز قانونى پسر خود يزيد را وليعهد كرد ، عده اى از مسلمانان آزادى خواه و حقيقت گو ، چنان متملق شده بودند كه به معاويه گفتند : اگر يزيد را وليعهد نمى كردى اسلام از دست مى رفت و كار مسلمانان زار مى شد ! ! !اميران و بزرگان و ساير زمامداران بنى اميه ، از معاويه پيروى مى كردند و به تدريج گروه تازه اى از اعراب پديد آمدند كه آزادى گفتار و كردار نداشتند ، و در مقابل عمليات خلاف ، ساكت مانده و به ريا و تملق و چاپلوسى خو گرفتند .وضع زنان در آن روزگار تاريك ، تغيير بسيار يافت ; زيرا عفت و غيرت به سختى رو به كاستى رفت ، غلام و كنيز زياد شد ، بزم آرايى و باده پيمايى رواج گرفت ، و بعضى از خلفا در عياشى و هرزگى افراط كردند ، فحشا در شهرها فزونى يافت ، غزل سرايى و اظهار عشق در شعر شاعران بسيار گشت و مردان بى غيرت ، واسطه رساندن مردان به زنان و زنان به مردان از راه نامشروع شدند ، طبعاً فساد شيوع پيدا كرد ، غيرت مردان رفت و عفت زنان نابود شد . اين بود گوشه اى از وضع عمومى جامعه اسلامى در زمان بنى اميه .
زمامداران بنى عباس
خوشگذرانى و صرف وقت رجال و خلفاى بنى عباس ، در مجالس رقص و خوانندگى كه بيشتر با ناز و كرشمه كنيزان رقاصه و ماهر اداره مى شد ، از زمان هارون و مأمون فزونى گرفت و دامنه آن به تدريج توسعه پيدا كرد . اندوخته زمامداران و رجال و زنان بنى عباس از بيت المال مسلمين ، آن قدر زياد شد كه از حساب خارج بود.« ام جعفر زبيده » همسر « هارون الرشيد » نخستين كسى بود كه براى خود اثاث و آلات طلا ، نقره و جواهر نشان فراهم كرد . جامه هاى زيبا و گلدار براى او دوختند كه ارزش يك پارچه آن به پنجاه هزار اشرفى مى رسيد .خدمتكارانى از طايفه « شاكريه » از غلام و كنيز فراهم ساخت كه براى انجام كارهاى او هميشه حاضر بودند . وى اول كسى بود كه قبه هايى از نقره و آبنوس و صندل با قلاب هاى طلا و نقره ساخت و پارچه هاى گلدار و سمور و ابريشم و انواع حرير سرخ و زرد و سبز و آبى پوشيد . كفش هاى جواهر نگار به پا كرد و شمع عنبر ساخت و مردم هم عموماً در اين برنامه ها به او اقتدا كردند .
مفاسد حكومت هارون
در زمان حكومت « هارون » كنيزان خوشرو و خوش اندام به دست آورد و بر سر آنان عمامه نهاد و زلف و گيسوان مردانه براى آنها آراست و قبا و كمربند به آنان پوشانيد ، تا اندام آنها برازنده شد ، آنگاه آنان را نزد هارون فرستاد ، آنها برابر او گردش كردند و دل او را ربودند . هارون آنها را در معرض تماشاى مردم از خاص و عام قرار داد ، و ديگران هم از او پيروى كرده ، كنيزان زيبا روى را با جامه مردانه آراستند كه آنها را غلاميات مى گفتند(1) .
اين برنامه هاى شهوت انگيز و كردارهاى ناپسندى كه به دنبال داشت ، با ساير برنامه هاى قبيح و شرم آور ، از اواخر قرن دوم اسلامى ، با آن همه رسوايى در اجتماع اسلامى آغاز شد ، و روزگار تيره اى را براى مسلمين به تدريج به ارمغان آورد .هارون الرشيد در ايام حكومت خود « بوزينه اى » را مقام امارت داد آنچنان كه 30 مرد از رجال دربار وى ، ملازم ركاب آن بوزينه بودند . به امر خليفه شمشيرى بر كمر او بسته و هر كس كه به خدمت درگاه او مى رفت ، دستور داشت دست بوزينه را ببوسد ، قبيح تر از آن اين كه بوزينه هارون زمامدار اسلامى ، بكارت چند دختر را نيز برداشته بود(1) .هارون در يكى از مجالس طرب و عيش ، چنان بر سر كيف آمد كه دستور داد تا سه ميليون درهم بر سر حضار نثار كنند و بار ديگر كه به طرب آمد دستور داد آوازه خوان مجلس را فرمانرواى مصر كنند(2) .زمامدار واقعى اسلام يعنى اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرمان ايالت مصر را چندى به عهده « محمد بن ابوبكر » آن رجل بزرگ دينى ، و بعد به عهده مالك اشتر كه از بزرگان عاليقدر جهان بشريت بود و براى على چون على براى پيامبر بود قرار داد ولى زمامدار غاصب و شهوت پرست بنى عباس ، آوازه خوان شهوت انگيزى را حكومت مصر مى دهد . بيچاره امت اسلام كه گرفتار چه نوع حكومتى بود .« منصور عباسى » كه از جنايتكاران عجيب دوران تاريخ بشر است ، پس از مرگ ، ششصد ميليون دينار ، و « هارون الرشيد » بعد از مردن ، نزديك به نهصد ميليون دينار به جاى گذاشت .

برگرفته از کتاب بر بال اندیشه

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

بررسی داده های خداوند متعال به پیامبر اعظم
باز می آید نوایی آشنا از سعید سلیمان پور ارومی
لطف عظیم پروردگار به گنهکاران
نتیجه استفاده صحیح از نعمت‌ها
جستاری در مکتب عرفانی مرحوم آیت الله قاضی ...
صبر در روايات‏
آثار و نتایج قیام امام حسین(ع)
متن کامل زیارت عاشورا با ترجمه فارسی
هنوز فرصت باقیست، بشتابید!!
اصلاحات در قیام عاشورا

بیشترین بازدید این مجموعه

اهل بيت (عليهم السلام) و ايثار
مقام حضرت زينب (س)
خوف از عذاب گناهان در قرآن‏
مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
سه چیزی که قرآن مایه آرامش می داند!
بررسی داده های خداوند متعال به پیامبر اعظم
هنوز فرصت باقیست، بشتابید!!
اعتکاف؛ مکتب خودسازی
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^