لطفا منتظر باشید

جلسه 144

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

آيات قرآن كريم از همه انسان‌ها دعوت كرده است در وجود خودشان انديشه كنند؛ و فعل خدا را و علم خدا را صنعت خدا را در اين ساختمان ببينند، گاهي هم با استفهام انكاري دربارة انسان، عقل انسان را تحريك مي‌كند كه: دنبال شناخت خودش برود و همه به خاطر اين است كه از طريق خودش، كه راه بسيار نزديكي است هم ذات حق را اقرار كند، هم صفات حق را بشناسد وهم ارادة حق را نسبت به خودش بفهمد.
در حقيقت شناخت انسان در مكتب قرآن با شناخت انسان در مكتب غرب فرق اساسي و اصولي دارد. آنها آمدند درباره خلقت انسان و كتاب وجود آدمي و آياتش، البته با به كار گرفتن ابزار كار كردند نه اين كه مسلمانان كار نكرده باشند اينها هم كار كردند. اما كار اين طرف يعني دانشمندان ما، ائمه ما خودش ماية اصلي براي كار دانشمندان غربي شد الا اين كه غربي‌ها آمدند در تشريح وجود انسان با غفلت از پروردگار وارد كار شدند، اكثرشان، مطلق هم نمي‌گويم، مطلق گويي در هيچ جا درست نيست. ولي تعداد آنهايي كه با مطالعة آيات كتاب وجود انسان، نردباني براي شناخت حق و صفات او درست كردند، كم هستند نسبت به كثرت اهل علمشان تعدادشان قابل توجه نيست ولي اين فرق اساسي را دارد؛ كه اينجا بزرگان دين ما دانشمندان الهي ما و در رأسشان ائمة ما وقتي خلقت انسان را بيان مي‌كنند اين معنا را القا مي‌كنند كه حقيقت هم همين است كه وجود انسان جهت مادي آن، حالا معنوي آن كه يك بحث گستردة ديگري دارد كه باعث شده رشتة روان‌شناسي و روان‌كاوي پديد بيايد.
در كتاب شرح نهج البلاغه مرحوم جعفري ديدم، ايشان هم از بزرگان از اهل دانش نقل كرده بود كه تا الان يعني تا آن زماني كه ايشان آن جلد از شرح نهج البلاغه را مي‌نوشته. از كتاب‌هاي مهم علمي نقل كردند كه انسان مورد هفت ميليون مسئله است كه حتماً‌ اين هفت ميليون در رشته‌هاي مختلف علمي مربوط به انسان در كتاب‌هاي مختلف پراكنده است يك‌جا جمع نيست.
بيانات ائمه ما و دانشمندان اسلامي چه شيعه و غير شيعه؛ كه درشيعه‌شان مثل ابن سينا در كتاب قانون كه كتاب مفصلي است و غير شيعه مثل زكرياي رازي كه كاشف الكل است و بعضي از چيزهاي ديگر يعني اولين كسي كه الكل را به عنوان ماده ضد عفوني در طب كشف كرد زكريا بود. اين‌ها با اين مطالبي كه درباره انسان عرض كردم خلقت مادي‌ آن، به دست آورد و نوشت و تنظيم كرد، سفرة آماده‌اي از زحمات هزارساله دانشمندان اسلامي است. حالا شده رشته انسان‌شناسي براي غربي‌ها چون تا چند قرن قبل غربي‌ها همين فرانسوي‌ها انگليسي‌ها، هلندي‌ها، بلژيكي‌ها اينها دستشويي نداشتند اصلاً نمي‌دانستند چيست. مثل عرب‌هاي قديم براي قضاي حاجت يا مي‌آمدند در حيات خانه‌شان يا پشت ديوار خانه‌شان يا توي كوچه. از حمام خبري نداشتند يعني اهل بهداشت نبودند. قانون مدون كاربردي نداشتند. با جنگ‌هاي صليبي وقتي وارد مشرق شدند هم به آداب و رسوم قوي ما، هم به كتاب‌هاي علمي ما دست‌ پيدا كردند و تا توانستند خريدند و بردند يا رونويسي كردند و كم كم دانشگاه درست كردند و به طرف علوم تجربي كه باز هم مال ما بود گرايش قوي‌تري پيدا كردند بعد هم مسئله درگيري دانش با كليسا كه پيش آمد
دربارة دين به طور مطلق بدون مطالعه گفتند: بايد خدامرگي به وجود بياوريم به اين معنا كه خدا را به كل با اين جنايتي كه منتسبان به خدا كردند و اين مريدان خدا هستند واي به حال خودش كه اگر يك نفر آمد گفت آن ستاره‌اي كه مي‌گويند ثابت است اين دوربين بياييد ببينيد كه ثابت نيست همين كافي بود كه محكوم به اعدام بشوند. يا يك مطلب علمي را مثلاً اگر گردش زمين را مي‌گفت محكوم به حبس يا محكوم به اعدام مي‌شد اينها اربابان كليسا را كه ديدند خدا را با آنها ارزيابي كردند آمدند جمع شدند و گفتند: خدا به كل بايد برود كنار و علم و عقل به جاي آن قرار داده بشود ديگر نگوييم «لا اله الا الله» بايد بگوييم «لا اله الا العقل، لا اله الا العلم» و در ماديات هم كه به شدت رشد كردند. آمدند گفتند: كه عقل و علم هم ابزارند، ما بايد قدرت بالاتر از عقل و علم را محور قرار بدهيم و گفتند لا اله الا الدلار يعني جنايتي كه كشيشان و پاپ‌ها به دين در اين عالم كردند جنايت بي‌نمونه‌اي بود.
روزگاري كتاب ابن سينا و الحاوي زكريا بن رازي آنجا رفت كه پاريس پايتخت فرانسه، كه يكي از مهم‌ترين كتاب‌خانه‌هاي اروپا را داشت نهصد جلد كتاب در آن بود؛ آن هم بيشتر كتاب‌هايش در حول عهد عتيق و عهد جديد و تفاسير تورات و انجيل و كتاب‌هاي مهمي نبود روزگاري كه امواج دانش اسلاميان به طرف اروپا حركت كرد. مهم‌ترين كتاب‌خانه قلب اروپا نهصد جلد كتاب در آن بود كه قرن‌ها قبل از آن كتاب‌خانه، در بغداد كتاب‌خانه بيت الاكمه، يك مليون كتاب داشت.
روي خرابه‌هاي مغول، خواجه نصير در مراغه كتاب‌خانه زد با چهارصد هزار كتاب بي‌تكرار، نيشابور قبل از حمله مغول كتاب‌خانه‌اش بالاي يك مليون كتاب داشت زماني كه چاپي وجود نداشت هنوز گوتنبرگ صنعت چاپ را اختراع نكرده بود؛ ولي چرا ما در كتاب‌هاي مهم خارجي در رابطة با انسان‌شناسي خبري از خدا نمي‌بينم يعني اغلب نيامدند مثلاً‌ وقتي كه رگ بدن را تشريح مي‌كنند كه رگ چه موادي دارد؟ چه كاربردي در بدن دارد؟ چه تقسيماتي دارد سرخرگ، سياهرگ، مويرگ و بعد آمدند طول اين لوله‌كشي بدن را چون تمام رگ‌ها توخالي است و آني كه مي‌خواسته بسازدش مثل ماهيچه، مثل گوشت، مثل غضروف توپر درست نكرده اگر توپر درست كرده بود كه اصلاً جنين حيات نمي‌گرفت تمام مويرگ‌ها لوله‌هايي است كه منظم سوراخ به اندازه دارد سياهرگ‌ها توش سوراخ است ولي به اندازه يعني چند صد ميلي‌مترش هم كم‌تر از ميلي متر كم‌تر از از ميلي‌متر هم حساب شده است و در بدن گذاشته شده و در بدن هر انسان حساب كردند طول اين لوله‌كشي به اندازه‌اي است كه اگر يك ميخ روي زمين بكوبند و سر رگ را ببندند به اين ميخ و بكشند آن را سيصد و شصت و پنج هزار كيلومتر مي‌رود يك دور هم دور ماه مي‌پيچد سيصد و شصت و پنج هزار كيلومتر دوباره برمي‌گردد و دوباره به آن ميخ مي‌رسد همين را مي‌گويند؛ اما اين كه اين رگ تجلي علم الله، تجلي رحمت الله است، چون رگ در هر بخشي از آن در ساختمانش تجلي فعل الله است، در سوراخ به اندازه‌اش تجلي حكمت الله و صنعت الله است، در اندازه‌اش تجلي عدل الله است، اين را نمي‌گويند چرا؟!
چرا اسم خدا را نمي‌برند و صفاتش را در كنار رگ بيان نمي‌كنند؟ به خاطر همان جنايات كليسا است، ولي خدايي كه اسلام معرفي مي‌كند با جنايت مخالف است، با ظلم مخالف است با آخوند بي‌تقوا مخالف است، با آخوند كشيش مسلك مخالف است، با نفاق مخالف است.
خدايي كه اسلام معرفي مي‌كند كمالات محض است، صفات بي‌عيب و نقص در اوست هر صفتش بي‌نهايت است لذا اينجا خيلي راحت مي‌شود آيات نفس را به وجود مقدس حق به عنوان خالق را، به صفات حضرت حق، به عنوان ناظم و عالم و حكيم نسبت داد.
بنابراين انسان مطالعه در كتاب انفس توحيد كاملي در حد ظرفيت خودش پيدا مي‌كند. البته اين فرق بين مدرسه اهلبيت و مدرسه غرب هست كه غرب انسان را فقط تا شناخت وضع ساختمانش جلو مي‌برد. مي‌گويد: تو اين هستي اما دين مي‌گويد: بدان كه تمام اين آيات جلوه وجود مقدسي است به نام الله يعني اين جلوة ذات و جلوة صفات و جلوة افعال است. نهايتاً آيات و روايات مي‌گويند: خودت دليل بر پروردگار هستي دليل بر صفات پروردگار هستي، دليل بر افعال پروردگار هستي. باز نهايتاً مي‌خواهد بگويد تو يك آيينه هستي با اين چشمت بنشين در اين آيينه جمال زيباي بي‌نهايت ازلي و ابدي را ببين «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ» در ابو حمزه است «قَرِيبُ الْمَسَافَة»  آن كسي كه قصد دارد مسافر تو باشد جاده‌اش نزديك است خودش جاده است براي طي كردن راه توحيد يك قدم لازم دارد و او خودشناختن است، خودشناسي است.
يك بخشي از آيات بدن در جلسه قبل در مسئله نطفه بيان شد و ديديد كه ساختمان نطفه كرومزوم‌هاي نطفه، ژن‌هاي كرومزوم‌ها واقعاً از شگفتي‌هاي خلقت وجود مبارك حضرت حق است لذا در بناي هيچ ساختماني تبارك الله به خودش نگفت به خودش در بناي ساختمان انسان گفت تبارك الله.
يك روايتي از رسول خدا نقل مي‌كنند، كه در روح البيان كه يك تفسير به سه زبان تركي و عربي و فارسي است يعني مؤلفش را بعضي از صفحات يك مرتبه پنج خط تركي تفسير كرده يك مرتبه شش خط عربي و يك چند خط فارسي،‌ اين روايت را در آنجا ديدم «الانسان بنيان الله» انسان بناشدة خداست «ملعون من هدم بنيانه»  از رحمت خدا دور است، كسي كه كلنگ معصيت بردارد و به جان اين بنا بيفتد، يا كلنگ غفلت بردارد، خودش را از خدا جدا ببيند. اين بدترين تخريب است، چطور مي‌شود انسان انديشه بكند در آيات وجود خودش و واقعاً راه به ذات و افعال و صفات پيدا نكند؟ اصلاًً راه به جانب ذات و صفات و افعال موجودات است ما در آن حد نبوديم كه توحيدمان را از اين راه تأمين بكنيم «بك عرفتك»  قد عقل ما كوتاه بود براي عرفان به حق ما را راهنمايي به آيات آفاق،‌ و انفس و آيات قرآن مجيد كردند.
واقعاً‌ چي مي‌شود اگر انسان فقط بيايد سلسله رشتة اعصاب را ملاحظه بكند، كار اين رشته‌هاي عصبي را كه از تمام بدن سيم‌كشي شده به مغز و كار الكتريكي مي‌كند و هنوز بشر اصلاً چيزي به اين سرعت اختراع نكرده. هر يك سانتي‌متر مربع پوست ما داراي پنج هزار گره عصبي است كه اينها نرمي را، زبري را، سختي را لمس مي‌كنند. يعني وقتي كه پوست مي‌آيد روي حرير، روي كتان، روي گوني، روي كتاني، روي عقيق،‌ روي سنگ خارا،‌ روي برف، روي گياهبه طور سريع و صحيح همه را درك مي‌كند و لمس مي‌كند يعني آن سيم‌كشي‌هايي كه از اين يك سانتي‌متر مربع فرض كنيد از سر انگشت خداوند كشيده برده تا مغز شما. وقتي دستتان را روي زبري مي‌گذاريد يا نوك انگشتتان روي سوزن قرار مي‌گيرد سوزن خيلي كمش فرو مي‌رود اين سلسله رشته‌هاي عصبي اول بايد به مغز خبر بدهند كه سوزني فرو رفته مغز به انگشت از طريق برگرداندن امواج بگويد خودت را بكش كنار. از زماني كه نوك سوزن وارد پوست مي‌شود كه خبر را به مغز برسانند و مغز به نوك انگشت بگويد خودت را بكش كنار كلاً اين رفت و آمد امواج الكتريكي يك سي هزارم ثانيه بيشتر طول نمي‌كشد. و بعد اين رشته اعصاب را اگر درآورند و به هم بپيچند و بخواهند معين كنند چند متر است به راحتي سيم‌كشي‌هاي بدن هر كسي دوازده بار مي‌تواند دور كره زمين پيچيده بشود و بعد چنين سيم‌كشي منظمي نه در دستگاه‌هاي تلفن‌هاي جهان است و نه در هواپيماها و نه در قطار‌ها.
«وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَة»  اين كه اين همه قرآن اصرار به مطالعه كتاب نفس دارد نمي‌خواهد مردم را به يك مقدار گوشت و پوست و استخوان و عصب آشنا بكند و بگويد: اين ساختمان از اين عناصر و مواد و با اين نظم خاص ساخته شده بلكه مي‌خواهد بگويد: ببين كه در اين ساختمان تركيبي از جلو‌ة وجود و علم و حكمت و عدل و رحمت من است؛ پس تو مملوك هستي اگر سعادت مي‌خواهي تسليم مالكت باش نهايتاً از مطالعة در آيات آفاق و انفس اين را مي‌خواهد كه انسان را از شر هر شركي، هر بتي، هر بت جانداري، هر بت بي‌جاني، محفوظ كند و وجودش را هزينه عبادت خدا و خالق بكند كه از طريق اين هزينه‌شدن كاسب رضايت الله و جنّت الله بشود.
عرض كردم، كه اين ژن‌هاي كشف شده كه در كلام پيغمبر هم بود، در داستان آن زن و مردي كه بچه‌شان سياه به دنيا آمده بود، ولي خودشان خيلي سفيد بودند، پيغمبر فرمود: نگران نباشيد «فأن العرق دساس»  كه عرق را من به لغت مراجعه كردم عرب اين جور معنا كرده است يك ماده‌اي است كه «تنتقل الصفات الآباء والامهات الي ذريّاتهم» اين صفاتي كه انتقال مي‌دهد، اين ژن كه با چشم غير مسلح هم ديده نمي‌شود، خيلي كوچك است. حالت طبيعي در جسم است، تعداد طبيعي انگشتان است، دندان‌هاي بدون ريشه است مي‌افتد و بعد دندان‌هاي قوي سر جايش مي‌آيد واقعاً حكيم چه كار كرده! اول با روييدن دندان شيري آمادگي به لثه مي‌دهد كه بعد دندان‌هايي كه مي‌دهد اگر مواظبت بشود تا آخر عمر در دهان باشد.
گروه‌هاي خوني اُ و آ،‌ آويزان بودن گوش و حالت طبيعي رواني است و رنگ قهوه‌اي چشم است؛ كه از اينها تعبير به صفات غالب شده يعني طبيعي‌تر و به طور غالب ژن‌ها اينها را انتقال مي‌دهند، اما صفاتي كه غالب غالب نيست ممكن است اتفاق بيفتند. موي قرمز، نزديك‌بيني، شب‌كوري، مشكل پوست و مو و چشم،‌ انگشتان اضافي، دندان‌هاي طبيعي،‌ گروه خوني، نرمي گوش كه چسبيده است و آزاد نيست، بيماري قند، رنگ آبي چشم؛ يعني ده تا صفت غالب را انتقال مي‌دهد و ده تا صفت مغلوب را.
اسكلت انسان چهارچوبي است كه از دويست و هشت استخوان و با صد و شصت مفصل و رابط به يكديگر مربوط مي‌شوند، چهارچوب استخوان‌بندي داراي سه قسمت است:
1 ـ استخوان‌هاي سر كه از سيزده استخوان بي‌حركت و يك استخوان متحرك كه فك پايين است تشكيل شده است و عجيب اين است كه حكيم استخوان‌هاي سر را قوي‌تر و محكم‌تر و سخت‌تر از ديگر استخوان‌ها ساخته به خاطر اين كه ظرف مغز است و ظرف كرة چشم است صد بار ممكن است انسان زمين بخورد آن قدر استخوان‌ها عادي نيست كه با زمين خوردن بشكند و باز بشود و مغز بريزد بيرون.
2 ـ استخوان تنه كه شامل ستون فقرات، مهره‌ها با تعداد معين، دنده‌ها و جناق است.
3 ـ استخوان‌هاي دست و پا است كه انواع مفصل‌ها استخوان‌ها را به هر سو لازم باشد حركت مي‌دهند اگر ما مفصل كمر نداشتيم و دائم بايد راست بوديم و نمي‌توانستيم بنشينيم. اگر مفصل‌هاي انگشتان را نداشتيم انگشتان سيخ بود هيچ كتابي به وجود نمي‌آمد و اين تمدن هم به وجود نمي‌آمد.
ماهيچه‌هاي حركتي كه در بدن است وزنشان دو برابر و نيم استخوان‌هاست بيش از ششصد عدد ماهيچ به ما دادند ماهيچه‌هاي صاف كه در ساختمان عروق و امعاء و احشاء به كار رفته، سازنده‌اش هم عالم است مي‌دانسته كجا چه استخواني لازم است، كجاي بدن چه مفصلي لازم است،‌ كجاي بدن چه ماهيچه‌اي لازم است.
اما دستگاه گوارش من خيلي كلي دارم مي‌گويم اينها هر كدام در كتاب‌ها صد صفحه رويش بحث شده است دستگاه گوارش شامل دهان، مري، معده، كبد،‌ كيسه صفرا، لوزوالمعده كه تنظيم قند خون مي‌كند، روده كوچك و روده بزرگ.
غدد كه هر كدامشان مسئول كاري يا كارهايي است غدد بناگوشي، زيرزباني، تحت فكي، غدد مخاطي در دهان، غدد معده، غدد لوزالمعده، غدد كبد، غدد روده.
دستگاه گردش خون شامل قلب سرخرگ، سياهرگ، و مويرگ.
من يك بحث ديگر ظاهراً‌ مي‌توانم در اين مسئله داشته باشم كه ديگر بحث كتاب آيات انفس را هم با خلاصه گرفتن تمام كنم و وارد و عملوا الصالحات بشوم ان شاء الله.

برچسب ها :