لطفا منتظر باشید

مفهوم آیه 255 سوره بقره (لا اکراه في الدین....) را روشن بفرمائید؟

  • تاریخ انتشار:   12 اسفند 1389
  • تعداد بازدید:   83446
گفتگو پیرامون این آیه شریفه راه گشاى ما در رفع بسیارى از ابهامات، اجراى احکام اسلام مى باشد. و مى تواند به عنوان یک اصل راهبردى و درخشان در سر لوحه نظام مترقى اسلام، در هنگام گفتگو و تعامل با پیروان دیگر ادیان معرفى گردد.

عناوین این مقاله

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشدُ مِن الغَىّ فَمَن یکفر بالطاغُوتِ وَ یُومِن بالله فقد استمسک بالعروة الوُثقى لاانفصامِ لها و اللهسمیعٌ علیم (بقره/ ۲۵۶)

در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفرورزد، و به خدا ایمان آوَرَد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواىِ داناست.


گفتگو پیرامون این آیه شریفه راه گشاى ما در رفع بسیارى از ابهامات، اجراى احکام اسلام مى باشد. و مى تواند به عنوان یک اصل راهبردى و درخشان در سر لوحه نظام مترقى اسلام، در هنگام گفتگو و تعامل با پیروان دیگر ادیان معرفى گردد.
به همین منظور نخست، به فضاى نزول آیه و شأن نزول آن، به عنوان مصداق بارز و نمونه آشکار چگونگى رفتار و تعامل با دیگران، اشاره مى شود؛ سپس به پاسخ برخى پرسشها درباره چگونگى رفتار در مجموعه نظام اسلامى و چگونگى رفتار با پیروان دیگر ادیان وفرهنگها، به طور مختصر مى پردازیم.

 

فضاى نزول و شأن نزول آیه شریفه

آیه شریفه فوق الذکر، در سوره بقره مى باشد. و نزول آیات سوره بقره ـبدون تردید پس از هجرت به مدینه آغاز گردیده است. و چندین سال به طول انجامیده است. (ر.ک: معرفت، هادى، تلخیص التمهید، ص ۱۰۱) یعنى درزمانى که نظام اسلامى در حال شکل گیرى و استحکام بوده است.
درباره هنگام نزول آیه شریفه فوق، چندین داستان، نقل شده است؛ (ر.ک؛ تفسیر المیزان، نمونه، مجمع البیان، ابن کثیر، روح المعانى و... ذیل آیه شریفه)؛ از آن جمله:


ـ داستان مردى از مسلمانان انصار، به نام «حصین» مى باشد. که دو فرزند او به آئین مسیحیت گرویده بودند و او مى خواست، آنان را با اجبار به سوى اسلام دعوت کنند. وقتى موضوع با پیامبر(ص) درمیان گذاشته شد. آیه شریفه «لااکراه فى الدین... نازل گردید.


با توجه به شأن نزول آیه و ظهور آیات دیگر در قرآن مجید، آشکارترین مراد آیه شریفه آن است که «پذیرش دین اسلام اجبارى نیست»؛ و این اصل کلى براى همگان مى باشد. و پیروان ادیان دیگر و کافران، را شامل مى شود و کسى حق ندارد به زور و اجبار، شریعت اسلام رابر آنان تحمیل کند. چنان که در آیه دیگر مى خوانیم: و قل الحَقَّ مِن ربکم فمَن شاء فلیؤمن و من شاء فلیَکْفُر (کهف(۱۸):۲۹) ـ بگو: حق از پروردگارتان [رسیده [است.پس هر که بخواهد، بگرود و هر که بخواهد انکار کند.
علاوه بر اینکه اجبار در پذیرش دین و ایمان به خداوند مخالف آزمایش و امتحان بندگان و مخالف مقتضى حکمت خداوند در دنیا مى باشد. که آدمى را مختار و آزاد قرار داده است.

 

به همین جهت خداوند متعال، پیامبر اسلام(ص) را از اجبار مردم براى ایمان بخداوند، بازداشته است، چنان که در قرآن مجید مى خوانیم:
و لو شاءَ ربُّکَ لأَمنَ مَن فِى الارضِ کلُّهُم جمیعا اَفاَنتَ تُکْرِه الناسَ حتى یکونوا مؤمنینَ (یونس (۱۰): ۹۹ ـ ر.ک: المیزان، ج۱۰، ص ۱۲۰ ط عربى) ـ و اگر پروردگار تو مى خواست، قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان مى آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر مى کنى که بگروند؟!


ـ اضافه بر اینکه، اعتقاد به دین و التزام به آن، از امور قلبى و باطنى است، که اجبار و اکراه در آن ثمربخش نیست. بنابراین عبارت لااکراه فى الدین یا یک جمله خبرى و بیانگر حال حقیقى انسان و مقتضى تکوینى اوست؛ و یا بیانگر یکحکم تشریعى به منظور نهى از اجبار در پذیرش دین مى باشد. که این نهى تشریعى متکى بر آن حقیقت تکوینى و مقتضاى وجودى آدمى مى باشد. (ر.ک: المیزان، ج ۲، ص ۳۴۷، ط عربى بیروت ـ ر.ک مجمع البیان، ج ۱ـ۲،ص ۶۳۱)


بنابر آنچه گفته شد، انسان «بخودى خود»، در پذیرش دین و چگونگى راه و روش زندگى خود، مختار و آزاد است، اگر چه درباره چگونگى حضور او در اجتماع و تأثیرگذارى او بر دیگر افراد، قوانینى در نظام اسلامى وضع شده است. و خداوند متعال فرجام مؤمنان و کافران رابه او گوشزد نموده است. و آدمى را براى بهره مندى از اعتقادات صحیح و روش زندگى شایسته راهنمایى فرموده است. چنان که در آیه شریفه مورد نظر و آیات قبل و بعد آن به خوبى این حقیقت آشکار مى باشد.


بنابراین «عقیده» قابل تحمیل نیست؛ ولى این محدوده غیر از محدوده احکام است. توضیح این که: کلیه نظام هاى فکرى، براى خود نظامى اجتماعى را نیز طراحى مى کنند. در نظام هاى اجتماعى، اکراه و اجبار از ابزارهاى پیش بینى شده در کلیه نظام ها است؛ یعنى، در هر نظامىدر مقوله هاى اجتماعى و حقوقى آن، جبر قانونى وجود دارد و بدون آن، جامعه قابل اداره و کنترل نیست. نظام هاى قضایى و نیروهاى انتظامى در همه نظام ها، امرى مقبول و معقول هستند. بنابراین بایستى محدوده عقیده را از محدوده عمل و حقوق جدا کرد.

 

در حیطه «عقیده» اجبارراهى ندارد؛ ولى در حیطه عمل، جبر و اکراه هم لازم است و هم قابل قبول است، چنان که در تمامى جوامع قوانین و مقرراتى وضع مى شود و همگان ملزم به رعایت آن مى باشند. با این تفاوت که در برخى جوامع تنها به رفاه عمومى و آسایش جسمى افراد جامعه توجه دارند و هرچه کهاختلال در آسایش بدنى باشد، خلاف قانون شمرده مى شود ولى در جامعه اسلامى علاوه بر آسایش بدنى به حفظ ارزش هاى معنوى نیز توجه شده است و آنچه تأثیر سوء بر معنویت افراد جامعه دارد، خلاف قانون شمرده مى شود. البته تعیین حیطه و محدوده قوانین باید با کارشناسى وآگاهى کامل بر دستورات دینى انجام شود و از سلیقه هاى شخصى و برداشت هاى افراطى یا تفریطى از دین جلوگیرى کرد.

منبع :
نظرات کاربران (8)
ناشناس ( 7 مهر 1401 )
خیر. در توضیح آیه اشتباه شده است. اولا اکراه با اجبار فرق دارد. در دین هیچ امر مکروه و ناپسندی نیست. ثانیا منظور از دین در آیه دین تکوینی است و نه تشریعی. یعنی انسان مثل فرشته نیست که حتما مسلمان آفریده شود و تکوینا مسلمان باشد. بلکه اختیار دارد دین را بپذیرد یا نه. این احتیار تکوینی است و نه اختیار تشریعی. در امر تشریع، اسلام آوردن ابوسفیان کاملا اجباری و از سر ترس است. اسلام آوردن منافقین همه از روی ترس و یا طمع است. اینها تشریعا مسلمان هستند اما قلبا کافرند. خدا هم قلب کسی را به زور مسلمان نمی کند. اما در تشریع و قانونگذاری وظیفه مسلمانان این است که در تمام دنیا اسلام را حاکم کنند. برای همیبن بود که ابوسفیانها زیر شمشیر مسلمان شدند. برای همین امام سجاد علیه السلام فرمود «انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتی قالوا لا اله الا الله.». من پسر کسی هستم که برگردن مردم زد تا گفتند لااله الا الله. حضرت سلیمان علیه السلام هم به ملکه سبا دستور داد که باید مسلمان شوند و تسلیم او شوند (سوره نمل آیه 31) اما اصلا اگر قرار بود اظهار عقاید باطل آزاد باشد که نفاق به وجود نمی آمد! آن در حاکمیت باطل است که باطل می تواند عرض اندام کند. کسی که نمی خواهند از قوانین رانندگی اطاعت کند، رانندگی نکند. اینکه رانندگی اختیاری است است، دلیلی بر اختیاری بودن اطاعت از قوانین رانندگی بر رانندگان نیست. کسی هم که نمی خواهد قوانین اسلام را اطاعت کند حق زندگی در جامعه اسلامی ندارد. و یا باید ناگزیر ماسک نفاق بزند.
محمد ( 27 شهريور 1395 )
احسنت بر شما دو خط اخر حقیقت است ولی من نمیدونم یع عده میگن قدرت انتخاب داشتن به معنی اشتباه کردن نیست.خب یعنی اجبار.یعنی دیگران رو اجبار کنیم در پذیرش اسلام؟ من فکر میکنم حرف درستی نیست.نظر شما چیه؟ به شخصه با دلیل و مدرک با بقیه صحبت میکنم میگم حجاب اینجوری گفته شده فلان چیز اینطوری گفته شده.وظیفه من اینه با دلیل و مدرک به شما بگم اسلام حقه ولی در پذیرشش نمیتونم اجبار کنم که.
محسن قادری ( 2 ارديبهشت 1395 )
بسیار جواب سطحی و ضعیف بود
بسمه تعالی با عرض سلام و ادب؛ دوست عزیز، جا دارد برای بدست آوردن حقیقت این آیه با مؤسسه شماره تلفن 02537735357 داخلی 112 و113 حاج آقای اصلانی تماس حاصل نموده و تلفنی جواب را مطرح نمایید. التماس دعا با تشکر
عرفان خاکسار ( 23 بهمن 1394 )
همانطور که فرمودید خداوند روزه و نماز و حجاب و ... را امر فرمودند به زنان و مردان مسلمان. پس لا اکراه فی الدین برا آنان که به اسلام روی نیاورده اند. چیزی که تو جامعه ما با اعدادم رو به رو می شود.
علی ( 20 بهمن 1394 )
باسلام خیلی تفسیر جهت داری بود از آیه لا اکراه فی الدین اینکه که غیرمسلمانان را اجبار نکنند! . این خصلت انسانی است که اگر فردی به کاری اجبارش کنند و آن فرد احساس کند در امور شخصی اش دخالت شده، آزرده و ناراحت می شود ربطی به نمازخوان و نمازنخوان هم ندارد خصلت انسانی است. مثلا بنده مشاهده کردم مثلا به خانم چادری می گویند با روسری و مانتو راه برو با اینکه روسری و مانتو اصلا خلاف حکم اسلامی هم نیست ولی خانم چادری بهش برخورده که مثلا فلانی چه کار دارد . تازه روسری و مانتو مشکلی ندارد ولی همین حرف آن خانم احساس کرده که کسی مداخله می کند.
ناشناس ( 29 اسفند 1393 )
آقای انصاریان من اینطور فهمیدم که لا اکراه فی الدین یعنی اینکه دوست داری این دین را بپذیر ییا خیر مختاری یا یک دین دیگر و اگر آیه 62 سوره بقره را خوب مطالعه فرمایید میبینید خداوند توسط رسول اکرم به همه میگوید که در هر دین که باشید ایمان وعمل صالح داشتید بهشت برای تمام اددیان وعده داده شده (ایمان به خدا+عمل صالح) باور کنید اگر اجباری نباشد بشتر به طرف این دین میایند
( 23 تير 1393 )
سلام شان نزول این ایه در مورد پدری مسیحی بوده که اصرار داشت پسرا ش هم مسلمون بشن حالا چرا مرتد فطری مطرح میشه و یک شخصیکه مسلمون شناسنامه ای هستش باید زورکی دین اسلام رو بپذیره وگرنه کشته میشه
نوید ( 29 آبان 1392 )
پس اگه اجبار هست چرا خدا فقط به انسان قدرت اختیار داده؟
ارسال دیدگاه