بهره خدايى جوان متدين
- تاریخ انتشار: 30 تير 1390
- تعداد بازدید: 793
جوانى در خانه بود، همسايه او آمد و درب خانه را زد، گفت: جوان، تو متدين، باتربيت و خوب هستى، مىخواهم سفرى چند ماهه بروم. كنيزى دارم كه به او علاقه زيادى دارم، مىخواهم او را نزد تو به امانت بگذارم تا وقتى كه برگشتم، كنيز را از تو سالم تحويل بگيرم.
جوان به او گفت: ببخشيد، من ازدواج نكردهام و جوان ازدواج نكرده در معرض خطر است، من دقيقهاى نمىتوانم تحمل كنم. او را نزد پيرمرد نود ساله متدين ببر تا از او نگهدارى كند.
همسايه به او گفت: آفرين بر تو اى جوان با ايمان. من اين كنيز را به تو مىبخشم.
قيمت كنيز دويست درهم مىباشد، به سفر مىروم و برمىگردم و يا پول آن را و يا دوباره خودش را از تو مىگيرم. با اين كه آن را به تو حلال كردم و مىتوانى مانند همسر شرعى، ايامى كه من نيستم، با او باشى.
«اللهم اسئلك من فضلك»
با خلوص نيت به درب خانه او برو، او مىداند كه پاداش استقامت و صبر تو را چگونه بدهد. اگر مصلحت باشد، پاداش تو را فورا مىدهد.
صاحب كنيز، كنيز را بخشيد و رفت. حاكم منطقه به دنبال كنيزى با شرايط ويژه مىگشت. به او خبر دادند كه اين شرايط در كنيزى است كه در اختيار اين جوان است. گفت: به هر قيمتى كه مىفروشد، از او خريدارى نماييد. آمدند و گفتند:
حاكم خريدار اين كنيز است.
بدون اين كه خود جوان قيمتى بگذارد، گفتند: كنيز را به قيمت دويست هزار دينار طلا خريدارى مىكنيم. گفت: ما اين پول را مىگيريم و بعد از خانوادهاى در مدينه براى تو دخترى مىگيريم كه زندگى تو سر پا شود.
كنيز را فروخت و آن پول فراوان را گرفت و دو ماه بعد صاحب كنيز آمد، گفت:
اى جوان! اگر كنيز را مىخواهى، قيمت آن را به من بپرداز، جوان آن پول فراوان را برداشت و گفت: اين پول كنيز تو است. آن مرد به اندازه دويست درهم از آن پولها برداشت و گفت: كنيز من اين مقدار ارزش داشته است.
پيغمبر صلىاللهعليهوآله مىفرمايند:
اگر بهشت، زن حلال، پول، خانه، رفيق خوب، مملكت خوب و حكومت خوب مىخواهيد، در حريم خدا صبر كنيد. خود را با گناه آلوده نكنيد. من همه چيز به شما مىدهم، ولى افسوس كه مردم كم با خدا معامله مىكنند. شايد ده درصد با خدا معامله دارند، اما نود درصد با شياطين معامله مىكنند.
سود كلانى نصيب معامله كنندگان با خدا مىشود، اما معامله كنندگان با شيطان ضرر و زيان زيادى مىكنند.